۱۴۰۴/۰۴/۱۰ - ۱۵:۴۹

خلبان نخبه‌ای که پهپادهایش کابوس دشمن شد

شهید محمد انصاری خلبان نخبه پدافند هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که با پهپادهای پیشرفته‌اش کابوس دشمنان شد و در نهایت در راه دفاع از وطن در آسمان‌ها ماندگار شد.

خلبان نخبه‌ای که پهپادهایش کابوس دشمن شد

به گزارش سراج24؛ به نقل از فارس، در سکوتِ سپیده‌دمی که هنوز آفتاب از پشت کوه‌های استقامت سر برنیاورده بود، مردی از خانه بیرون زد؛ مردی که عطر ایثار از نفس‌هایش می‌بارید و قامتش از بلندای ایمان سر به آسمان می‌سایید. او رفت... اما نه مثل هر روز. این بار، رفتنی همیشگی در کار بود؛ رفتنی که نامش را "شهادت" گذاشتند.

حالا پس از چند روز برای آخرین وداع آمده است با سیلی از اشک‌های بی‌صدا برای بدرقه‌اش، و لب‌هایی که حسین گویان تا بهشت بدرقه‌اش می‌کنند.
همسر شهید "محمد انصاری" پای صحبت‌هایش نشسته‌ایم؛ زنی که داغِ سبزِ همسریِ یک شهید را بر دل دارد و قصه‌اش، روایتِ عشقی است که در مسیر خدا به اوج رسید.
از نخستین روزهای آشناییِ سنتی‌شان می‌گوید، از نگاه‌های پرمهری که همیشه خانواده را در اولویت قرار می‌داد، از شب‌هایی که با وجود خستگی‌های طاقت‌فرسا، دست‌های مهربانش گهواره‌ ریحانه‌شان بود، و از آخرین وداعی که در سکوتِ یک صبحِ جنگی اتفاق افتاد.
این گفت‌وگو، تنها روایت یک زندگی نیست؛ روایتِ مردی است که عاشق‌تر از همیشه، همسر و فرزندش را رها کرد تا به عهدی که با خدا بسته بود وفا کند. مردی که آرزو داشت دخترش حافظ قرآن شود و دغدغه‌اش تربیت نسلِ آینده بود. حالا صدایش در کلمات همسرش طنین‌انداز است: "ما برنده‌ایم؛ چرا که راهشان ادامه دارد...
 
