اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۴۹:۳۴
اذان ظهر ۱۲:۰۳:۳۵
اذان مغرب ۱۹:۰۳:۲۸
طلوع آفتاب ۰۵:۲۱:۱۲
غروب آفتاب ۱۸:۴۴:۲۹
نیمه شب ۲۳:۱۷:۳۱
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۴/۰۸/۰۹ - ۱۴:۴۷

ژاپن چطور «مک‌دونالدیزه» شد؟

«امپریالیسم فرهنگی» نظریه‌ای است که تامنیلسون با تکیه بر آن درباره چگونگی سلطه نرم و نفوذ فرهنگ آمریکایی بر فرهنگ‌های سایر کشورها سخن می‌گوید. فرهنگ کهن ژاپن که زمانی شهره به آداب و رسوم سنتی خاص خود بود امروز با ساکنان آمریکای شمالی تفاوتی ندارد.

ژاپن چطور «مک‌دونالدیزه» شد؟

به گزارش سراج24، «جهانی‌سازی» یک ترجمه جهت‌دار از آن چیزی است که در سراسر دنیا با عنوان «جهانی‌شدن» مرسوم شده است. این «جهت» براساس دریافت جامعه نخبگانی ضدغرب از اهداف و برنامه‌های پشت سر این ماجرا انتخاب شده است و به صورت واضحی اعلام می‌کند که طرح و برنامه‌ قابل‌پیش‌بینی‌ای در «جهانی شدن» وجود دارد و جهت آن به سمت ابرقدرت‌ها و مجری‌های راه‌انداز این پروژه است.

شکل‌های متعددی از جهانی‌سازی وجود دارد. از نقطه نظر اقتصادی، جهانی‌سازی را می‌توان بدین گونه شرح داد: وابستگی کشورهای سرتاسر جهان به یکدیگر در تجارت، معاملات، تولید و صنعت روز به روز بیشتر و بیشتر می‌‌شود.این وابستگی بر مبنای پیشرفت تکنولوژیک ابزارهای ارتباطی پیش می‌رود و ارتباط مستقیمی با رشد و فراگیر شدن رسانه‌ها در دنیای جدید دارد. در عین حال منتقدان «جهانی شدن» معتقدند که روند این وابستگی دوسویه نیست. آنچه عملا در دنیای واقعی اتفاق افتاده است افزایش نفوذ، اعتبار و قدرت سرمایه‌سالاران سنتی دنیاست. با فراگیر شدن روند جهانی شدن، صاحبان پیشین قدرت و سرمایه، عملا اعتبار و ثروت بیشتری به دست آورده‌اند و تنها اتفاقی که رخ داده است میسر شدن آسان‌تر و ارزان‌تر دسترسی قدرت‌های پیشین اقتصادی به نیروی کار، منابع، معادن و مواد اولیه تولید و صنعت است. اتفاقی که همان روند غارت کشورهای پیرامونی را، این بار به شکلی مدرن‌تر تکرار کرده است. 

روند جهانی‌شدن معمولا حول چند قدرت اقتصادی بزرگ پیش می‌رود و شهرهایی چون لندن،پاریس، توکیو و نیویورک، سرحلقه ارتباط یک‌سویه اقتصادی با سایر دنیا شده‌اند.

بعد دیگر جهانی‌سازی، بعد فرهنگی آن است. جان تاملینسون، در «فرهنگ جهانی: رؤیاها، کابوس‌ها و شک‌گرایی» در مورد تبدیل «خرده فرهنگی‌های بومی و محلی» به یک «فرهنگ جهانی» سخن گفته است.اصطلاحی که تا پیش از آن، استفاده از آن با این صراحت ممکن نبود.

