سراج24، پیرامون موضوع خودسازی و تاثیرگذاری روی جامعه در تشکلها و مجموعههای فرهنگی و اینکه آیا در راستای اهداف و فعالیتهای این قبیل مجموعهها، ابتدا میبایست به سراغ خودسازی افراد فعال در این تشکلها رفت و پس از آن به دنبال تغییر و تحول در جامعه بود یا برعکس، به سراغ حاجآقای شکیبافر رفتیم.
مطابق نظر ایشان نه تنها خودسازی پیشنیاز حرکت و اقدام برای تاثیرگذاری روی جامعه است بلکه اولویت اول و ضرورت برای افراد شاغل در هر گونه تشکل فرهنگی است. حالا این فعالیت فرهنگی و اسلامی چه میخواهد در قالب یک هیئت یا موسسه باشد یا هرگونه سازمان، بنیاد یا گروه دوستان دیگر.
سخنان این استاد گرانقدر برگرفته از دعای 20 صحیفه سجادیه یعنی دعای مکارمالاخلاق میباشد. دعایی که نه تنها درد را بیان میکند بلکه درمان را هم به ما و همه دوستان فعال فرهنگی-اجتماعی میآموزد. خودسازی را از کلام حضرت زینالعابدین(ع) اینگونه میآموزیم.
***
آرزوی باطل و حسد
اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ التَّمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ، وَ تَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ، وَ تَدْبِیراً عَلَى عَدُوِّکَ، وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِی مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَکَ، وَ إِغْرَاقاً فِی الثَّنَاءِ عَلَیْکَ، وَ ذَهَاباً فِی تَمْجِیدِکَ، وَ شُکْراً لِنِعْمَتِکَ، وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِکَ، وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِکَ. (فرازی از دعای 20 صحیفه سجادیه)
حضرت سجاد میفرمایند که: «خداوندا آن القایی که از شیطان به قلب من میشود از تمنی آرزوهای دنیایی گرفته تا سوءظن و حسد را به ذکر در عظمت و تفکر در قدرتت تبدیل کن» این صحبت حضرت نکتهای معاشرتی دارد که مربوط به اجتماع مسلمین مخصوصاً گروهها و تشکلهای امروز جامعه ما میشود.
موضوعی که بیشتر از یک معاشرت عادی است و میتواند جمع مومنین را به هم بریزد. جالب اینکه به هم ریختگی مجموعهها هم از همینجا شروع میشود. از یک آرزوی باطل و حسد! حسد و آرزویی دنیایی که این دنیاخواهی آنها را به سوءظن گرفتار میکند. اینها از درون اتفاق میافتد و بعداً بیرونش هم گرفتار سوءظن نسبت به برادر مومنش میگردد و آنگاه است که در ظاهر دچار فحش و سب و غیبت میشود و به این ترتیب یک جمع یا تشکل یا اجتماع مفید مومنین از هم فرو میپاشد.
بعد از اینها هم هجر و زیادهگویی و بدگویی میآید که تبدیل به آبرو بردن و غیبت میشود. پس حضرت در مورد این مسئله سخن میگویند که چطور یک اجتماع مومن که فکرهای خوبی دارند و به خوبی به طرف خدا حرکت میکنند از هم فرو میپاشد. اگر یک بمب در این جمع مومن و فرهنگی منفجر کنند کمتر به این شکل از هم متلاشی میشوند.
ما چرا یکدفعه میبینیم که یک جمع گرفتار بلایا و آفات میشود؟ چون از درون افراد یک تمایل دنیایی به وجود میآید و این میل به غلبه و ثروت و جایگاه افراد را به این سمت میبرد که به دیگران سوءظن پیدا کنند و مابقی داستان.
بنابراین اگر جمعی یا اجتماعی فرهنگی از مومنین حالا تحت نام هر عنوانی مثل هیئت، تشکل، شرکت یا سازمان دارید باید حواستان باشد که میخواهید یک حرکت الهی کنید. در این جهت و این راهی که میروید باید همدیگر را کمک کنید. آفت این حرکت و جمع هم همین چیزهایی است که حضرت به آنها اشاره میکنند.
