
به گزارش سراج24؛۷۲ سال از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ میگذرد. این کودتا بخشی سرنوشت ساز از تاریخ کشورمان است که با دخالتهای خارجی و غفلت و خیانتهای عوامل داخلی آنها مسیر حرکت ایران را دچار تغییرات بزرگ کرد. در این زمینه داوود گودرزی در یادداشتی اختصاصی با عنوان «کودتای ۲۸ مرداد؛ درسی تاریخی برای امروز ایران» به تشریح و تحلیل این واقعه درس آموز و ابعاد تاریخی و سیاسی و چگونگی مشارکت آمریکا و انگلیس در آن پرداخته است که به شرح زیر است:
مقدمه
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است که پیامدهای آن تا دههها بعد بر صحنه سیاسی کشور سایه افکند. در این رویداد، دولت برآمده از سازوکار انتخابات مشروطه و با پشتوانه رأی مردم روی کار آمده بود که با دخالت مستقیم دولتهای آمریکا و بریتانیا سرنگون شد. اسناد تاریخی و گزارشهای محرمانهای که سالها بعد منتشر گردید، نقش کلیدی سازمانهای اطلاعاتی دو قدرت خارجی مذکور را در طراحی و اجرای این کودتا تأیید کردهاند. در این نوشتار، ابتدا به ابعاد تاریخی و سیاسی کودتای ۲۸ مرداد و چگونگی مشارکت آمریکا و انگلیس در آن میپردازیم. سپس بازگشت دیکتاتوری و سرکوب پس از کودتا را بررسی میکنیم و در ادامه، استمرار سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا در ایران و منطقه – از جمله در جنگهای اخیر مانند «جنگ تحمیلی ۱۲ روزه» – مورد تحلیل قرار میگیرد. نهایتاً با نگاهی به شرایط امروز ایران، از این واقعه به عنوان هشداری تاریخی برای حفظ استقلال و مقابله با نفوذ بیگانگان نتیجهگیری خواهد شد.
طراحی و اجرای کودتای ۲۸ مرداد به دست آمریکا و انگلیس
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با اسم رمز «عملیات آژاکس» از سوی سازمان سیا (CIA) و «عملیات چکمه» از سوی امآی۶ (سرویس مخفی بریتانیا) برنامهریزی و اجرا شد. بنابر اسناد منتشرشده، دولتهای آمریکا و انگلیس پس از ملیشدن صنعت نفت ایران و رویارویی با دولت مصدق، تصمیم گرفتند با همکاری دربار پهلوی زمینه سرنگونی این دولت مردمی را فراهم کنند. توافق شد که سازمان سیا به رهبری کرمیت روزولت عملیات کودتا را هدایت کند و بریتانیا نیز در برنامهریزی و تأمین عوامل محلی (از جمله از طریق برادران رشیدیان) مشارکت داشته باشد.
در ماههای منتهی به مرداد سال ۱۳۳۲، سازمانهای جاسوسی دو کشور با صرف بودجه قابلتوجه، شبکهای از عوامل خود را در داخل ایران فعال کردند؛ اقداماتی نظیر جنگ روانی و تبلیغات منفی گسترده علیه مصدق، تطمیع سیاستمداران و نمایندگان، سازماندهی اوباش برای آشوب خیابانی و نفوذ در بین نظامیان از مراحل اصلی عملیات کودتا بود. هدف نهایی این طرح، برکناری دولت مصدق و بازگرداندن قدرت مطلق به محمدرضا پهلوی اعلام شده بود تا دولتی جایگزین سر کار آید که با غرب بر سر نفت به توافق برسد.
