به گزارش سراج24، اگر قصیده معروف «بوی جوی مولیان آید همی» تاثیری شگرف بر امیرنصر سامانی گذاشت و باعث شد او شتابزده سمت دیار خود یعنی بخارا برگردد، در زندگی بعضی آدمهای دیگر هم یک اتفاق میتواند تاثیری مشابه بگذارد. در پرونده امروز میخواهیم زندگی جوانی را روایت کنیم که با دیدن یک فیلم مستند و در ادامه باخبر شدن از اوضاع در معرض خطر طبیعت زادگاهش، تصمیم گرفت زندگی و کارش در پایتخت را رها کند و به روستایشان برگردد. «سعید انصاریان» خطر نابودی جنگلها را حس کرد و نخواست منتظر بماند تا دیگران کاری کنند. خودش دست به کار شد تا طبیعت منطقهشان را از نابودی نجات دهد. البته او میگوید این کار را احساسی و شتابزده انجام نداده و با تحقیق و منطق پیش رفته است. همین شد که هدفگذاری کرد در طول 20 سال، دو میلیون اصله درخت بکارد. حالا یک سال از فعالیت او و بنیادی که تاسیس کرده میگذرد. وقتی به صفحه اینستاگرامش سر بزنید در سراسر عکسها و نوشتههایش عشق و امید برای آبادانی ایران موج میزند. با شمارهاش که تماس میگیرم آهنگ پیشواز «ای ایران ای مرز پرگهر» پخش میشود و مطمئن میشوم در تمام لحظات این گفتوگو عشق و امید را از پشت آن صدای گرم حس خواهم کرد.
پایتخت را به خاطر نجات زاگرس رها کردم!
«سعید انصاریان» متولد 1367 در روستای الگن از توابع شهرستان کهگیلویه است و در بوشهر کارشناسی کارگردانی سینما خوانده است. حدود 10 سال زندگی در پایتخت را تجربه کرده اما یک اتفاق او را به خودش میآورد تا تصمیم بگیرد زندگی در تهران را رها کند و به زادگاهش «الگن» برگردد. سعید داستان بازگشتش را اینگونه روایت میکند: «من در همه سالهایی که دور از روستایمان بودم به بازگشت فکر میکردم. یعنی همیشه دوست داشتم یک روزی به زادگاهم برگردم. اما راستش برنامهام این بود که درس بخوانم، برای خودم کار کنم و در میان سالی یا مثلا در 50 سالگی برگردم و زیست روستایی داشته باشم. یک بار چند سال پیش مستندی به نام «نمک زمین» درباره یک زوج برزیلی-فرانسوی دیده بودم. این زوج با کاشت درخت در مناطق آسیبدیده جنگلهای آمازون که روستای پدریشان بوده به مدت 20 سال، حدود دو هزار هکتار از جنگلهای از دست رفته را احیا کرده بودند. این در پس ذهن من بود تا اینکه با آقای محمد درویش، فعال محیطزیست آشنا شدم. یک بار از او دعوت کردم مهمان من باشد. در این سفر ایشان خطر هولناکی که زاگرس را تهدید میکند، برای من توضیح داد. حقیقتا قبل از آن ظاهر طبیعت را میدیدم و واقعا فکر نمیکردم چنین خطراتی طبیعت زاگرس را تهدید کند. بعد که فهمیدم، تصمیم گرفتم در همین سنی که هستم برگردم. فکر کردم اگر بخواهم تا میان سالی صبر کنم دیگر چیزی از طبیعت زیبا باقی نماند. ».
چرخه مهاجرت در روستا را معکوس کردم!
