دوربینهای الجزیره 24 ساعته میدان تحریر قاهره، سرنگونی قذافی در طرابلس، همهپرسی تونس و قیام صنعا را روی آنتن میفرستادند تا به این بهانه تصویر ورژن قطری گروهبان گارسیا را با آن قیافه و سبیل مضحکش به عنوان سمبل آزادیخواهی و دموکراسی در جهان عرب به مخاطب قالب کنند.
شیخ تپل که در تشخیص جهت باد استاد بود اینگونه از موج به راه افتاده در خاورمیانه سواری گرفت تا پرچم آمریکا و اسرائیل را نیابتا حمل کند. بیستم سپتامبر 2011 یکی از نقاط عطف حمالی پرچم آمریکا در دوران حاکمیت تقریبا 2 دههای او بود، زمانیکه «وداه خنفر» مدیر شبکه الجزیره استعفا کرد و در حقیقت برکنار شد تا یک شاهزاده بیتجربه گازی- نفتی آلثانی سکان رسانهای را به دست بگیرد که انصافا مرزهای جدیدی را در ژورنالیسم حرفهای و جنگروانی گشوده بود.
دلیل کنار گذاشته شدن خنفر، اعتراض او به سیاستهای رسانهای جدید حاکم قطر بویژه به خاطر استفاده از مزدوران اسرائیلی در این راستا بود و از جمله مهمترین آنها انتصاب «عزمی بشاره» نماینده عرب سابق کنست (پارلمان) اسرائیل به عنوان مدیر «موسسه دوحه» بود که شبکه الجزیره از متعلقات آن به حساب میآید.
چهرههای رسانهای در گوشه و کنار جهان بلافاصله دریافتند یک کودتای اسرائیلی در رسانهای که نبض افکار عمومی جهان عرب را به دست گرفته در حال رخ دادن است و جالب اینکه شدیدترین تبلیغات الجزیره علیه بشار اسد و حزبالله لبنان از همان زمان (پاییز 2011) آغاز شد و بلافاصله آتش معرکه سوریه به لطف بسیج تروریستهای سلفی از سراسر کشورهای عربی بالا گرفت. این همان الجزیرهای بود که حکم فرزند ارشد شیخ حمد را داشت و او در حقیقت از یک دهه پیش از واگذاری صوری قدرتی که از آمریکاییها گرفته بود به پسرش «تمیم» قدرت را به الجزیره واگذار کرده بود.
بیشک پدیده «الجزیره» بزرگترین زاییده شکم بزرگ امیر قطر بود اما این شبکه از همان روزهای اوج خود در سال 2011 سقوطی آزاد را آغاز کرد چرا که صاحب اختیارش جناب شیخحمد دچار اشتباهی بزرگ شده بود، یعنی حمل پرچم آمریکا و اسرائیل در ملأعام؛ چه در غائلههای سوریه و غزه و چه در عرصههای دیگری که با بازیگوشی برای کسب شهرت یا انجام ماموریت به آنها سرک میکشید.
البته افتخار حمالی پرچم آمریکا از همان ابتدای ورود به قدرت با کلنل «شیخ حمد بنخلیفه آلثانی» بود، زمانی که او پدر زمامدارش شیخ خلیفه را با کودتای آمریکایی آرامی در 1995 به زیر کشید و با استناد به قوانین دادگستری ایالات متحده حسابهای او را برای جلوگیری از کودتا علیه خودش مسدود کرد. بدین ترتیب برای هشتمین بار طی حاکمیت 150 ساله خاندان آلثانی بر قطر، گردش قدرت با کودتای نظامی محقق شد هرچند این بار گردشی هم از نوکری محض لندن به نوکری محض واشنگتن پدید آمده بود.
شیخ حمد در ظاهر میخواست یک امارت اسلامی دموکراتیک سر تا پا آمریکایی در دل خلیج فارس بنا کند تا به جهان عرب ثابت کند «وهابیت» چه چیز خوبی است. اما در دموکراتیک بودن حکومت او همین بس که بلافاصله بیش از 7 هزار شهروند قطری از قبیله «آلالمره» را از کشور بیرون کرد چرا که آنها وفادارترین افراد به پدرش بودند.
