اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۵۵:۴۲
اذان ظهر ۱۲:۰۴:۲۳
اذان مغرب ۱۸:۵۹:۵۶
طلوع آفتاب ۰۵:۲۶:۰۹
غروب آفتاب ۱۸:۴۱:۰۸
نیمه شب ۲۳:۱۸:۵۵
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۴/۰۷/۰۸ - ۱۴:۰۹
فروغ نیلچی‌زاده:

گنداب نگاه‌های فمنیستی با زمزم زندگی‌مان مخلوط شده است

فروغ نیلچی‌زاده معتقد است: گنداب نگاه‌های فمنیستی در حقیقت مثل فاضلاب از پاشنه خانه‌هایمان جلوتر آمده و با زمزم زندگیمان مخلوط شده است.

گنداب نگاه‌های فمنیستی با زمزم زندگی‌مان مخلوط شده است

به گزارش سراج24،«فروغ نیلچی‌زاده» معتقد است: «گنداب نگاه‌های فمنیستی در حقیقت مثل فاضلاب از پاشنه خانه‌هایمان جلوتر آمده و با زمزم زندگیمان مخلوط شده است.» این کار‌شناس مسایل خانواده که دارای مدرک دکترای فلسفه و حکمت است، خودخواهی زوجین را به عنوان مهمترین عامل عدم تمایل خانواده‌ها به فرزندآوری قلمداد می‌کند و می‌گوید: «نگاه‌های اومانیستی منشعب از سکولاریسم و نگاه‌های لائیک در بحث کاهش فرزندآوری بیشتر از بحث‌های رزاقیت اثر دارد.» گفتگوی ما را با او دنبال کنید.

در زمان قدیم بیشتر از امروز شاهد فرزندآوری بودیم، ولی امروز خانواده‌های تک فرزندی را می‌بینیم که معتقدند آنطور که باید از پس ترییت یک فرزند هم بر نمی‌آیند؛ به اعتقاد شما چه اتفاقی افتاده که مردم مثل گذشته به رزاقیت خدا در بحث فرزندآوری اعتقاد ندارند؟

در بحث فرزندآوری قبل از اینکه بر این موضوع متمرکز شویم که روزی بچه از کجا می‌رسد و خدا می‌دهد - که البته باید تلاش کنیم به این موضوع به عنوان مهم‌ترین عامل نگاه کنیم - عوامل دیگری نیز موثر است.

در نگاه مردم، اگر ما از خدایی که اکتیو و فعال در زندگی ماست فاصله بگیریم، به طور طبیعی در هر بخشی از این زندگی که وارد شویم، دچار آسیب خواهیم شد. افراد قبل از ورود به بحث فرزندآوری، باید برای خودشان هم رزاقیت را قائل باشند؛ یعنی رزاقیت خدا فقط منحصر به فرزندآوری نیست بلکه همواره خداوند در تمام مراحل زندگی حرف اول را می‌زند. فرد در جامعه پاتولوژی‌های اجتماعی را می‌بیند، پارتی بازی، عدم جذب افراد نخبه و تحصیلکرده، نابسامانی محیط کار، حق کشی و خیلی چیزهای مشابه این را می‌بیند، آنقدر که نگاهش پر می‌شود از پشه‌های مرداب، طوری که دیگر آب را نمی‌بیند.

من فکر می‌کنم در این موقعیت‌ها ما نیاز به یک بحث‌های پیشین داریم. به نظرمن قبل از بحث رزاقیت خدا، بحث عدالت اجتماعی مطرح است و بعد بحث تناسب شغل و تحصیلات و سپس تناسب تحصیلات و استعداد، اینها بحث‌های پیشینی است که اگر مطرح نشود، گزینه رزاقیت خدا برای فرزندان به عنوان مهم‌ترین عنصر در رابطه با فرزندآوری خود را نشان نخواهد داد؛ یعنی فرزندآوری پایین و کاهش جمعیت «مولتی فاکتوریال» است.

