به گزارش سراج24؛ وقتی مشکلی برای خودمان یا عزیزانمان پیش میآید، وقتی امیدمان از راههای خاکی و زمینی کوتاه میشود، دست به سوی آسمان میبریم و به خدا توکل میکنیم، اسم معصومان را میآوریم و به نام آنها توسل میکنیم.
مفاتیح الجنان کتابی که نامش که به معنای «کلیدهای بهشت» است مهمترین مرجع دعاهای شیعیان به حساب میآید که برای دردهای انسان دواهای آسمانی دارد. «دعای مشلول» یکی از دعاهایی است که بزرگان در مورد فضائل این دعا بسیار سخن گفتهاند و به گرفتاران آن را توصیه کردهاند.
حجتالاسلام حبیبالله فرحزاد، یکی از واعظان خوش بیانی است که در سخنان خود درباره جایگاه ویژه این دعا توضیح داده است. او میگوید: «دعای مشلول بسیار مجرب است، به طوری که ما بیش از دویست بار نام خدا را صدا میزنیم. امیرالمومنین سفارش کردهاند که برای مشکلات ده بار این دعا به صورت کامل خوانده شود، خوب است هر چند روز یک بار این دعا خوانده شود.»
اما آنچه امروز قرار است در مجله مهر بخوانیم ماجرای روزی است که این دعا از امام معصوم به پیروان اسلام رسیده است. در سی و دومین روز چله شعور «مجله مهر» از کتاب «حکمتنامه امام حسین» نوشته آیت الله ریشهری روایتی را مرور میکنیم که درباره دعای مشلول آمده است:
جوان گرفتار به گناه
از مولایمان امام حسین دعایی روایت شده که به دعای «جوان گرفتار به گناهش» معروف است و از گروهی روایت شده که حدیث را به امام حسین میرسانند که ایشان چنین فرمود:
من با [پدرم] علی بن ابی طالب در طواف بودم شبی ظلمانی و کم نور بود و طواف خلوت بود و زائران در خواب و چشمها فرو خفته بودند. در این هنگام صدای کمک خواهی پناهجو و جویای رحمت را شنید که با آوایی غمناک و اندوهگین و دلی دردمند میگفت:
ای که دعای گرفتار در تاریکیها را اجابت میکنی
ای گشاینده گرفتاری و بلا و بیماری!
میهمانان تو در گرد خانه [ی کعبه] خوابیدند و بیدار شدند
دعا میکنند و ای برپا دارنده - چشم تو نخوابید
به بخششت، گناهم را به من ببخش
ای که مردم در حرم به او اشاره میکنند.
اگر عفوت خطاکار را در برنمیگیرد
پس چه کس بر گناهکاران، نعمت میبخشد؟
امام به من فرمود: «ای ابا عبد الله آیا [ندای] نداگر به گناه خویش و کمک خواه از پروردگار خود را شنیدی؟» گفتم: آری، شنیدم.
فرمود: «با دقت بنگر. شاید او را ببینی».
در آن شب تار، این سو و آن سو میرفتم و میان خفتگان میگشتم تا میان رکن (حجر الأسود) و مقام ابراهیم شخص ایستادهای را دیدم که چون خوب نگریستم دیدم همان است که به نماز ایستاده است گفتم: سلام بر تو ای بنده مقرّ پشیمان، آمرزش خواه پناهجو! تو را به خدا به ندای پسر عموی پیامبر خدا پاسخ ده پس سجده و تشهد را به سرعت تمام کرد و سلام داد و بی آنکه سخنی بگوید، با دست به من اشاره کرد که جلو بروم جلوتر رفتم تا او را نزد امیرمؤمنان آوردم و گفتم این شخص، همان است.
امام به او نگریست. جوانی خوش رو و خوش لباس بود. به او فرمود: «از کدام قبیلهای؟»
گفت: از قبیلهای از عرب.
فرمود: «حالت چگونه است؟ و گریه و فریاد کمک خواهیات از چیست؟ گفت: حال کسی که به نفرین والدین گرفتار آمده و در تنگناست، پیشامدها او را در گرو خویش گرفتهاند و اندوه، او را چنان در خود غرق کرده و به تردید افکنده که دعایش مستجاب نمیشود.
علی به او فرمود: «چرا این گونه است؟»
گفت: من در میان عربها سرگرم بازی و شادی بودم و نافرمانی را در دو ماه رجب و شعبان نیز ادامه میدادم و خدا را در نظر نمیگرفتم. پدری دلسوز داشتم که مرا از سوانح حوادث هشدار میداد و از کیفر آتش میترساند و میگفت: چه قدر آفتاب و تاریکی و نیز شبها و روزها و ماهها و سالها و فرشتگان بزرگوار از تو بنالند؟ و چون در اندرز من پا میفشرد بر سرش فریاد میکشیدم و بر او میپریدم و کتکش میزدم روزی هم قصد چند درهمی را که پنهان داشت کردم و چون خواستم آنها را برگیرم و در کارهایم مصرف کنم مرا از آن باز داشت. من هم او را زدم و دستش را پیچاندم و در همها را گرفتم و رفتم. او دست به زانوانش نهاد و میخواست از جایش برخیزد که از شدت درد و رنج، نتوانست آنها را حرکت دهد و چنین سرود:
میان من و منازل، پیوندی برقرار شد
برابر و یکسان به سان باران برای خواهان آن.
