
به گزارش سراج24؛ به نقل از فارس، مهدی مجاهد معاون پیگیریهای ویژه دفتر شهیدرئیسی در گفتوگویی تفصیلی با خبرگزاری فارس به بررسی جنگ تحمیلی 12 روزه، نبرد اطلاعاتی ایران با سرویسهای جاسوسی غربی و رویکردهای دفاعی امنیتی جنگ اخیر، پرداخت.
مشروح گفتوگوی تفصیلی مهدی مجاهد در برنامه «سپهر سیاست» خبرگزاری فارس را در ادامه میخوانید:
فارس: همانطور که مستحضرید، در آستانه مذاکرات، تجاوز نظامی ایالات متحده آمریکا و رژیم صهیونیستی بهصورت همزمان علیه ایران انجام شد، سؤال مشخص ما از حضرتعالی این است که منطق این رفتارهای دوگانه چیست؟
مجاهد: رژیم صهیونیستی همواره با دو مسئله اصلی مواجه بوده است؛ یکی بحران مشروعیت و دیگری تهدید موجودیت. برای هر دو مسئله نیز، مانع اصلی را جمهوری اسلامی ایران میداند. در واقع، رژیم صهیونیستی در تمام سالهای گذشته در رویای کنار زدن ایران از سر راه خود بوده، اما تا پیش از این، چنین ارادهای شکل نگرفته بود. چرا؟ چون خودشان را در برابر یک ایران قوی میدیدند. ایران مقتدر و باثباتی که شکستدادنی نبود.در روزهای اخیر خبری منتشر شد مبنی بر اینکه سران رژیم صهیونیستی اعلام کردهاند که ما از حدود هشت ماه پیش طراحی حمله به ایران را آغاز کرده بودیم. از سوی دیگر، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا نیز اعلام کرد که خلبانان آمریکایی گفتهاند از ۲۲ سال پیش منتظر این فرمان حمله به ایران بودند.
سازش و مذاکره با آمریکا، نسخه همیشگی برخی جریانات سیاسی
اما چه اتفاقی افتاد که امروز این جنگ رخ داد، به اعتقاد بنده، دلیل اصلی این بود که آنها تصور کردند ایران ضعیف شده است. تصویر ایران قوی که سالها در ذهن آنها نقش بسته بود، جای خود را به تصویر ایران ضعیف داد. این تغییر تصور، بیدلیل هم نبود و عللی دارد. رهبر معظم انقلاب اسلامی همواره تأکید داشتند بر لزوم حفظ و تقویت ایران قوی. اما یک جریان سیاسی در داخل کشور، که اتفاقاً سابقه و ریشهای قدیمی دارد، در تمام دوران رهبری مقام معظم رهبری، نسخهای را برای اداره کشور تجویز میکرد که مبتنی بر سازش و مذاکره با آمریکا بود.
به عنوان مثال، در خاطرات مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی میخوانیم که در تاریخ ۱۶ تیر ۱۳۸۱، آقای محمدجواد ظریف برای خداحافظی آمده بود؛ قرار بود سفیر ایران در نیویورک شود. گفته بود به خاطر فشارهایی که علیه او وجود داشته از وزارت خارجه کنار رفته. به ایشان توصیه شده بود که به گونهای رفتار کند که آمریکا از آینده روابط با ایران مأیوس نشود. این نگاه از سالها قبل در کشور وجود داشت و تا دهه ۱۳۹۰ نیز امتداد یافت. در آن دهه، مذاکره مستقیم با آمریکا، با اصرار و پافشاری همین جریان سیاسی، وارد فاز رسمی شد و آنها بر این باور بودند که باید چرخ سانتریفیوژ بچرخد و همزمان چرخ زندگی مردم نیز بچرخد و راهحل این موضوع، رفتن بر سر میز مذاکره با آمریکاست.
در همان زمان، مقام معظم رهبری با دوراندیشی خاص خود تأکید میکردند که تنها چیزی که سایه جنگ را از کشور دور میکند، اقتدار و قدرتمند شدن است؛ ایران قوی است که میتواند بازدارندگی ایجاد کند.
اما به این هشدارها و تذکرات توجه کافی نشد. در برابر شعار ایران قوی که رهبر انقلاب مطرح میکردند، برخی مقامات مسئول از «منطقه قوی» سخن میگفتند و تلاش میکردند ادبیات جایگزینی بسازند که به نوعی موجب تضعیف مفهوم قدرت ملی میشد. منطقه قوی بهمعنای آن بود که از عمق نفوذ منطقهای برای چانهزنی استفاده شود، اما بدون تکیه به اقتدار ملی و بازدارندگی واقعی، این مفهوم نمیتوانست کارکرد مؤثری در برابر تهدیدات دشمن داشته باشد.