خب به نظر شما چرا فرزندآوری کم شده است؟ درباره فاکتورهای دیگری که در کنار بحث عدم توجه به رزاقیت خدا ارائه کردید، توضیح بیشتری بفرمایید.

در مورد اینکه چرا فرزندآوری کم شده، علت‌های مختلفی وجود دارد، گمان من بر این است که مهم‌ترین علتش خودخواهی است؛ یعنی در مساله انسان‌شناسی در دنیای امروز ما، هرکسی ترجیح می‌دهد به خواسته‌های شخصی خودش بیشتر برسد؛ زن و شوهری که با هم ازدواج می‌کنند اصلا مهم‌ترین مشکل‌شان همین است. چون هرکسی می‌گوید، هیچکس نیم من نیست. این من می‌خواهد استراحتش، راحتیش، تفریحش، دوستانش، امکاناتش و همه چیزش سرجای خودش باشد، حتی اگر ازدواج کرده باشد. طبیعی است که این خودخواهی‌ها ما را دچار آسیب می‌کند و برای همین است که فرزند یک مزاحم خیلی بزرگ برای خودخواهی محسوب می‌شود.

من فکر می‌کنم نگاه‌های اومانیستی منشعب از سکولاریسم و نگاه‌های لائیک در بحث کاهش فرزندآوری بیشتر از بحث‌های رزاقیت اثر دارد. کسی به آدم‌ها در فضای تحصیلات آکادمیک‌ - چه تحصیلات متوسطه و چه عالی - هنر ویژه انسان بودن را به صورت عملیاتی آموزش نمی‌دهد و در سبک زندگی آنها وارد نمی‌کند. خب طبیعی است که همه چیز را برای خودش بخواهد. از سوی دیگر، چون نسل امروز معمولا در خانواده‌های کم فرزند بزرگ شده‌اند، مهارت و لذت گذشت به خاطر خواهر و برادر را اصلا یاد نگرفته‌اند. به همین دلیل، دنیا همیشه به دور سر بچه‌ای که در خانواده‌های تک فرزند یا کم فرزند بوده چرخیده و همه چیز به اراده و خواست او بوده است، حالا این بچه‌ها که بزرگ شده و تشکیل خانواده داده، چه دلیلی دارد که خودش را وقف یک موجود کوچک کند که فقط زیبایی و لذت کوتاه دارد و به عنوان یک عروسک به آن نگاه می‌کند. اصالت نفع و اصالت من، اینها آن چیزهایی است که ما را خراب کرده‌اند. آن من الهی و رحمانی و خودخواهی مقدس چون کمرنگ شده، طبیعی است که این ابعاد مثل هیولا زندگی را ببلعد.

نگرش‌های فمنیسیتی را چقدر در کاهش فرزندآوری موثر می‌دانید؟

خیلی؛ فوق العاده موثر است. ما در کشورمان، فمنیست مطلق نداریم؛ اما گنداب نگاه‌های فمنیسیتی در حقیقت مثل فاضلاب از پاشنه خانه‌هایمان جلوترآمده و با زمزم زندگیمان مخلوط شده است. طوری که حتی مرد‌ها و زنان، پدر‌ها، مادر‌ها، دختر‌ها و پسر‌ها به این سمت رفته‌اند و این نوع نگاه‌ها مثل اجزای یک پازل هستند که به نوعی تز رشد و روشنفکری به حساب می‌آیند و اجزای نابسامان این اسب تروا در زندگی محسوب می‌شود. به عنوان مثال وقتی دختر خانمی‌قرار است ازدواج کند اگر همزمان با دوره تحصیلات دانشگاهی‌اش باشد، پدر اولین کسی است که می‌گوید: نه، دخترم می‌خواهد درس بخواند. مادر خیلی جدی می‌گوید: بچه‌ام می‌خواهد درس بخواند؛ اما اینکه آیا درس منطبق با استعدادش است، اولویت نیست. آیا این درس خواندن به رشد و کمال فکری و روحی او کمک می‌کند؛ این اصلا برایشان مهم نیست. آیا برای این درس خواندن شغل مناسبی هم پیدا خواهد شد، باز هم مهم نیست، آیا در زندگی آینده‌اش می‌تواند نقش موثر و مفید ایفا کند، اصلا مهم نیست؛ بلکه مهم این است که درس بخواند، چون همه درس می‌خوانند و این در حقیقت یک جور افاده‌های فمنیستی است؛ افاده‌ اینکه ما از کسی کم نمی‌آوریم. دقیقا سیر معکوسی که ما در دانشگاه‌ها داریم و می‌بینیم که اکثریت صندلی‌ها برای دختران می‌شود، ریشه از همین قصه دارد. علت‌های دیگری هم موثر است.

