1. نامه حضرت امام به گورباچف: پیشبینی تاریخی یک مرد الهی
شاید مهمترین نامهای که از سوی رهبران جمهوری اسلامی برای رهبران دیگر کشورها نگاشته و فرستاده شده است، مربوط به نامه امام خمینی (ره) به میخائیل گورباچف، رییس جمهور شوروی سابق، است. این نامه در سال 1367 و در آستانه سال میلادی جدید و تولد حضرت مسیح از سوی حضرت امام نوشته شد و آیت الله جوادی آملی، جواد لاریجانی و مرضیه حدیدهچی دباغ مأمور ابلاغ آن به گورباچف شدند.
آیت الله جوادی درباره این دیدار مینویسد: «وقتی هیئت وارد شد، آنها در کمال ادب و احترام استقبال کردند، این دیدار در حدود ۲ساعت و چند دقیقه طول کشید، چند دقیقه اول به تعارفات معمولی گذشت. از جمله مطالبی که آقای گورباچف ابتدائاً مطرح کردند این بود که ما با داشتن تفکرات گوناگون میتوانیم زندگی مسالمتآمیزی در کنار یکدیگر داشته باشیم و چون شما برای ابلاغ پیام مهمی آمدهاید، من وقت شما را نمیگیرم.
چون مضمون این نامه بسیار بلند بود، چارهای نبود جز اینکه با تأنی و جمله به جمله برای آنها خوانده شود، تا آنها خوب تلقی و منتقل کنند. در بعضی موارد، مترجم میگفت که تکرار کنیم تا خود بفهمد و تکرار کند. در تمام این مدت (که بیش از ۳ربع بود و با ترجمه به یک ساعت بالغ شد، آقای گورباچف با کمال ادب گوش میداد. ایشان در طول مدت قرائت پیام، بعضی مطالب را شخصاً یادداشت میکرد و برخی را معاونین و دستیاران او.»
*وقتی رنگ چهره گورباچف تغییر میکند
آیت الله جوادی درباره عکسالعمل گورباچف مینویسد: «کار قرائت پیام و ترجمة آن، یک ساعت به طول انجامید و در این مدت، گورباچف در کمال ادب گوش میداد و تنها در دو جای پیام، رنگ چهرهاش تغییر کرد و صورتش سرخ شد؛ یک مورد آن در قسمتی از پیام بود که امام میفرماید: دیگر کمونیست را باید در موزههای تاریخی جهان بنگریم.»
حضرت امام در این بخش از نامه، که مهمترین بخش آن و پیشبینی مهم حضرت امام از سقوط شوروی است، مینویسند: «جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.»
حضرت امام در بخش دیگری از این نامه، از فلاسفه و حکمای اسلامی نام برده و قسمتی از براهین مهم فلسفی را برای گورباچف مطرح کرده و مینویسد: «اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، میتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشتههای فارابی و بوعلیسینا ـ رحمتالله علیهما ـ در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهای سهروردی ـ رحمتالله علیه ـ در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس میباشد نیازمند است؛ و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است. از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین ـ رضوانالله تعالی علیه و حشرهالله معالنبیین والصالحین ـ مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده؛ و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا و بخصوص محیالدین ابنعربی نام نمیبرم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.»
2. نامههای مقام معظم رهبری به اوباما: جوابهایی انقلابی و صریح
جزییات نامههایی که بین مقام معظم رهبری و اوباما طی سالیان اخیر رد و بدل شده، در رسانهها منتشر نشده است، اما نکته مهم درباره این نامهها این است که در هر سه مورد ابتدا از سوی اوباما نامهای به مقام معظم رهبری نوشته شده و ایشان در جواب برخی از نامهها، پاسخهایی را برای رییس جمهور آمریکا ارسال کردهاند که برخی از این جزییات و جوابها در رسانهها مطرح شده است که در ادامه آنها را ذکر میکنیم.
سعد الله زارعی درباره نامههای اوباما به مقام معظم رهبری مینویسد: «باراک اوباما در طول دوره ریاست جمهوری خود سه بار با رهبر معظم انقلاب مکاتبه کرده و در هر سه مورد تلاش کرده تا با کمک ایران گرههای سخت سیاست خارجی آمریکا را باز کند و در عین حال در هر نامه تلاش کرده است تا کمک ایران بهعنوان اولین گام برای اصلاح روابط ایران و آمریکا تلقی گردد. اولین نامه را باراک اوباما در اردیبهشت سال ۸۸ نوشت و در آن از حضرت امام خامنهای (دامتبرکاته) خواسته بود که برای شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا به واشنگتن کمک کند، اما یک ماه بعد و پس از شروع فتنهی ۸۸، آمریکا یک بار دیگر از موضع مدعی ظاهر گردید و خواستار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شد!
