سراج24 ، سید حسام الدین حسینی/ اپرا از جذابترین گونههای هنرهای نمایشی است. اپرا امتزاج تئاتر و موسیقی و آواز است. در سابقه فرهنگی تمدن غربی بهترین داستانها تبدیل به اپرا شدهاند. اجرای چنین داستانهایی نیاز به سازوبرگ عظیمی دارد. داستان بزرگ، صحنه وسیع، دکور عظیم و بازیگر توانا طلب میکند. آواگران و بازیگران اپرا باید همانطور که میخوانند بازی کنند و در صحنه جابهجا شوند. خلاصه اینکه اجرای اپرا کار بغرنجی است و نیاز به تلاش، استعداد و هزینه زیادی دارد. حال سؤال اینجاست؛ اگر برای کاری خیلی هزینه کنیم و خیلی تلاش کنیم حتماً کار خوبی ساختهایم؟ اگر کاری آنچنان عظیم و گرانقیمت بسازیم که تنها عدهای خاصی قادر به تماشای آن باشند درواقع مرتکب چه عملی شدهایم؟ این کار چه گروههایی را تقویت و چه گروههایی را تضعیف میکند؟
در این مدت درباره تئاترهای لاکچری زیاد صحبت شده است. تئاترهایی که برخی آنها را تئاتر اشرافی هم خطاب میکنند. دادن لقب اشرافی به این تئاترها چندان دقیق نیست اما میتواند راوی یک پدیده عجیب در سالهای بعد باشد. برای روشن شدن ماجرا اجازه بدهید ابتدا کمی درباره اشرافیت صحبت کنیم.
اشرافیت چندان پیچیده نیست. اشراف گروهی هستند که بهواسطه انتساب به یک خاندان آداب خاصی را در نحوه زندگیشان رعایت میکنند تا از باقی مردم متمایز شوند. تثبیت اخلاق و آداب اشراف در یک جامعه بهعنوان وضع اشرافی یا اشرافیت شناخته میشود. به زبان سادهتر وقتی از اشرافیت صحبت میکنیم صرفاً از کسانی که پول زیادی خرج میکنند و گرانترین لباسها را میپوشند و نایابترین غذاها را میخورند صحبت نمیکنیم. اشرافیت نحوی سبک زندگی است که به سببی؛ معمولاً به خاطر اصل و نسب یا مالکیت زمین و سرمایه، مقدس انگاشته میشود. اما اشراف چگونه پدید میآیند؟ خوب است برای فهم بهتر ماجرا یک نمونه مشخص را با هم بررسی کنیم. شاه اسماعیل صفوی مردی صوفی مسلک و جنگآور بوده است. بر اساس اعتقادات مذهبیاش قیام میکند و حکومت تشکیل میدهد. او در مسند حکومت هم سادهزیست است. اما هر چه از شاه اسماعیل بیشتر فاصله میگیرم صفویه از یک حکومتی دینی متکی به نیروهای نظامی پاکباخته تبدیل به درباری سلطنتی میشود. شاهزادهها تعدادشان زیاد میشود و هرکدام برای اثبات اصالت خود آدابی را رعایت میکنند. همین میشود که سبک خاصی از معماری و لباس پوشیدن و ... شکل میگیرد. استمرار این سبک خاص از زندگی به نسلهای بعدی باعث پدید آمدن اشراف صفوی میشود. یعنی کسانی که تنها به جهت انتساب به خاندان صفوی برای خود شانی متمایز قائل بودند. انسانهایی که آداب خاصی را رعایت میکردند و این مناسکگرایی تا آنجا پیش میرود که آنها از توجه به مسائل اصلی غافل میشوند. این غفلت تا انفعالی در برابر دشمن مهاجم به کاخ سلطنتی هم پیش میرود. نقل است که وقتی محمود افغان به اصفهان حمله کرد سلطان دائمالخمر صفوی در حال مستی بود و هر چه به او هشدار میدادند که دشمن پشت دروازههای شهر است گوشش بدهکار نبود اما بر اجرای دقیق مراسم شادی و سرورش اصرار داشت.