چنین تناقضهایی طی 18 سال حکومت بر قطر هرگز شیخ حمد را رها نکرد. او از یک سو داعیهدار مدرنسازی قطر بود و از سوی دیگر از تندروترین طیفهای وهابیت یا اخوانالمسلمین حمایت میکرد تا آنجا که نه فقط آتش نفاق سلفیها را به جان سوریه و عراق و لبنان و یمن انداخت بلکه شیخنشینهای اطراف خلیج فارس مثل امارات و کویت و حتی کشور بزرگی چون عربستان سعودی از افراطگری امیر قطر در پر و بال دادن به جریانهای تندرو به شکوه درآمدند.
از جمله ماموریتهای شیخ حمد به بازی گرفتن پتانسیل تخریبی سلفیها از جمله شاخه وهابیت و همچنین طیفهای تندرو «اخوانالمسلمین» به عنوان سلاحی اجتماعی علیه دشمنان آمریکا و اسرائیل در منطقه بود از جمله هلال شیعی که سوریه در میانه آن قرار داشت. 3 وظیفه اصلی قطر در این زمینه تامین نیروی انسانی، پول و تبلیغات در جوامع عربی بود. کاریکاتور روزنامه ایندیپندنت انگلستان در مارس 2011 و در بحبوحه دخالتهای ناتو و قطر در لیبی گویای نوکری امیر قطر برای غربیهاست.
این کاریکاتور جنگندهای را به تصویر میکشید که نخستوزیر انگلیس و رئیسجمهور وقت فرانسه برای به دست گرفتن هدایت آن با یکدیگر گلاویز شده بودند در حالی که رئیسجمهوری آمریکا در صندلی عقب هواپیما لم داده بود و چرت میزد و از دور بر اوضاع نظارت داشت و امیر قطر سوار بر نوک هواپیما انگشت سبابه خود را برای شناسایی جریان باد بالا برده بود.
حکومت او در قطر هم مصداق همین کاریکاتور بود. شیخ حمد بر دماغه طیارهای نشسته بود که سکانش در دست آمریکا بود. هر چند باید اعتراف کنیم خلبان آمریکایی بویژه در غائله سوریه به واسطه آدرسهای اشتباه بلد قطری ناشی و به هیجان آمده خود، راه را به خطا رفت. همچنین این امیر فاسد وجهه طیاره را هم زیر سوال برده بود. مثلا فقط در یک رسانه بشدت پرطرفدار مثل فوتبال، تصویر به ذوق آمده شیخحمد و همسرش «موزه» با جامجهانی فوتبال به عنوان سمبل
زد و بند و فساد پشت پرده میزبانی جامجهانی برای همیشه در افکار عمومی ثبت شد یا وقتی زیپی لیونی وزیر خارجه اسبق اسرائیل فهرست فاسقهایش را که از آنها به نفع رژیم صهیونیستی بیگاری اطلاعاتی کشیده بود، میخواند، آن قدر خونسرد اسم «حمد بن خلیفه» را به زبان آورد که میشد مطمئن بود او قطعا برای آمریکا و اسرائیل یک مهره سوخته است.
همچنین روزنامه «السفیر» لبنان چند روز جلوتر از سخنرانی خداحافظی امیرقطر، از تصمیم قطعی آمریکاییها برای برکناری او پرده برداشته بود چرا که دشمنان آمریکا و قطر در منطقه (لابد ایران، سوریه، لبنان و شاید هم روسیه) قصد دارند در واکنش به حمایت او از تکفیریها، اسناد فساد شیخ قطری را از عمق وابستگیاش به اسرائیل گرفته تا پروندههای مالی، اخلاقی و حتی قاچاق انسان در اختیار رسانههای بینالمللی قرار دهند.
قطعا این تهدید، خطر بسیار بزرگتری برای «امیر دیپلماسی ترور» آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه محسوب میشد تا به فرض عود کردن بیماری کلیوی شیخحمد یا درگرفتن جنگ قدرت احتمالی بین پسرش «شیخ تمیم» و نخستوزیر قدرتطلب قطر «شیخ حمدبن جاسم». پس بناچار آمریکاییها باید پالان دیپلماسی مزبور را به سرعت عوض میکردند کما اینکه افسار «امیر جدید» به دست مادرش «شیخه موزه» عیال همیشه در رکاب و زن دوم شیخ حمد است، زنی که سالهاست به دربار انگلستان و نهادهای ماسونی رفت و آمد دارد و در غرب او را با لقب «بانوی سرخپوش تحولات در جهان عرب» میشناسند.