
به گزارش سراج24؛بر اساس اکثر قریب به اتفاق کتب تاریخی و مقاتل از جمله البدایة و النهایة، اخبارالطوال، الکامل، تاریخ الطبری، ترجمة الإمام الحسین(ع)، أنساب الأشراف، مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، نفس المهموم، إعلام الورى و موسوعة کربلاء نخستین شخصی که از خاندان بنی هاشم به میدان جنگ شتافت و به شهادت رسید حضرت علی اکبر (علیه السّلام) نامبرده شده است.(1)
زیارتنامه شهدای دشت کربلا که از جانب ناحیه مقدسه صادر شده است این مطلب را که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) اول شهید از نسل ابراهیم خلیل در دشت کربلا هستند؛ تأیید می کند:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَوَّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیْرِ سَلِیلٍ مِنْ سُلَالَةِ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى أَبِیکَ...»(2)
در برخی منابع اول شهید هاشمی دشت کربلا عبد الله بن مسلم بن عقیل نام برده شده است که از آن جمله می توان به الفتوح، مناقب ابن شهرآشوب، مقتل الحسین خوارزمی و امالی صدوق اشاره نمود.(3)
به نقل از شعبی در تذکرة الخواص اول شهید بنی هاشم حضرت عباس بن علی (علیه السّلام) ذکر شده است:
«و قال الشعبی أول قتیل منهم: العباس بن علی ثم علی بن الحسین الأکبر خرج: شعبى مىگوید نخستین کسى که از اینان کشته شد، عبّاس بن على بود و پس از او على اکبر پسر حسین بود که بیرون آمد.»(4)
سن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در هنگام شهادت
در اکثر مقاتل و کتب تاریخی سن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در هنگام شهادت بین هجده تا بیست و هفت ذکر شده است و اغلب منابع ذکر نموده اند که ایشان از حضرت امام سجاد (علیه السّلام) بزرگتر بوده اند.
در موسوعه کربلا لبیب بیضون می نویسد که صحیح این است که حضرت علی اکبر (علیه السّلام)
در هنگام شهادت بیست و هفت سال داشتند:
«و کان علی الأکبر )علیه السّلام( أول المستشهدین یوم الطف من أهل البیت )علیه السّلام( و قیل کان عمره 27 و قیل 25 و قیل 19 و قیل 18 و الأول هو الأصح.»(5)
در مقتل مقرم نیز سن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) بیست و هفت سال ذکر شده است:
«و أول من تقدم أبو الحسن علی الأکبر و عمره سبع و عشرون سنة فإنه ولد فی الحادی عشر من شعبان سنة ثلاث و ثلاثین من الهجرة و کان مرآة الجمال النبوی و مثال خلقه السامی و انموذجا من منطقه البلیغ.»(6)
«اول کسی که پیشقدم شد ابوالحسن علی اکبر بود و سن او بیست و هفت سال بود. ایشان در یازده شعبان سال سى و سه هجرى متولد شده بودند و آینه جمال نبوى، ضرب المثل اخلاق نیکو و نمونه گفتار بلیغ پیامبر بودند.»(7)
در مناقب ابن شهرآشوب سن شریف حضرت علی اکبر (علیه السّلام) هجده یا بیست و پنج سال یاد شده است:
«ثُمَّ تَقَدَّمَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْأَکْبَرُ (ع) وَ هُوَ ابْنُ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ یُقَالُ ابْنُ خَمْسٍ وَ عِشْرِینَ وَ کَانَ یُشْبِهُ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ نُطْقاً.»(8)
حضرت علی بن حسین (علیه السّلام) به میدان رفت و ایشان هجده ساله بودند و نیز گفته شده است که بیست و پنج سال داشتند و از نظر آفرینش و رفتار و گفتار شبیه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود.
در الفتوح سن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در هنگام شهادت هجده سال نقل شده است.(9)
خوارزمی سن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) را در هنگام شهادت هجده سال ذکر کرده است.(10)
از متون زیارتنامه ها و برخی از احادیث مشخص می شود که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) دارای همسر و فرزند بوده اند. به عقیده برخی از مقتل نویسان نیز با نظر به این متون ادعیه حضرت علی اکبر (علیه السّلام) دارای همسر و فرزند بوده اند.
در کتاب کامل الزیارات در زیارتنامه ای که حضرت امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است در زیارت حضرت علی اکبر (علیه السّلام) آمده است:
«صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى عِتْرَتِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِکَ وَ آبَائِکَ وَ أَبْنَائِکَ وَ أُمَّهَاتِکَ الْأَخْیَارِ الْأَبْرَارِ الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً.»(11)
و در فرازی از همین زیارتنامه نیز نقل شده است:
«ثُمَّ ضَعْ خَدَّکَ عَلَى الْقَبْرِ وَ قُلْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ ثَلَاثاً.»(12)
بنابراین روایت حضرت علی اکبر (علیه السّلام) دارای فرزند بوده اند و کنیه ایشان ابوالحسن بوده است.