"فیلم| تصاویری از شهید محمد انصاری
 
مصاحبه اختصاصی فارس با همسر شهید انصاری؛ از آشنایی سنتی تا خلبانی پهپادهای بی‌سرنشین را در اینجا بخوانید.
خبرنگار فارس: با عرض تبریک و تسلیت بابت شهادت شهید انصاری عزیز و تشکر از شما که در این شرایط وقتتون را در اختیار فارس قرار دادید، بفرمایید نحوه آشنایی شما با شهید انصاری چگونه بود؟
همسر شهید: آشنایی و ازدواج ما کاملاً سنتی بود. مادربزرگ من با خواهر همسرم در یک ساختمان همسایه بودند. در واقع زمانی که من به آن ساختمان آمدم، ماجرای آشنایی از همانجا شروع شد، بدون اینکه من خودم متوجه باشم، سال 1401 خانواده ایشان برای خواستگاری به خانه ما آمدند،. در همان سال، در اسفندماه، عقد و ازدواج کردیم. و حاصل این ازدواج یک دختر سه‌ماهه است به نام "ریحانه"
خبرنگار فارس: تا چه اندازه از شرایط سخت شغلی شهید انصاری اطلاع داشتید؟
همسر شهید: محمد در دانشگاه امام حسین (ع) تحصیل کرده و سپس به سپاه پیوسته بود. در دانشگاه تخصصی سپاه آموزش دیده و خلبان پهپادهای بدون سرنشین بود، محمد همیشه سعی می‌کرد نگرانم نکند، بارها می‌گفت: «من نمی‌گذارم شرایط سخت شغلی‌ام را تحمل کنی.» تا آخرین لحظه قبل از شهادت، خودشان را فدا کردند تا من در آرامش باشم.
خبرنگار فارس: ویژگی‌های اخلاقی شهید انصاری چه بود؟
همسر شهید: ایشان به‌شدت خانواده‌ دوست و متعهد بودند. همیشه می‌گفت: «من نمی‌گذارم سختی کارم به زندگی خانوادگی‌مان لطمه بزند.» حتی بعد از شیفت‌های طولانی، خودشان از ریحانه مراقبت می‌کردند تا من استراحت کنم.
اعتقاد راسخی به ولایت فقیه داشت، این اعتقاد را هیچگاه بر زبان جاری نمی‌کرد، بلکه در عمل نشان می‌داد، یکبار در برنامه‌ای از راهیان پیشرفت شرکت کرده بود و بعد از آن می‌گفت: از وقتی شنیدم آقا گفته‌اند این برنامه به ما انگیزه می‌دهد، با وجود خستگی‌های مکرر، باز هم با انگیزه ادامه می‌دهم.
هر چهارشنبه با وجود خستگی‌های زیاد در برنامه‌ای با موضوع پیشرفت و امید شرکت می‌کرد. می‌گفت:"این برنامه‌ها برای آینده کشور مهم است." همیشه تأکید داشت که "نباید اجازه دهیم حرف‌های تکراری، ما را از ادامه راه بازدارد."
با وجود مشغله‌های زیاد، همیشه برای خانواده وقت می‌گذاشت، شهید به راستی نمونه یک مرد خانواده دوست بود، به شدت به خانواده و به خصوص به من اهمیت می‌داد. همیشه می‌گفت: "زن ها مایه آرامش زندگی هستند و باید قدردانشان بود." این فقط حرف نبود، در عمل هم ثابت می‌کرد.
بعد از تولد ریحانه، رفتارهایش واقعا قابل ستایش بود. با اینکه خودش خستگی کار روزانه را داشت و بعضا چشم‌هایش را به زور باز نگه می‌داشت، همیشه وقتی از کار بر می‌گشت، می‌گفت: "تو تا الان ریحانه را نگه داشته‌ای، از این به بعد تو هیچ مسئولیتی نداری. برو استراحت کن، من هم شام را درست می‌کنم و هم از ریحانه مراقبت می‌کنم."
بارها شده بود ریحانه تا صبح بیدار بود، محمد ساعت 12 شب از کار برگشته بود، ریحانه را در آغوش می‌کشید و محکم می‌گفت: تو برو بخواب، من از ریحانه مراقبت می کنم." و واقعا تا 5-6 صبح بیدار می‌ماند و از فرزندمان مراقبت می‌کرد، در حالی که صبح زود باید سر کار می‌رفت و گاهی تنها یک ساعت فرصت خواب داشت. با وجود مسئولیت‌های سنگین نظامی، هیچگاه از زیر بار مسئولیت‌های خانوادگی شانه خالی نکرد. همیشه می‌گفت: "کار من سخت است، اما این بهانه‌ای برای کم گذاشتن در خانه نیست."
در طول سال دغدغه محرم و عزاداری برای سیدالشهدا را داشت، همیشه درباره حجاب بسیار دغدغه داشت، با دلسوزی این موضوع را مطرح می‌کرد، می‌گفت: من نگران خود این خانم‌ها هستم. می‌ترسم چشمان شیطانی بعضی مردها برای این زنان و دختران مشکل ایجاد کند و امنیتشان را به خطر می‌اندازند.
 محمد برخلاف برخی که با تحکم و تهدید درباره حجاب صحبت می‌کنند، رویکردی کاملاً دلسوزانه داشت. با تأکید خاصی می‌گفت: "آنها نمی‌دانند چه تهدیدهایی در کمینشان است."همیشه یادآوری می‌کرد که "ما که بین مردان بزرگ شده‌ایم، بهتر می‌توانیم بفهمیم چه نگاه‌های خطرناکی ممکن است پشت سر این بی‌حجابی باشد.
"تأکید ویژه‌ای بر کار فرهنگی در مدارس داشت. همیشه به من می‌گفت: "خوشا به حالت که مستقیماً با جامعه هدف (نوجوانان دختر) کار می‌کنی، باید برای دانش‌آموزان دختر، فلسفه حجاب را به درستی تبیین کنیم. هر استدلالی که فکر می‌کنی قانع‌کننده است را باید به کار بگیری، معلمی فرصت بزرگی است که می‌توانی در این زمینه اثرگذار باشی."
فارس: دیدگاه شهید انصاری نسبت به مسئله شهادت و حمله رژیم صهیونیستی به وطن چه بود؟
همسر شهید: در مورد شهدا با صلابت خاصی صحبت می‌کرد. معتقد بود شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند. همیشه می‌گفت: "ما باید قدردان خون شهدا باشیم و راهشان را ادامه دهیم." این صحبت‌ها آنقدر تاثیرگذار بود که الان با وجود درد فراق، به همین باورها تکیه می‌کنم.
با شجاعت از شهادت سخن می‌گفت، روز جمعه که اسرائیل به ایران حمله کرد می‌گفت: اگر شهید شوم، خوشحالم چون در راه مبارزه با پست‌ترین موجود روی زمین و در راه دفاع از آرمان‌های اسلام و انقلاب و وطن به شهادت رسیده‌ام، حتی یکبار با همان لحن مخصوصش گفته بود: "این دشمنان خبیث را هدف می‌گیرم و نابود می‌کنم، حتی اگر به قیمت جانم تمام شود.
"همیشه از اقتدار و افتخارآفرینی ایران خوشحال بود و با اقتدار از آن صحبت می‌کرد، دستیابی ایران به پهپادهای پیشرفته را افتخاری برای نسل جوان ایرانی می‌دانست و با سربلندی از دستیابی ایران به این فناوری سخن می‌گفت.
 