اوباما یک بار دیگر در بهمن ماه سال ۹۱ و در کشاکش مباحث هستهای نامهای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن از آمادگی واشنگتن برای رسیدن به توافقی دوجانبه با تهران در پروندهی هستهای خبر داد، ولی این بار نیز یک سال و نیم پس از صدور نامه از موضع مدعی وارد صحنه شد و ایران را متهم کرد که در تلاش برای تولید بمب اتمی است و از این رو غرب ناگزیر بر حجم و گسترهی تحریمها علیه ایران میافزاید!
باراک اوباما سومین نامه را حدود یک ماه پیش [مهرماه 1393] و در کشاکش دو بحث موازی خطاب به حضرت امام خامنهای (دامتبرکاته) ارسال کرده است. یکی از این مباحث ناکام شدن آمریکا از ورود دوبارهی نظامی به فضای عراق بهدلیل مخالفت جدی همپیمانان ایران در این کشور و یکی دیگر مواجههی آمریکا با شروط اعلام شدهی ایران توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی و پروندهی هستهای و مذاکرات ایران و غرب در این خصوص است.»
در جواب به نامه اول، رهبر معظم انقلاب در خطبههای تاریخی 29 خرداد 88 با اشاره به تناقضهای رفتاری آمریکا فرموده بودند: «از قول رییس جمهور آمریکا نقل شد که گفته ما منتظر چنین روزی بودیم که مردم به خیابانها بریزند. از آن طرف نامه بنویسند، اظهار علاقة به روابط کنند، ابراز احترام به جمهوری اسلامی بکنند، از این طرف این حرفها را بزنند. کدام را ما باور کنیم؟»
13 آبان 88 مجدداً حضرت آیت الله خامنهای به این پیامها اشاره کرده و فرمودند: «همین رئیس جمهور جدید آمریکا [باراک اوباما]، حرفهای قشنگی زد؛ به ما هم مکرراً پیغام داد؛ شفاهی، کتبی، که بیایید صفحه را عوض کنیم، بیایید وضع تازهای درست کنیم، بیایید در حل مشکلات عالم با همدیگر همکاری کنیم؛ تا این حد! ما هم گفتیم پیشداوری نکنیم؛ ما به عمل نگاه میکنیم. گفتند، میخواهیم تغییر ایجاد کنیم. گفتیم خوب، ببینیم تغییر را. از روز اول فروردین که من در مشهد سخنرانی کردم - گفتم اگر دستکش مخملی روی پنجة چدنی کشیده باشید و دستتان را دراز کنید، ما دستمان را دراز نمیکنیم؛ این هشدار را من آنجا دادم - الان هشت ماه میگذرد. در طول این هشت ماه، آنچه ما دیدیم، برخلاف آن چیزی بود که اینها به زبان، بهظاهر ابراز میکنند. صورت قضیه این است که بیایید مذاکره کنیم؛ اما در کنار مذاکره، تهدید؛ که اگر مذاکره به این نتیجة مطلوب نرسد، پس چنین و چنان! این شد مذاکره!؟ این همان رابطة گرگ و میش است که امام گفت: رابطة گرگ و میش را ما نمیخواهیم.»
از جزییات جواب رهبر انقلاب به نامه دوم اوباما، اطلاعی در دست نیست و شاید اصلا جوابی نیز به این نامه داده نشده است، اما نامه سوم نیز در رسانهها مطرح و برخی از مسئولین و خود مقام معظم رهبری درباره آن به مطالب مختلفی اشاره کردند.
در جواب نامه سوم، دریادار شمخانی، نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی، با تأیید اصل نامه گفت: نامهنگاری رئیس جمهور آمریکا دارای سابقه چندین ساله است و در برخی موارد نیز پاسخهایی به این مکاتبات ارائه شده است. وی با انتقاد از رویکردهای دوگانه هیئت حاکمه آمریکا که در مکاتبات محرمانه و مواضع اعلامی دارای تناقضهای آشکار است، این روش را صرفا اقدامی با هدف تأثیرگذاری بر فضای داخلی این کشور عنوان کرد و افزود: مواضع صریح، شفاف و قاطع جمهوری اسلامی در موضوع هستهای مجددا به رییس جمهور ایالات متحده آمریکا یادآوری و بر عدم پذیرش برنامه غنی سازی نمایشی از سوی جمهوری اسلامی ایران تأکید شده است.
3.نامههای هاشمی به صدام: وقتی عراق میخواهد از شر ایران راحت شود
یکی دیگر از تاریخیترین نامهنگاریهای بین سران ایران و دیگر کشورها، مربوط به نامههایی است که در سال 1369 بین هاشمی رفسنجانی و صدام رد و بدل شد. تعداد این نامهها 12 فقره میرسد و نکات جالبی از آنها قابل برداشت که به برخی اشاره میشود.
