اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۴:۴۵:۲۵
اذان ظهر ۱۲:۱۱:۵۹
اذان مغرب ۱۸:۳۳:۲۹
طلوع آفتاب ۰۶:۰۹:۰۶
غروب آفتاب ۱۸:۱۵:۲۵
نیمه شب ۲۳:۳۰:۲۵
قیمت سکه و ارز
۱۴۰۰/۰۶/۳۱ - ۱۱:۳۰

روایتی ماندگار از شهدایی که زنده‌اند

جانبازان عزیز هم شهدای زنده ما هستند،چون مثل شهید به میدان جنگ رفته اند و مثل شهید ضربت خورده اند ؛ اما کرامت الهی آن ها را حفظ کرده است. این ها زنده اند ، اما در رتبه شهیدان.

 روایتی ماندگار از شهدایی که زنده‌اند

به گزارش سراج24؛ در هفته دفاع مقدس هدف از  بازگو کردن خاطرات ۸ سال دفاع مقدس به عنوان میراث فرهنگی جنگ به نسل کنونی و آینده منتقل شود.

 خاطرات جانبازانی که بوی شهادت می دهند ، آرزوی پیوستن به قافله شهیدان را دارند ، چون به عهد خود با رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس و آرمان های انقلاب اسلامی وفا دارند و فیض شهادت برایشان بالاترین فیض هاست.

به معرفی یکی از جانبازان ۸ سال دفاع مقدس  می پردازیم که همه تلاش خود را در این دوران فقط برای حفظ میهن عزیزمان ایران کرده است.

شهباز کاظمی یکی از این جانبازان دفاع مقدس است. وی عشایرزاده و اهل دوتوترک از توابع شهرستان فیروزآباد می باشد.

این جانباز بزرگوار  در گفت و گو با خبرنگار فارس گفت: متولد ۱۳۴۱ هستم و ترک زبان و اهل دوتوترک از توابع شهرستان فیروزآباد.

وی می گوید: شرایط در آن زمان فرق می کرد ، در آن زمان همه احساس مسئولیت می کردند تا به نوعی بتوانند از میهن عزیزمان ایران  دفاع کنند تا ذره ای از این خاک به دست دشمن نیفتد.

کاظمی بیان می کند: در سال ۶۱ از طریق بسیج برای رفتن به جبهه نام نویسی کردیم و بعد از چند هفته از فیروزآباد به شیراز رفتیم و از آن جا ما را به لشکر ۲۱ حمزه در تهران بردند.

وی ادامه می دهد : ۴۵ روز را به صورت آموزش در آن جا گذراندیم ؛ آموزش هایی سخت اما شیرین. چون فقط دعا می کردیم اینجا را زودتر تمام کنیم و به مقصد اصلی یعنی همان جبهه های جنگ برسیم. بعد از اتمام دوره به خرمشهر رفتیم و در پاسگاه زید ماندیم . چه روز های خوبی بود؛ می جنگیدیم و از شکست دادن دشمن لذت می بردیم.

کاظمی بیان میدارد : پاسگاه زید، از جمله مناطق عملیاتی دفاع مقدس و از محورهای مهم هجوم دشمن به خوزستان بود و بعثی ها برای دست یابی به جاده اهواز - خرمشهر به این منطقه نیاز داشتند.این منطقه یکی از محورهای مهم در عملیات های بزرگی مانند بیت المقدس و کربلای ۴ و ۵ بوده است.

این جانباز سرافراز در  ادامه اظهار می کند : ۲ ماه از ماندن ما در این مناطق می گذشت که در عملیات کربلای ۴ در حین انجام وظیفه و دفاع از خاک عزیزم زخمی و مجروح شدم.

لحظه مجروح شدن یعنی حس شهادت

او بیان می نماید: زجر و درد مجروحیت و روی تخت بیمارستان افتادن خیلی سخت است . هیچ کدام از ما دوست نداشتیم که مجروح و یا اسیر شویم ، شاید هم همیشه در دعاهایمان این را می گفتیم : "خدایا جوری ما را لایق و قابل بدان که شهید بشویم و معلول و جانباز نشویم" . 

