اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۵۵:۴۲
اذان ظهر ۱۲:۰۴:۲۳
اذان مغرب ۱۸:۵۹:۵۶
طلوع آفتاب ۰۵:۲۶:۰۹
غروب آفتاب ۱۸:۴۱:۰۸
نیمه شب ۲۳:۱۸:۵۵
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۹/۰۱/۲۱ - ۲۰:۳۰
گفتگو با بانوی جهادگر یزدی:

از پشتیبانی جنگ تا پشتیبانی جنگ با کرونا

سایت ایام/ از فعالین پشتیبانی جنگ در یزد است. پس از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی به عنوان یکی از فعالان حوزه پشتیبانی جنگ وارد عرصه شد. امروز هم به کمک همان تجارب در عرصه مبارزه با کرونا در شهرستان یزد فعالیت دارد.

از پشتیبانی جنگ تا پشتیبانی جنگ با کرونا

به گزارش سراج24، خانم رقیه کفیل الناس از بانوان جهادی و از فعالین پشتیبانی جنگ در یزد است. وی  پس از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی به عنوان یکی از فعالان حوزه پشتیبانی جنگ که بانوان پیشتاز آن بودند، وارد عرصه شد و خدمات زیادی انجام داد. امروز هم به کمک همان تجارب در عرصه مبارزه با کرونا در شهرستان یزد فعالیت دارد. خانم کفیل سابقه فعالیت به عنوان مشاور امور بانوان و خانواده فرمانداری یزد را هم در کارنامه دارد و در زمینه‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی ظهور و بروز چشمگیری داشته است که باعث شده پیشگام ورود به عرصه مبارزه علیه بیماری کرونا هم باشد. در ادامه پای صحبت های این بانوی جهادگر نشستیم تا روایت ایشان از تلاش‌های مردمی و جهادی برای مبارزه با کروناویروس در یزد آشنا شویم.

مختصری خودتان را معرفی بفرمایید.

رقیه کفیل‌الناس، متولد ۱۳۴۵/۰۴/۱۰ هستم. با خودم ۵ تا خواهر و یک برادر هستیم که الحمدلله همه در بحث انقلاب و الان تقریبا پای کار هستند و جزو بچه‌های ارزشی به حساب می‌آیند. شغل پدرم آزاد بود. مادر هم خانه‌دار بودند. پدرم سوادشان را در نهضت یاد گرفتند. شخصیت پدر طوری بود که در هرکاری اول مردم را ترجیح می‌­دادند بعد خودمان. البته الان هم همین طور هستند.

خانم کفیل الناس در کارگاه دوخت ماسک

فرمودید متولد ۴۵ هستید، پس در دوران انقلاب نوجوانی حدود ۱۲ ساله بودید. آیا در آن دوران فعالیت خاصی داشتید؟

ما به خاطر ارتباطی که پدرمان با شهید آیت‌الله صدوقی داشتند، خیلی تحت تاثیر ایشان بودیم. حتی در فعالیت‌های بعد از انقلاب نیز در مواقع حساس با ایشان مشورت می‌کردیم. دوران ابتدایی را که تمام کردم با اینکه شاگرد درس‌خوان مدرسه هم بودم، پدرم به دلیل فضای اختلاط در مدارس، با مشورت شهید صدوقی، من را به مدرسه علمیه عصمتیه فرستادند. تقریبا ورودم به مدرسه عصمتیه همزمان شد با شروع فعالیت‎های انقلابی‌ام. از پخش اعلامیه بگیرید تا حضور در جمع انقلابیونی که برای انداختن مجسمه شاه به میدان مجسمه (شهید بهشتی فعلی) رفته بودند.

