
به گزارش سراج24؛ رژیم صهیونیستی با درک صحیح از اهمیت جنگ روایتها، تلاش کرده است تا از طریق کانالهای رسانهای مختلف، اعم از شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، صفحات جعلی در شبکههای اجتماعی، و بهرهبرداری از برخی افراد با هویتهای ساختگی یا مأموریتیافته، یک تصویر خاص از واقعیتهای میدانی، سیاسی و اقتصادی ایران ارائه دهد. هدف این روایتسازی، القای حس ناتوانی نظام، بزرگنمایی مشکلات داخلی، بیکفایت جلوه دادن ساختارهای حاکمیتی، و در عین حال، تطهیر چهره اسرائیل به عنوان یک بازیگر مقتدر و بیبدیل منطقهای است. به عبارت دیگر، دشمن تلاش دارد با وارونهسازی واقعیتها، به نوعی مهندسی ادراک عمومی دست یابد که نتیجه آن، تضعیف انسجام ملی و کاستن از اراده مقاومت مردم باشد.
یکی از محورهای مهم در این جنگ و عملیات نفوذ رسانهای، تولید محتواهایی است که با برچسب «اطلاعات موثق» یا «گزارشهای محرمانه» در فضای مجازی دست به دست میشود و هدف آن، القای شکافهای گسترده در درون ساختار حاکمیتی ایران و نشان دادن اختلافات نهادهای امنیتی و نظامی با یکدیگر است. در این چارچوب، اسرائیل میکوشد همزمان با ایجاد جنگ روانی، از ابزارهایی مانند هک و افشای کنترلشده اسناد نیز بهره ببرد تا نوعی فضای بیاعتمادی عمومی شکل گیرد. افشای گزینشی دادهها و اسناد – بدون راستیآزمایی – یا انتساب وقایع خاص به ساختارهای اطلاعاتی ایران، یکی از تکنیکهای کلیدی در این راهبرد است.
همچنین، رژیم صهیونیستی از طریق روایتسازیهای مبتنی بر قربانینمایی، تلاش دارد چهرهای مظلوم از خود در سطح افکار عمومی منطقه و جهان ارائه دهد. این تاکتیک در بستر فضای مجازی، به ویژه با بهرهگیری از ترندهای جهانی و مشارکت تأثیرگذاران دیجیتال در پلتفرمهایی نظیر X (توییتر سابق)، اینستاگرام و یوتیوب، تقویت میشود. در این میان، مخاطب ایرانی بهویژه جوانان، هدف اصلی این پروژه روانی-رسانهای هستند؛ چرا که بیشترین حضور را در این فضاها دارند و در عین حال، بیشترین تأثیرپذیری را از روایتهای سریع و اغلب هیجانی دارند.
در سطح کلانتر، باید در نظر داشت که اسرائیل، جنگ ترکیبی را صرفاً در بعد سخت تعریف نمیکند؛ بلکه درک راهبردی آن از نبرد، شامل نفوذ در لایههای عمیق فرهنگی، روانی و ارزشی جوامع هدف است. در این چارچوب، استفاده از سریالها، مستندهای سیاسی، پادکستهای تحلیلی، و حتی طنزهای هدفمند، بخشی از تلاش برای تغییر نگرشها و باورهای اجتماعی در درازمدت است. مخاطبسازی تدریجی، از طریق محتواهایی که ظاهراً سیاسی نیستند ولی پیامهای خزندهای را در ذهن مخاطب القا میکنند، بخش مهمی از این راهبرد چندوجهی بهشمار میآید.
بنابراین آنچه از تحلیل رفتار رسانهای رژیم صهیونیستی برمیآید، آن است که در نبرد پیچیده میان ایران و اسرائیل، افکار عمومی نه فقط یک بستر، بلکه یک میدان واقعی نبرد است. بیتوجهی به این واقعیت میتواند منجر به انفعال راهبردی شود، حال آنکه شناخت دقیق روشها، ابزارها و اهداف این نفوذ رسانهای، شرط لازم برای خنثیسازی اثرات آن و حفظ ثبات روانی و انسجام اجتماعی در کشور است.