اول: مکاتبات صدام حسین و هاشمی رفسنجانی از اول اردیبهشت 69 آغاز شد. صدام یک نامه محرمانه توسط «یاسر عرفات»- رئیس وقت دولت فلسطین – برای سران ایران «جناب آقای علی خامنهای، جناب آقای هاشمی رفسنجانی» ارسال کرد و با تأکید بر اینکه «این بار مستقیما شما را مخاطب قرار داده» به آنها پیشنهاد کرد «در این ماه مبارک رمضان... ملاقات مستقیمی بین ما صورت بگیرد که در آن از سوی ما، بنده خدا، فرستنده این نامه، و آقای عزت ابراهیم و از سوی شما آقایان علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی شرکت کنند.» او حتی خواستار آن شد که «این ملاقات در مکه مکرمه قبلهگاه مسلمانان برپا شود.» این پیشنهاد البته با موافقتهاشمی رفسنجانی روبرو نشد.
نکته جالب این نامه خطاب قرار دادن مقام معظم رهبری از سوی صدام است؛ یعنی، صدام در ابتدا تصور میکرده و انتظار داشته که مقام معظم رهبری به وی پاسخ دهد و یکی از مخاطبین نامة خود را، حضرت آیت الله خامنهای قرار داده بود که در همان جواب اول از سوی هاشمی تأکید میشود که: «در خصوص مقامات مذاکره کننده نهایی خوب است از هم اکنون روشن باشد که حضرت آیتالله خامنهای، مقام ولایت امر انقلاب اسلامی، در مذاکرات شرکت نخواهند کرد، البته رئیس جمهور و سایر مسئولان بر خلاف نظر رهبری اقدامی نمیکنند.»
دوم: نکته جالبی در خاطرات هاشمی وجود دارد که برای خوانندگان امروزی جلب توجه میکند؛ پس از نوشتن اولین نامه، هاشمی پس از مشورت با مقام معظم رهبری تصمیم میگیرد که به نامه صدام جواب بدهد و پیش نویس این جواب را کسی آماده نمیکند بجز حسن روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی. هاشمی صفحه 55 خاطرات سال 1369 خود مینویسد: «دکتر حسن روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، آمد و پیشنویس جواب نامة صدام را آورد.»
سوم: رد و بدل شدن 12 نامه طی چند ماه برای سران ایران بسیار عجیب بود و آنها پیشبینی و تحلیلهای متفاوتی نسبت به این قضیه داشتند. یکی از احتمالات جدی در آن زمان، با توجه به اخباری که وجود داشت، احتمال حمله عراق به کویت بود و این بحث که عراق میخواهد خیالش از جانب ایران راحت باشد و به همین دلیل است که این نامهها را به سران ایران نوشته است. هاشمی در صفحه 223 خاطراتش به این نکته اشاره کرده و مینویسد: «به نظر میرسد [صدام] در ارتباط با کشور کویت برنامهای در نظر دارد که میخواهد از جانب ما خیالش راحت باشد.» این تحلیل هاشمی درست از آب درآمد و در یازدهم مرداد 1369 عراق به کویت حمله کرد و این کشور را تصرف کرد.
چهارم: هاشمی رفسنجانی در اغلب نامهها به معاهده 1975 الجزایر اشاره میکرد و پیشنهاد مشخص جمهوری اسلامی را مبنا قرار گرفتن معاهده 1975 برای مذاکرات صلح میدانست و خطاب به صدام مینوشت که بدون پایبندی به قراردادهای گذشته، علیالخصوص آن قراردادی که امضای خود شما را دارد، نمیتوان انتظار داشت که اعتماد نسبت به آنچه کهامروز گفته میشود، به وجود آید. همین باعث شد که صدام در نامه آخر خود به سران ایران اعلام کند: «با پیشنهاد شما... ناظر به لزوم مبنی قراردادن عهدنامه 1975 موافقت میشود.» صدام حتی تأکید کرد که به نشانه حسننیت عراق عقبنشینی خود از خاک ایران را از روز جمعه هفدهم اوت 1990 آغاز میکند و ترتیب «مبادله فوری و همهجانبه اسرای جنگ» را صورت میدهد.
4. نامه خاتمی به بوش؛ اوج ذلت
چهارمین نامه معروف سران ایران به دیگر کشورها، در سال 2003 و پس از حمله عراق به آمریکا از سوی مسئولین دولت هشتم نوشته و به صورت محرمانه به آمریکا ارسال شد. این نامه که برخلاف دیگر نامهها با لحنی ذلتبار نوشته شده بود، در پی عادیسازی روابط ایران و آمریکا بود.
در فضای ترس و التهاب ناشی از لشکرکشیهای آمریکا به منطقه که سراسر وجود سردمداران اصلاحات را فراگرفته بود، دوم خردادیها درصدد چارهجویی برآمدند و نتیجه این چارهجویی چیزی جز نامه ننگین 2003 خاتمی به بوش نبود.