شما در نظر بگیرید شخصی بیگانه وارد منطقهای شود و بخواهد اهالی آنجا را ترغیب کند در این طرح بزرگ همکاری کنند، مشخص است که کار سختی خواهد داشت. اما سعید کارش این مزیت را داشته که خودش متولد آنجا بوده و بهخوبی مردم را میشناخته است. او درباره همراهی اهالی و تاثیر این طرح بر زندگیشان میگوید: «همان ابتدا که وارد روستا شدم کل اهالی را جمع کردم و از طریق ویدئو پروجکشن کاملا به آن ها توضیح دادم که این کار چه ضرورتی دارد و چگونه طبیعت روستا در خطر نابودی قرار دارد. بومیها قبل از ورود من داشتند زندگیشان را میکردند و اطلاع نداشتند این نوع رفتار آنها طبیعت را به خطر میاندازد. فکر میکردند این چرخه طبیعی است که جوانه بلوط تولید میشود و آنها برای خوراک دام جمعآوری میکنند. من توضیح دادم که یک بلوط که با کلی مرارت تبدیل به یک نهال کوچک میشود در یک لحظه تبدیل به خوراک دام میشود و به کلی از بین میرود. وقتی چرخه زادآوری بلوط را که بسیار آهسته است شرح دادم آنها نگاهشان به طبیعت، جنگل، درختان و حیوانات به کلی تغییر کرد. میتوانم بگویم چرخه مهاجرت در منطقه معکوس شده است. حالا پیر و جوان و زن و بچه با ما همراهی و سعی میکنند از مهمانهایی که میآیند هم بهخوبی پذیرایی کنند».
20 میلیون اصله درخت در زاگرس از بین رفته است
در ماجرای بازگشت سعید چیزی که به طور واضح دیده میشود و خودش هم روی آن تاکید میکند با برنامه عمل کردن اوست. او درباره مقدماتی که برای برنامهاش در نظر گرفته اینگونه توضیح میدهد: «برای خودم خیلی مهم بود که بازگشتم احساسی و از سر هیجان نباشد. بنابراین شروع به تحقیق درباره اوضاع طبیعت منطقه کردم. باخبر شدم که در این سالها چیزی حدود 20 میلیون اصله درخت در زاگرس از بین رفته است. نابودی که عواملی مانند آتشسوزی، خشکسالیها، چرای بیرویه دام و قطع درختان برای کشاورزی در آن دخیل بودهاند. به هرحال با آدمهای متخصص مختلفی مشورت کردم. خود آقای درویش در این راه کمک زیادی کردند. من فراخوان زدم و درباره ایدهام با افراد مختلفی صحبت کردم. خوشبختانه افراد زیادی با تخصصهای مختلف به این طرح علاقه نشان دادند و من را راهنمایی کردند. میتوانم ادعا کنم پیش از ترک زندگی درتهران بیش از صدها نفر و صدها ساعت جمعآوری اطلاعات و مطالعه پشت کارم بوده است و من در هر فرصتی تلاش کردهام دانشم را در این باره ارتقا دهم. بنابراین میتوانم بگویم چیزی که امروز وجود دارد با همکاری و همفکری افراد مختلفی از سراسر ایران یا حتی جهان بوده و نکته مهمتر این که نقش اهالی و ساکنان منطقه در آن بسیار پررنگ بوده است. قطعا اگر همراهی مردم منطقه که خویشان و همولایتیهای خودم هستند نبود کار ما نمیتوانست به این شکل پیشرفت و گسترش داشته باشد».
در بنیاد الگن، طرح سرپرستی درخت راه انداختیم
سعید برای کارش برنامهریزی زیادی انجام داد. او تصمیم گرفت ایدهاش را در قالب یک بنیاد غیردولتی اجرا کند. همین شد که بنیاد الگن متولد شد. این جوان طبیعتدوست درباره کارهایی که انجام داده، میگوید: «من اردیبهشت امسال برگشتم و از همان ابتدا فرهنگسازی، آموزش دادن به ویژه برای کودکان و کارهای زیرساختی را شروع کردم. منطقهای به وسعت هزار هکتار را قرق کردیم. به این معنی که اجازه ورود دام را ندادیم و هیچ آدمی هم برای تفرج یا شکار حق ورود نداشت. مسئله مهم این بود که اجازه خروج میوه ارزشمند بلوط را ندهیم. چون همیشه این میوه به وسیله دامداران جمعآوری و به خوراک دام تبدیل میشد. ما علاوه بر کاشت 30 هزار بلوط با همین قرق کردن، میوه بلوط را روی زمین حفظ کردیم. حالا که با شما صحبت میکنم میلیونها دانه بلوط پای درختان زیر برگها و خاک باران خورده مدفون شدهاند که میتوانند در آینده به درخت های تناور بلوط تبدیل شوند. در کنار آن، برنامههایی برای رونق گردشگری منطقه داریم تا به وسیله جذب گردشگر بتوانیم برای اهالی درآمدزایی کنیم و وابستگی آنها به دامداری را که یکی از عوامل از بین رفتن پوشش گیاهی منطقه است، کاهش دهیم. برای همین با حضور متخصصان معماری، مرمت و بومشناسی بافت تاریخی را بازسازی میکنیم و برنامه برای ایجاد اقامتگاههای بوم گردی داریم. همچنین جدای از همکاری اهالی، طرحهای دیگری توسط بنیاد انجام شده است که یکی از آنها طرح سرپرستی یک درخت است. در این طرح 176 اصله درخت به یاد کشتهشدگان پرواز هواپیمای اوکراینی کاشته و هر درخت به نام یکی از قربانیان نامگذاری می شود. هر فردی میتواند با پرداخت هزینهای به بنیاد الگن، سرپرستی درختی را بر عهده بگیرد و شناسنامهای برای درخت توسط بنیاد الگن صادر میشود».
