به گزارش سراج24، ستایش دختر 6 ساله افغانی بر اثر یک حادثه تلخ از بین رفت و نه تنها خانوادهاش را که افکار عمومی ایران و افغانستان را داغدار کرد. هرچند واکنش سریع پلیس در دستگیری قاتل تا حدی از آلام بوجود آمده کاست، اما ستایش دیگر هرگز بازنخواهد گشت. حالا در این میان چیزی که بیش از مرگ ستایش خودنمایی میکند و به نظر میرسد که همچنان ادامه پیدا کند بازتاب عجیب و پرهیاهوی این اتفاق در رسانههای ضدانقلاب است. بررسی دقیقتر نشان میهد که دلیل این مقدار برنامهسازی و مانور و هیاهوی غیر طبیعی بر این خبر در رسانههای فارسی زبان غربی، به ملیت افغانی ستایش بازمیگردد. این در حالی است که هم در حوزه افکار عمومی و هم در حوزه قوانین حقوقی و قضایی جمهوری اسلامی، ملیت ستایش فقط یک بخش عادی از خبر این اتفاق بوده و تأثیری در واکنشهای عمومی و قانونی نسبت به این اتفاق ناراحت کننده ندارد.
افکار عمومی مردم ایران متأثر از فرهنگ عمومی ایران اسلامی بر این اساس شکل گرفته که مردمان افغان حاضر در ایران را به عنوان هموطن میشناسد و تاریخ گواه میهمان نوازی ایرانیها در برخورد با اتباع دیگر کشورها نظیر افاغنه، ارامنه، اعراب و دیگر کشورها است. هرچند بحث و بررسی در مورد دلایل این نگاه در میان ایرانیان از حوصله و موضوع این مطلب خارج است، اما ذکر این نکته ضروری است که وجود آموزهها و مبانی مشترک در حوزه دین اسلام، زبان فارسی، تاریخ تمدن و... باعث شده که سالها زندگی افاغنه در ایران فارغ از ملیت آنها ادامه داشته باشد. این نوع فرهنگ و نگاه موضوعی دوسویه نیز هست و این ادعا در بررسی رفتار افاغنه در بزنگاههای سیاسی کشور از قبیل انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی کاملاً مشهود بود. حضور امروز اتباع افغانستان در صحنه نبرد سوریه و عراق در کسوت دفاع از حرم در کنار رزمندگان مقاومت شاهدی دیگر بر این ادعاست.
در حوزه قوانین حقوقی و قضایی جمهوری اسلامی ایران نیز تابعیت مقتوله و اولیای دم هیچ تأثیری در روش رسیدگی به جرم و مجازات ندارد، زیرا قوانین کیفری ایران سرزمینی بوده و شامل تمامی افرادی میشود که در قلمرو جغرافیایی جمهوری اسلامی ایران مرتکب جرم میشوند. پس بنابراین از این نگاه نیز تابعیت افغانی ستایش و اولیای دم وی اساساً مطرح نبوده و نیست.
حال در این میان تمرکز رسانههای ضد انقلاب بر این حادثه با تأکید فراوان به ملیت افغانی ستایش به دنبال ایجاد یک اختلاف قومی در این پرونده است. بررسی رفتار رسانههای پیشتاز در این خبر مانند بیبیسی، نه تنها ذوقزدگی از دستیابی به یک سوژه مهم را نشان میدهد، بلکه نوع رفتار و ترتیب پردازش و تحلیل خبر و حواشی آن کاملاً نشان میدهد که در پس پرده، طراحی و مهندسی رسانهای قرار دارد تا سرانجام حداکثر تأثیر ممکن در دو جامعه ایران و افغانستان ایجاد گردد.
پیگیری و بررسی بیشتر طراحی و مهندسی رسانهای ضد انقلاب ما را به دو خط خبری اصلی میرساند که خط اول از تحریک احساسات و ایجاد واکنش در جامعه افغانستان و همچنین در میان افاغنه ساکن در ایران حکایت دارد. در این خط خبری تمرکز بر کاستیها و مشکلات زندگی افغانیها در ایران در امر کار، تحصیل، اقامت و ... بصورت کلی قرار دارد و از این طریق سعی می گردد از یکسو اینگونه القا شود که مسائل ملت افغان در ایران ریشه سیاسی داشته و از سوی دیگر این برداشت در مخاطبین افغان بوجود بیاید که بازتاب این مشکلات و اختلافات سیاسی در سطح جامعه به چنین رفتارهایی میانجامد!
اینکه بیبیسی تلاش میکند اهمیت ملت افغان را در جامعه ایران در سطح پایینی نشان دهد به این منظور است که قصد دارد ارزش جان یک افغانی را هم متأثر از همین فرض، در اولویت پایین نشان دهد. رسانههای ضد انقلاب در روزهای اخیر و در موج دوم خبری و تحلیلی موضوع ستایش سعی دارند به بازخوانی مشکلات زندگی افاغنه پرداخته و با ذکر برخی مصادیق از موج اولیه حادثه دلخراش پیش آمده بهرهبرداری نمایند. این در حالی است که اساساً اکثر قریب به اتفاق مشکلات زندگی افاغنه در ایران یا ناشی از برخی مشکلات و کاستیهای اجتماعی در جامعه ایران است و یا مصادیقی نادر را در بر میگیرد که متأثر از سوابق در یک مورد خاص اتفاق افتاده و هر دو این موارد در همه جوامع انسانی غربی و شرقی کاملاً عادی است.