مقامات رسمی ایالات متحده و بریتانیا سالها بعد به نقش خود در این کودتا اعتراف کردند. مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه آمریکا در سال ۲۰۰۰ صریحاً اذعان کرد: «در سال ۱۹۵۳ آمریکا نقش مؤثری در ترتیب دادن براندازی نخستوزیر محبوب ایران (مصدق) داشت. آن کودتا آشکارا باعث پسرفت سیر تکامل سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا ناراحتند. علاوه بر این در ربع قرن بعد، ایالات متحده و غرب پیوسته از رژیم شاه حمایت کردند. دولت شاه مخالفان خود را بیرحمانه سرکوب کرد.» همچنین باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا در سخنرانی ۲۰۰۹ خود تصریح کرد که «در میانه جنگ سرد، آمریکا در سرنگونی دولتی که بهطور دموکراتیک در ایران انتخاب شده بود نقش داشت».
از سوی دیگر، جک استراو وزیر خارجه انگلیس در سال ۲۰۰۶ به طور رسمی اعلام کرد که «عناصری از دستگاه اطلاعاتی انگلیس و سازمان سیا یک نخستوزیر کاملاً دموکراتیک یعنی مصدق را سرنگون کردند». حتی یک دیپلمات بلندپایه انگلیسی (دنیس رایت) که همان زمان در تهران حضور داشت، بعدها به صراحت گفت: «در اوت ۱۹۵۳ مصدق در کودتایی که توسط امآی۶ طرحریزی و توسط سیا اجرا شد، سرنگون گردید». این اعترافات دیرهنگامِ مقامات غربی، در کنار انبوه اسناد تاریخی، تردیدی باقی نمیگذارد که کودتا با طراحی و پشتیبانی مستقیم آمریکا و انگلیس انجام شد.
شایان ذکر است، اسناد طبقهبندیشده مربوط به کودتا طی دهههای اخیر به تدریج از حالت محرمانه خارج شده و انتشار یافته است. هرچند دولتهای درگیر سالها سعی در کتمان جزئیات داشتند و حتی بخش زیادی از مدارک اصلی را نابود کردند، سرانجام در سال ۲۰۱۳ (مصادف با شصتمین سالگرد کودتا) و سپس در سال ۲۰۱۷، مجموعهای از اسناد رسمی آمریکا منتشر شد که نقش سیا در رهبری این عملیات را تأیید میکرد. این اسناد نشان میدهد که سازمان سیا طرح دقیق کودتا را تهیه و هدایت کرده و حتی جزئیاتی مثل مخفی کردن فضلالله زاهدی (رهبر منصوب کودتا) در صبح ۲۶ مرداد در یک خانه امن نزدیک سفارت آمریکا و سپس انتقال مخفیانه او به مقر رادیو در عصر ۲۸ مرداد پس از پیروزی کودتا، از پیش برنامهریزی شده بود. مورخان همچنین خاطرنشان کردهاند که دولت انگلیس تا همین امروز نیز از افشای کامل مدارک خودداری کرده و به روش «نه تأیید، نه تکذیب» پایبند مانده است. با این حال، اتفاقنظر تاریخپژوهان بر این است که کودتای ۲۸ مرداد محصول هماهنگی تام میان لندن و واشنگتن، با همکاری عوامل وابسته داخلی، برای براندازی نهضت ملی ایران بود.
بازگشت دیکتاتوری و سرکوب پس از کودتا
پیروزی کودتا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به سرعت بساط حکومت مشروطه و مردمی را برچید و دورهای تازه از دیکتاتوری فردی شاه آغاز شد. از نخستین ساعات بامداد ۲۹ مرداد، حکومت نظامی در تهران و شهرهای بزرگ برقرار گردید و موج دستگیری گسترده حامیان مصدق به راه افتاد. نیروهای وفادار به شاه (به فرماندهی فضلالله زاهدی) صدها نفر از وزیران و یاران نزدیک مصدق، نمایندگان جبهه ملی، روزنامهنگاران مستقل و اعضای حزب توده را بازداشت و روانه زندان کردند. خود نخست وزیر مخلوع نیز در روز ۲۹ مرداد تسلیم شد و بلافاصله بازداشت گردید. حکومت کودتا به سرکوب شدید مخالفان پرداخت و انتشار هرگونه مطبوعات مخالف یا منتقد را ممنوع ساخت. بسیاری از افسران وفادار به مصدق دستگیر شدند و در مقابل، فرماندهان کودتا به پاداش خود رسیدند (از جمله سرهنگ نعمتالله نصیری، سرهنگ تیمور بختیار و دیگران که یکشبه ترفیع درجه گرفتند).