ذکر عظمت خدا
حالا این بحث تمنی و آرزوهای دنیایی آیا در اعتقادات افراد راه پیدا میکند یا در صفاتشان؟ باید گفت که در صفات راه پیدا میکند. البته در اعتقاد هم میتواند راه پیدا کند. ظاهراً هم، این مشکل یک انحراف عملی است.
خیلی از حرفهایی که میزنیم یا سوءظنهایی که پیدا میکنیم حرفهایی دنیایی هستند مثل اینکه چرا من اینجوری هستم؟ چرا برای من این جوری شد؟ چرا من را اینجوری کردند؟ حالا در مقابل اینها ببینید نظر حضرت سجاد چقدر جالب است که اگر کسی بخواهد در جمعی راه درست را برود باید چه کار کند. حضرت فرمودند: «خدایا به جای اینها ذکر عظمتت را به من قسمت کن».
ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ. میخواهم برای اینکه درجه اهمیت این موضوع را بررسی کنیم با مثالی موضوع را باز کنم. ما در دوره جنگ میان بچههایی که مجاهدانه میجنگیدند، آن روزها یک فضای الهی داشتیم. در آن فضا همه از دنیا، گذشته بودند و اصلاً مادیات را کنار گذاشته بودند. بنابراین خیلی راحتتر به همدیگرکمک میکردند و لذا زودتر به یقین میرسیدند. در صورتی که امروز آن فضا به طور عمومی در جامعه ما موجود نیست.
بنابراین اگر حالا یک جمعی شدیم که با نیت خالص یک کار فرهنگی-مذهبی را شروع کردیم باید خیلی قدر آن را بدانیم و از آن مراقبت کنیم. البته خلوص مراتبی دارد و من نمیگویم که ما در مرتبه بالای خلوص هستیم ولی حداقل در حد خودمان خلوص نیت داریم. بنابراین این جمع خیلی غنیمت است و ارزش دارد و افراد این جمع خیلی به هم کمک میکنند تا راه را طی نمایند.
عموماً برادران مومن این جمع و دیگر تشکلهای مذهبی و فرهنگی نیاز دارند تا این فضا برایشان ساخته شود. ولی همین غنیمت آفتهایی دارد. کلاً هر چیز خوبی آفت دارد. آفت سنگین اینگونه مجموعهها هم همینهایی است که حضرت راجع به آن میفرمایند.
سوءظن و حسادت
حضرت میفرمایند: «خدایا این ذکر عظمتت را برای من به جای این سوءظن، حسد، تمنی و آرزوی دنیایی قرار بده». ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ، وَ تَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ، وَ تَدْبِیراً عَلَى عَدُوِّکَ. چرا اینها را میخواهد؟ چون تذکر به عظمت الهی و ذکر عظمت الهی یعنی پیوستن به عظمت الهی. صفات بدی که برای تمنای دنیا گفته شد به علت ضیق بودن دنیاست. کسی که چشمش کمبینی داشته باشد یعنی تنگ به عالم نگاه کند و دنیا را تنگ ببیند، در حجاب ماده گیر میکند و برای همیشه گرفتار سوءتفاهم و حسادت و ناامیدی باقی خواهد ماند.
پس بنابراین حضرت میفرمایند که خدایا به جای این القا که نگاه من را تنگ میکند ذکر به عظمتت را به من عطا کن که اتفاقاً همین مطلب هم مبدأ قرآنی دارد. سند قرآنی این مطلب آیه 124 سوره طه است که میفرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا» یعنی اگر کسی از ذکر من اعراض کرد یک زندگی تنگی پیدا میکند.
این آدم از نظر فردی به خودش پاسخ نداده چون آن چیزی که انسان میخواهد در دنیا نیست زیرا دنیا متاع قلیل است و کسی که گرفتار متاع قلیل شد کوچک میگردد و معیشتش تنگ خواهد شد. البته این معیشت معنای گستردهتری نسبت به آنچه که در عرف جامعه ما به آن اتلاق میشود دارد و حتی ممکن است در ظاهر خیلیها به لحاظ مالی مرفه باشند اما همچنان آن تنگی همراه آنان است.
این همان فشار قبر هم است چون قبرآدم، خود آدم است و اگر انسان گرفتار ماده و دنیا شد چون در خودش و اعمالش دفن میشود در نهایت در مضیقه خواهد افتاد. پس برای اینکه این مشکل حل شود ذکر عظمت خدا راهگشا خواهد بود.