در همین رابطه جوسازیهای رسانهای و مشخصاً بیبیسی به علاوه تصمیمی اشتباه و احساسی موجب ظهور تجمعی از سوی برخی فعالین مدنی در «بامیان» افغانستان شده که البته خواستهای به حق یعنی مجازات عامل یا عاملین این جنایت را داشتند. بازتاب گسترده این اتفاق نیز به علاوه خط خبری القای ظلم سیستماتیک و سیاسی به افاغنه سعی دارد باعث ایجاد اتحاد در میان مردم افغانستان در برابر جامعه و نظام ایران گردد.
خط دوم خبری هم برای مخاطب ایرانی داخل کشور طراحی شده است و سعی میکند ناامنی در جامعه ایران را نمایش داده و این فرض را حاصل عدم توجه حکومت بداند. به عنوان مثال در میان اخبار مربوط به قتل ستایش خبری در مورد شروع به کار هفتهزار پلیس امنیت اخلاقی در ایران با جایگذاری مهندسی شده قرار میگیرد و در متن خبر نیز تمرکز اصلی تصاویر و دادهها بر این مسئله استوار است که این افراد قرار است به مسائلی مانند حجاب، آلودگی صوتی، حرکات نمایشی خودروها و روابط دختر و پسر بپردازند! در این خبر باز هم بازخوانی خبر اپلیکیشن «گرشاد» قرار گرفته تا نتیجهگیری مخاطب به این سمت هدایت شود که اساساً وجود گشتهای ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی اقدامی مخل امنیت و آسایش مردم بوده و حاصل سرمایهگذاری پلیس بر روی این مسائل باعث میگردد که پلیس از مسائل اصلی مانند مرگ ستایش غافل باشد! حال باید توجه کرد که دستکاری و مهندسی این خبر نیز غیر از جایگذاری عامدانه آن در میان مطالب مربوط به ستایش، از این جنبه نیز قابل بررسی است که اساساً شرح وظایف پلیس امنیت اخلاقی بسیار گستردهتر از تعریف بیبیسی بوده و امنیت و آسایش مردم در خیابانها اولین اولویت و مهمترین خواسته نیروی انتظامی ایران است.
نکته جالب دیگری هم در انبوه خبرهای مربوط به این حادثه در رسانههای ضد انقلاب به چشم میخورد و این نکته اثر بازتاب خبری گسترده در رسانههای ضد انقلاب است که ابراز همدردی و حتی کمک به خانواده ستایش را در میان ایرانیان ایجاد کرده است. در واقع بر اثر فرهنگ انساندوستی و اسلامی ما ایرانیها حرکت خودجوش همدردی و حمایت ولو کلامی از ستایش شکل گرفت. این مسئله که اساساً با خط اصلی شبکه بیبیسی در تناقض بود باعث شد بیبیسی به فکر نسخه دیگری برای جلوگیری از این اتفاق باشد و بررسی آن میتواند خباثت این شبکه انگلیسی و اهداف اختلاف افکنانه آن را بیشتر روشن کند.
بررسی خبرهای مربوط به ستایش بیانگر این است که برخی از این مطالب به صورت کاملاً نرم و غیر محسوس به برخی بزهکاریهای افاغنه در ایران نیز اشاره کرده است. بیان مصداقی این موارد در چنین شرایطی فقط با این قصد صورت گرفته تا در ذهن افکار عمومی اینگونه القا گردد که رفتار صورت گرفته با کودک 6 ساله افغان بازتاب رفتارهای مجرمانه افغانیها در ایران است! در حالی بیبیسی برخی از خبرهای قدیمی از چند مورد از مصادیق جنایت در ایران را که به دست چند مورد تبعه افغان صورت گرفته را پوشش میدهد که اساساً بازتاب زندگی افغانها در افکار عمومی ایران، همان زندگی برادران مسلمان در کنار هم است و ملت ایران هیچگاه نگاهی مجرمانه به هموطنان افغانی خود نداشتهاند.
در پایان شاید بد نباشد اشارهای هم شود به نگاه مقام معظم رهبری در خصوص رفتار و زندگی در کنار ملت افغانستان که مصداق اخیر آن در صدور حکم ایشان در مورد حق تحصیل همه کودکان افغان دیده میشود.
رهبر معظم انقلاب چندی پیش دستور دادهاند که همه کودکان افغانستانی، چه آنها که دارای شرایط قانونی حضور در جمهوری اسلامی ایران هستند و چه آنها که مدارک قانونی حضور را ندارند، باید در مدارس دولتی ثبتنام شوند. صحبتهای ضمنیای مبنی بر اعلام این تصمیم در تمام طول این یکی، دوسال شنیده میشد، اما سرانجام مشخص شد که به صورت مشخص و واضحی این دستور از سوی عالیترین مقام نظام جمهوری اسلامی ایران صادر شده است: «هیچ کودک افغانستانی، حتی مهاجرینی که به صورت غیرقانونی و بیمدرک در ایران حضور دارند، نباید از تحصیل بازبمانند و همهی آنها باید در مدارس ایرانی ثبتنام شوند.»
این البته برای همهی کسانی که روش و منش مقاممعظمرهبری بر سر مسئلهی «مهاجرین افغانستانی» را دنبال میکنند، مسئلهی عجیبی نیست. مرور فقط همین دوسال اخیر نشان میدهد که معظمله با دستور به «تکریم همهی مهاجرین افغانستانی» و بیان جملهی «تهران؛ خانهی افغانستانیهاست»، مشخص کرده بودند که سیاست عالی نظام جمهوری اسلامی در مواجهه با مهاجران افغانستانی، همچنان طبق آرمانهای نخستین انقلاب تدوین میشود و کمکاریها و بدکاریهای مدیریت بیآرمان و بوروکراتیکی که مهاجران را به چشم «بیگانگان» نگاه میکند، انحراف از آرمانهای انقلاب است.
منبع:گزارشگر