
به گزارش سراج24؛ به نقل از فارس، تحولات اخیر در منطقه قفقاز و طرح کریدور زنگزور، بار دیگر نگاهها را به گذشته و تصمیمات حساس تاریخ معاصر ایران جلب کرده است. چگونه واگذاری بخشهایی از خاک ایران در دوران پهلوی اول، امروز به چالشهای ژئوپلیتیکی منجر شده است؟ چرا موضوعاتی مانند واگذاری اروندرود و دشت ناامید، همچنان بر روابط ایران با همسایگانش سایه افکنده است؟ و ریشههای تاریخی نامگذاری «جمهوری آذربایجان» چه بوده است؟
در گفتوگویی اختصاصی و تحلیلی با خسرو معتضد، پژوهشگر و مورخ برجسته تاریخ معاصر، به بررسی این پرسشها پرداختهایم.
معتضد با نگاهی انتقادی به اقدامات گذشته، از پیامدهای واگذاری ۸۰۰ کیلومتر مربع از کوه آرارات به ترکیه و بخشش شطالعرب به عراق سخن میگوید. او همچنین به نقد سیاست خارجی ایران در قبال نامگذاری جمهوری آذربایجان میپردازد و طرح کریدور زنگزور را «نقشهای برای خفه کردن ایران» توصیف میکند.
*ریشههای تاریخی واگذاری آرارات و پیامدهای آن
فارس: با توجه به اهمیت روزافزون موضوع کریدور زنگزور، لطفاً در خصوص ریشههای تاریخی آن، بهویژه ماجرای واگذاری بخشهایی از قرهسو و آرارات به ترکیه در دوران رضاشاه، و پیامدهای آن برای شرایط کنونی ایران توضیح دهید.
معتضد: آن واگذاری، یک اشتباه بزرگ تاریخی بود. واگذاری ۸۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران در منطقه آرارات به ترکیه، اقدامی کاملاً اشتباه بود. خود محمدرضا شاه پهلوی نیز در محاورات خود با اسدالله علم، از این اقدام پدرش ابراز تعجب میکند و میپرسد: «چرا پدرم این کار را کرد؟» این پرسش در مورد واگذاری کامل شطالعرب به عراق و دشت ناامید به افغانستان نیز مطرح است؛ اقداماتی که امروز پیامدهای آن گریبانگیر کشور شده و به بسته شدن آب بر روی سیستان منجر شده است. خود شاه از اسدالله علم در این باره میپرسد و علم در پاسخ، قدرت انگلستان در آن زمان را به عنوان یکی از دلایل احتمالی مطرح میکند.
این واگذاریها در چارچوب پیمان سعدآباد صورت گرفت؛ پیمانی که با هدف ایجاد اتحادی علیه اتحاد جماهیر شوروی و همچنین ایتالیا که در آن زمان به یک قدرت آفریقایی تبدیل شده بود، منعقد شد.
ایتالیا در آن دوره در سومالی، لیبی و حبشه مستعمره داشت و حتی در سال ۱۳۱۹ بحرین را از آفریقا بمباران کرد. در چارچوب این پیمان، امتیازاتی به همسایگان داده شد. به افغانستان دشت ناامید به وسعت ۳ هزار کیلومتر مربع واگذار شد که مرحوم ماژور (سرگرد) مسعودخان کیهان، استاد من در دانشگاه تهران، اولین بار این اشتباه بزرگ را برای ما تشریح کرد.
علاوه بر این پهلوی به ترکیه نیز کوه آرارات به مساحت ۸۰۰ کیلومتر مربع واگذار کرد. این اقدام در پی سفر رضاشاه به ترکیه و تحت تأثیر روابط بسیار نزدیک دو کشور و پذیرایی گرم آتاتورک صورت گرفت. آتاتورک حتی یک هواپیما به رضاشاه هدیه داد و رضاشاه به شدت تحت تأثیر ترکیه قرار گرفته بود. این کار رضاخان به شدت اشتباه بود.
قرارداد مونترو (Montreux) نیز در این میان اهمیت داشت که بر اساس آن، تنگههای داردانل و بسفر باید جنبه بینالمللی داشته باشند.