دوران جنگ چه اتفاقاتی برای شما افتاد؟

وقتی جنگ شروع شد، چون امکان حضور برای همه زنان در خط مقدم نبود، ما در مدرسه عصمتیه به ناچار در پشت جبهه فعالیت می‌کردیم. فعالیت‌هایی که در پشت جبهه انجام می‌دادم، متنوع بود. قند شکستن، پختن مربا، خبر دادن شهادت رزمندگان به خانواده‌هایشان، جمع‌آوری کمک‌های مردمی، فعالیت در خیاط‌خانه‌ها، چیزهایی است که بیشتر در خاطرم هستند. خیاطی را مدیون جنگ هستم. لباس‌های رزمندگان را برش می‌­زدم و با خودم می‌بردم درب خانه‌های مردم می‌­گفتم: خاله تو ‌می‌­دوزی؟ ظهر که از حوزه می‌­آمدم در هر خانه‌ای ۵ تا ۱۰ تا پخش می‌­کردم. فردا شب هم که می‌­خواستم بروم، اینها را دوخته بودند. جمع می‌کردم و تحویل حوزه می‌­دادم. هم‌چنین مسئول ستاد جنگ‌زدگان یزدباف نیز بودم که کار سروسامان دادن و تامین محل سکونت برای جنگ‌زدگان بر عهده ما بود.

کارگاه دوخت لباس جهادسازندگی با حضور بانوان فعال در پشتیبانی جنگ

چه شد که وارد فضای خدمت‌رسانی در بحث مبارزه با کرونا شدید و از چه زمانی این کار را شروع کردید؟

تقریبا اواسط اسفندماه بود که اعلام شد شیوع کرونا در یزد جدی‌ شده و نیازمند برخی اقلام و کارها برای مقابله با آن است. ابتدا به جلسه‌ای با حضور جمعی از خادمان و موکب‌داران اربعین، دعوت شدم. این محفل مبارک قبل‌ترش در کارهای خدمت‌رسانی به سیل‌زدگان نیز فعالیت داشت. در این جلسه کارها تقسیم‌بندی شد. بنا شد گروهی بحث تهیه مواد ضدعفونی و برنامه‌ریزی آن را متقبل شوند. در بحث ماسک و دوخت لباس کادر درمانی هم مقرر شد ما ابتدا هماهنگ کردن تعدادی خیاط و چرخ خیاطی و برنامه‌ریزی برای مکان ستاد و کارگاه‌های خیاطی را انجام بدهیم. باورکردنی نبود ولی هنوز شب نشده بود که تعداد زیادی خانم‌ خیاط مراجعه کردند. بیش از نیاز ما بودند و من اسم‌شان را گذاشتم جهادگران بی‌مرز!به نظرم آمد این جهادگران حد و مرزی برای کارشان قائل نیستند.

کارگاه‌های خیاطی را چگونه راه‌اندازی کردید؟ تجهیزاتش چگونه فراهم شد؟ نقش و وظیفه شما چه بود؟

وظیفه فراهم کردن زیرساخت و مقدمات کار را برعهده داشتم (اعم از آموزش و فراهم کردن تجهیزاتی مثل مکان کارگاه، پارچه، نخ، چرخ خیاطی). نیازهایی که در حین کار پیش می‌آمد نیز به بنده گزارش می‌دادند و من به برای تامین به ستاد اعلام می‌کردم. گاهی اوقات که اندکی وقتم آزاد می‌­شود، مثل بقیه می‌روم پشت چرخ و قدری می‌دوزم. بقیه می­گویند شما دیگر ندوزید! من هم می‌گویم وقتی می‌دوزم احساس آرامش می‌کنم که در کنار شما هستم.

راه‌اندازی کارگاه‌ها بنا به درخواست محلات و جاهای مختلف انجام می‌شود. کارگاه را راه می‌اندازم، آموزش می‌دهم و بعد می‌روم و خودشان کار را پیش می‌برند. الان در یزد کارگاه‌هایی در محلات قاسم نقی، دهنو و حسن‌آباد ایجاد کرده‌ایم. خیلی از خانواده‌های شهدا درخواست دادند که حاضرند منزلشان را برای کارگاه در اختیار قرار بدهند. یک خانمی از حسن‌آباد به کارگاه دانشکده پزشکی علی‌ابن‌ابیطالب (علیه‌السلام) می‌آید که خیلی مسیر طولانی بود و من از بابت زحمت طی این مسیر طولانی ناراحت بودم. مادر یک شهید پیشنهاد داد که می‌تواند طبقه بالای منزلش را در اختیار قرار دهد. الان در آنجا ۱۱ تا چرخ خیاطی فعال است و دو شیفت کار می‌کنند. روز اول عید دیدم آمارشان رفته نزدیک ۳۰۰۰ تا ماسک. پرسیدم چه شده؟ گفتند امروز شوهران‌مان هم آمدند کمکمان!