تئاتر و اپرا در اروپا از ابتدا در پیوند با اشراف و دربار شکل گرفت. تئاتر یکی از همان آدابی بود که اشراف برای تثبیت جایگاه خود ساخته بودند. داستانهای کلاسیک که هدیهی ادبیات بود به نفع تئاترهای پرزرقوبرق مصادره میشد و در سالنهایی مجلل روی صحنه میرفت. سالنهایی که برای ورود به آن باید لباس خاصی را به تن میکردید. هر طبقهی اجتماعی در این سالنها جای خود را داشت. سالنهایی که عمدتاً صفت سلطنتی را در نام خود داشتند تا نشان بدهند که متعلق به چه طبقهای هستند. مثلاً رویال آلبرت هال لندن با ساختار دایرهوار خود لژی برای اشراف و لردها داشت و جایی برای مردم عادی. مردم عادی در این تقسیمبندی متوجه جایگاه اجتماعی خود میشدند و اشراف میتوانستند با چنین میزان سنی بدون توسل به زور قدرت خود را اعمال کنند. درواقع نمایش واقعی نه روی صحنه که روی صندلیها جریان داشت. اشرافیت و حکومت برآمده از آن با رنسانس و انقلابهای صنعتی و سیاسی در اروپا از بین رفت و جای خود را به بورژوازی؛ طبقه متوسط شهری، داد. بورژواها از جهت منابع درآمد و عوامل مشروعیت ساز اجتماعی خاستگاهی متفاوت با اشراف داشتند اما از باب اخلاق مصرفی و روحیه غیر مولد با اشراف شباهت داشتند. به همین جهت تئاتر اشرافی پس از اشراف هم به حیات خود ادامه داد. سرمایهداری قیامی علیه حاکمیت دین و اشرافیت در اروپا بود. بورژواها که صاحبان حرف صنعتی بودند با شوریدن علیه قواعدی که اشراف پدید آورده بودند و با کلیسا به آنها رنگ تقدس میزدند تلاش کردند جامعهای بسازند که تولید ثروت تنها معیار برتری انسانها در آن باشد. با توسعه اخلاق بورژوازی و هر چه صنعتیتر شدن اروپا قواعد تازهای مشابه با قواعد اشرافیت پدید آمد که میتوان نام آن را دین سرمایهداری گذاشت. در این دوره سرمایه دارای با تحمیل ارزشهای کسب سود، خود در قامت دینی جدید سوداگری را رنگ تقدس بخشید و با کلیساهایش؛ بانکها و سالنهای بورس، پیروانش را غسل تعمید داد. در این دین جدید، پیوستگی با صاحبان سرمایه و صنایع معیار شرافت شد و اینگونه بود که قواعد نجیبزادگی جدید پدید آمد.
سرمایهداری در کشور ما که با اقتصادی تکمحصولی و رانتی اداره میشود وضعی وخیمتر دارد. اشراف جدید عمدتاً کسانی هستند که در پیوند با بدنهی اقتصادی رانتی نفتی به سرمایههای بادآورده رسیدهاند. این طبقهی نوکیسه برای کسب اعتبار و مشروعیت، فرصتهای محدودی دارند. یکی از این فرصتها عرصه هنر است. هنر میتواند بهعنوان لباسی آبرومند عورت روابط فاسد این طبقهی نوکیسه را بپوشاند و با صفاتی همچون فرهنگ دوستی و فرهیختگی آرامآرام آنها را از دسترس عدالتخواهان خارج کند. در دوران کنونی، این طبقهی نوکیسه به خاطر فقر مفرط در سرمایهی فرهنگی، توانایی چندانی در مشروعیت بخشی به خود را ندارد. سقف هنری که آنها میشناسند کنسرت رقاصهها و مطربهای لسآنجلسی در ارمنستان و ترکیه و دبی است. اما فرصت تئاترها و اپراهای لاکچری نوکیسهگان را با صورتی والاتر از هنر آشنا میکند و بهمرور زمان باعث افزایش اعتمادبهنفس و سرمایه فرهنگی آنها میشود.
اینچنین است که عنوان تئاتر اشرافی صورتی پیشگویانه پیدا میکند. درواقع تئاترهای لاکچری برای طبقهای که بهواسطهی سازوکارهای فاسد اقتصادی به ثروت بادآورده رسیده آبرو فراهم میکند و آنها را از مرتبه تازه به دوران رسیده به اشراف اصیل ارتقا میدهد. به زبانی سادهتر هنرمندانی که چنین آثاری میسازند آبرویی که از هنر و عامهی مردم گرفتهاند را خرج پوشاندن عیوب رانتخواران میکنند. کاری که ترجمانی از همان مثل قدیمی است: شریک دزد و رفیق قافله. چیزی اگر تنها جرم تئاترهای لاکچری باشد هم آنقدر بزرگ هست تا علتی موجه برای تعطیلی و ملغی کردن این رویه ناصواب باشد.
انتهای پیام/