سایر افراد دولت مصدق نیز دچار سرنوشتهای تلخی شدند؛ دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه دولت مصدق که پیشنهاد ملیشدن نفت را داده بود، به اعدام محکوم و در حالی که بیمار بود تیرباران شد. سرهنگ کریمپورشیرازی (مدیر روزنامه شورش) که از شاه انتقاد میکرد به طرز فجیعی در زندان زندهزنده سوزانده شد. تنها بخش کوچکی از همراهان مصدق (نظیر مهندس بازرگان و آیتالله کاشانی) از گزند مستقیم مصون ماندند، اما احزاب و تشکلهای هوادار نهضت ملی به کلی متلاشی شدند. چنانکه گزارش شده، طی سه چهار سال پس از کودتا، رژیم پهلوی ۱۱ تن از اعضای حزب توده را در زندان به قتل رساند، ۳۱ نفر را اعدام کرد، ۱۴۴ نفر را به حبسهای طولانی مدت محکوم نمود و عملاً هرگونه صدای مخالف را خاموش ساخت.
از منظر سیاسی و ساختاری، کودتا موجب تحکیم قدرت فردی محمدرضا شاه شد و روند دموکراسی نوپای ایران را متوقف کرد. شاه با پشتوانه پیروزی کودتا، تا ۲۵ سال بعد با اتکا به حمایت کامل آمریکا و انگلیس بر ایران حکومت کرد. برای تثبیت این دیکتاتوری، در سالهای پس از کودتا یک سازمان پلیسی-امنیتی مخوف به نام ساواک تشکیل گردید که بازوی سرکوبگر رژیم پهلوی شد. بنا به اسناد تاریخی، ساواک «اولین و مهمترین مولود کودتای ۲۸ مرداد» بود که تحت نظارت مستقیم سیا و موساد در سال ۱۳۳۵ تأسیس شد.
آمریکاییها آموزش و تجهیز کادر ساواک را بر عهده گرفتند و بدینترتیب شاه برای بیش از دو دهه بعد، با تکیه بر ثروت نفت و پشتیبانی امنیتی غرب، مخالفان داخلی را با خشونت و اختناق مهار کرد. آرشیو اسناد انقلاب اسلامی در این باره مینویسد: «پس از کودتای ۲۸ مرداد، آمریکا فضا و شرایط را برای حضور بلامانع خود در ایران مساعد یافت. یکی از عرصهها، بخش امنیتی بود. ساواک که با نظارت مستقیم سرویسهای آمریکا و اسرائیل شکل گرفت، به مدت بیش از دو دهه امنیت و آسایش را از مردم سلب کرد». به این ترتیب، کودتای ۲۸ مرداد نه تنها یک دولت ملی را سرنگون کرد، بلکه راه را برای بازگشت استبداد وابسته هموار نمود و توسعه سیاسی ایران را دستکم یک نسل به تعویق انداخت. خود مصدق در سالهای پایانی عمرش با حسرت اظهار داشت: «کودتا توسعه کشور را برای ۲۴ سال به تأخیر انداخت. اگر کودتا نشده بود، ایران میتوانست با تکیه بر توان داخلی سریعتر پیشرفت کند.». این واقعیت تاریخی اکنون حتی توسط سیاستمداران غربی نیز پذیرفته شده است که کودتا، روند مردمسالاری در ایران را متوقف و دیکتاتوری را مجدداً حاکم کرد.