نصفهنیمه نباشیم
حال باید علت به وجود آمدن این تنگنظری را بفهمیم. آیا دنیاخواهی سبب تنگنظری میشود یا برعکس؟ پاسخ این است که دنیاخواهی سبب تنگنظری میشود. بعداً وقتی دنیاخواهی ادامه پیدا کرد این تنگنظری هم مدام بیشتر و شدیدتر میشود. علت هم این است که ابتداعاً وقتی آدم به دنیا میآید به خاطر اینکه آلات و نیروهای دنیاییاش بالفعل است به سمت دنیاخواهی و بعد از آن تنگ نظری پیش میرود و این حالت را پیدا میکند. مضافاً اینکه چون انسان در دل دنیا متولد میشود بنابراین خودش از ماده دنیاست و باید حرکت کند تا چیز دیگری شود و رشد کند.
وقتی هم که ذکر گفت به فطرتش رجوع میکند و چون فطرتش خداخواه است میتواند از این تنگنظری خارج شود و توسعه پیدا کند. البته اینجا یک چیز را باید متذکر شوم و آنهم اینکه ما گاهی رشدمان نصفه است. الان در بین فعالان فرهنگیِ مذهبی کسانی را داریم که میگویند ما دنبال رشد هستیم و حتی ادعای سلوک هم دارند ولی آدمهای نصفه کاره هستند. این خیلی مشکل بزرگی است.
اکثریت امثال ما راه را درست تمام نمیکنند. از همان اول یعنی از همان نیت هم نصفه نیمه هستیم. یعنی از همان ابتدای گرفتن تصمیم بعضی جاها را مسکوت کنار میگذاریم. در صورتی که مشکل ما در همان جاها جدی است که سراغش نمیرویم. حالا یا کلاه سر خودمان میگذاریم یا سر دیگران. مثلاً فرض کنید یک کسی را که اهل هوی وهوس است.
خیلی کارهای خوبی را انجام میدهد مثلاً نماز میخواند، نافله میخواند و همه کارهای خوب و واجبات را انجام میدهد اما وقتی به آن قسمت هویوهوس میرسد از اول تصمیم گرفته که اینها را اصلاح نکند. حتی موفق میشود که دیگران یا خودش را هم فریب بدهد. به همین علت ما آدمهای نصفهکاره هستیم. یعنی وقتی برای اصلاح نفسمان وارد شدیم جامعیت پیدا نمیکنیم. بنابراین اگر هرکسی یا مجموعهای به جایی که میخواست نرسید یعنی خودشان نمیخواستند که به آنجا برسند.
خلاصه اینکه متهم ردیف اول هر کسی در زندگی، خودش است و دیگران و شرایط مقصر نیستند. بعضی از آدمها باهوش هستند و میتوانند کلاه سر دیگران بگذارند اما عقل ندارند چون کلاه سر خودشان هم گذاشتهاند. شما باید تصمیم میگرفتید که درست حرکت کنید آنگاه میدیدید که سیر علت و معلول از یک جای دیگر شروع میشد.
برای خدا که کاری ندارد. در ضمن گاهی که ما تصمیم جدی برای حرکت میگیریم در میانه راه به خودمان یک تخفیفهایی میدهیم که همانها کار را خراب میکند. اینجاست که ما همه فرصتها را از دست دادهایم و باید بگوییم قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی و أَبْلَیْتُ شَبَابِی. عمر من رفت و جوانیام فنا شد.(مناجات شعبانیه)
نفاق و تفرقه
حضرت فرمودند که خدایا بعد از ذکر عظمتت، فکر در قدرت و تدبیر دردشمنت را به من عطا کن. به نظر میرسد که حضرت باز یک بحث اجتماعی میکنند و اجتماع مسلمین در نظرشان است. یعنی در حقیقت همان القائات شیطانی سبب میشود انسان مهرة از هم پاشیدن یک اجتماع و عامل تفرقه گردد.