شیخ عباس قمی در نفس المهموم این درباره می نویسد:
«ثم اعلم أنه یظهر من بعض الروایات و الزیارات أن له (علیه السلام) ولدا و أهلا. أما الروایة فقد رویت عن ثقة الإسلام الکلینی عطر اللّه مرقده عن علی بن إبراهیم القمی عن أبیه عن أحمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی (رضوان اللّه علیهم أجمعین) عن أبی الحسن الرضا (علیه السلام) قال: سألته عن الرجل یتزوج المرأة و یتزوج أم ولد أبیها. فقال: لا بأس بذلک. فقلت له: بلغنا عن أبیک أن علی بن الحسین علیهما السلام تزوج ابنة الحسن بن علی و أم ولد الحسن (علیه السلام) و ذلک أن رجلا من أصحابنا سألنی أن أسألک عنها. فقال (علیه السلام): لیس هکذا، إنما تزوج علی بن الحسین (علیه السلام) ابنة الحسن (علیه السلام) و أم ولد لعلی بن الحسین المقتول عندکم.»(13)
«بدان که از بعضى روایات و زیارات استفاده مى شود که آن حضرت فرزند و خانواده داشته است. روایت را ثقة الاسلام کلینى (ره) از على بن ابراهیم قمى از پدرش از احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى (ره) از حضرت امام رضا (علیه السّلام) روایت کرده است که گوید: از آن حضرت پرسیدم از مردى که زنى بگیرد با امّ ولد پدر آن زن ازدواج کند. فرمودند: عیبى ندارد. گفتم: از پدرت به ما خبر رسیده که على بن الحسین (علیه السّلام) دختر حسن بن على و امّ ولد او را تزویج کردند و یکى از اصحاب ما به من گفت از شما بپرسم. فرمودند: چنین نیست همانا حضرت على بن الحسین (علیه السّلام) دختر امام حسن و امّ ولد على بن الحسین را که در کربلا کشته شد به زنى گرفت.»(14)
در مقتل مقرم نیز نقل شده است که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) ازدواج کرده بودند و از ام ولد فرزندی داشتند که کنیه ایشان ابوالحسن یاد شده است.(15)
نپذیرفتن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) امان نامه دشمن را
در برخی مقاتل و کتب تاریخی آمده است که یکی از یاران عمر بن سعد به حضرت علی اکبر (علیه السّلام) خطاب می کند که به خاطر خویشاوندی مادرش با یزید او در امان است ولی حضرت علی اکبر (علیه السّلام) با افتخار به خویشاوندی خویش با رسول الله (صلی الله علیه و آله) می فرمایند که سزاوار است خویشاوندی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را رعایت نمایند.
این ماجرا در مقتل مقرم چنین نقل شده است:
«فاستأذن أباه و برز على فرس للحسین تسمى «لاحقا» و من جهة أنّ لیلى أم الأکبر بنت میمونة ابنة أبی سفیان صاح رجل من القوم: یا علی إن لک رحما بأمیر المؤمنین: «یزید» و نرید أن نرعى الرحم فإن شئت آمناک قال علیه السّلام: إن قرابة رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله و سلم) أحق أن ترعى.»(16)
«از پدر اذن مى گیرد و بر اسبى متعلّق به حضرت امام حسین (علیه السّلام) به نام «لاحق» سوار مى شود از آن جهت که مادر اکبر لیلى دختر میمونه بود و میمونه هم دختر ابوسفیان بود لذا مردى از لشکر کوفه فریاد مى زند: اى على تو با امیر المؤمنین! یزید خویشاوند هستى و ما مى خواهیم این خویشاوندى را مراعات کنیم اگر بخواهى به تو امان مى دهیم. ایشان مى فرماید: خویشاوندى با رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) سزاوارتر است که مراعات شود.»(17)
جدّ مادرى حضرت علی اکبر (علیه السّلام) عروة بن مسعود است. در نفس المهموم درباره احوال او آمده است:
«عروة بن مسعود هو الذی أرسلته قریش للنبی صلى اللّه علیه و آله یوم الحدیبیة فعقد معه الصلح و هو کافر ثم أسلم سنة تسع من الهجرة بعد رجوع المصطفى من الطائف و استأذن النبی (صلى اللّه علیه و آله) فی الرجوع لأهله فرجع و دعا قومه إلى الإسلام فرماه واحد منهم بسهم و هو یؤذن للصلاة فمات فقال رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله) لما بلغه ذلک: مثل عروة مثل صاحب یس دعا قومه إلى اللّه فقتلوه.»(18)
«عروة بن مسعود همان کسى است که قریش او را در حدیبیه فرستاد تا قرارداد صلح میان آنها و پیغمبر بندد در وقتى که هنوز کافر بود. در سال نهم هجرت که پیغمبر از جنگ طائف برگشت، اسلام آورد و اجازه خواست که به وطن خود برگردد و آنها را به اسلام دعوت کند. برگشت آنها را به اسلام دعوت کرد و در هنگامى که اذان نماز مى گفت یکى از عشیره اش به او تیرى زد و او را کشت چون خبر به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسید؛ فرمود: مثل عروه مثل صاحب یس است که قوم خود را به پرستش خدا خواند و او را کشتند.»(19)
باقرشریف قرشی نیز در کتاب خود درباره اینکه حضرت علی اکبر (علیه السّلام) امان دشمن را رد نمود؛ آورده است:
«و أجمع المؤرخون ان علی بن الحسین الأکبر کان یضارع جده الرسول (صلى اللّه علیه و آله و سلم) فی خلقه و أخلاقه التی امتاز بها على سائر النبیین و أعظم بهذه الثروة التی ملکها سلیل هاشم فقد ملک جمیع الطاقات الانسانیة و المثل الکریمة التی یسمو بها العظماء و المصلحون.