کودتای ۲۸ مرداد؛ درسی تاریخی برای امروز ایران
استمرار مداخلات آمریکا پس از کودتا – از جنگ سرد تا «جنگ ۱۲ روزه»
کودتای ۲۸ مرداد سرآغاز فصل تازهای از نفوذ و مداخله ایالات متحده آمریکا در امور ایران و منطقه بود. پس از براندازی دولت مصدق، آمریکا جایگزین انگلستان به عنوان حامی اصلی رژیم پهلوی شد و کوشید ایران را در مدار سیاستهای خود در دوران جنگ سرد قرار دهد. در طی دهههای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰، واشنگتن با کمکهای مالی، نظامی و اطلاعاتی گسترده، شاه را پشتیبانی کرد و ایران را به یک پایگاه مستحکم ضد شوروی در منطقه بدل ساخت. این حمایت همهجانبه باعث شد هرگونه نیروی مخالف داخلی به شدت سرکوب شود و نارضایتیهای عمومی به تدریج انباشته گردد – امری که نهایتاً در انقلاب اسلامی فوران کرد. اما حتی پس از سقوط رژیم پهلوی و خروج مستشاران آمریکایی، سیاستهای مداخله گرایانه واشنگتن در قبال ایران پایان نیافت.
در سالهای پس از انقلاب اسلامی، ایالات متحده به شیوههای مختلف در صدد تضعیف یا تغییر نظام جدید ایران برآمد. جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا، بلافاصله پس از وقوع انقلاب، دستور مسدودسازی داراییهای ایران را صادر کرد و تلاشهای دیپلماتیک متعددی را برای انزوای دولت انقلابی انجام داد. در سال ۱۳۵۹، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران بهانهای شد تا واشنگتن رابطه خود را با تهران قطع کرده و تحریمهای شدیدی وضع کند. طرح کودتای نوژه (تیر ۱۳۵۹) به روایت منابع ایرانی با چراغ سبز و حمایت پنهان برخی قدرتهای خارجی از جمله آمریکا همراه بود. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، سیاست مداخلهجویانه آمریکا وارد مرحله تازهای شد. اگرچه آمریکا در اوایل جنگ تظاهر به بیطرفی میکرد، اما بهزودی در عمل پشت رژیم صدام حسین قرار گرفت. طبق اسناد منتشرشده، واشنگتن از همان ابتدا با «چراغ سبز» به بغداد، تجاوز عراق به خاک ایران را تشویق نمود تا از گسترش نفوذ انقلاب اسلامی جلوگیری کند.
در طول جنگ، ایالات متحده از سه طریق به تداوم آن دامن زد: ۱) تشویق و تجهیز کشورهای ثالث برای کمک تسلیحاتی به عراق؛ ۲) ارائه مستقیم اطلاعات ماهوارهای و اطلاعات نظامی به ارتش عراق و ۳) حفاظت سیاسی از صدام در مجامع بینالمللی. به عنوان نمونه، آمریکا با گسترش پرواز هواپیماهای آواکس از پایگاههای خود در عربستان و در اختیار گذاشتن عکسهای ماهوارهای، اطلاعات لحظهبهلحظه تحرکات نیروهای ایرانی را به ستاد فرماندهی عراق منتقل میکرد. همچنین در سال ۱۹۸۲ دولت ریگان نام عراق را از فهرست حامیان تروریسم خارج کرد تا بتواند آزادانه کمکهای تسلیحاتی و مالی در اختیار صدام قرار دهد. در اواسط جنگ اسناد نشان میدهد که واشنگتن فروش سلاح توسط کشورهای اروپایی به عراق را هماهنگ و تسهیل میکرد تا مطمئن شود بغداد از نظر تسلیحات کمبودی نداشته باشد. حتی زمانی که ارتش عراق به استفاده گسترده از سلاحهای شیمیایی علیه نیروهای ایرانی و شهروندان غیرنظامی روی آورد، آمریکا مانع محکومیت جدی این جنایات در سازمان ملل شد. وزارت خارجه آمریکا به نماینده خود در سازمان ملل دستور داده بود که پیشنویس قطعنامه پیشنهادی ایران برای محکومیت کاربرد سلاح شیمیایی توسط عراق را تضعیف و از حمایت متحدان غربی از آن جلوگیری کند.