یک جمع مومنین وقتی کنار هم جمع شوند و انجام کارهای خوب را شروع کردند باید مراقب آرزوهای طولانی دنیا که ماده حسادت و سوءظن و در نهایت گمراهی است باشند. در سوره مبارکه حدید(آیه 14) وقتی در قیامت منافقین به مومنین میگفتند که : أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ قَالُوا بَلَى وَلَکِنَّکُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الْأَمَانِیُّ؟
ما با شما بودیم آیا ما با شما نبودیم؟ مومنین به آنها گفتند که شما با ما بودید اما شما خودتان را مفتون نفس خودتان کردید. نفستان را فتنه زده کردید و امروز و فردا میکردید یا اینکه منتظر بودید پیامبر بمیرد. شک ایجاد کردید و آرزوهایتان فریبتان میداد. این همان آرزویی است که آدم را فریب میدهد. یعنی دنیا یک جور خودش را جلوه میدهد که آخرت فراموش شود. به جای اینکه مال دنیارا برای آرامش و کار خیر بخواهد در عمل برای طغیان و سرکشی طلب میکند.
آرزوی ثروت یا همسر یا مقام و جایگاه چنانچه انسان را برای رسیدن به آخرت کمک کند این حسنه در دنیاست و نه تنها ایرادی ندارد بلکه حجاب هم نخواهد بود و مفید است. در غیر اینصورت لطمه خواهد زد. در سوره مبارکه حدید نشان میدهد که اینگونه افراد در انواع و اقسام اجتماعات از کوچک گرفته تا بزرگ نفاق درست میکنند و این نفاق خلاصه موجب تفرقه در جامعه اسلامی میشود.
تظنی و سوءظن هم همینطور است. اگر افراد نسبت به یکدیگر شروع کردند به سوءظن پیدا کردن قدمهای اول را برای از هم پاشیدن مجموعه برداشتهاند. خصوصا کسی که سوءظن پیدا کند و نرود این سوءظن را مرتفع کند. حالا اگر هم برایش یک گمان بدی حاصل شد به جای این که برود از او غیبت کند و به او تهمت بزند و در ذهنش این سوءظنها را مدام پرورش دهد، مستقیم پیش طرف مقابل برود و بگوید من این قضیه را اینجوری فهمیدم. درست فهمیدم یا نه؟
البته اگر کسی به همه چیز سوءظن و شک دارد این آدم بیمار است و برای درمانش باید درمان به ضد کند. یعنی اینقدر مخالف سوءظنهایش عمل کند تا بالاخره از این مرض رها شود. حضرت امیر(ع) در این باره میفرمایند جایی که همه صالح هستند اگر کسی گمان بد کند این انحراف است و جایی که همه مشکل دارند اگر شما آمدید اینجا بیخود حسنظن نشان دادید فریب خوردهاید.
نقد سالم و موعظه
اگر آدم در یک مساله نقد سالم دارد باید زبان نقد هم داشته باشد. نقد در جامعه موجب رشد میشود. چون نقد به علت یک اشتباه یا انحراف به وجود میآید. این نکته هم که بدانیم علت انحراف چیست خیلی مهم است تا بتوانیم به درمان آن بپردازیم. مثلاً وقتی کسی گمراه است و انحراف سیاسی دارد آن انحراف سیاسی بازگشتش به مسائل اخلاقی است.
اگر کسی اشتباه علمی دارد این را با برهان و استدلال و تحقیق و پژوهش میتواند درمان کند اما کسی که انحراف اعتقادی دارد انحراف اعتقادی را با آموختن نمیشود حل کرد. چون انحراف اعتقادی ریشه در انحراف اخلاقی دارد. و این انحراف با تهذیب درست میشود. ممکن است که همان انحراف اعتقادی را برایش به شیوه علمی مطرح کنند ولی چون انحراف اعتقادی ریشه در انحراف اخلاقی دارد لذا حلش با بحث علمی نیست.
حلش با موعظه و تهذیب است. در جهان سیاست قدرت خیلی اهمیت دارد. در این فضا آدم وقتی رقیب پیدا کرد اگر گرفتار انحراف باشد این رقابت تبدیل به حسادت میشود.آنوقت تلاش میکند که آن قدرت را از چنگ رقیبش خارج کند. نشانهاش هم این است که به هر کار مشروع و غیرمشروع دست میزند. البته برای اینکه تظاهرش شکسته نشود دست به کارهای شرعی میبرد تا یک محمل و پوشش شرعی برایش بسازد و اگر دیگر نتوانست آن وقت کار غیرشرعی هم میکند.