مهمانها نباید زیست روستایی را به خطر بیندازند
با اینکه یک سال از فعالیت بنیاد الگن نمیگذرد به گفته سعید استقبال مردمی از سراسر ایران کمنظیر و دلگرمکننده بوده است. انصاریان در این باره میگوید: «من تصور می کردم که در سال پنجم و ششم تازه کار ما دیده شود و مورد استقبال قرار گیرد اما جالب است از همان روزهای اول با حجم زیادی از بازخوردهای مثبت توسط مردم روبهرو شدیم. افراد زیادی ما را تشویق میکردند یا دوست داشتند با هر تخصصی که دارند ما را همراهی کنند. مثلا کسانی بودند که اقدام به قصهخوانی برای بچههای روستا کردند. کسانی برای نوسازی و رنگآمیزی مدارس داوطلبانه آمدند. خلاصه از پزشک، روان شناس، جامعهشناس، بومشناس و ... با ما همراهی کردند. البته این را بگویم که ما برای پذیرفتن مهمان شرایط را بررسی میکنیم. برای ما مهم است آدمهایی که وارد منطقه میشوند آدمهای مطمئنی باشند که بر زیست روستایی تاثیر منفی نگذارند. در همین مدت آدمهای جذابی آمدهاند از جمله علی و بهار زوج جوانی که مهریه ازدواجشان را کاشت درخت قرار داده بودند و آمدند تعدادی درخت در منطقه ما کاشتند. خیلی جالب است که انتشار خبر این کار در فضای مجازی باعث شد زوجهای جوان زیادی علاقه خودشان را برای حضور پیدا کردن و کاشت درخت اعلام کنند. مثلا زوجهایی بودند که میخواستند اسفندماه همین امسال بیایند که این ماجرای شیوع کرونا این برنامه را فعلا متوقف کرده است».
کاشت 2 میلیون اصله درخت از رویا به خواست عمومی تبدیل شد
شور و عشقی که در صدای سعید وجود دارد به خوبی عزم جدی او را برای عملی کردن اهدافش نشان میدهد. از او درباره رویایی که در سر دارد میپرسم که اینگونه پاسخ میدهد: «رویای ما این است که دستکم بخشی از زخمهایی را که بر تن زاگرس نشسته التیام بدهیم. چشمانداز ما از همان ابتدا این بوده که دو میلیون اصله درخت شامل بلوط و دیگر گونههای بومی منطقه را در طول 20 سال بکاریم. حالا با شتابی که به همراه هموطنان و همولایتیهای عزیزم گرفتهایم میتوانم بگویم این دیگر یک رویا نیست و عملا به یک خواست عمومی تبدیل شده است. در ادامه راه چه من باشم چه نباشم این قدر این عزم همهگیر شده که حتما اتفاق خواهد افتاد. این درختهایی که ما میکاریم شاید بیش از 50 سال طول بکشد که قد بکشند و محصول بدهند. آن موقع ممکن است ما نباشیم اما ما امروز میبخشیم تا به ما هم ببخشند. از همه هموطنانم میخواهم در هر جای این سرزمین اسرارآمیز که هستند قدرش را بدانند. ایران با ما مردمش است که جان میگیرد. نباید همهاش بنشینیم و منتظر دولتها بمانیم. هر فردی میتواند برای شهر و روستای خودش به سهم خودش کاری کند. من معتقدم همانطور که سرزمین شگفتی داریم، ما هم باید فرزندان شگفتی برای آن باشیم». سعید صحبتهایش را با این شعر زیبای مولانا به پایان میبرد که: «تو مگو همه به جنگاند و ز صلح من چه آید/ تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز/ که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر».
