" ابراهیم خدابنده " عضو سابق گروهک تروریستی منافقین به تشریح فعالیت خود در این تشکیلات پرداخت.
وضعیت زنان در پادگان اشرف به چه صورت است؟
خدابنده: اعتقاد گروهک تروریستی منافقین بر این است که ما توانستهایم میان زن و مرد برابری را محقق کنیم و رهایی زن را فقط این گروهک تروریستی توانسته به منصه ظهور برساند و این در حالیست، زمانی که افراد از این گروهک تروریستی خارج شده و با دید بازتری به موضوع نگاه میکنند، متوجه این موضوع شده که زنان در گروهک تروریستی منافقین مورد استعمار قرار گرفته، یعنی همه به عنوان برده سرکرده محسوب شده و علاوه بر آن به عنوان برده جنسی سرکردگی مورد استفاده قرار میگیرند.
در گروهک تروریستی منافقین زنان حق ازدواج، تشکیل خانواده و بچهدار شدن را نداشته و خانواده دشمن آنها به شمار میرود.
بسیاری از دانشمندان ضد فرقهای اعتقاد دارند که خانواده به نوعی باطلالسحر محسوب شده، در کتابی با عنوان مغزشوئی ذکر شده است که برای اینکه فرد در پروسه مغزشوئی قرار گیرد، باید تمام عواطف از او گرفته شده یعنی عاطفه و مغزشوئی در یک راستا قرار نمیگیرد.
در این راستا به فرد تلقین کرده که تو باید دشمن خانواده خود باشی و تمام علایق باید به سرکرده فرقه منعکس شده تا بتوانند مغز فرد را کنترل کنند و در نهایت به مرحله کنترل ذهن کامل برسند.
زمانی که دیکتاتور سابق عراق سقوط کرد، بسیاری از خانوادهها متوجه حضور فرزندان خود در این گروهک تروریستی شده و با همکاری یکدیگر انجمن نجات تشکیل داده و پیگیر وضعیت فرزندان خود شدند.
خانوادهها برای بازدید بچههای خود به عراق سفر کردند که در ابتدا گروهک تروریستی منافقین در اقدامی فریبکارانه با استقبال با آنها برخورد کرد، به امید آنکه بچهها بتوانند روی خانوادههای خود تاثیر گذاشته و موجب جذب آنها به گروهک شوند و این در حالیست که با گذشت زمان متوجه این موضوع شدند که هرکدام از افراد گروهک که با خانوادههای خود دیدار کنند، عواطف در آنها زنده شده و تاثیرات مغزشوئی از بین رفته، یعنی قدرت تفکر پیدا میکنند.
باید اشاره کنم بسیاری از افراد در دیدار با خانوادههای خود متوجه میشوند تمامی آنچه که سرکردگان گروهک در مورد جمهوری اسلامی ایران بیان میکنند دروغ است.
ارتباط با خانواده و زنده شدن عواطف تاثیرات مغزشوئی را از بین برده و در این راستا رجوی هرگونه بهای سیاسی را به جان خریده، با این حال اجازه ارتباط افراد با خانوادهها را نمیدهد و تاکید داشت که برای حفظ زنان باید آنها تبدیل به ماشینهای جنگی شوند.
وی بیان میکرد؛ اولین نقطهای که باید در ذهن آنها جای دهند، این است که پایبندی به خانواده را از ذهنش بیرون آورده تا بتوانند آنها را به ماشینهای مکانیکی تبدیل کرده که تمایلات سرکردگی را برآورده کنند.
مریم رجوی در این راستا سخنرانی کرده و گفت که هنر یک مجاهد(منافق) این است که تمایلات مسعود رجوی را بشناسد و به آن عمل کند.
در فرقهها چیزی به عنوان ایدئولوژی وجود ندارد و هرآنچه که هست، نوعی بازی روانی است و ایدئولوژی تنها یک کلمه است و هیچ قاعده و اصولی وجود ندارد و همه چیز در آن مجاز است.
در این راستا چندین بار مسعود رجوی تاریخ ماه مبارک رمضان را تغییر داده و برای توجیه این مسئله اینگونه بیان کرد که در عراق شرایط خوب نبوده و هوا گرم است، به همین دلیل ماه رمضان را به ماه آذر موکول و خود را مجاز به دادن فتوی کرد.
زمانی که در سوریه بودم، بارها اصرار داشتم که به زیارت حضرت زینب (س) بروم ولی آنها با بیان اینکه ایرانی در آنجا زیاد است، مانع از این کار شده و دلیلشان این بود که دیدار شما با افراد ایرانی که از ایران آمدهاند، خطرناک است.
افراد گروهک تروریستی منافقین یک فضای مصنوعی برای افراد (زن و مرد) ایجاد کرده که این فضا برای زنان و با استعمار بیشتری همراه است.
خانمی با نام بهشتی که مدتها در پادگان اشرف به سر میبرده، میگوید، در پادگان اشرف به حدی از زنان کار کشیده که حالت بدنشان عضلانی شده و از پشت نمیتوان تشخیص داد که مرد هستند یا زن.
باید تاکید کنم که تغییر حالت عضلانی زنان به دلیل جابجایی آهن و کارهای بیش از توان و دشوار است.