در اینجا، اشاره به سخنان بسیار دقیق و راهبردی شهید حاج قاسم سلیمانی ضروری است. ایشان در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۹۷ در مصاحبهای تأکید کردند که برای دشمن، برجام یکضلعی نیست، بلکه یک مثلث است: برجام هستهای، برجام موشکی و برجام منطقهای. ایشان هشدار دادند که دشمنان پس از برجام هستهای، به سرعت بهدنبال برجامهای دوم و سوم خواهند رفت و هدف نهایی آنها این است که این تحرک و انگیزهای را که ایران اسلامی به جهان اسلام دمیده، بخشکانند.
شهید سلیمانی در همان مصاحبه هشدار میدهد که دشمن تنها به منطقه بسنده نخواهد کرد و پس از آن، سراغ داخل ایران خواهد آمد. چون اعتقاد دارد که چشمه این حرکت، خود ایران است و باید چشمه را بخشکاند.با این نگاه، یکی از نقاط کلیدی برجام، که امروز مجدداً فعال شده و علیه ایران استفاده میشود، مکانیزم ماشه است. مکانیزم ماشه چیزی نیست جز همان ماشهای که از روز اول در متن توافق گنجانده شده بود.
یعنی در ظاهر با ایران توافق کردند، اما عملاً دستشان روی ماشه باقی ماند تا هر زمان که خواستند، بتوانند علیه ما اقدام کنند. امروز که بحث مکانیزم ماشه مطرح شده، همه متوجه شدهاند که آنچه از ابتدا در متن برجام نوشته شده بود، ابزاری بود در اختیار دشمن برای بازگرداندن تحریمها در هر زمان که اراده کنند.
رهبر انقلاب بارها و بهصورت صریح و روشن تأکید کرده بودند که آمریکاییها قابل اعتماد نیستند. مذاکره با آنها برای ملت ما سودمند نیست، بلکه به امنیت ملی ما آسیب میزند. ایشان در سال گذشته نیز فرمودند که اساساً مذاکره با آمریکا نهتنها گره تحریمها را باز نمیکند، بلکه گرهها را کورتر هم خواهد کرد. امروز که شاهد عملیات روانی و رسانهای گسترده درباره مکانیزم ماشه هستیم،
میبینیم که پیشبینیها و هشدارهای رهبری چقدر دقیق و مبتنی بر واقعیت بوده است.بنابراین، اگر بخواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که چرا وارد جنگ شدیم، پاسخ این است که دشمن تصور کرد ایران ضعیف شده است. دشمن احساس کرد که شرایط برای حمله مهیاست، چون از داخل کشور سیگنال ضعف دریافت کرده بود. جریانی که همواره به مذاکره و سازش با آمریکا معتقد بود، در ادوار مختلف پیامهایی به خارج از کشور مخابره کرد که ایران آماده عقبنشینی است.
این نگاه، نهتنها موجب رفع تهدید نشد، بلکه دشمن را به این جمعبندی رساند که اکنون زمان مناسبی برای حمله است.از سوی دیگر، برجام و ضمائم آن، بهویژه مکانیزم ماشه، ابزار حقوقی و دیپلماتیکی در اختیار دشمن قرار داد تا بدون طی کردن فرآیندهای بینالمللی و مشروع، فشار حداکثری علیه ایران اعمال کند.
امروز که وارد فاز نظامی این تقابل شدهایم، همه این عوامل در کنار هم قرار گرفتند: تصور ضعف ایران، تعمیق نفوذ دشمن در محاسبات داخلی برخی جریانها، تضعیف راهبرد ایران قوی و فعالسازی ابزارهای فشاری که خود ما در قالب توافق آنها را پذیرفته بودیم.
در نهایت، باید اذعان داشت که تنها راه عبور از این بحران و جلوگیری از تکرار آن در آینده، بازگشت به راهبرد ایران قوی است. باید بدانیم که مذاکره با دشمن، بهویژه آمریکا، راهحل نیست، بلکه بخشی از ابزار جنگ او علیه ماست.
همانطور که رهبری فرمودند، بازدارندگی و امنیت، تنها در سایه قدرت ملی، انسجام داخلی و مقاومت هوشمندانه حاصل میشود، نه از پای میز مذاکرهای که طرف مقابل، از ابتدا دستش بر ماشه بوده است.
دشمنان انقلاب اسلامی، در طول سالیان گذشته، همواره از مذاکره بهعنوان یک ابزار استفاده کردهاند؛ نه برای حل مسئله، بلکه بهعنوان روشی برای سرگرمسازی جمهوری اسلامی و ارزیابی شرایط. واقعیت این است که مذاکره، در نگاه آمریکا و رژیم صهیونیستی، خود یک سلاح است؛ سلاحی که در حالی که دستشان بر روی ماشه است، از آن بهره میبرند تا ما را مشغول و از واقعیت میدانی غافل کنند.