مطابق آنچه بعدها «دنیس راس»، مشاور ارشد جورج بوش پدر و پسر، فرستاده ویژه کلینتون در مسائل خاورمیانه و مشاور خارجه باراک اوباما طی مقالهای در مجله نیوزویک به چاپ رساند، صادق خرازی مسئول نوشتن نامه به آمریکاییها شده بود و او خود نامه را تنظیم کرد.
در این نامه عقبنشینیهای غیرقابل انتظاری صورت پذیرفته بود و عملاً فلسطین و لبنان نیز به آمریکا فروخته شده بود. مطابق آنچه در این نامه ذلتبار آمده بود، در ازای «خروج نام ایران از محور شرارت» و «فروش قطعات هواپیما به ایران» از سوی آمریکا، ایران متعهد میشد فعالیتهای هستهای خود را شفاف کند و از خلع سلاح حماس و حزبالله حمایت کند.
صادق خرازی سفیر وقت ایران در پاریس و از نزدیکان محمد خاتمی نیز در جلسه بررسی سیاست خارجی دولت هشتم در بنیاد باران گفت: «ما برای اعتمادسازی اقدام به نگارش این نامه کردیم.»
او افزود: «در سال ۲۰۰۳ دیوار بیاعتمادی بلندی میان ایران و آمریکا وجود داشت و هر لحظه ممکن بود امریکا به ما حمله کند! به همین خاطر به پیشنهاد من دولت هشتم نامهای به آمریکا نوشت و همراهیاش را با برخی سیاستهای خاورمیانهای آمریکا مثل سازش در فلسطین و لزوم تبدیل حزبالله لبنان به یک حزب سیاسی و شفافسازی فعالیتهای هستهای ایران اعلام کرد. خرازی همچنین تصریح کرد: «اما دیوار بیاعتمادی میان ایران و امریکا به قدری بلند بود که آمریکاییها حتی نامه را بررسی نکردند.»
در بخشهایی از این نامه که درباره خاورمیانه بود، ایران تعهد میبایست به تعهدات زیر عمل میکرد:
- قطع هر گونه کمک مادی به فلسطینیها (حماس و جهاد و ....) از طرف خاک ایران و اجبار این گروهها که اقدامات خونبار را قطع کنند علیه مردمی که در مرزهای 1967 قرار دارند.
- کاری کنند که حزب الله یک گروه سیاسی- اجتماعی در لبنان شود.
5. نامههای احمدی نژاد به رؤسای کشورها: دعوت سران کشورها به عدالت و معنویت
احمدی نژاد در طول دوره ریاست جمهوریاش نامههای زیادی برای رؤسای دیگر کشور ارسال کرد. از نامه به بوش و اوباما گرفته تا سارکوزی و شیراک و پاپ بندیکت شانزدهم، اما مهمترین نامههای احمدی نژاد به جرج بوش بود.
احمدی نژاد در نامه به بوش که حدود 17 صفحه بود، مطالب زیادی را برای رییس جمهور آمریکا نوشت که شاهکلید و بحث اصلی نامه، تناقضهای آمریکا در فضای بینالمللی بود. او در طول نامه خود بارها به جنایات آمریکا علیه دیگر کشور اشاره کرد و حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی را مغایر با آموزههای الهی حضرت عیسی (ع) و موسی (ع) و حتی ارزشهای لیبرالی دانست.
وی در این نامه در قالب سؤال برخی از حقوق ملت ایران و دیگر کشورها را از آمریکاییها مطالبه کرد و نقض مکرر حقوق بشر توسط آمریکا را به سران این کشور گوشزد کرد.
احمدی نژاد در پایان نامه خود آورده بود: «لیبرالیسم و دموکراسی به سبک غربی قادر نبوده است که به تشخیص آرمانهای انسانی کمک کند. امروز این مفاهیم شکست خورده است. افراد با بصیرت اکنون صدای فروپاشی و سقوط این ایدوئولوژی و اندیشههای نظام لیبرال دموکراسی را میشنوند.
ما به طور فزایندهای مردم جهان را میبینیم که به یک نقطة کانونی اصلی- که قادر مطلق است- در حال گرد آمدن هستند. بدون شک، مردم از طریق ایمان به خدا و آموزههای پیامبران میتوانند بر مشکلاتشان فائق آیند. سوال من از شما این است: آیا شما میخواهید به آنها ملحق شوید؟
آقای رییس جمهور،
چه ما خوشمان بیاید یا نه، دنیا در حال حرکت به سوی ایمان به قادر متعال و عدالت است و خواست خداوند بر همه چیز غلبه پیدا خواهد کرد.»
منبع:مشرق