فیلم| اظهارات شهید انصاری پیرامون دستیابی ایران به پهپادهای پیشرفته و افتخار نسل جوان ایرانی به این توانمندی نظامی
 
خبرنگار فارس: از آخرین دیدارتان با شهید انصاری برایمان بگویید.
همسر شهید: آخرین باری که همسرم را دیدم، صبح جمعه بود؛ همان روزی که اعلام شد جنگ شروع شده است. حدود ساعت شش و نیم صبح بود که گفت: "باید بروم." اما ماجرای رفتنش خاص بود. ما تازه از مشهد برگشته بودیم؛ و قبل از اینکه به خانه خودمان برویم، سر راه سری به خانواده همسرم زدیم، محمد مرخصی بود، وقتی خبر را شنید مدام با همکارانش تماس می‌گرفت که کجا هستید کی می‌روید من را جا نگذارید، من عصبانی شدم و گفتم محمد تو الان مرخصی هستی لازم باشد خودشان می‌گویند محمد بیا، محمد گفت من برای چنین روزی آماده شده‌ام، چرا این درخواست را از من داری، انقدر تماس گرفت که شماره راننده‌ها را پیدا کرد و به آنها تاکید می‌کرد محمد انصاری را جا نگذارید، با ماشین‌های بین‌راهی خود را به همکارانش رساند و راهی شهرمان شد محمد در آن لحظه تنها فکر رفتن بود، بدون اینک بخواهد حرف خاصی بزند و یا توصیه‌ای بکند.
چیزی که همیشه در خاطرم مانده، خداحافظی با ریحانه بود، شهید انصاری هیچگاه بدون بغل کردن ریحانه از او جدا نمی‌شد، ریحانه همه زندگی‌اش بود، اما آن روز وقتی داشت از خانه خارج می‌شد، ریحانه در اتاق خواب بود، محمد برای دیدن دخترم نرفت، در راهرو به محمد گفتم: "یادت رفت با ریحانه خداحافظی کنی." با همان مهربانی همیشگی برگشت و گفت: "راستی، یادم رفت با ریحانه خداحافظی کنم." آنجا فهمیدم محمد از همه تعلقات دل کند و رفت.بعد از آن روز فقط گاهی تماس‌های کوتاهی داشتیم. به دلیل شرایط امنیتی و حفاظتی، امکان صحبت‌های طولانی نبود. شهید انصاری یک روز قبل از توقف جنگ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
خبرنگار فارس: از توصیه‌های شهید انصاری برای تربیت دخترتان ریحانه بگویید.
همسر شهید: همسرم به تربیت ریحانه بسیار حساس بود. یکبار با شوق خاصی به من گفت: "خیلی دوست دارم ریحانه وقتی بزرگ شد حافظ کل قرآن بشود." واقعاً به تربیت دینی و قرآنی فرزندمان اهمیت ویژه‌ای می‌داد.
خبرنگار فارس: چگونه با خبر شهادت همسرتان مواجه شدید؟
همسر شهید: "محمد یک روز قبل از توقف جنگ به شهادت رسید، در لحظه شنیدن خبر شهادت، دنیا بر سرم خراب شد"، بعد از اذان ظهر بود، خانواده محمد در حیاط خبر را شنیدند، من زمانی که داشتم از پله‌ها پایین می‌آمدم، خبر را شنیدم، این خبر مانند صاعقه بر من فرود آمد. آن روز و آن شب، تاریک‌ترین و سخت‌ترین ساعات زندگی‌ام بود، همیشه به محمد می‌گفتم محمد من بدون تو نمی‌خواهم و نمی‌توانم زندگی کنم.واقعاً تصور زندگی بدون او برایم غیرممکن بود، خدا را شکر که از فردای آن روز، آرامش عجیبی پیدا کردم. این آرامش را فقط لطف خداوند می‌دانم. حتی مادر و خواهر شهید هم به تدریج آرام‌تر شدند. انگار دست غیبی ما را در این مصیبت بزرگ همراهی می‌کرد.
فارس: پیام شما به نیروهای مسلح چیست؟همسر شهید: ابتدا به آقا جانمان می‌گویم: "دلخوشی ما در این روزها وجود مبارک شماست." از صمیم قلب برای سلامتی ایشان دعا می‌کنم، انقلاب اسلامی تا ظهور امام زمان(عج) نیازمند رهبری حکیمانه‌ای مانند ایشان است. از اینکه نیروهای مسلح ما تحت فرماندهی ایشان از کشور دفاع می‌کنند، بسیار خوشحالم.از اینکه ایران توانست ابهت پوشالی آمریکا و اسرائیل را در منطقه بشکند، بسیار خوشحالم. همسرم در این اقتدار ملی سهم داشت و این برایم مایه افتخار است.پیامم به نیروهای مسلح این است: زمانی که موشک‌هایمان شلیک می‌شود، بدانید ما برنده این نبردیم، با قوت ادامه دهید، لحظه‌ای هم نترسید و پا پس نکشید. شما ثابت کرده‌اید که می‌توانید در برابر این دشمنان بایستید.
منبع: فارس
اشتراک گذاری
نظرات کاربران
capcha
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۸۳
آخرین مطالب
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••