
به گزارش سراج24؛ «جنگ ۱۲ روزه علیه ایران ادامه تجاوز صهیونیستها به غزه بود. رژیم صهیونیستی با هدف تجزیه ایران، ایجاد آشوب در منطقه و حفظ موجودیت نامشروع خود به بهانه هستهایشدن ایران دست به حمله زد. بخش مهمی از زمینهسازی سیاسی این تجاوز در اندیشکدههای آمریکایی-اسرائیلی انجام شد؛ مراکزی که در پردازش سیاستگذاری و شکلدهی تصمیمات علیه ایران نقش مؤثر دارند.»
در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، برخلاف تمام پیشبینیهای دشمن آمریکایی–صهیونیستی، مردم ایران «حول پرچم گرد آمدند» و با اتحاد و انسجام از استقلال و عزت خود پاسداری کردند. افزون بر ظرفیت ایدئولوژیک جامعه، توان موشکی و پهپادی ایران نه تنها در سطح تاکتیکی خسارتهای جدی بر دشمن وارد کرد، بلکه در سطح راهبردی نیز او را ناگزیر به بازنگری در محاسباتش ساخت. این واقعیت نشان داد که برخلاف ادعاهای اندیشکدههای غربی، ساختار اجتماعی ایران دچار شکاف و چندقطبیسازی نشده، بلکه آمادگی کامل برای دفاع از وطن و حاکمیت مستقل خود دارد.
نقش اندیشکدهها در جنگ شناختی
اندیشکدهها علاوه بر طراحی دستورکارهای سیاستی علیه ایران، کارویژهای دیگر نیز دارند: هدایت عملیات روانی. آنها با تولید روایتهای هدفمند میکوشند دستگاه تصمیمسازی و نظام شناختی جوامع هدف، از جمله ایران را، دچار خطای محاسباتی کنند. از همین رو، ضروری است تولیدات این مراکز به دقت رصد و تحلیل شود تا اهداف پنهان آنها آشکار گردد.
تمرکز تازه بر سپاه پاسداران
پس از جنگ، اندیشکدههای آمریکایی به طور خاص بر نقش سپاه پاسداران تمرکز کردهاند. در یک سطح، آنها توضیح میدهند که چگونه سپاه در جریان جنگ به مرجع اصلی مردم ایران برای حفظ امنیت و صیانت از تمامیت ارضی تبدیل شد و این جایگاه را ناشی از توان موشکی و پهپادی آن میدانند. نتیجهگیری آنها روشن است: باید توان موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی بهتدریج تضعیف و از بین برده شود. فشار غرب بر گنجاندن توان موشکی ایران در مذاکرات نیز از همین منطق پیروی میکند.
پروپاگاندای روانی علیه امنیت مردممحور
محور مقاومت؛ هدف اصلی اندیشکدههای غربی
مفهوم «محور مقاومت» به یکی از پرتکرارترین واژهها در اندیشکدهها و حتی نهادهای رسمی آمریکا تبدیل شده است. این مراکز با القای این تصور که اسرائیل با حمایت آمریکا و غرب توانسته حلقههای مختلف مقاومت را تضعیف کند، مبنای نظری حمله به ایران را فراهم ساختند. به باور آنها، با حذف سید حسن نصرالله در لبنان، تضعیف دولت قانونی سوریه و آشوبهای مستمر در عراق، جمهوری اسلامی از پشتیبانی مؤثر متحدین خود محروم مانده و توان داخلی آن نیز برای بازدارندگی کافی نیست. اما نتیجه جنگ ۱۲ روزه خلاف این پیشبینیها رقم خورد: ایران بدون اتکای مستقیم به متحدین منطقهای، تنها با ظرفیتهای داخلی خود، توانست اسرائیل و حامیان غربیاش را وادار به عقبنشینی کند.
شکست روایت غرب؛ آغاز یک پروژه جدید
پیروزی ایران نشان داد که اندیشکدههای غربی نه تنها در شناخت ظرفیتهای سپاه پاسداران و پایگاه مردمی جمهوری اسلامی دچار خطا بودند، بلکه عملیات روانی آنها نیز به نتیجه نرسید. اکنون این اندیشکدهها سناریوی تازهای را پی میگیرند؛ سناریویی که بر پایه سه ادعا بنا شده است:
1- اقبال مردمی به سپاه پس از جنگ کاهش یافته است.
2- سپاه دیگر نه میخواهد و نه میتواند محور مقاومت را در منطقه بازسازی و تقویت کند.
3- جمهوری اسلامی قصد دارد توان هستهای خود را به سطح تسلیحاتی ارتقا دهد.
بر مبنای این ادعاها، نتیجهگیری میکنند که «راهبرد بازدارندگی ایران تغییر ماهیت داده و سپاه صرفاً بر حفظ نظام و توسعه ظرفیتهای موشکی و هستهای متمرکز است».
حذف استکبارستیزی؛ هدف پنهان
1- تضعیف توان دفاعی ایران.
2- ضربه به راهبرد امنیت مردممحور.
نتیجهگیری