برای راه‌اندازی کارگاه کمبودی نداشتید؟

در ابتدای کار ما هنوز مواد اولیه‌مان آن‌چنان آماده نشده بود. همیشه افراد سودجو هستند که مانع انجام خیلی از کارها می‌شوند. اما در مقابل خیرین نیز همیشه هستند که در کارهای خیر کمک می‌کنند. در تهیه پارچه، نخ، کش و… به مشکل برخوردیم که یک کارخانه پارچه آمد به سمت تولید پارچه‌ای که ما برای ماسک نیاز داشتیم و اینگونه مشکل حل شد. بعد از فراهم شدن پارچه، نوبت به طراحی رسید. نظرها مختلف بود و باید طرحی که بهترین و موثرترین کارایی را داشت انتخاب می‌شد. این کار نیز با تایید دانشگاه علوم پزشکی انجام شد. بعد از برش نوبت به دوخت ‌رسید. برش توسط گروهی از برادران انجام می‌شود. بعد از آماده شدن ماسک‌ها نوبت به استریل می رسد و سپس بسته بندی. بعد از اینکه بسته‌بندی انجام گرفت برای توزیع به یک گروه دیگر سپرده می‌شود.

زمان فعالیت کارگاه‌ها چگونه است؟

شاید باور نکنید ولی تعطیلی ندارد. کارگاه بزرگی در دانشکده پزشکی علی‌ابن‌ابیطالب(ع) داریم که تعطیلی ندارد. حتی روز سال تحویل و فردایش که جمعه هم بود دیدم ساعت ۸:۱۵ صبح تعدادی  از خواهران تماس گرفتند که چرا سرویس برای رفتن به کارگاه نمی‌آید؟! گفتم عزیزان تازه سال تحویل شده، هنوز دارم صحبت‌های رهبری را گوش می‌کنم. گفتن ما تعطیلی نداریم و در خیابان منتظریم!! جمعه و غیر جمعه ندارد. هر روز ساعت ۷ صبح تا ۱۱ شب و در دو شیفت کار می‌کنند. این همان روحیه دوران جنگ است. آن روزها همه‌مان دوست داشتیم در خط مقدم باشیم، ولی امکان نداشت. اما خوشحالیم که امروز در خط مقدم این جنگ قرار داریم.

کارگاه دوخت ماسک در یزد

شما در زمان جنگ تحمیلی بودید. حس و حال امروز با آن دوران قابل مقایسه است؟

می‌توانم بگویم امروز هر قشری و به هر نحوی که بتواند، مثل زمان جنگ دغدغه دارد. برخی که نمی‌توانستند از خانه بیرون بیایند، چرخ خیاطی‌هایشان را در اختیار ما قرار ‌دادند تا دیگرانی که چرخ ‌خیاطی نداشتند بتوانند کمک کنند. خانمی بود که نمی‌شناختمش، ولی او از فعالیت‌های من اطلاع داشت. زنگ زد و گفت من تازه زایمان کردم و حضورم مقدور نیست، ولی خودرو در خانه داریم. می توانید برای حمل و نقل و جابجایی بیایید و از آن استفاده کنید. به مادر شهیدی گفتم شما دیگر خواهشا از خانه بیرون نیایید! به مشکل برمی‌خورید! گفت من آن روزی که فرزندم را در راه خدا دادم از تو پرسیدم؟! الان هم در توانم هست می‌آیم اینجا وظیفه‌ام را انجام می‌دهم.