شوروی میخواست نظارت بر این تنگهها را خود به دست آورد زیرا در دریای سیاه محصور بود. آتاتورک و پس از او، عصمت اینونو (İsmet İnönü)، به رضاشاه القا کردند که ارتش ایران به اندازه کافی قوی نیست، اما ارتش ترکیه با سه لشکر قدرتمند (در بخش اروپایی، در مرز ایران و در سوی دیگر کشور) میتواند در برابر شوروی بایستد و اگر ایران این منطقه را واگذار کند، ترکیه سدی در برابر نفوذ شوروی خواهد بود.
*شط العرب؛ بخششی که به ضرر ایران تمام شد
معتضد: ما شط العرب را از مقابل نهر خین تا آبادان به عراق واگذار کردیم. تا همین چند سال پیش که جنگ رخ داد، طرف عراقی این اقدام را «هبه» و بخشش از سوی خود به ایران تلقی میکرد، در حالی که قرار بود این یک رود بینالمللی با اداره مشترک باشد. این مشکلات اکنون گریبانگیر ما شده است.
باقر کاظمی، وزیر خارجه وقت، در خاطرات خود (جلد سوم) مینویسد که نوری سعید، نخستوزیر عراق، به تهران آمد و به پای رضاشاه افتاد. او با اشاره به دسترسی گسترده ایران به سه دریا (خزر، خلیج فارس و عمان)، عراق را کشوری «نحیف» و نیازمند این آبراه توصیف کرد.
رضاشاه که تا روز قبل مخالف واگذاری بود و آن را طرحی انگلیسی برای تضعیف ایران میدانست، به ناگاه نظر خود را تغییر داد و دستور واگذاری را صادر کرد. این اقدام عمدتاً برای تأمین منافع و راحتی تردد کشتیهای شرکت نفت انگلیس و ایران بود تا از پرداخت عوارض معاف شوند. رضا شاه این حماقت را مرتکب شد.
طرف عراقی هیچگاه به تعهدات خود عمل نکرد. قرار بود درآمدهای حاصل از کشتیرانی در اداره مشترک اروندرود (شط العرب) که تحت مدیریت یک کلنل انگلیسی در بصره بود، تقسیم شود، اما این درآمدها هرگز به ایران پرداخت نشد و مستقیماً به جیب عراق میرفت.
پس از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران، ایران عملاً فاقد اختیار در این منطقه شد. تا سال ۱۳۲۸ هرگاه ایران موضوع را پیگیری میکرد، طرف عراقی طفره میرفت. پس از کودتای ۱۳۳۷ در عراق و روی کار آمدن عبدالکریم قاسم، او رسماً اعلام کرد که این منطقه «هبه» بوده است. تا سال ۱۳۴۰، حتی تمام راهنماهای کشتی در این آبراه عراقی بودند.
با بروز اختلاف میان ایران و عراق در آن سال، بغداد مانع تردد کشتیها شد که روزانه یک میلیون دلار به ایران خسارت وارد میکرد. در این مقطع، ایران با هوشمندی، پایانه نفتی خارک را توسعه داد و با احداث خط لوله در خسرو آباد، وابستگی خود به شطالعرب را برای صادرات نفت به حداقل رساند. این اقدام، ایران را از آن بنبست ژئوپلیتیکی نجات داد.
*«جمهوری آذربایجان»؛ یک نامگذاری با اهداف سیاسی
فارس: آیا این واگذاریهای تاریخی، زمینه را برای تشدید فشارهای ژئوپلیتیکی امروز بر ایران، از جمله در موضوع کریدور زنگزور، فراهم کرده است؟ پهلوی در این زمینه کار اشتباهی کرده است، درست است؟
معتضد: بله، در هر زمانی این کار غلط بود. اما موضوع عمیقتر از این است. به رسمیت شناختن نام «جمهوری آذربایجان» برای منطقهای که در تاریخ همواره با نامهای قفقاز، آران یا آلبانیای قفقاز شناخته میشد، یک اشتباه بزرگ در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بود. دولت یونان هرگز نام «جمهوری مقدونیه» را برای بخشی از یوگسلاوی سابق نپذیرفت، زیرا اسکندر مقدونی را بخشی از تاریخ خود میداند نه تاریخ اسلاوها.