از آن طرف در بحث ازدواج کسی به مادر بودنش فکر نمی‌کند، بلکه بحث سر این است که یک کسی را داشته باشد که بالاخره با او باشد و در عین حال تنها هم نماند. به هر حال دستش که در جیب خودش هست و سقفی هم بالای سرش. مستقل دیدن زن و بی‌نیازی‌اش از مرد، بچه، خانواده و زندگی‌های مجردی، جزو‌اندیشه‌های فمنیسیتی به حساب می‌آید.ببینید؛ مهاجرت‌های تحصیلی و شغلی دختران بسیار زیاد شده  است، در حالیکه مهاجرت‌های سه چهار دهه قبلی ما عموما برای پسران بود و دلیلش نیز به خاطر پیدا کردن شغل بود، ولی امروز مهاجرت شغلی و تحصیلی برای دختران خیلی بیشتر شده است و معمولا اگر دختری در شهری به جز شهر خودش درس بخواند، دیگر بر نمی‌گردد. می‌گوید: من دیگر در شهر خودم جایی ندارم. این‌ها‌‌ همان نگاه‌های فمنیسیتی است.

شما اعتقاد دارید که در سبک زندگی جدید جایگاه مادری متزلزل شده است؟

بله؛ در سبک زندگی رایج و متداول امروز این اتفاق رخ داده است. به خاطر اینکه مادر بودن مثل قرآن سر طاقچه‌ای است که می‌شود آن را بوسید و خیلی به آن افتخار کرد؛ اما لازم نیست آن را خواند یا به آن عمل کرد. امروزه هیچ کسی نیست که بتواند مادری را کم ارزش بداند، لااقل هرکسی به مادر خود و قداست مادر بودن اهمیت می‌دهد؛ اما به اینکه خودش باید مادر شود، توجهی ندارد؛ چرا که در زندگی شخصی کسی مادری را برایش کارآمد نکرده است و برای همین نهایتا می‌تواند آن را تقدیس کند.

در عین حال، متاسفانه امروز یک مسأله دیگری رخ داده و آن عدم توجه به قداست مادری توسط برخی افراد است. این قبیل افراد می‌گویند: مادران ما خیلی هم کار خوبی نکردند، اصلا چرا ما را به دنیا آوردند و چه کسی گفته آدم باید خودش را فدای بچه‌هایش کند؛ یعنی مادر‌ها امروز از نگاه دختران خودخواه، متهمین ردیف اول زندگی‌شان هستند.

امروزه در این خانواده‌ها چه چیزهایی جای فرزند را گرفته است؟

این سوال شما مثل این است که از من بپرسید بچه‌هایی که غذا نمی‌خورند، چه می‌خورند. من می‌گویم پفک و چیپس. خانواده‌هایی که بچه ندارند هزار و یک جور سرگرمی‌های وقت پرکن بیهوده یا کم فایده دارند که سرشان را گرم می‌کند.

آدمی‌که معتاد به فضای دیجیتال شده که حتی وقت ندارد به افراد نزدیک خانواده‌اش رسیدگی کند، زن و شوهری که هرکدامشان در فضای مجازی تعدادی دوست دارند و در وی‌چت و وایبر و فضاهایی از این دست عضو هستند، نمونه‌ای از این افراد هستند که همه این‌ها برای پرکردن خلاء فرزند است. متاسفانه با فضای دیجیتال امروز بخشی از زندگی خیالی و خواب خرسی شروع شده و در زندگی‌ها کلید خورده است؛ خوابی که لزوما پس از آن هوشیاری وجود ندارد.