به خانمی گفتم دیشب تا ساعت ۱۱ اینجا بودی و دوباره صبح زود آمدی! خسته می‌شوی! گفت: «من تمام وقتم را تنظیم کرده بودم تا در این ایام درس بخوانم و کنکور دکتری بدهم، ولی الان احساس می‌کنم مثل رزمنده‌ای هستم که در زمان جنگ یک سال درسش را عقب انداخت و رفت جنگید!»

خانمی داریم که بالای ۶۰ سال سن دارد؛ فقط می‌آید در کارگاه می‌نشیند و نخ می‌چیند. یکی دیگر چای دم می‌کند. دیگری جارو می‌کند. گاهی وقت‌ها که می‌روم آنجا اشک می‌ریزم. دوستان می‌گویند باز خانم کفیل گریه‌اش گرفت. می‌گویم باور می‌کنید حال و هوای زمان جنگ را دارم؟! چند روز پیش رفته بودم زارچ. به راننده‌ای که از شهرداری بود گفتم دقیقا مثل زمان جنگ است که راننده ما را می‌برد به محل و بر می‌گشتیم و عین‌خیال‌مان هم نبود. البته الان دیگر سنی از ما گذشته و وقتی بر می‌گردم باید یک مُسَکن بخورم که استخوان دردم خوب شود.

یکی از برادران در کارگاه کار می‌کند که دستش از آرنج قطع شده! به زحمت این دستانش را می‌کشید تا بتواند نوار چسب را بچرخاند و روی درزهای لباسی که داشت می‌دوخت قرار تنظیم کند و کارش را تکمیل کند. ولی با همان حال دارد هر روز کار می‌کند.

حتی کوچک‌ترها هم دوست دارند کمک کنند. برای افتتاح کارگاه و آموزش به محله قاسم نقی رفتم. دیدم دختری شش هفت ساله با یک چرخ خیاطی کوچک صورتی رنگ با مادرش آمده. توضیحاتم که تمام شد و نحوه دوخت را گفتم، قرار شد شروع کنند. دیدم این دختربچه هم پارچه را زیر چرخ برد و شروع کرد به دوختن. گفتم مگر چرخ تو هم می‌دوزد؟ گفت: «بله چرخ من هم مثل چرخ مامانم می‌دوزد؛ چرخ من هم آمده برای مبارزه با کرونا! من هم کمک‌تان می‌کنم تا کرونا را شکست بدهیم!» جالب بود وقتی برای رعایت نکات بهداشتی به خواهران می‌گفتم ماسک بزنید، دیدم او هم ماسک زد و گفت چشم هرچه شما بگویید!

از حضور در این فضا ترس ندارید؟ نیروهای دیگری که با شما کار می‌کنند هم اطلاع دارید که با رضایت خانواده حضور دارند؟

از خیلی خواهران هم پرسیدم که همسران‌تان راضی به آمدن‌شان بودند یا نه. می‌گویند بله این هم شماره همسرمان اگر می‌خواهید زنگ بزنید و بپرسید. حتی برخی می‌گویند که همسرمان کارهای خانه مثل غذا درست کردن و ظرف شستن و… را انجام می‌دهد تا ما راحت‌تر بتوانیم اینجا باشیم.

خانواده و اطرافیان بنده کاملا توجیه هستند و هیچ‌گونه منعی ندارند. از زمان انقلاب و جنگ که ما در میدان بودیم تا خدمت رسانی برای سیل و الان هم مبارزه با کرونا همیشه من یک در پایم خانه است و یک پایم در میدان.

حتی الان که موضوع سلامت و زندگی آدم در میان است هم ترسی هم ندارم. از نوجوانی در میادین سخت بودم و همیشه با ترس دست و پنجه نرم می‌کردم. البته اوایل دوست نداشتم با کرونا بمیرم. اما از وقتی که آقای دکتر نمکی به آقا پیام دادند و ایشان هم پذیرفتند که کسانی‌که در حین مبارزه با کرونا جانشان را از دست بدهند، شهید سلامت محسوب شوند، آرام‌تر شدم و راحت‌تر فعالیت می‌کنم.

انتهای پیام/

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۴
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••