دوست داریم ثمره کارمان را ببینیم
گفتوگو با زوجی که برای مهریه با کاشت مادامالعمر
10 اصله درخت در هر سال توافق کردند
وقتی در صحبتهای شیرین سعید انصاریان درباره زوج جوانی شنیدیم که مهریهشان را کاشت درخت قرار دادهاند تصمیم گرفتیم سراغ آنها هم برویم و درباره این تصمیمشان بیشتر بشنویم. بنابراین گفتوگویی با این زوج هم انجام دادیم.
این ایده، پیشنهاد بهار بود
علی بیگی و بهار زهرهطلب زوج ساکن اراک هستند. علی 31 ساله و بهار 25 ساله است. علی کارشناسی مهندسی صنایع خوانده و در شرکت برق کار میکند و بهار هنر خوانده است. آنها برای مهریه توافق جالبی میکنند. مهریه آنها «کاشت مادامالعمر 10 اصله درخت در هر سال» شد. علی درباره این تصمیمشان میگوید: «این ایده، پیشنهاد بهار بود. ما دخترخاله پسرخاله و تقریبا با روحیات هم آشنا بودیم. هر دو در یک سازمان مردمنهاد حقوق شهروندی فعالیت داریم که آنجا با دوستان محیطزیستی ارتباطهایی داریم. وقتی این تصمیم را گرفتیم با دوستان محیطزیستی مشورت کردیم. البته ما قبلا مورد مشابه از نزدیک ندیده بودیم اما حدس میزدیم چنین کاری قبلا انجام شده باشد».
خانوادههایمان در ابتدا موافق نبودند
برایم جای سوال است که واکنش اطرافیان به این تصمیم چه بوده که علی میگوید: «چون خانوادهها سنتیتر فکر میکنند در ابتدا مقاومتی داشتند اما وقتی عزم جدی ما را دیدند و بازتاب عملی کردن این ایده را مشاهده کردند، آنها هم با ما همراهی کردند. در ضمن ما برای اینکه خانه خودمان برویم یک درخت داخل باغچه جلوی خانه کاشتیم».
دوستانمان میخواهند کاری مشابه انجام دهند
سپس علی درباره آشنایی با سعید انصاریان و موسسه الگن میگوید: «با یکی از دوستان محیط زیستیام که مبتکر پویش کشوری سهشنبههای بدون خودروست با آقای درویش و سعید انصاریان آشنا شدیم. بنابراین فکر کردیم چه بهتر که برای سال اول کارمان را در همین منطقه الگن شروع کنیم. حدود یک ماه قبل آنجا رفتیم و 10 اصله درخت سال اول را کاشتیم». بهار در ادامه درباره بازخوردهای کاشت درختشان میگوید: «اولین مرحله را که در الگن انجام دادیم بازتاب خیلی خوبی دیدیم. راستش خودمان هم فکرش را نمیکردیم این اندازه استقبال مثبت از کارمان بشود. حتی شخصی که به صورت مجازی عکس ما را دیده بود برای ما هدیهای که صنایع دستی بود فرستاد. همچنین دوستانم وقتی فهمیدند من و علی چنین کاری کردهایم، ابراز تمایل کردند کار مشابه انجام دهند». علی درباره تصمیمشان برای سالهای آینده میگوید: «برای ادامه کارمان تصمیم داریم در منطقه خودمان درخت بکاریم. با این که پوشش بلوط در استان مرکزی کمتر است اما من و بهار با افراد مختلفی مشورت کردهایم تا این کار را در اراک انجام دهیم و دوست داریم یک روز ثمره کارمان را هم خودمان ببینیم».
انتهای پیام/