بدینترتیب، حمایتهای اطلاعاتی، نظامی و سیاسی آمریکا از رژیم بعث عراق یکی از عوامل مهم طولانیتر شدن جنگ هشتساله و وارد آمدن خسارات سنگین به هر دو کشور شد. در نقطه اوج این رویارویی غیرمستقیم، نیروی دریایی آمریکا در سال ۱۳۶۷ مستقیماً با ایران درگیر شد: در حمله ناوهای آمریکایی به سکوهای نفتی ایران و سرنگونی پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ ایرانایر توسط ناو وینسنس که به شهادت ۲۹۰ سرنشین بیگناه انجامید، رویارویی واشنگتن با ایران آشکارا به مرز تقابل نظامی رسید. هرچند جنگ ایران و عراق با آتشبس سال ۱۳۶۷ پایان یافت، اما دشمنی و مداخلهجویی آمریکا در ابعاد دیگر استمرار یافت.
در دهههای پس از جنگ، ایالات متحده به مداخله در منطقه خاورمیانه با هدف مهار ایران ادامه داد. نمونه بارز آن حمله نظامی ۲۰۰۳ به عراق بود که اگرچه به بهانه سلاحهای کشتارجمعی صورت گرفت، در عمل موازنه قوای منطقه را تغییر داد و مرزهای ایران را ناامن ساخت. همچنین آمریکا در طول سالها از برخی گروههای مخالف و اقدامات خرابکارانه علیه جمهوری اسلامی (مانند حمایت ضمنی از گروههای تجزیهطلب یا گروهکهایی نظیر منافقین) دریغ نکرده است. سیاست «فشار حداکثری» در دوره ترامپ – شامل تحریمهای گسترده اقتصادی و تلاش برای انزوای دیپلماتیک ایران – جلوه دیگری از رویکرد خصمانه و مداخلهجویانه واشنگتن بود که همچنان ادامه دارد.
اما اوج استمرار سیاستهای مداخلهگرایانه آمریکا علیه ایران را میتوان در رویدادهای نظامی سالهای اخیر مشاهده کرد؛ بهویژه آنچه در ایران به «جنگ ۱۲ روزه» معروف شده است. در این نبرد کوتاه اما شدید، اسرائیل با همراهی و هماهنگی کامل واشنگتن تلاش کرد ساختار نظام جمهوری اسلامی را متزلزل کند. به گفته برخی مقامات ایرانی، طراحی عملیات جنگ ۱۲ روزه دستکم ۹ ماه قبل شروع شده بود و هدف آن یک حمله همهجانبه برای فلجسازی حاکمیت ایران بود. این حملات ناگهانی و هماهنگشده قرار بود طبق محاسبات طراحان، ظرف یک روز پایتخت را دچار آشوب و فروپاشی کنند و زمینه سقوط نظام از درون را فراهم آورند. با این حال، بهرغم گستردگی توطئه، مقاومت نیروهای مسلح و هوشیاری مردم ایران مانع موفقیت سناریوی دشمن گردید. رهبر معظم انقلاب اسلامی ضمن مدیریت سریع بحران، با اجرای ضدحملات موشکی و ایجاد وحدت ملی، ابتکار عمل را از دست مهاجمان گرفتند و آنان را مجبور به عقبنشینی و پذیرش آتشبس کردند. بدینترتیب جنگ ۱۲ روزه بدون دستیابی دشمن به اهدافش پایان یافت؛ اما این واقعه نشان داد که سیاست مداخلهجویانه و تهاجمی آمریکا علیه جمهوری اسلامی همچنان زنده است و حتی میتواند تا مرز راهاندازی جنگ مستقیم پیش برود. به بیان دیگر، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تنها نمونه از دخالت آمریکا در حق حاکمیت ایران نبود؛ بلکه آغازی بود بر زنجیرهای از مداخلات که تا امروز – در اشکال متفاوت – ادامه یافته است. از ساقط کردن دولت مصدق در دهه ۳۰ تا حمایت از صدام در دهه ۶۰ و تلاش برای براندازی نظام در دهه ۱۴۰۰، همه این رویدادها وجه مشترکی دارند و آن تلاش قدرتهای سلطهگر برای مهار استقلال ایران است.