بخش دیگری نیز دوندگی‌های بیهوده است، کار می‌کنم پس هستم، خودکشی کردن برای درآمد، برای اشتغال، برای تفریحاتی که همه این‌ها در حد افراط باشد؛ یعنی یک جور باشد که خلسه ایجاد کند. تفریحات افراطی، نوعی تخدیرآور طبیعی است که دیگر فرصتی نمی‌گذارد تا آدم به فرزند برسد. بعد این تفریحات هم خستگی و بی‌حوصلگی همراه با یک دنیا کسلی است، مضاف بر اینکه دنیای بزرگترهایی که کودکان در آن کمتر حضور دارند مثل چرخ دنده‌هایی است  که بدون روغن صدایش در می‌آید؛ یعنی خودخواهی‌هایشان آنها را می‌کشد، ولی وقتی بچه‌ها هستند خودخواهی‌ها یک مقدار کنترل شده‌تر است و به خاطر این کوچولوهای با برکت، لازم می‌شود که خیلی وقت‌ها آدم‌ها از خودخواهی‌هایشان بگذرند.

 در کنار همه مسایلی که عنوان کردید، این روز‌ها کمتر بچه دار شدن یا بچه دار نشدن به یک فرهنگ تبدیل شده است و این مسأله نقش مهمی‌در پایین آمدن فرزندآوری داشته است، به نظر شما چگونه می‌توان این فرهنگ را به یک ضد ارزش تبدیل کرد؟

از طریق نشان دادن محاسن خانواده‌های دارای جمعیت مناسب. هم موفقیت‌ها، هم خوشبختی‌ها و هم خوشی‌های این خانواده‌ها باید در مقابل چشم‌ها جلوه گری کند. یعنی از طریق رسانه‌های جمعی مثل: رسانه ملی، سینما، نشریات و رادیو باید این خانواده‌ها معرفی شوند. در واقع بخشی از این کار کاملا یک برنامه ریزی رسانه‌ای است؛ چون بالاخره فیلم و سریال یک عنصر آگاهی بخش و تاثیرگذار است و با برنامه‌های گفتگو محور و مستند می‌توان افراد را از خواب بیدار کرد. ببینید، واقعا این خواب یک دروغ بزرگ و یک پز غلط است. شما حتی می‌بینید که الان این نگاه وارد مسأله ازدواج دختر‌ها و پسر‌ها هم شده است.

آنها می‌گویند ما می‌خواهیم با کسی ازدواج کنیم که خانواده‌اش کم جمعیت باشد و این شده یک ملاک؛ یعنی اگر دختر یا پسری با یک خانواده‌ای قصد ازدواج داشته باشد که تعداد خواهر و برادر‌هایش زیاد باشد، می‌گویند: نه، این‌ها که زیاد هستند. در واقع زیاد بودن به جای همراهی، دلسوزی و پشت همدیگر را گرفتن به عنوان مزاحم تلقی شده است. پس ببینید تا کجا کار خراب شده است. ما باید اولا از طریق رسانه‌ها کار کنیم و بعد هم توسط فضاهای آموزشی رسمی‌چه در مدارس و چه در دانشگاه‌ها، این دغدغه باید کاملا وارد فرآیند آگاهانه ما شود و رسانه به صورت آگاه و نیمه آگاه آموزش رسمی‌بدهد.

البته هنر هم در این زمینه می‌تواند خدمتگذار باشد. انواع روش‌های هنری و تبلیغاتی که از این طریق می‌تواند صورت بگیرد، قطعا موثر است.

