سراج24: بی شک یکی از اصلیترین و عاقلانهترین قاعدهها از انقلاب اسلامی بررسی تاریخ و جلوگیری از فتنهها و دشمنیهایی است که در طول تاریخ بر این جبهه تحمیل شده است. این بدین معنا نیست که دشمن از ابزار مشابه دردشمنی خود استفاده میکند بلکه بدان معناست که با رویکردی مشابه ابزار خود را به روز میکند.
دوران حکومت امیرالمومنین (علیه السلام) چه از منظر حکومتداری، سراسر درس است و چه از تنوع دشمنیها، دانشگاه بصیرت. با کاوش در آن میتوان حرکات آتی دشمن را به خوبی شناسائی و نقاط قوت و ضعفش را لحاظ نمود.
روزهای پایانی جنگ صفین مواجه است با بروز و ظهور عدهای تندرو که بعدها به نام خوارج معروف گشتند. این گروه که به فرمودهی امیر المومنین (علیه اسلام)، ابتدا با اِعمال فشار و تهدید امام را مجبور به قبول حکمیت کردند(1) و بعد از ماجرای حکمیت و پیروزی ظاهری معاویه - با نیرنگ بازی عمرعاص و ساده لوحی ابوموسی- ساز جدایی سر داده و بر طبل مخالفت با امام (علیه السلام) کوبیدند.
برای این که بتوانیم فتنه مارقین را تطبیق به روز کنیم لازم است شالکهی تفکری این فرقه را به خوبی بررسی کنیم.
1. اولین چیزی که در واکاوی جنگ نهروان نظر را جلب میکند، جنس لشکر دشمن است که اکثرا از زهاد و بزرگان اسلام در کوفه بودند. نمازشان طولانی، نافله آنها کثیر و به بهترین شکل و با بهترین اصوات قرآن را قرائت میکردند.
همین دلیل کافی بود تاجنگ با خوارج پیچیدگی و ظرافت خاصی داشته باشد، ظرائفی که درسهای فراوانی در آن نهفته و رازهای ناگفتهی زیادی باخود دارد و این سبب گشت تا امام توصیه کند که بعد از من کسی با آنها نبرد نکند(2) .
2. مبنای فکری این گروه مبتنی بر دو اصل میباشد که بر مدار شعار این گروه که "لا حکم الا لله" بود استوار گشته است:
اصل اول این بود که "حکم فقط از آن خداست" و واگذاری این حکم به غیر خدا امری خلاف است.
امیرالمومنین علی (علیه السلام) در این خصوص میفرماید: « این شعار کلام حقی است، آنها از آن ارادهی باطل کردند.» آنها در ظاهر با انحصار حکم به واسطه خدا جریان حکمیت ابوموسی و عمرعاص را که خود مسبب آن بودند، نفی میکردند. ولی بعد از گذشت زمان و استدلال امیرالمومنین (علیه السلام) وفرستادگان امام مشخص شد، آنها از کلمهی حکم ارادهی حاکم کردهاند و معتقدند حاکم در جامعهی اسلامی نیاز نیست؛ و با وجود خدا و نزول قرآن نباید اجازه داد در جامعه کسی حکم بر مسلمین براند و حاکم آنها شود و لذا به مخالفت با حاکم یعنی مخالفت با امام (علیه اسلام) برخواستند و هرچه امام (علیه السلام) برای جلوگیری از انشقاق امت در مقابلشان کوتاه آمد و حقوقشان را از بیت المال پرداخت نمود(3) افاقه نکرد.
اصل دوم فکری آنها این بود که واگذار کنندگان حکم به رجال را کافر میدانستند. و بدین سان معتقد بودند که امام (علیه السلام) باید توبه کند.(4)
این تفکر که مرتکبین باید به ذم خود را تکفیر کنند همراه با رشد تند رویها و عدم آگاهیها وضعف اصول فکری این گروه عامل اصلی جنایاتی شد که امام را برآن داشت تا با لشگرکشی به نهروان به جنگ با آنان درآید.
فساد فکری خوارج در جریان شهادت عبدالله ابن خباب که یکی از اصحاب پیامبر (صلوات الله علیه)میباشد، به وضوح قابل رویت بوده و گویی این داستان درسی مکتوب در تاریخ است.