دقیقاً همین اتفاق در دو ماه گذشته هم افتاد. در همین دوره، ما سرگرم گفتوگو و بحثهای دیپلماتیک بودیم، در حالی که طرف مقابل در حال آمادهسازی برای جنگی تمامعیار بود.
در ادامه بحث «ایرانِ ضعیف»، باید به این پرسش پاسخ داد که چه عواملی باعث شد تا دشمن به این برداشت برسد که شرایط برای حمله به ایران مهیا شده است. یکی از تصورات آنها این بود که جبهه مقاومت در منطقه تضعیف شده و دشمنان حاشیه امنی در محیط پیرامونی خود به دست آوردهاند.
فارس: در حوزه اطلاعاتی گاها شبهاتی در مورد فرماندهان نظامی ما مطرح میشود، پشت پرده این عملیات رسانهای چیست؟
مجاهد:در حوزه اطلاعاتی، آنها طی سالیان مختلف، به جمعآوری میدانی از طریق جاسوسها، عوامل انسانی نفوذی، و ابزارهای فنی نظیر ماهوارهها، شنود مخابراتی، اینترنتی و سایر فناوریها پرداختهاند. دشمنان با اتکا به این دادهها، خود را به اشراف اطلاعاتی لازم برای اجرای عملیات نظامی گسترده رساندهاند.
در همین جا لازم است نکتهای مهم مطرح شود: برخی گمان میکنند که در این نبرد، سیستمهای اطلاعاتی ما صرفاً با موساد طرف بودند، اما این تصور کاملاً اشتباه است. وقتی در فتنه ۱۳۸۸ تمام سفارتخانههای غربی برای حمایت از آشوب در میدان حاضر شدند، و در وقایع ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و بهویژه اغتشاشات خیابانی سال ۱۴۰۱، تمامی سرویسهای امنیتی غربی، از سیا و امآیسیکس گرفته تا سرویسهای دیگر، برای براندازی جمهوری اسلامی به صف شدند، چطور ممکن است در یک جنگ تمامعیار نظامی، موساد تنها باشد؟ کاملاً مشخص است که در میدان اطلاعاتی و امنیتی، موساد تنها در پیشانی ماجراست، اما در عقبه، همه سرویسهای غربی در کنار او هستند.
نبرد اطلاعاتی ما، با یک ائتلاف گسترده جهانی بود.علاوه بر این، دشمن امروز در حال اجرای جنگ روانی سنگینی است. بخشی از جنگ روانی رژیم صهیونیستی در داخل کشور، با هدف رد گمکنی و حفظ منابع اطلاعاتی خود صورت میگیرد. آنها اخبار کذبی منتشر میکنند تا نگذارند منابع جمعآوری اطلاعاتشان در داخل ایران شناسایی شود.اگر اطلاعاتی را از طریق فنی بهدست آورده باشند، طوری جلوه میدهند که از طریق عوامل انسانی بوده است؛ و اگر از عوامل انسانی بهره گرفته باشند، تلاش میکنند ما را به این باور برسانند که از روشهای فنی به این اطلاعات رسیدهاند. این فریبکاریها باید برای ما کاملاً شناختهشده باشد و در مواجهه با آنها باید کاملاً هوشیار باشیم.
برخی نیز امروز چنین شبهههایی مطرح میکنند که نفوذیهایی در سطح فرماندهی کشور حضور داشتهاند و اینکه چرا در همان روز اول جنگ، تعدادی از فرماندهان ما به شهادت رسیدند و این روند در روزهای بعد ادامه یافت. در پاسخ باید گفت: بله، یکی از اهداف دشمن این بود که فرماندهان ما را مرعوب و از میدان خارج کند. هدف آنها این بود که فرماندهان ارشد، محل خدمت خود را ترک کنند، صحنه را رها کنند و در نتیجه، سازمان رزم ما از هم بپاشد.
به همین دلیل بود که در روز نخست، برخی از فرماندهان را ترور کردند و به دیگران هشدار دادند، تماس گرفتند، پیام فرستادند که در لیست ترور قرار دارند. اما برخلاف خواسته دشمن، فرماندهان ما صحنه را ترک نکردند.محرمانگی و حفاظت اطلاعات، بخشی جداییناپذیر از کار نظامی است و فرماندهان ما نیز آن را بهخوبی رعایت میکردند.