او را پروردم تا جوانی نیرومند و چالاک شد
و چون میایستاد تا گردن شتر نر میرسید و در کودکی، چون گرسنه میشد
از بهترین و پاکیزهترین توشهها برایش فراهم میکردم. و چون به عنفوان جوانی و شادابی رسید
با نیزه بلند و تیز رُدَینی برابری میکرد
مالم را به یغما برد و دستم را پیچاند
خدا دستش را بپیچاند که او بر وی چیره است
سپس به خدا سوگند یاد کرد که به کعبه بیاید و شکایت مرا به خدا ببرد. پس هفتهها روزه گرفت و نمازها خواند و دعا کرد و سوار بر شتری سریع، به سوی خانه خدا بیرون آمد دشتها و درهها و کوهها را در نوردید تا در موسم حج به مکه رسید از شترش پیاده شد و به سوی بیت الله الحرام رفت و طواف و سعی خویش را به جای آورد و به پرده کعبه آویخت و دعا و مناجات نمود و چنین سرود ذکر و دعا:
ای که حاجیان با کوشش به سویش آمدند از دورترین جاها و فراز قلهها!
من نزد تو آمدم ای که ناامید نمیکنی
کسی که یگانه بی نیاز را با زاری میخواند
این منازل است که حرمت مرا رعایت نمیکند پس، ای جبار! حقم را از فرزندم بگیر
به یاری ات یک طرفش را فلج کن
ای که پاکی از زاده شدن و زادن
دعای مشلول را برای او خواند!
جوان گفت: سوگند به برافرازنده آسمان و جاری کننده آب، دعایش را تمام نکرده بود که آنچه میبینی بر سرم آمد سپس جامه از سمت راستش برگرفت. طرف راست بدنش فلج بود و افزود: من سه سال از او میخواستم تا در همان جایی که نفرینم کرده، برایم دعا کند و او نمیپذیرفت تا اینکه امسال بر من منت نهاد و با او بر شتری ده ماهه آبستن، بیرون آمدم و به امید سالم شدن به تندی راه پیمودم تا آنکه به وادی آراک در دره سیاک نزدیک مکه پرندهای در تاریکی پرید و شتری که پدرم بر آن بود، رم کرد و او به پایین دره و میان دو سنگ، پرتاب شد و از دنیا رفت و همان جا دفنش کردم؛ از این بزرگتر و دردناکتر اینکه مرا جز به این نمیشناسند: «گرفتار به نفرین پدرش»
امیرمؤمنان، به او فرمود: «فریا درست آمد. آیا تو را دعایی بیاموزم که پیامبر خدا، آن را به من آموخت و اسم اعظم و سترگ خدا در آن است؛ همان نام عزیز و کریمی که هر کس او را بدان بخواند، اجابت میکند و هر کس از او بخواهد، عطا مینماید و اندوه را میگشاید و سختی را میزداید و غم را میبرد و بیماری را بهبود میبخشد و شکسته را سامان میدهد و نادار را دارا و بدهی را ادا میکند و از چشم زخم، جلوگیری میکند و گناهان را میآمرزد و عیبها را میپوشاند و هر ترسان از شیطان رانده شده و گردن فراز لجوج را ایمنی میدهد و اگر مطیع خدا، آن را بر کوهی بخواند، از جایش تکان میخورد و اگر بر مردهای بخواند، زندهاش میکند و اگر بر آب بخواند، بر آن راه میرود؛ اگر خود پسندی او را نگیرد!؟
پس، ای مرد از خدا پروا کن که دلم بر تو رحم آورد و خداوند، باید راستی نیتت را بداند که به اسم اعظم خدا را برای معصیتی نمیخوانی و از آن جز برای استواری دینت بهره نمیبری. پس اگر خلوص نیت داشته باشی خدا اجابتت میکند و پیامبرت، محمد (ص) را در خواب میبینی که به بهشت و اجابت دعایت، تو را مژده میدهد».
خوش حالی من از این دعای پرفایده از خوش حالی آن مرد از به دست آوردن سلامت و آنچه به او رسید، بیشتر بود؛ زیرا من آن را از امام نشنیده بودم و پیشتر، این دعا را نمیشناختم. سپس [پدرم علی به من] فرمود: «دوات و کاغذ بیاور و هر چه را بر تو میخوانم، بنویس و دعای مشلول را برای او خواند.