سراج24، امیرحیدری/ در روزگاری که بیشتر متفکرین مشغول وصلهپینه کردن مفاهیم به هماند، جریانهایی فکری – یا بهتر بگویم شبهفکری – در دل انقلاب اسلامی شکل گرفت. جریانهایی که من مسامحتا نام «نئوحزبالله» را بر آن میگذارم. البته جامعه را نمیتوان – و نباید – با قالبهای خشک و غیرمنعطف طبقهبندی کرد، جامعه و شناخت و تفسیر آن امری بسیار پیچیده است که نه با سیستم سنجش ریاضی، که حتی با شهود نیز قابل شناخت نیست. اما فیالحال برای تشخیص یک اپیدمی اجتماعی در دل جامعهی انقلابی و آرمانخواه میشود شباهتها را تناسب گرفت و در ابتدای امر از جماعت نئوحزبالله پردهبرداری کرد.
اما نئوحزبالله چیست و نئوحزباللهی کیست؟ یک کلونی کوچک که عموما مشغول رسانه است، ذائقهی پست مدرن دارد، یعنی حرفهای خود را از زبان متفکرین پستمدرن بیان میکند؛ حرفهایی از قبیل نقد جامعهی مصرفی و سرمایهداری و ... حالا البته باکی نیست که خود در دایرهی مسائل نقد شده توسط خودش قرار بگیرد، مشغول بافتن بی در و پیکر مدرنیته و اسلام است، از طرفی آرمانخواهی و مبارزه را به رخ میکشد و از سوی دیگر اهل تساهل است، تساهلی که از خیلی هم از توصیهی مدارا با مردم نمیآید بلکه محصول نوعی تردید در سلوک دینی و انقلابی و قبول کردن بخشی از دین و رد بخش دیگری از آن است. نئوحزبالله البته بستگی خاصی هم به جریانهای تازهای که در اصولگرایی شکل گرفتهاند دارد. حاصل سوشالزدگی، اینستاگرام، رسانه، زندگی شیک و مجلل، برند، دین و دنیا و آخرت، عافیت و سلامت و پیادهروی اربعین و هیاتهای بورژوای انقلابی، شبهکنسرتهای شبانه، کافههای انقلابی برای گعدههای انقلابی و... نئوحزبالله مکانهایی هم دارد و این مکانها البته در طیفشناسی آنان میتواند مورد توجه قرار گیرد. رفت و آمد بین طبقات این کلونی هم حاصل تغییرات مکان و محیط زیست است. فرض کنید همان قشلاق و ییلاق.
این کلونی اما هر وقت صلاح بداند و برای تفاسیر پدیدارشناسانهاش سراغی از انقلابیون اصیل و مذهبیهای سنتی هم میگیرد. گرچه معتقدم همهی اینها میتواند از سر ایمان و صدق و سلم و در جهت انقلاب اسلامی باشد اما در باطن دچار تعارضی در شروع، روش و غایات است که گریبانگیر جامعه و ساخت درک تاریخی مردم از دین و انقلاب و حزبالله خواهد شد. برای همین است که باید شکل و شیوهی جامعهای را که پیشانی فرهنگی انقلاب است شناخت و در صدد نقد آن برآمد. اینکه این بخش از جامعه چگونه پا گرفت، بسط پیدا کرد و الان در کجاست و اینکه محیط زیستاش چگونه است و جامعه و مردم را از پسِ چه عینکی تماشا و تحلیل میکند، حتی اگر پاسخی صریح و عاری از قضاوت نداشته باشد اما لاجرم به نوعی قضاوت اجتماعی دربارهی انقلابیون تبدیل میشود. تصور جامعهی ایرانی – جامعهای که از نظر دوستان طیف خاکستری است، چون نه سیاه و چپ و غربزده است، نه سفید و اصولگرا و انقلابی و ... – از جامعهی انقلابی با تصور بسیجی شهادتطلب دههی شصت، انصارحزباللهی دههی هفتاد، عدالتطلبی دههی هشتاد و گفتمان فتنهی دهه نود متفاوت است، چون شبکههای اجتماعی، رسانههای رسمی و شبهرسمی، گروههای تصویری نهادگرا و سازمانهای جدید رسانهای سعی در بر هم زدن آن تصور غالب از اذهان مردم داشتهاند و تا حدودی هم موفق شدهاند، چراکه حزبالله را پیرایش کردهاند و نئوحزبالله را برساختهاند.
اگر حزبالله در زمینهی اجتماعی دههی شصت و با فرهنگ جهاد و بسیج و رجعت همیشگی به آرمانهای انقلاب شکل گرفت، نئوحزبالله در جامعهی شهری و امروزی و از جنگ گذشته یک نوع سبک زندگی به خودش اختصاص داد. سبک زندگیای که از همان نظرگاه دههی شصتی و انقلابی میتواند مورد طعن و نقد قرار گیرد.
حالا باید به این اندیشید که تکلیف آرمانخواهی انقلابی که به محض حرف زدن باید ساکت بماند چیست و تکلیف جامعهای که در تردید و تردد بین ایدئولوژی فیزیک و متافیزیکِ برآمده از غرب و ایدئولوژی دنیا وآخرتِ برآمده از اسلام است چه خواهد شد؟ و آیا اصل تساهلی که از متن دین بر میآید و عقلانیت شیعیای که به حفظِ حداقلهای ساختارهای اجتماعی برای رسیدن به غایات حداکثری همراه با تفقه و تقیه نظر دارد، میتواند تفکر انقلاب اسلامی را بر مبنای مقتضیات زمان و مکان به روز کند؟ این در گرو پیرایش جامعهی فرهنگی شیعه از زیستِ التقاطی است.
انتهای پیام/