سراج24 ، امیر حیدری/ زخم سیاست و جمع بر پیکرهی ذهن و روح ما بسیار عمیقتر از آن است که تصورش را کنیم. شاید همان سامانهی ادارکیای که فوکو بدان قائل بود در هر نوع جمعاندیشیای ظهور دارد، اینکه ما نه با خود و برای خود بل با جمع و برای جمع تفکر میکنیم. عمق این زخم به گونهای است که هرچه ضماد و مرهم است را بر خود میطلبد و در نهایت هنوز پاپرجاست. تعطیلی اندیشه یا تمرکز آن بر موضوعاتی که در اصل موهوماند، یعنی عمری را برای مداوای زخمهایی سپری کنیم، بیآنکه نشانهای از معنا بیابیم. مهمترین عارضهی «سیاسی و اجتماعی اندیشیدن»، غفلت از خود است، غفلت از فرد به فرد انسانها، از جزئیاتی که اتفاقا تعریف کلی انسان با آنها شکل یافته است و از انتزاع همین جزئیات است که مفاهیم و ارزشهای کلی استخراج شدهاند. آمد و رفت بین انسان و جامعه هم چارهای برای تحلیلی درست نیست. وقتی که انسان اجتماعی میاندیشد ساحات فردی وجود خودرا به نحو ویران کنندهای معطل کرده است. گرچه جامعه زمینهی درک اخلاقی و عقلانی از خود است و حتی کمال عقل بدون زیستِ اجتماعی محقق نمیشود اما همواره اولویت فرد یا جامعه فرآیند تفکر را به چالش کشیده است.
ما نمی توانیم – و از لحاظ سلوک دینی نباید – از دیگران گسسته باشیم، اما در نهایت رجعت همهی وجودمان به فردیتهایمان است، وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّه، به راستى همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم، اکنون نیز (به هنگام مرگ یا قیامت) تک و تنها نزد ما آمدید(انعام/94). مهمترین نقطهی انحراف از معیار اندیشههای فردی مسالهی عدالت اجتماعی است! در زمانی، انسان از خود فاصله میگیرد و مرهم زخمهای حاصل از کسالتها و محرومیتها و بی عدالتیها را در سیاست میطلبد، این مساله گرچه در ابتدا و ظاهر میتواند توجیهی برای سلوک فکری انسان باشد اما در مسیر و نتیجه غالبا با سیاستزدگی – و نه سیاست اندیشی – هدر میرود، و ما غافل از آن با توجیهاتی از قبیل انقلابیگری و جامعهاندیشیِ موهوم، از خویشتن و حقیقتی که برای درک و وصول به آن تلاش میکنیم جا میافتیم.
عدالت اجتماعی یکی از مهمترین مفاهیم کلیای است که هیچ گاه انسان را رها نکرده است، مسالهی عدالت در حوزهی اندیشهی شیعه گرچه ظهور و بروزاتی اجتماعی دارد اما از فردیت شروع میشود و به فردیت نیز باز میگردد؛ «اَلْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُکْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحِلْمِ الْحُکْمِ وَمَنْ حَلُمَ لَمْ یفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِى النَّاسِ حَمِیدا» (نهج البلاغه، قصار 31)؛ عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقیقت برنده، و نیکو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آنکه فهمید به ژرفاى دانش رسید و آنکه به ژرفاى دانش رسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آنکه بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامى زندگى نمود.
بازیابی هویت انسان انقلابی با عدالت اجتماعی و هیچ مفهوم جمعی دیگری نمیتواند اتفاق بیافتد. شیعه در بازخوانی تاریخِ خود از حصرِ زمان عبور میکند و در روایتهای تاریخ، زمانِ گذشته و حال و آینده را مماس بر هم میکند، وجه بارز این ایده در بازخوانی تاریخ و مصائب معصومین(ع) در جلسات عمومی مشخص است. و پس از آن در واقع حفرهی بین خود و تاریخ را با امری انتزاعی به نام جامعه پُر میکند. در واقع سلسلهی جوامع شیعی تاریخی را هویت دادهاند که برای ظهور کلی و استعلایی حقیقت، خودش را در اندیشههای فردی میسازد. علیرغم اینکه میتوان دریافتهای کلی از وجههی انقلابی و عدالت اجتماعی در تفکر شیعه داشت اما به هیچ وجه نباید آن را با ایدئولوژیهای چپ و جمعاندیشی که محصول عینیشان در تاریخ، غفلت از انسان بوده است خلط کرد. از طرفی دیگر القای اندیشهی فردی کاملا مغایر با چیزی است که به اسم اگزیستانسیالیسم و فردگرایی لیبرال و... برای رسیدن به جوهر انسانیت در غرب جریان دارد، اساسا قبض و بسط تمام ایدهها و ایدئولوژیها در طول تاریخ بین فرد و جامعه بوده است، نقطهی تعادل این ایدئولوژیها میتوانست جایی باشد که سیالیّت انسان بین خویشتن و دیگری و جامعه را مد نظر قرار دهد، بن بستهایی که در اندیشههای سیاسی و حاکمیتی به وجود آمده نیازمند بازخوانی انسان است. این بازخوانی شاید همه را نجات ندهد، اما لااقل همه را ویران نخواهد کرد.
انتهای پیام/