نتیجهگیری: درسهای تاریخی و ضرورت مقاومت
هفت دهه پس از کودتای ۲۸ مرداد، این واقعه همچنان در حافظه جمعی ملت ایران به عنوان یک «هشدار تاریخی» نقش بسته است. تجربه براندازی دولت ملی مصدق با دخالت بیگانگان نشان داد که قدرتهای خارجی هر زمان منافع خود را در خطر ببینند، از توطئه علیه استقلال و حاکمیت ملتها ابایی ندارند. به تعبیری، غرب زمانی به قواعد دموکراسی و حق ملتها احترام میگذارد که منافعش تأمین باشد؛ اما هرگاه ملت مستقلی در پی استیفای حقوق خود برآید، همان مدعیان دموکراسی ممکن است دست به کودتا و تجاوز بزنند. مصدق با خوشبینی گمان میکرد آمریکا در تقابل ایران و انگلیس جانب حق را خواهد گرفت، اما اعتماد او بینتیجه ماند و نهایتاً خود آمریکاییها نیز در کنار استعمار پیر علیه دولت وی صفآرایی کردند. این درس تاریخ برای امروز ایران بسیار گویاست: تنها تکیه بر توان داخلی و حفظ وحدت ملی است که میتواند ضامن پیشرفت کشور و دفع مداخلات بیگانگان باشد. رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کردهاند که ۲۸ مرداد به ملت ایران آموخت برای حفظ استقلال باید به خود متکی بود و در برابر قدرتهای سلطهگر مقاومت کرد. حوادث معاصر همچون جنگ ۱۲ روزه نیز صحت همین درس را دوباره اثبات کرده است؛ چرا که در این مقطع نیز همبستگی شگفتانگیز مردم و ایستادگی قاطع نیروهای مدافع کشور توانست نقشه شوم دشمنان را خنثی سازد.
در شرایط کنونی نیز که ایران با فشارها و توطئههای متعدد خارجی مواجه است، نگاه به گذشته راهگشاست. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یادآوری میکند که غفلت از مکر قدرتهای بزرگ و اعتماد بیجا به وعدههای آنان چه بهای سنگینی میتواند داشته باشد. این رویداد از یک سو مظلومیت تاریخی ملت ایران در برابر دخالت خارجی را نشان میدهد و از سوی دیگر الهامبخش عزم ملی برای صیانت از استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت مردمی است. در حقیقت، ۲۸ مرداد تنها یک واقعه تاریخی برای بایگانی نیست، بلکه «درس تاریخی» ماندگاری است که نسلهای پیاپی ایرانیان را به هوشیاری در برابر نفوذ بیگانه فرا میخواند. ملت ایران به بهای سختی دریافته است که آزادی و استقلال خود را باید با اتکا به قدرت خویش حفظ کند و فریب ظاهر دوستی قدرتهای مداخلهگر را نخورد. امروز نیز هرگونه تعامل با جهان باید با در نظرگرفتن آن تجربه تلخ تاریخی باشد. کودتای ۲۸ مرداد برای ملت ایران یک درس تاریخی است: تنها راه پیشرفت و حفظ استقلال، اتکا به توان داخلی و مقاومت در برابر قدرتهای سلطهگر است. این پیام اصلی آن حادثهٔ تلخ است که همچنان راهنمای عمل ایران در مواجهه با چالشهای بینالمللی محسوب میشود.