به جز بحث الگوسازی چه مهارت‌هایی را می‌توان برای فرزندآوری بیشتر در جامعه لحاظ کرد؟

ببینید؛ در کشورهای اسکاندیناوی که نزدیک قطب هستند و فرزند‌آوریشان پایین است و برای همین هم مهاجرپذیر هستند، روش‌هایی را برای فرزندآوری بیشتر در نظر گرفته اند. مثلا این کشور‌ها جزو برنامه‌هایشان است که یک دانش آموز در مقطع متوسطه، حتما باید به اندازه یک درس دو واحدی در طول ترم، پرستار یک کودک شود تا هم لذت بودن با بچه را بچشد و هم هنر بچه داری را یاد بگیرد. ما هم باید یک برنامه ریزی جامع در‌‌ نظام آموزشیمان داشته باشیم. ما اگر هنر مادری، هنر همسری، هنر خانه داری و خانواده داری را جزو متون  آموزشیمان قرار ندهیم، قطعا کم می‌آوریم.

فرزند من نباید مدام مغزش پر از فیزیک و ریاضی و عروض و قافیه و ضربً ضربا باشد، کدام یک از اینها می‌خواهد در زندگی مشکلش را حل کند. همین‌طور در دانشگاه اگر قرار باشد همسرگزینی و آیین زندگی به عنوان فوق برنامه لحاظ شود، درست نیست، در حالیکه این مقوله در همه برنامه‌های درسی باید دیده و گنجانده شود.

من معتقدم برنامه ریزی آموزشی ما در فضای متوسطه و دانشگاهی، رسانه‌ها و نوع تعاملات اجتماعی‌مان و بعد برنامه ریزی‌های ملی متاسفانه در جهت گیری‌های کلان اجرایی، قضایی و تقنینی، کمترین ارتباط هوشمندانه را با نگاه ولایی دارد. حاضرم این موضوع را اثبات کنم و حاضرم مناظره کنم که نگاه ولایت فقیه دراین برنامه‌ریزی‌ها جاری نیست.

مسئولان میانی و ارشد کشور ما با نگاه ولایت فوق العاده فاصله دارند، در حالی که عموم مردم دلشان می‌خواهد که این نگاه جاری و ساری باشد. معتقدم مشکل اصلی ما در مسئولیت پذیری‌ها و برنامه‌ریزی‌های اجتماعی‌مان است. به نفرات اول لزوما کاری ندارم چون آنها با سازوکارهای خاص روی کار می‌آیند؛ اما به بازو‌ها و دست‌ها و چشم‌های این آدم‌ها کار دارم که تعهدی به نگاه ولایی ندارند؛ نه تعهد و دغدغه دارد و نه می‌فهمد و نمی‌خواهد بفهمد.

بزرگ‌ترین مشکل ما فاصله‌مان با نگاه ولایت فقیه است. شما همه صحبت‌های حضرت آقا را در مورد زن و مادر جمع کنید و ببینید که تقریبا در این پازل چیزی نیست که حضرت آقا نگفته باشند و راهبرد نداده باشند.

شما معتقد هستید که ازدواج باعث احقاق حقوق زنان می‌شود؟

بستگی دارد حق را چه تعریف کنیم، اگر من حقوق طبیعی انسانی زنانه خودم را در نظر بگیرم، ازدواج بزرگ‌ترین حقوق مرا به من می‌دهد؛ اما اگر به حقوق فرمالیته اجتماعی بخواهم نگاه کنم، ازدواج رقیب حقوق من است؛ چون احیانا اشتغال، تحصیلات، قد و قامت و هیکلم را تغییر ‌می‌دهد و دچار مشکل می‌کند. این منیت‌ها و خودخواهی است که حقوق زنان را دچار مشکل می‌کند؛ اما کمال یک زن به مادر بودنش است و این با ازدواج محقق می‌شود. این را شاید زنان بعد از برهه چهل سالگی‌ خیلی خوب بفهمند.

الان شما ببینید اکثرا برای تولد یک دختر ۲۵ و ۲۶ ساله عروسک هدیه می‌آورند، از خرس‌های بزرگ و کوچک گرفته که از کیفش آویزان می‌کند و یا در کنار تختش می‌گذارد. این نشان‌دهنده خلاء فرزند است، ولی او ترجیح می‌دهد که اصلا اسمش را هم نیاورد و حتی حاضر است به خودش دروغ بگوید.