یکی از بزرگان، اخیراً میفرمودند که چند روز پیش از شهادت یکی از فرماندهان ارشد سپاه که در جریان همین جنگ ۱۲ روزه به شهادت رسید، با ایشان دیدار داشتند و تعریف میکردند که چگونه فرمانده با رعایت تدابیر حفاظتی، در یک شب در چند نقطه مختلف حضور پیدا میکرد، جا به جا میخوابید و با دقت فوقالعادهای محل جلسات را انتخاب میکرد. این فرماندهان آرامش شخصی را از خود گرفته بودند، اما امنیت مجموعه را در اولویت قرار داده بودند.
با این حال، نباید فراموش کرد که جنگ، همواره با خطر همراه است. همانطور که در دوران دفاع مقدس، فرماندهان ما در پشت خاکریز و در اتاق فرماندهی به شهادت رسیدند، نه در مخفیگاه. آنان صحنه را ترک نکردند و با وجود رعایت حفاظت، در میدان نبرد حضور فعال داشتند. در این جنگ نیز، فرماندهان ما در خط مقدم و در اتاقهای جنگ بودند. دشمن از ابتدا برنامهریزی کرده بود تا با زدن سرهای میدان، انسجام دفاعی ایران را بشکند، اما نتوانست به اهدافش برسد.
یکی از مسائلی که برخی امروز به شکل نادرست مطرح میکنند، این است که گویا فرماندهان ما باید محل حضور خود را ترک میکردند، به نقطهای مخفی میرفتند تا دیگران بهجای آنها بجنگند، چون احتمال شهادت وجود داشته است. اما واقعیت صحنه جنگ دقیقاً عکس این نگاه را نشان میدهد.آنچه میدان نبرد را تغییر داد، همین رشادتها، ایستادگیها و فداکاریهای فرماندهان ما و حتی نیروهای ردههای پایینتر بود. در جایی که احتمال شهادت بالا بود، نهتنها صحنه را رها نکردند، بلکه با تمام وجود در میدان ماندند و باعث موفقیت عملیاتها شدند
حتی اگر موشکی از مقر خارج میشد، تصورشان این بود که با هدفگیری لانچرها، اجازه پرتاب آن موشک را هم نخواهند داد. اما در همین شرایط، یک پاسدار، یک بسیجی شهادتطلب و شجاع، با وجود درک خطر، میدان را ترک نکرد. آنها با ارادهای مثالزدنی ایستادند و پای کار ماندند. گاه برای پرتاب یک موشک، در همان شب حملات، چندین نفر از نیروهای ما شهید شدند، اما نهایتاً موفق شدیم همان موشک را از همان نقطه شلیک کنیم. این فداکاریها و پایداریها بود که موجب شد بر دشمن غلبه کنیم و به اهدافمان برسیم.
ردپای نفوذ موساد در تاسیسات هستهای و نظامی ایران
در همین زمینه باید نکته مهمی را متذکر شوم: برخی از سیاسیونی که امروز در داخل کشور، فرماندهان رده بالای نظامی و امنیتی را به نفوذ و سازش متهم میکنند، خود در سالهای گذشته، آگاهانه یا ناآگاهانه، از نفوذیها و حتی جاسوسان موساد در ایران حمایت کردهاند. مثال روشن این موضوع، به دهه ۱۳۹۰ برمیگردد؛ زمانی که پرونده جاسوسان اسرائیلی، که تحت عنوان فعالان محیط زیستی در کشور فعالیت میکردند، رسانهای شد و به مرحله بررسی قضایی رسید. امروز اگر کسی واقعاً دنبال کشف خط نفوذ است، باید به همان پروندهها مراجعه کند
اتفاقاً نظام جمهوری اسلامی، با همه محدودیتها و بضاعتهایی که داشته، این شبکهها را شناسایی کرده و ضربات مؤثری هم به آنها وارد کرده است. البته در یک جنگ اطلاعاتی تمامعیار، نمیتوان انتظار داشت که دشمن هیچ نفوذی نداشته باشد، اما مهم این است که نظام، با اقتدار و توان عملیاتی بالا، این تهدیدات را مهار کرده و کشور را تا جای ممکن مصونسازی کرده است. این نبردی بوده که نهفقط در حوزه اطلاعاتی، بلکه در میدان عملیات نظامی نیز، جمهوری اسلامی ایران با تمام توان در مقابل ائتلاف گسترده اطلاعاتی، فناورانه و نظامی قدرتهای بزرگ دنیا ایستاد و توانست پاسخ دندانشکن، محکم و تسلیمکنندهای به آنها بدهد.
هدف آنها از این عملیات گسترده، کشاندن جمهوری اسلامی به نقطه تسلیم بود. میخواستند با یک ضربه سریع و سنگین، کشور را از موضع مقاومت خارج کنند. اما نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که خودشان در میدان عقب نشستند و تقاضای آتشبس را مطرح کردند. این پیروزی، مرهون ایستادگی مردم، نیروهای مسلح و فرماندهان میدانی ما بود.