مبنای اصلی این استدلال هم مثل جهانی‌شدن اقتصادی بر مبنای گسترش و فراگیر شدن ارتباطات است. بر اساس اظهارات برخی اندیشمندان روابط اجتماعی، این عقیده که جهان شبکه‌ای از روابط اجتماعی شده است، امروز  با ظهور شبکه‌های اجتماعی موبایلی و اینترنتی به شکل واضحی عریان شده است. به موجب همین روابط پیچیده و تودرتو است که  آموزه‌ها و تجارب فرهنگی در سرتاسر جهان گسترش می‌یابند. بدیهی است که انتخاب فرهنگ پیش‌رونده بر مبنای انتخاب طبیعی و ویژگی‌های عام و جهان‌شمول آن صورت نمی‌گیرد و آنچه در این میدان تعیین‌کننده خواهد بود همان نقشه قدرت جهانی است.

تفاوتی که در این میان رخ داده است، این است که دیگر برای گسترش این فرهنگ نیازی به نفوذ مستقیم و قرار دادن عامل میدانی نیست.

منظور تاملینسون از فرهنگ جهانی، موقعیت‌هایی است که  آموزه‌های فرهنگی در آن یکپارچه شده و جریان می‌یابند، اما وقتی در مورد جهانی‌سازی سخن به میان می آید عبارت «امپریالیسم فرهنگی» هم از جایی به بعد مطرح می‌شود.

پروژه «امپریالیسم فرهنگی» این گزاره را مطرح می‌کند که یک «فرهنگ پیشرفته (واضحا فرهنگی غربی و آمریکایی)» به دلیل برتری‌های ذاتی و عام آن که از خصلت جهان‌شمولی‌اش ناشی می‌شود بر فرهنگ‌های بومی دیگر سلطه خواهد یافت.» تاملینسون معتقد است که این فرهنگ ادعا شده با کالاهای مصرفی جهانی‌ای چون غذا، لباس، موسیقی و سینما و هنر و چیزی که عموما سبک زندگی نامیده می‌شود، پیش می‌رود.

امروز به راحتی می‌توان این مهم را دریافت کرد که سنت‌های کلیدی و ویژه غربی از جمله فردگرایی، صنعت‌گرایی، ماشینیزم و شهرنشینی در سرتاسر جهان گسترش یافته‌اند.

شرکت‌های چند ملیتی‌ای چون مک دونالد نمونه‌های بارزی از روند جهانی‌سازی هستند. در حالیکه مفهوم جهانی‌سازی همواره مفهومی گیج کننده بوده است، نشان زرد رنگ و سه جزئی مک دونالد در کشورهای مختلف آمریکا تا آفریقا شناخته شده است. از این‌رو مجموعه‌ی مک دونالد، در حالیکه تجسم مناسبی از پیش‌بری این مفهوم و پروژه است، نمونه‌ی مطالعاتی مناسبی جهت بررسی تأثیرات جهانی‌سازی خواهد بود.

مک‌دونالد توانسته به مدد رسانه‌های مسلط در سرتاسر جهان برای خود یک برند جهانی شود. به همین دلیل بررسی تسلط آن بر جامعه ژاپن که شهرت روابط سنتی در آن در دوره‌ای زبانزد مردم جهان بود، در جای خود جالب می‌نماید. آیا افتتاح رستوران‌های مک دونالد در ژاپن موجب ورود فرهنگ آمریکا به ژاپن شده است؟ آیا این فرایند موجبات تسلط امپریالیسم فرهنگی را نیز فراهم آورده است؟ اگر آری، چقدر؟

مک دونالد در ژاپن

اولین رستوران مک دونالد لس آنجلس (در سال 1954)، فروشگاه های سیار یا سواره‌رو (درایو این) بودند.رستورانی که بتوان همبرگرهای ارزان قیمت خریداری کرد بدون آنکه نیازی به انعام دادن به گارسون باشد. این رِی کروک بود که با انعقاد قرادادی با مالکین مک دونالد- دیک و مک- برند مک دونالد را بسط و گسترش داد. اگرچه منوی این کمپانی محدود بود، اما با توجه به سبک زندگی‌ای که بر ساکنان آمریکایی شمالی سیطره یافته بود با تمام آیتم‌های زندگی عجول و سرمایه سالار و منفعت‌گرا و سودمحور آمریکایی جور در‌می‌آمد. همبرگر بیگ مک در سال 1968 معرفی شد. در سال 1976، 4هزارمین رستوران در آمریکا افتتاح شد و در حال حاضر مجموعه رستوران های مک دونالد در 118 کشور متفاوت جهانی در حال فعالیت هستند.