عبدالله روزی با همسر باردار خود به خوارج برخورد کرد و توسط خوارج بازداشت شد. خوارج به عبدالله گفتند این قرآنی که همراه توست ما را به کشتن تو امر میکند. در این هنگام خوکی از آن محل عبور میکرد که توسط یکی از خوارج کشته شد. همراهان او را بخاطر این عمل سرزنش نموده و او را برای برائت ذمه به نزد صاحب آن فرستادند و مدام به او میگفتند این کار تو فساد در زمین است. آنگاه دوباره نزد عبدالله آمدند و نظر او را در مورد علی (علیه السلام) بعد از حکمیت پرسیدند که عبدالله ابن خباب پاسخ داد: علی (علیه السلام) داناتر به خدا و بیش از دیگران حافظ دین و بصیرت و آگاهی او بیش از همگان است. آنان با شنیدن این پاسخ گفتند تو پیرو هدایت نیستی و او را به کنار رود کشانده و سر بریدند و همسرش را نیز شکم دریدند.(5)
منادیان هدایت و عدالتی که خون خوک را به ناحق پاسداری میکنند، ولی با تکفیر، انسانی را به مذبح میبرند و این برگرفته از همان اصول فکری میباشد.
3. در منش عملی این گروه مهم ترین نکته این است که یا با سرسپردگی و یا سوء استفاده دشمن اصلی از ساده لوحی سردمدارانشان همیشه بر پیکر اسلام ضربه وارد میکردند.
به عنوان مثال در ابتدای جنگ نهروان دوازده هزار نفر بودند و بعد از صحبت های امام و فرستادگان ایشان به چهار هزار و به قولی دو هزار وهشتصد نفر رسیدند؛ توانستند در حالی که بالغ بر شصد هزار نفر یاران امام علیه السلام آماده جنگ دوم با معاویه میشدند اردوی امام را از نخیله به حرورا منتقل و برای دفع فتنه خوارج وارد جنگ کنند.(6)
جنگی که بیش از همه معاویه از آن خرسند بود و تدابیر دستگاه اطلاعاتی معاویه در آن قابل روئیت است. هر چند شاید در تاریخ استدلالی بر این مدعا نباشد، ولی ظهور خوارج با تدبیر عمرعاص امری انکار ناپذیر مینماید.
جنگی که به قول مورخین بیش از چند ساعت طول نکشید(7) و بنا بر پیش بینی معجزه گون امام علیه السلام بیش از ده نفر از لشکر امام علیه السلام در آن شهید نشده و بیش از ده نفر از لشکر خوارج در آن جان سالم به در نبردند. ولی باعث شد که لشکر امام علیه السلام هیچگاه به سمت شام حرکت نکند و این یعنی فتنه مارقین که زاده قاسطین است خوب برای پدر خوش رقصی کرد.
حال در این مقطع از انقلاب اسلامی دشمن با تکرار تاریخ قصد دارد بار دیگر نهروان را سر راه و فتنهای دیگر در تاریخ بیندازد که شاید ابزارش فرق کنند ولی رویکرد و تاکتیک همانی است که در نهروان گذشت.
مرجعیت تندرو و تکفیرکننده که یا عالما یا عاملا در تسخیر استکبار است، با همان مبنای فکری که حکم را از آن خدا دانسته و حاکم اسلامی را قابل نمیدانستند بر انشقاق جامعه اسلامی دشنه زنان میتازند و در زمین دشمن خوش رقصی میکنند.
جالبتر این جا که در این میان هرکه این توطئه را بیان و واتحاد بین مسلمین را فریاد زند تکفیر نموده و در مقابل حکم خدا و اهل بیت میدانند. و این شد که رهبرفرزانه انقلاب در دیدار اخیر باعلمای جهان اسلام فرمودند: « بیداری اسلامی از مسیر اصلیاش منحرف شده» و این یعنی لشگریان خدا فعلا به جنگ با دشمن اصلی نخواهد رفت.
البته این ابتدای نهروان جدید است نهروانی که در میدان جنگش از آیتالله و روحانی و سپاهی و مداح و هیئتی و... به وفور خواهیم دید. جنگی که در هر حالت بر وفق دشمن است و پیروزی اصلی از آن هر کسی است جز جبهه حق.
والسلام.
پینوشت:
1.موسوعه امام علی ج6ص340
2.نهج البلاغه خ 61
3.کامل التواریخ ج2 ص293
4.تاریخ طبری ج5ص73
5.موسوعه امام علی ج6ص346
6.تاریخ طبری ج5ص86
7.تاریخ یعقوبی ج2ص193
علیرضا مهدوی