در مواجهه با این شکل پیچیده از جنگ ترکیبی که در آن رسانه به ابزاری برای نفوذ، تخریب ذهنی و عملیات روانی تبدیل شده است، صرفا واکنشهای سطحی یا پدافندی منفعلانه نمیتواند کارآمد باشد. مقابله با این جنگ نیازمند رویکردی فعال، هوشمندانه و چندلایه است که همزمان جنبههای فنی، محتوایی، روانشناختی و زیرساختی را پوشش دهد. نخستین گام، بازتعریف نسبت حاکمیت با افکار عمومی و درک این واقعیت است که مردم نه تنها هدف اصلی جنگ ترکیبی هستند، بلکه در عین حال مهمترین ظرفیت دفاعی در برابر آن نیز بهشمار میآیند. بنابراین، راهبرد نخست باید بر ارتقاء سطح سواد رسانهای جامعه متمرکز شود؛ به نحوی که مخاطب ایرانی بهجای مصرفکننده صرف اطلاعات، به تحلیلگر و تشخیصدهنده تبدیل گردد. این اقدام، تنها از مسیر یک برنامهریزی جدی و مستمر در نظام آموزشی، رسانهای و فرهنگی کشور میسر است.
دومین راهبرد، تقویت رسانههای داخلی با تأکید بر اعتمادسازی و روایتگری موثر است. تجربه نشان داده است که در غیاب روایتهای معتبر، منسجم و اقناعی از سوی رسانههای داخلی، ذهن مخاطب بهراحتی در اختیار پیامهای طراحیشده دشمن قرار میگیرد. به بیان دیگر، خلأ رسانهای هیچگاه خنثی باقی نمیماند و اگر نیروهای خودی آن را پر نکنند، دشمنان حتماً این کار را انجام خواهند داد. بنابراین، ضرورت دارد رسانههای رسمی کشور، هم در ساختار و هم در محتوا، بازطراحی شوند؛ از قالبهای نخنما و کلیشهای فاصله گرفته و به زبان نسل جدید نزدیک شوند. در همین راستا، استفاده از تولیدکنندگان محتوای مستقل، فعالان رسانهای مردمی و اینفلوئنسرهای مورد اعتماد در فضای مجازی باید بخشی از راهبرد کلان روایتسازی باشد.
سومین اقدام عملیاتی، تشکیل و توانمندسازی اتاقهای عملیات شناختی است که بتوانند در لحظه، تحرکات رسانهای دشمن را رصد، تحلیل و پاسخدهی مؤثر داشته باشند. این مراکز باید از ترکیب نیروهای خبره در حوزههای امنیت اطلاعات، علوم شناختی، تحلیل داده، و تولید محتوا تشکیل شوند و با ساختاری منعطف و واکنشسریع، بتوانند از یک سو افکار عمومی را از طریق شفافسازی بهموقع ایمن کنند، و از سوی دیگر به طراحی ضدروایتهایی مؤثر برای بیاثر کردن حملات روانی بپردازند. چنین ساختاری، اگرچه باید زیر نظر نهادهای حاکمیتی شکل گیرد، اما حتما باید از ظرفیت نخبگان مردمی و دانشگاهی نیز بهره ببرد تا از خطر بوروکراسی و کندی تصمیمگیری در امان بماند.
چهارمین راهبرد، بر حوزه تقنین و تنظیمگری فضای مجازی متمرکز است. بیتردید، تقویت زیرساختهای بومی ارتباطی و شبکههای اجتماعی داخلی، همراه با ایجاد سازوکارهای شفاف، قابل اعتماد و منطبق با حقوق شهروندی برای نظارت بر فعالیت شبکههای خارجی، یکی از ملزومات دفاع در برابر نفوذ رسانهای دشمن است. اما این سیاست باید به گونهای طراحی شود که ضمن تأمین امنیت اطلاعاتی و کاهش آسیبپذیریها، منجر به محدودسازی غیرضروری جریان آزاد اطلاعات نشود. در این مسیر، توسعه فناوریهای بومی، از موتورهای جستوجو تا سامانههای تحلیل کلانداده، نقش تعیینکنندهای خواهد داشت.
در نهایت، باید به نقش جهاد تبیین در معنای عمیق کلمه توجه کرد. جهاد تبیین صرفاً یک واکنش تبلیغاتی نیست، بلکه فرآیندی استراتژیک برای ساختن درک درست، ترمیم افقهای امید، و تقویت عقلانیت اجتماعی. این جهاد، بدون حضور چهرههای مرجع فکری، نخبگان دانشگاهی، فعالان رسانهای خلاق و مؤثر، و نیز حضور جدی نسل جوان در میدان روایت، به سرانجام نخواهد رسید. در واقع، پیروزی در جنگ رسانهای زمانی ممکن میشود که صحنه عمومی کشور، از یک کنشپذیری منفعل به یک کنشگری فعال و هدفمند تبدیل شود؛ صحنهای که در آن هر شهروند، بخشی از پدافند شناختی ملی محسوب گردد.
محمد حائری شیرازی
فعال رسانه ای و فضای مجازی