سراج24: در ادامه سلسله مباحث جریان شناسی نهروان و تطابق آن با جریان شیعهی انگلیسی به بررسی چند نکته میپردازیم.
1- بدون شک کسی جز امیرالمومنین(علیه السلام) توان مقابله با جریان خوارج را نداشت. در این خصوص علی (علیه السلام) میفرماید: کسی جز من جرات مبارزه با خوارج را نداشت (1)
زیرا آنان کسانی بودند که بر عقیده سطحی خود سخت مومن بودند هر چند در تعقل ضعیف ولی در عمل مردان عمل بودند.
مهمترین دلیل اینکه فقط امام (علیه السلام) را یارای مقابله با این قوم بود آن است که حکومت امام (علیه السلام) کاملا برای همه شناخته شده بود و حنای زهد و عبادت خوارج در پیش مردم در قیاس با امام رنگی نداشت و در تمامی مراتب امام (علیه السلام) جایگاهی بالاتر از خوارجیان داشت. لذا امام علی(علیه السلام) موفق شدند تا پوسته بیمغز خوارج را که بر مبنای عوام فریبی و ظاهر سازی بنا شده بود بشکنند و در این امر تشتت و اختلاف چشمگیری در میان یاران و همرا هانش نیفتد.
شاید به همین دلیل باشد که در سخنی ضمن اعلام تداوم وجود این تفکر در آینده، یاران و اصحاب را از مبارزه با آنان منع مینماید (2)
2- خوارج از نظر عبادت و شب زندهداری و تلاوت قرآن ممتاز بودند و همان طور که پیامبر پیش بینی کرده بود کسی در ظاهر عبادت به آنها نمیرسید و این کار را برای مردم و علی الخصوص افراد سطحی نگر که قاطبه مردم را تشکیل میدهند سخت میکرد و این سوال را در ذهن هایشان به وجود میآورد که هدف از جهاد و مبارزه مگر غیر از قبول ولایت خدا و عبادت اوست؟ در این صورت که خوارج از همه جلوترند و این سوال باعث میشد آنها از خود بپرسند چرا حاکمیت با آنها مبارزه میکند؟ چرا ما باید برای مبارزه با آنها به میدان برویم؟
3- خوارج دشمن داخلی بود و اکثرا افراد سر شناس قبائل وعشیرههای کوفه و اطراف بودند و در میان قبائل خود خویشاوندانی داشتند که هر آن ممکن بود با برانگیخته گشتن عواطف به حمایت از خوارج در آیند و نکته جالبتر آنکه اکثر نظامیان در رکاب امام (علیه السلام) نیز از اقوام و بستگان خوارج بودند و این خود بر پیچیدگیهای فتنه مارقین میافزاید و شاید این کلام امام(علیه السلام) که فرمود هرگاه شاخی از این گروه بریده شود شاخی دیگر میروید ناظر بر همین مطلب است که این فتنه ریشه در مردم دارد (3)
4- خوارج گروهیاست که از دل یاران امام (علیه السلام) جدا شده و تا قبل از آن در شمایل دوست بودهاند و این یعنی هم اسرار نظامی امام (علیه السلام) را میدانند و هم نقاط قوت و ضعف حکومت را. آنها مردم کوفه را خوب میشناختند و خوب میدانستند کوفی جماعت با شبه افکنی پاشنه آشیلش کشیده میشود و اگر نبود درایت امام (علیه السلام) و روشنگریهای اصحاب و صبر امام در پاسخ به این شبهات اوضاع جنگ نهروان مثل جنگ صفین با تشکیک لشکریان امام (علیه السلام) در هم میپیچید.
5- دشمنی آشکارای خوارج با حاکمیت وشخص مولا علی رغم صبر و شکیبائی آن حضرت به حدی رسید که تاب و تحمل از اصحاب حضرت میبرید و هتاکیهای وقت بی وقت این گروه بر امیرالمومنین (علیه السلام) وصبر بی حدامام خود وسیله ای برای شناخت آنها برای مردم شد و پرده نفاق آنها را تا حدی درید. به طور مثال خوارج در مجامع و محافل عمومی شرکت می کردند در نمازهای حضرت شرکت نمیکردند و فقط به نیت اخلال و آزار در آن محافل جمع میشدند. روزی حضرت به جماعت ایستاد که ناگاه ابن الکواء که یکی از خوارج بود این آیه را فریاد میزد: و لقد اوحی الیک و الی الذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطن عملک ولتکونن من الخاصرین
آیه با پیامبر روی سخن دارد و میفرماید: ای پیامبر به تو و پیامبران پیش از تو گفته شد که اگر از دین خارج شوید اعمال گذشته تان نادیده گرفته میشود و در ردیف زیانکاران قرار خواهید گرفت .
