به گزارش سراج24؛ نزدیک ۶ سال از روزی میگذرد که خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی، منتشر شد. آن روزها خیلیها باورشان نمیشد مردی که سالها نامش با امنیت، آرامش و غرور این سرزمین گره خورده بود، دیگر نیست اما با گذشت این سالها، داغ حاج قاسم برای خیلیها تازهتر و عمیقتر شده است؛ تا جایی که انگار جای خالیاش هرچه زمان میگذرد، بیشتر حس میشود.
برای فهمیدن اینکه «حاج قاسمِ ایرانمرد» چه کسی بود باید از زبان کسانی شنید که سالها کنارش زیستند، جنگیدند، زخم خوردند و رفاقت کردند. یکی از همین افراد حسین امیرتیموری جانباز ۷۰ درصد و رزمندهای است که حدود هشت بار در عملیاتهای مختلف مجروح شد.
امیرتیموری اهل روستای گازرویه از توابع رابر و همشهری سردار دلهاست که بیش از ۳۸ سال با حاج قاسم همراه بوده است.
وقتی اسم حاج قاسم میآید، صدای امیرتیموری میلرزد. بغض مجال نمیدهد روایتش صاف و بیوقفه پیش برود. البته به دلیل مجروحیت بالا و اثرات ناشی از جنگ گاهی آرام حرف میزند و به اسم حاج قاسم که میرسد، انگار خاطرات گذشته برایش دوباره زنده شده و با هیجانی خاص درباره آن روزها میگوید.
او از رفاقتش با حاج قاسم میگوید که از جنگ تحمیلی آغاز شد و تا سالهای ناامنی شرق کشور ادامه پیدا کرد و حتی بعدتر تا روزهای مأموریتهای نیروی قدس همواره با هم در تماس بودند.

او معتقد است حاج قاسم از آن آدمهایی بود که محبت مردم در دلش بود و برای همین هم مردم بیدریغ دوستش داشتند. چه در روزهای جنگ، چه بعد از آن و چه روزی که پیکرش روی دست میلیونها ایرانی تشییع شد.
اما نقطه اصلی در زندگی حاج قاسم از نظر دوستی که نزدیک به ۴۰ سال با او همراه بوده، ولایتمداری است. این جانباز کشورمان میگوید که «یکی از خطوط پررنگ شخصیت حاج قاسم علاقه به ولایت بود تا جایی که همیشه هم خودش پست سر رهبری قدم برمیداشت و هم دیگران را تشویق به تبعیت از حضرت آقا میکرد. حتی وسط جنگ، وقتی همه گوشبهفرمان امام خمینی(ره) بودیم، تأکید داشت که در عملیاتها مراقب باشید بیجهت مجروح یا شهید نشوید.»

در عملیاتی سنگین که اشرار دور هم جمع شده بودند، بیش از ۱۵۰ نفر از اشرار کشته یا دستگیر شدند اما سه نفر از جمله خود عیدوک، راننده و بیسیمچی او فرار کردند. منطقه کوهستانی و صعبالعبور بود و همین سه نفر در یک عملیات دیگر ۱۵ نفر از نیروها را شهید کردند. در این شرایط، حاج قاسم سران طوایف جنوب را جمع کرد و گفت «۱۰ روز وقت دارید. هر سلاحی دارید تحویل دهید. ما اماننامه میدهیم، اما کسی که مردم یا نیروها را شهید کرده، باید رضایت بگیرد یا با او برخورد میکنیم.»


تا سال ۷۶، امنیت به کرمان و شرق کشور برگشت. دیگر خبری از راهبندی و قلدربازی نبود. در عملیاتها، حاج قاسم همیشه جلوتر از همه بود. پشت بیسیم نمینشست و در خط مقدم کنار نیروها حرکت میکرد.
روابطش با رزمندهها فقط در میدان جنگ نبود. امیرتیموری خاطرهای از سال ۷۳ تعریف میکند وقتی مریض بود و برای کاری به تهران رفت. رئیس دفتر گفت حاجی جلسه دارد. اما حاج قاسم حتی در همان چند دقیقه استراحت میان جلسات، وقت گذاشت، حرفش را شنید و دستور داد مشکل حل شود.

او میگوید حاج قاسم هیچوقت اهل جمع کردن برای خودش نبود. زندگی خود را وقف کشور، مردم و دین کرده بود. آخرین دیدارشان، پیش از شهادت، با همین جمله حاج قاسم تمام شد «در این همه مدت، هیچچیز از من نخواستید.» و جواب شنید «خدا شما را برای ما نگه دارد.» اما حاج قاسم رفت و همچنان بسیاری از نزدیکان، دوستان و حتی افرادی که از نزدیک با او ارتباطی نداشتند، دلتنگ حاجی هستند.

حاج قاسم مرد میدانی بود که مردم دوستش داشتند، چون او هم با تمام وجود، مردم را دوست داشت. او مردی بود که ایران، برایش فقط یک جغرافیا نبود و برای عزت ایران زمین تا پای جان ایستاد و در نهایت ۱۳ دی ۱۳۹۸ به دست آمریکا در فرودگاه بغداد به شهادت رسید.