مک دونالد با تکیه بر نشر فرهنگ سرمایه‌سالاری در دنیای تکنولوژیک خیلی زود به فراتر از رستورانی سیار بدل شد. درست به پشتوانه اینکه امروز بخش زیادی از مردم دنیا درست به شیوه همان ساکنان آمریکای شمالی از صبح تا شب برای له نشدن زیر باز فشار اقتصادی دوندگی می‌کنند.

مک‌دونالد در سال 1971، به ژاپن رسید. این کمپانی در ژاپن مفهوم اصلی مک‌دونالد را در ابتدا حفظ کرد، اما با اندکی تغییرات در منو، خود را مطابق ذائقه ی مردم ژاپن پیش برد و به دلیل شیوه سنتی غذاخوری مردم این کشور به همراه دیگر محصولات، برگر تریاکی و رایس برگر و بستنی چای سبز را وارد بازار کرد.

علاوه بر تغییرات اندک در منو، تفاوت‌های دیگری نیز در مک دونالد ایالات متحده و مک دونالد ژاپن وجود داشت. اوهنوکی تی یرنی، در «مک دونالد در ژاپن: تغییر آداب و اتیکت‌ها» ابراز داشت که بسیاری از مصرف کنندگان مک دونالد در ژاپن، محصولات مک دونالد را به عنوان میان وعده و نَه وعده غذایی در نظر می‌گرفتند. عوامل متعددی وجود داشت که بر اساس آن‌ها ژاپنی‌ها محصولات مک دونالد را میان وعده منظور می‌کردند. اولین  و مهمترین دلیل این است که تقسیم غذا میان همسفره‌ای‌ها یکی از سنت‌های مهم خوردن ناهار و شام مردم ژاپن محسوب می‌شد و این امر به نوعی موجبات ایجاد حس اجتماعی را فراهم می‌آورد، اما بسیاری از محصولات منوی مک دونالد از جمله همبرگر را نمی‌شد در میان تعداد کثیری از مردم تقسیم کرد.اما این سنت اجتماعی با تبلیغات ویژه «مک دونالد» در ژاپن  و اضافه کردن منوهای خانوادگی و جمعیتی به لیست غذاها به زودی رنگ باخت.

دوم اینکه، غذای مک دونالد غالباً از گوشت و نان تشکیل می‌شد و اکثر مردم ژاپن گوشت را به عنوان بخشی از زندگی سنتی خود نمی‌پذیرفتند؛ این بار نیز مک‌دونالد از خود نرمشی نشان داد تا فعالیت اقتصادی خود را رونق دهد. پیش از ورود مک دونالد به ژاپن، ترکیب گوشت و نان برای بسیاری از مردم ژاپن ترکیبی کاملاً نامأنوس بود. بر اساس گفته‌های بسیاری از مردم ژاپن، غذای «واقعی» همواره شامل برنج است، برنج نه تنها تغذیه‌ای مناسب بلکه بخش مهمی از شخصیت ملی مردم ژاپن نیز تلقی می‌شد. بعلاوه، عدم وجود برنج در غذاهای مک دونالد باعث شد که منوی مک دونالد غذای نامناسبی برای شام یا ناهار لحاظ شود. اما خیلی زود مصحول ویژه‌ای به نام «رایس برگر»  وارد منوی رستوران‌های مک‌دونالد در ژاپن شد و معادلات را تغییر داد. با ورود «رایس برگر» به منوهای مک‌دونالدهای ژاپن، ترکیب «برگر» عملا وارد سبد غذایی ژاپنی‌ها شد.