همچنین؛ در پادگان اشرف افرادی را که مسئلهدار بوده و سوالهای فراوانی میپرسیدند را به کارهای سخت وادار میکردند.
افرادی که به تازگی از قرارگاه لیبرتی بازگشتهاند، میگویند که به آنها دستور داده میشد که چاه کنده و خاک چاه را خالی کنند و با آنها خاکریز درست کرده و این کار تنها برای مشغول کردن افراد به کار است و بعد به آنها دستور داده که با سنگها راه درست کرده، سنگهای ریز را از درشت جدا کرده، سنگهای درشت را برای جلوگیری از افتادن افراد از سنگهای ریز جدا کرده و وظیفه فرمانده این است که از صبح تا شب افراد را مشغول نگاه دارند.
یکی از سرکردههای این گروهک تروریستی توصیه کرده که بچهها آنقدر باید در طول روز خسته شوند که تا سر خود را بر بالش نگذاشته به خواب فرو روند.
این مهم را باید بگویم با وجود اینکه افراد از پادگان اشرف به قرارگاه لیبرتی منتقل شدهاند فقط جغرافیای آنها تغییر کرده و همچنان تسلط بر امور به عهده مسعود رجوی است.
مسعود رجوی صحبت کردن افراد گروهک با ناظران سازمان ملل متحد را ممنوع کرده و آنها نیز بر اساس دستگاهی که در آن هستند این موضوع را پذیرفته و هرکدام از آنها با دیدن ناظرین سازمان ملل متحد فرار میکنند.
افراد گروهک تروریستی با ورود به قرارگاه لیبرتی به داخل کانکسهای خود رفته و درها را قفل میکنند تا مانع از هرگونه ارتباط با ناظران سازمان ملل متحد شوند و در این قرارگاه سلطه رجوی همچنان بر آنها مسلط است و تا زمانی که ارتباط فرماندهان با اعضای این گروهک تروریستی قطع نشود، یعنی در یک مکان باشند این کنترل وجود دارد و تنها راه حل این است که ارتباط بین افراد و فرماندهان به طور کامل قطع شود.
در حال حاضر افرادی را به آلبانی برده و همین افراد به محض رسیدن با دیدن فضای موجود در کشورها از گروهک جدا شده و این روند با وجود فرمانداری و کنترلهای شدید صورت گرفته است.
درست است که آمریکا روی این گروهک تروریستی مانوری نداده و روی آن حساب باز نکرده است، با این حال عناصری در غرب و لابیهای صهیونیستی نظرشان بر این است که بودن این گروهک تروریستی بهتر از نبودن آن است و افراد گروهک هم نیز میدانند که اگر کنترل فرقهای از روی افراد برداشته شود، گروهک فورا از هم پاشیده و چیزی باقی نمیماند، بنابراین دست مسعود رجوی را برای کنترل فرقهای بازگذاشته که ناظران سیاسی در غرب آنها را به یک پوسته توخالی تشبیه کرده که محتوایی ندارد و فقط پوستهای است برای ترساندن افراد.
پروسه جداکردن فرزندان از خانوادهها در داخل گروهک تروریستی منافقین چگونه انجام شده است؟
خدابنده: بچهها در پادگان اشرف در مکانی تحت عنوان پانسیون نگهداری میشدند و پدر و مادرها هفتهای یک روز حق ملاقات با فرزندان خود را داشتند که در جریان جنگ اول خلیج فارس به بهانه اینکه بچهها جانشان در خطر است، همه آنها را به کشورهای مختلف اروپایی منتقل کرده و به خانوادهها گفتند به محض اینکه جنگ تمام شود، آنها را باز میگردانیم که با تمام شدن جنگ دیگر اجازه بازگشت به بچهها را ندادند، مگر آنهایی که بزرگ شده و به سن 15_16 سالگی رسیده و به عنوان نیروی نظامی میتوانند در این گروهک تروریستی مورد استفاده قرار گیرند.
در همین راستا بسیاری از بچهها را به بهانه دیدار با پدر و مادر به پادگان اشرف کشانده و بعد از پیوستن آنها به این گروهک مانع از بازگشت آنها میشدند.
به عنوان نمونه، یاسر عزتی را به بهانه شرکت در یک مسابقه ورزشی و دیدار با پدر به پادگان آورده و بعد از انجام کارهای خود مانع از بازگشت او شده و وی را در نشستهای زیادی آورده، عکس مادرش را به او نشان میدادند و به او میگفتند که تو با بازگشت از پادگان اشرف میخواهی بر روی خون مادرت پا بگذاری و او در پاسخی منطقی به آنها میگفت؛ شما فکر میکنید اگر در اینجا بمانم برای شما جنگ خواهم کرد؟ من در اولین فرصت اینجا را ترک میکنم.
فرد ذکر شده در یک فرصت مناسب یعنی زمانی که آمریکا پادگان اشرف را اشغال کرده بود، با یک ماشین به بغداد فرار کرده از آنجا خود را به مرز رسانده و از مرز تا تهران را با ماشین رانندگی کرده و بعد خود را به نیروهای ایرانی معرفی کرد.