وی ادامه می دهد : در همه کارهای خداوند حکمتی وجود دارد . من لایق شهادت نبودم. بعد از مجروحیت من را به بیمارستان ۵۰۴ ارتش در تهران بردند . ۴ روز در آن جا بستری بودم‌ .

او می گوید : بعد از ۴ روز از بیمارستان مرخص شدم ؛ دستم به شدت آسیب دیده بود و با عمل جراحی کمی بهتر شد اما اجازه ندادم ترکش هایی که در سر و پا داشتم را بیرون بیاورند وگفتم به مرور زمان خودشان بیرون خواهند آمد .

وی اظهار می کند : هر چه التماس کردم که می خواهم به خرمشهر برگردم ، اجازه ندادند و گفتند باید به خانه بروی و بعد از خوب شدن زخم هایت دوباره می توانی برگردی .

این مرد ایثارگر می گوید: به ناچار من را به شهرستان فرستادند و چند روزی را در خانه ماندم و اما دلم پر می کشید برای جبهه و جنگ بالاخره تحمل نکردم و دوباره برگشتم.

او می گوید: در منطقه زید و پاسگاه شرهانی و هم چنین شلمچه حضور داشتم و تا پای جان جنگیدم و از کشورم دفاع کردم ولی حیف که لیاقت شهادت را نداشتم. 

تصوری فراموش نشدنی از جبهه

این جانباز گرانقدر بیان می کند : جبهه همه اش عشق بود و ایثار. اگر من عشق مجازی را لازمه عشق حقیقی بدانم ، بهترین و بالاترین درجه عشق مجازی را در جبهه ها دیدم، چون در جبهه ها لحظه ای از عشق حقیقی جدا نبود و آن چیزی نبود جز دوست داشتن نعمات خدا.

وی بیان می کند: شهدای عزیز،  جانبازان و بسیجیان و پاسداران و ارتشی ها در دوران دفاع مقدس با تمام وجود دفاع کردند و تا امروز هم بسیاری از عزیزان مفقودالاثر هستند و یا این که جانباز و در گوشه ای روی تخت بیماری افتاده و هیچ کسی هم از حقوقشان دفاع نمی کند اما این ها این قدر صبورتر که هر وقت ندایی از سوی مقام معظم رهبری بشنوند به هر طریقی شده وارد میدان می شوند و مثل کوه ایستادگی می کنند .

خاطرات  ؛ هوشیاری و شهامت

کاظمی می گوید: در تاریخ ۲۱/ ۵/ ۱۳۶۳ ، روز نگهبانی من بود؛ در حین نگهبانی متوجه شدم که ماشین های دشمن زیاد رفت و آمد می کنند، به بچه ها اعلام کردم که مواظب باشند. به گروهان ادوات که موشک ناو داشتند ، تلفن زدیم و قضیه  را توضیح دادیم و آن ها کشیک می دادند.

وی ادامه می دهد: بعد از چند دقیقه آن ها با موشک ناو یکی از ماشین های فرمانده ای از دشمن را زدند و بعد از ۴۵ دقیقه متوجه دور زدن هلیکوپتری در اطراف همان ماشین شدیم .

وی افزود: فهمیدیم که هدفشان بردن جنازه فرمانده شان از داخل ماشین است و بعد از آن دیدیم ۳ هلیکوپتر کبری دشمن قصد حمله به نیروهای ما را دارند. یکی از آن ها را روی خاکریز خودشان به وسیله موشک ناو زدیم و ۲ هلیکوپتر دیگر مانند موش فرار کردند و هواپیمایی که زده بودیم، در هوا می سوخت و به سمت پایین سقوط می کرد و پروانه هایش در هوا می چرخید .

وی بیان می کند: چند ساعتی هلیکوپتر می سوخت و همه بچه ها تماشا می کردیم و لذت می بردیم.دشمن می خواست غلطی بکند ولی نتوانست. امیدوارم که در همه حرکاتمان که هدف اسلام است پیروز شویم و مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنیم.

منبع: فارس
اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۴
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••