من معتقدم ازدواج مهم‌ترین حق یک زن را به او می‌دهد؛ چون ازدواج زنانگی او را برازنده می‌کند. اصلا زن بودن با ازدواج معنی پیدا می‌کند و قبل از آن یک هویت دخترانه است با ویژگی‌ها و امتیازات خاص خودش و زن بودن و بعد پرواز به سمت مادر بودن هویت زن را تغییر می‌دهد. ازدواج تبدیل یک نیمه انسان به یک انسان کامل است؛ چون خداوند همه چیز را زوج آفریده و وقتی من فرد را کوچک‌ترین واحد یک اجتماع بگیرم دچار خطا می‌شوم، ولی اگر با نگاه توحیدی و آسمانی خانواده را کوچک‌ترین واحد اجتماع بدانم، من تنها دیگر معنی پیدا نمی‌کند.

امروزه بیش از آنکه اقتصاد در خدمت زن و خانواده باشد، زن و خانواده در خدمت اقتصاد هستند؛ این مسأله چه آسیب‌هایی را می‌تواند به همراه داشته باشد؟

در حقیقت زن و خانواده با در خدمت گرفته شدن برای اقتصاد به نوعی استثمار می‌شوند. البته کاش اقتصاد بود. در دوره‌ای که کارخانه‌ها و کارگاه‌ها زنان را به خدمت می‌گرفتند، شاید واقعا تولید رخ می‌داد چون اقتصاد چرخش با تولید می‌گذرد نه با مصرف و فروش اقتصاد. دنیای امروز کار اصلی‌اش با فروش می‌گذرد و امروز زن‌ها در حیطه فروش جذب شده‌اند، به خاطر همین وقتی شرکتی می‌خواهد دایر شود به دنبال جذب بانوانی با مشخصات خاص! هستند. در حقیقت می‌توان گفت، امروز برخی زن‌ها جنسیت‌شان را در معرض فروش می‌گذارند. معتقدم درصد تولید رو به کاهش است، یعنی حضور زنان در کارهای تولیدی نیست. واقعا حضور زنان در موقعیت‌های ویترینی و جنسیتی است و به خاطر همین هم از جنسیت‌شان دزدیده می‌شود و هم از لطافت‌های زنانه و دخترانه‌شان.

ولی به هر حال تعدادی از زنان هستند که واقعا به کار بیرون از خانه نیاز دارند و به اشتغال به عنوان یک منبع درآمد نگاه می‌کنند، به اعتقاد شما باید چه کار کنیم که دغدغه این گروه نیز پاسخ داده شود؟

من مخالف حضور اجتماعی زنان نیستم، ولی معتقدم باید اشتغال زنان به گونه‌ای تعریف شود که به فرزندان و خانواده آسیبی وارد نکند. در مدل اشتغال اسلامی‌زنان، متاسفانه هیچ وقت نخبگان ما صدای‌شان شنیده نشده و حتی جرات پیدا نکردند که خیلی حرف‌ها را بزنند. به اعتقاد من اشتغال یک زن در مدل اسلامی‌باید بر اساس مادرمحوری و همسرمحوری باشد؛ یعنی نقطه ثقل شخصیت یک زن، از‌‌ همان ۱۸ سالگی که می‌خواهد سرکار برود اصالتا باید نقش مادری‌اش باشد و باید اشتغالش را بر اساس آن تعریف کنیم. اساسا در مدل اشتغال اسلامی، یک خانم نباید هر روز هفته سرکار باشد و نباید ساعت حضور یک زن در بیرون از خانه مثل کارمند و کارگر باشد، بلکه باید ساعتش با ساعت بچه‌اش تنظیم شود. مادر یک عنصر فعال در خانواده است، نه کسی که خانه برایش خوابگاه است. معتقدم ما باید روی مدلی کار کنیم به اسم اشتغال  مادر محورانه که یکسری شاخص‌های روشن و شفافی دارد.

 

 

منبع:حلقه وصل

 

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۴
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••