ببینید امیرالمومنین(ع) رقیب داشتهاند و همه رقیبهایشان هم غاصب بودند. اما حضرت برای به دست آوردن قدرت نستجیر بالله هیچگاه کار نامشروع نکرده است. حتی یک دروغ هم از امیرالمومنین(ع) در تاریخ ثبت نشده است. چون امیرالمومنین(ع) آمده که مردم را سوار کند نه اینکه بخواهد سوار مردم شود. کشتی نجات است. کسی که فریب دهد و عوام فریبی کند، از جاده صداقت خارج شده و میخواهد سوار مردم شود.
عصبیتهای قومی و حزبی
در سوره مبارکه بقره آیه 213 داریم که مردم امت واحده بودند که پیامبران آمدند و آنها را بشارت دادند و بعداً اختلاف میان آنها افتاد و این اختلاف در اول اختلاف نظر بود. اختلافی که به علت نبودن علم است. ولی بعد از اینکه انبیا با کتاب و علم آمدند تا میان مردم به آن چیزی که اختلاف کردند با استدلال و دلیل حکم کنند، دوباره یک عده اختلاف کردند. چه کسانی؟ همانهایی که اهل کتاب بودند.
به علت ستم و طغیان و حسادت. در امت اسلامی آن کسی که در قلبش مرض است این کار را میکند. گرچه قرآن میخواند و تفسیر هم میکند اما جوری قرآن را تفسیر میکند که به فتنه بیانجامد. جامعه را به هم بریزد. چیزی که در بین مجموعههای فرهنگی و انقلابی ما هم گاهاً دیده میشود.
آنوقت با این فتنه حق پوشیده میشود و مردم از گرد حق متفرق میشوند و گرد باطل وحدت میکنند. و همه این اتفاقات از حسادت و سوءظن و دنیاخواهی صرف شروع میشود. حالا شما فرض کنید که در این امراض اخلاقی و اعتقادی عصبیتهای قومی و حزبی هم باشد. چه اتفاقاتی که رخ نمیدهد. ولی اگر کسی به جای این امراض و تعصب بیمورد و گرایش به باطل و بیمنطقی مخالف اینها را داشت آن موقع این آدم حق را پیدا میکند. استدلال میشنود و از استدلال شنیدن یا برهان شنیدن نمیترسد.
شما بیایید داستان اهل بیت(ع) را نگاه کنید. میبینید که دو حزب بنیهاشم و حزب بنیامیه پیوسته با یکدیگر درگیر هستند. جالب این است که شما در آخرالزمان هم ریشه این دو حزب را میتوانید پیدا کنید. سفیانی همان حزب بنیامیه است یعنی آن حرکتهای قدیم بنیامیه عاقبت در آخرالزمان خودش را ظاهر میکند. چون اینها همه حزب ابوسفیان هستند. حالا باید دید که حزب ابوسفیان چه خصوصیاتی در برابر اهلبیت(ع) دارند.
اینها پیوسته تلاش کردند که اهلبیت(ع) را از جایگاهشان محروم کنند. از روی ستم و حسد نسبت به آنها، برتری دنیایی میخواستند. بدون اینکه کفایتش را داشته باشند. از اینکه خدای متعال به اهلبیت پیامبر(ص) لطف کرده و این همه عظمت را داده رنج میبردند. بنابراین اینها حرکتهای زیرپوستی داشتند تا جریان امامت را حذف کنند. خیلی هم تلاش کردند که اوج تلاش آنها با یزید است.
کسی که حسادت او را به اوج خشم کشاند و آن فجایع را آفرید. پس به هیچ عنوان نباید اینگونه امراض اخلاقی و اعتقادی مثل حسد، سوءظن و دنیاپرستی که ممکن است زیاد هم به گوش ما خورده باشد برای ما تکراری شود. به خصوص مجموعههای فرهنگی و تشکلات مذهبی ما باید مدام خودشان را پایش کنند تا در مسیر پیشرفت قرار بگیرند. زمانی هم که یک مجموعه از آفات بزرگ خودش را دور نگه دارد آن زمان است که میتواند اثری چندین برابر بیشتر، نسبت به گذشته روی اطرافیان خود از دوستان نزدیک گرفته تا کل جامعه بگذارد.
منبع:حلقه وصل