امام با سعه صدر و متانت ایستاد تا خواندن آیه تمام شود و نماز را شروع کند که باز آن مرد با فریاد آیه را از سر گرفت .(4)
در رفتار خوارج با امام از این قبیل هتاکی ها و بدتر زیاد در تاریخ ثبت شده است ولیکن هر چه آنها با گفتار خود سعی در تهیج امام (علیه السلام) داشتند و حتی هر چه با اعمال وحشیانه خود سعی کردند امام را در بازی نهروان دور بزنند امام صبر کرد و به آنها برای ابراز عقاید خود مهلت داد تا هم با محاجهها اصحاب و خود حضرت از انحراف دیدگاهشان دست بردارند و هم در میان مردم کنه فکری این قوم که با اسلام ناب فاصله داشتند مشخص شود و به همین دلیل امام اصحاب را برای مقابلهی ضربتی با آنها نهی میفرمود و آزادی سیاسی به آنها داده بود.
6- خوارج برای آنکه امام (ع) در روشنگری خود موفق نشود مدام جلساتی را در کوفه و خارج از کوفه برگزار میکردند که با استناد به آیات قرآن و تکفیر امام (علیه السلام) یاران خود را در مقابله با امام تهیج وتشجیع کنند. جلساتی که با سخنرانی سران خوارج مثل عبدا... ابن وهب ،حر قوص ابن زهیر ، زخرابن حصین طلایی و... هم سازمان خوارج را تشکیل میداد وهم پوستهی بی مغز تفکری خوارج را محکمتر میساخت تا ارشادات امام(علیه السلام)در آنها کم اثرتر شود و این راهی نداشت جز تکفیر امام و جلوگیری از گوش کردن صحبت هدایت گرانه امام.
این نکات و درسهای بی شمار آن لزوم بصیرت و آگاهی از روند شکل گیری و چگونگی تحرکات جریان تندروی شیعه انگلیسی را تقویت می کند .
لزوم شناخت سران این جریان و اینکه این جریان زاده شده و پرورش یافتهی درونی میباشد و بدون شک از عِده وعُده آنها خویشاوندان فکری در میان مردم میباشند که این جریان به نگاه سطحی آنها و بر انگیختن عواطف آنها امید بسته است، ضمن اینکه این گروه کاملا از مواضع ضعف و قوت انقلاب آگاه هستند، همانهائی که چه در هیئت و چه در نماز و چه در عبادات ید طولایی دارند و در اعتقاداتشان راسخ و مستحکم میباشند و در اعلام دشمنیشان ابایی ندارند و هر منکر ومنتقدی را تکفیر میکنند.
و این زهد و ارادت بی محتوای سردمداران این جریان به اهل بیت (علیهم السلام) به همراهی شبکهی وسیع رسانهای که مستکبرین در اختیار آنها قرار داده اند تقابل با آنها را پیچیده و سخت می کند و باز این سوال متداول را در ذهن مردم به وجود می آورد که چرا باید با آنها تقابل کرد؟ آنها که از ما برترند و عابدترند.
و اینجاست که برای مقابله با اینان و رو کردن انحرافشان و شکستن پوستهی خالی دینیشان باید علمداری کار در دست کسی باشد که هم از زهد و عبادت و تقوا از آنها برتر باشد و هم برای فرو ریختن استدلالات و شبهاتشان سردارانی داشته باشد که نه چون ابوموسی در صفین بلکه مثل عمار و ابن عباس بافتهی ایشان را رشته کنند و مثل نهروان با روشنگری خود خلاء فکری و جمود ذهنی آنان را بر ملا نمایند که این شاه روش امیرالمومنین (علیه السلام)در مقابله با جریان مارقین بود و سپاه دوازده هزار نفری دشمن را به چهار هزار تقلیل و با بریدن عقبهی مردمی آنها بر نهروان چیره شد .
منابع:
- نهج البلاغه خطبه 93
- نهج البلاغه خطبه 61
- نهج البلاغخ خطبه 61
- تهذیب الاحکام ج 3 ص 35