نام «آذربایجان» برای اولین بار توسط «جمهوری مساواتی» که تمایل به الحاق به ایران داشت، برای آن منطقه به کار رفت. اما روسها با درک پتانسیل سیاسی این نامگذاری، آن را حفظ کردند تا در آینده ادعاهایی را نسبت به تبریز، اردبیل و سایر مناطق آذربایجان ایران مطرح کنند.
این همان سیاستی است که امروز نیز دنبال میشود. اسناد تاریخی مانند قراردادهای گلستان و ترکمانچای نیز گواه این مدعاست؛ در هیچیک از این معاهدات، نامی از «آذربایجان شمالی» برده نشده و تنها به ولایات باکو، شروان و سایر مناطق قفقاز اشاره شده است.
آذربایجان تاریخی، منطقهای است که از رود ارس به سمت جنوب تا زنجان امتداد دارد، هرچند زنجان خود ایالتی جدا بوده است. دکتر عنایتالله رضا، آکادمیست و پژوهشگر مقیم روسیه، در کتاب خود با عنوان «آران و آذربایجان» این موضوع را به تفصیل شرح داده است.
شهروندان باکو همچنان به ایران علاقمندند و برای درمان به ایران سفر میکنند، معمولاً زیارت مشهد را نیز در برنامه خود قرار میدهند. آنان ضمن تأکید بر هویت شیعی خویش، ایران را بخشی از حوزه فرهنگی خود میدانند و با احساس نزدیکی و علاقه، پیوندهای معنوی و تاریخی خود را با این سرزمین ابراز میکنند.
بعد از ایران، تنها کشوری که اکثریت جمعیتش شیعه است، جمهوری باکو است. من به جای گفتن «آذربایجان» میگویم «جمهوری باکو». در قرارداد گلستان اصلاً از «آذربایجان شمالی» حرفی زده نشده؛ اگر این اسم وجود داشت، حتماً نوشته میشد. بلکه آنجا به طور دقیق «ایالات باکو»، «ولایات شروان» و چندین ولایت دیگر ذکر شده است. همچنین نخجوان و ایروان حدود ۱۳ سال بعد در معاهده ترکمانچای از ایران جدا شدند.
*کریدور زنگزور؛ طرح ترامپ برای تغییر ژئوپلیتیک منطقه
معتضد: این کریدور که اخیراً از آن به عنوان «طرح ترامپ» نیز یاد میشود، با هدف خفه کردن ایران طراحی شده است. ترکیه و جمهوری باکو با حمایت آمریکا به دنبال اجرای آن هستند.
این طرح به ضرر ایران است، زیرا ارتباط زمینی ما با اروپا را از طریق ارمنستان (به طول حدود ۴۰ کیلومتر) قطع میکند. این مسیر، شریان حیاتی واردات بسیاری از کالاها و قطعات یدکی به کشور است. با اجرای این طرح، دسترسی ایران به اروپا منوط به تأیید ترکیه و جمهوری باکو خواهد شد.
ارمنستان کشوری کوچک با جمعیتی کم و ارتشی ضعیف است. جمهوری آذربایجان که در گذشته «آران» نام داشت، در دوران ساسانیان با عنوان «آران شاه» شناخته میشد. امروز، باکو در برابر فشارها کوتاه آمده است. در دوران ریاستجمهوری ترامپ، او رهبران ارمنستان و آذربایجان را به یک نشست دعوت کرد تا درباره کریدور زنگزور گفتوگو کنند؛ مسیری که قرار است به قطب حملونقل و ادغام قفقاز جنوبی تبدیل شود.
این طرح به نفع آنها و به زیان ایران تمام خواهد شد. ترکیه از این مسیر جای پای خود را در منطقه محکم میکند و ارتباط زمینی ایران با قفقاز قطع میشود.