اوهنوکی‌تی‌یرنی البته ماجرا را کمی ساده‌سازی می‌کند. مسأله اصلی در پذیرش مک‌دونالد توسط ژاپنی‌ها چیز دیگری بود. ذائقه مردم ژاپن هم به مرور با ذائقه مردم آمریکای شمالی یکی شد، بخشی از سبک زندگی بومی ژاپنی‌ها به این ترتیب تغییر کرد و  به این ترتیب یکی از راه‌های پررنگ نفوذ فرهنگ جهانی ادعایی، به راحتی باز شد.

مک دونالد نه تنها نوع جدیدی از غذا را به ژاپن معرفی نمود بلکه نوع ویژه‌ای از غذا خوردن را نیز وارد ژاپن کرد. مک‌دونالد مکملی بود برای سبک جدیدی از فرهنگ که قرار بود بر ژاپن مسلط شود. «آداب میز غذا» ژاپنی‌ها به شدت معروف و مثال‌زدنی بود و آداب غذایی مک دونالد با آداب غذاخوردن ژاپن تضاد داشت. مشتریان  مک دونالد به جای آنکه بنشینند، در حالت ایستاده غذا می‌خورند، و به جای استفاده از چاپ استیک (چوب‌های سنتی غذاخوری ژاپنی) برای غذا خوردن از دستان خود استفاده می‌کردند. مک دونالد همچنین خوردن نوشابه با بطری و سِرو بستنی پس از اتمام غذا را معمول کرد. اگرچه بسیاری از این شیوه‌های نوین خوردن از نظر ژاپنی ها در ابتدا با آداب زشتی همراه بودند ولی مک دونالد آن‌ها را به آداب و رسومی مرسوم مبدل کرد.

چنانکه اوهنوکی تی یرنی می‌نویسد: «در حوزه ی عمومی، این شکل‌های نوین آداب به تدریج هنجار شدند؛ با تبدیل رستوران‌ها به یک ویژگی کاری و روزمره، تداول خوردن فست فودها به تدریج کاهش یافت. و مک دونالد به پدیده‌ای رایج و معمول در جامعه ی ژاپن تبدیل یافت.» اما فراتر از همه این‌ها، آنچه که مک‌دونالد در حاشیه آن در حال تغییر دادن بود تغییرات اصولی مدل زندگی بود. قواعد زندگی به سبک جدید تعیین می‌کند که همه چیز براساس سود اقتصادی معنا پیدا می‌کند و چیزی به نام تضاد طبقاتی معنا ندارد و حتی احترام اجتماعی در رستوران‌ها هم براساس میزان سرمایه شما تعیین می‌شود. اگر پول کافی ندارید یا خود را شبیه به افراد متمول کنید یا هرگز به رستوران‌های بزرگ وارد نشوید. کرامت انسانی بر اساس درآمد او تعریف می‌شود. همه مأمور هستند که در جهت منافع اقتصادی سرمایه داران فعالیت کنند و برای بقای خود در این سیستم مسلط، به رده‌بندی‌های از پیش تعیین شده تن بدهند.

در حالیکه مک دونالد در ابتدا نمادی از فرهنگ آمریکا بود ( و یا نمادی از تصورات ژاپن از آمریکا) هم اکنون بخشی از فرهنگ محلی ژاپن شده است اما این مک‌دونالد نیست که ژاپنی شده، ژاپنی‌ها، آمریکایی شدند. مک دونالد بومیِ ژاپن نشده است بلکه مدل پوشش، ارتباطات، فعالیت کاری، روابط اجتماعی و ... ژاپنی ها شبیه آمریکا شده است. یک ژاپنی امروز یک تریاکی، همبرگر یا رایس برگر را سریع میل کند و در حالی‌که مشغول مطالعه مجله مک‌جوی ژاپن است جرعه‌ای چای سبز اولانگ نیز می‌نوشد و به سرعت به محل کار بعدی خود رجوع می‌کند یا اوقاتی را پای تلویزیون به بطالت می‌گذراند و بی تفاوت یا کم تفاوت به هموطنانش یا دیگر مردمان جهان این روند را تا مرگ ادامه می‌دهد.

 

منبع:تسنیم

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۵
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••