علاوه بر این، این کریدور اهرم گازی ایران علیه ترکیه را از بین میبرد، زیرا جمهوری باکو میتواند گاز خود را مستقیماً و با هزینه کمتر به ترکیه صادر کرده و ترکیه را از گاز ایران بینیاز کند. در نتیجه، ایران با یک معضل ژئواستراتژیک و کاهش شدید اهمیت ژئوپلیتیکی خود مواجه خواهد شد. این کریدور بخشی از استراتژی کلان ترکیه برای اتصال به آسیای مرکزی و چین است و ایران را از معادلات ترانزیتی منطقه حذف میکند.
*راهکارهای ایران در مقابل پروژه زنگزور
فارس: با توجه به شرایط حساس منطقه و تحولات مرتبط با کریدور، جمهوری اسلامی چه راهکارها و رویکردهایی را میتواند برای صیانت از موقعیت ژئوپلیتیکی و حفظ منافع خود در پیش گیرد؟
معتضد: ابتدا باید از دیپلماتهای ورزیده و لایق که به زبان دیپلماسی و رسانههای جهان مسلط هستند، استفاده کرد. علاوه بر این ایران باید مجموعهای از اقدامات را در دستور کار قرار دهد؛ ۱. شکایت به دادگاه لاهه: باید رسماً در مراجع حقوقی بینالمللی طرح شکایت کنیم.
۲. توسعه مسیرهای جایگزین: ایران پیشنهاد ساخت پلی بر روی رود ارس برای اتصال به نخجوان را داده است. همچنین باید مسیرهای جایگزین مانند راهآهن رشت -آستارا و کریدور شمال -جنوب از طریق دریای خزر را با جدیت تکمیل کنیم.
۳. تقویت هویت ملی: بهترین راه مقابله با جنبشهای پانترکیستی، تقویت ملیگرایی و وطنپرستی در داخل کشور است. همانطور که دیدیم، اقدام رهبر انقلاب در درخواست اجرای آهنگ «ای ایران» توسط یک مداح، چه تأثیر مثبت و گستردهای در میان مردم داشت.
ما نمیتوانیم تنها بر اشتراکات مذهبی تکیه کنیم. مشیرالدوله، نخستوزیر وقت ایران، در پاسخ به درخواست عثمانی برای اتحاد اسلامی علیه روسها و انگلیسیها، به درستی اشاره کرد که دین به تنهایی عامل اتحاد نیست، چرا که در همان زمان، کشورهای مسیحی با یکدیگر در جنگ بودند. عثمانیها با وجود هممذهب بودن، ۴۰۰ سال با ما جنگیدند. مسئله، ژئوپلیتیک است. باید هویت ایرانی را ترویج دهیم و در رسانههای استانی خود از نام تاریخی «آذربایجان» برای تبریز، ارومیه و اردبیل استفاده کنیم، نه نامهای محلی مانند سهند و سبلان.
*نخجوان؛ جدایی با زور و تمایل تاریخی به بازگشت
فارس: پس از جدایی نخجوان از ایران، چه روندی طی شد که به رغم آن، تمایل به بازگشت به ایران در میان مردم آن منطقه همواره وجود داشته است؟
معتضد: این جدایی با زور و اجبار صورت گرفت. جدایی نخجوان و ایروان یک جدایی تحمیلی و با زور اسلحه بود. این مناطق برخلاف قرارداد گلستان، ۱۳ سال بعد و در معاهده ترکمانچای و پس از شکست نظامی ایران از روسیه تزاری، توسط ژنرال پاسکویچ اشغال و از خاک ایران جدا شدند. این جدایی با کشتار و فشار نظامی بر مردم صورت گرفت و هیچگاه خواست قلبی آنان نبود. به همین دلیل، پس از سقوط رژیم تزاری و در مقاطع مختلف تاریخی، تمایل برای بازگشت به ایران در میان مردم آن مناطق وجود داشته است.
وجود نامهای خانوادگی ایرانی مانند نخجوان، ایروانی و قرهباغی در میان چهرههای برجسته سیاسی و نظامی ایران در یک قرن اخیر، از جمله سپهبد نخجوان و تیمسار قرهباغی، خود گواهی بر این پیوند تاریخی عمیق است. مردم آن مناطق به دلیل اشتراکات عمیق مذهبی (شیعه بودن) و فرهنگی، همواره به ایران به عنوان مأمن خود نگریستهاند.