و کان البارز من معانی أخلاقه الاباء و الشمم و عزة النفس و الاندفاع الهائل فی میادین الکرامة الانسانیة فقد آثر الموت و استهان بالحیاة فی سبیل کرامته و لا یخضع لحکم الدعی ابن الدعی و قد بعث عمر بن سعد رجلا من أصحابه فناداه: «ان لک قرابة بامیر المؤمنین- یعنی یزید- و نرید أن نرعى هذا الرحم فان شئت آمناک؟»
فسخر منه علی بن الحسین و صاح به: «لقرابة رسول اللّه احق ان ترعى»(20)
«از نمونه هاى برجسته اخلاق آن حضرت؛ بزرگ منشى، بلندهمّتى، عزّت نفس، اقدام قوى و حضور پیوسته در صحنه هاى کرامت انسانى بود زیرا مرگ را برتر شمرد و زندگى را در راه کرامت، ناچیز دانست و در برابر فرمان آن نابکار نابکارزاده، خاضع نشد چون ابن سعد مردى از یارانش را فرستاد و او را ندا داد: «تو با امیر مؤمنان! یزید خویشاوند هستى و ما مى خواهیم که این خویشاوندى را رعایت کنیم پس اگر بخواهى به تو امان مى دهیم.»
على بن الحسین او را به استهزا گرفت و بر او فریاد زد: «خویشاوندى رسول خدا شایسته تر است که رعایت گردد.» (21)
در چند منبع نقل شده است هنگامی که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) به سمت میدان عازم می شوند حضرت امام حسین (علیه السّلام) بسیار متأثر می شوند و از مادرش می خواهند که برایش دعا نمایند و دعای مادرشان چنین نقل شده است: «یا رادّ یوسف على یعقوب من بعد الفراق و جاعله فی الدهر مسرورا و یا رادّ إسماعیل إلى هاجر. إلهی بعطش أبی عبد اللّه إلهی بغربة أبی عبد اللّه امنن علیّ بردّ ولدی.»(22)
برخی از مقتل نگاران این نقل را رد نموده اند و نقل کتابهای نامعتبر دانسته اند تا جایی که شیخ عباس قمی در منتهی الآمال می نویسد:
«و یبقى هنا سؤال و هو هل کانت امّه حاضرة فی کربلاء أو لا؟ الظاهر عدم حضورها هناک و لم أجد فی الکتب المعتبرة شیئا و أما ما اشهر من انّ الحسین (علیه السّلام) جاء الى أم علی الاکبر بعد ذهابه الى المیدان و قال لها قومی و ادعی لولدک فانّی سمعت جدّی رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله) یقول: انّ دعاء الام مستجاب فی حق ولدها فانّه کذب محض من اوله الى آخره کما قاله شیخنا (النوری).»(23)
«و آیا والده حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در کربلا بوده یا نبوده؟ ظاهر آن است که نبوده و در کتب معتبره در این باب چیزى نیافتم.
و امّا آنچه مشهور است که بعد از رفتن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) به میدان، حضرت امام حسین (علیه السّلام) نزد مادرش لیلى رفت و فرمود: برخیز و برو در خلوت دعا کن براى فرزندت که من از جدّم شنیدم که مى فرمود: دعاى مادر در حقّ فرزند مستجاب مى شود الخ به فرمایش شیخ ما [محدث نورى] تمام دروغ است.»(24)
به میدان رفتن حضرت علی اکبر (علیه السّلام)
چون حضرت علی اکبر (علیه السّلام) عزم میدان می نمایند بانوان بنی هاشم گرد ایشان جمع می شوند و از حضرت می خواهند از رفتن به میدان صرفنظر نماید و به غربت ایشان در آن دشت بلا رحم کند ولی حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در دفاع از مقام والای عصمت دفاع از پدر مظلوم خویش را در اولویت می دیدند و عازم میدان شدند.
در منتهی الامال درباره به میدان رفتن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) چنین آمده است:
«فلما أراد الخروج جاء الى أبیه یستأذنه فأذن له فلما ذهب نظر الحسین (علیه السّلام) إلیه نظر آیس منه و أرخى عینه و بکى و رفع شیبته الکریمة نحو السماء و قال: «اللهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز إلیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک کنّا اذا اشتقنا الى نبیک نظرنا الى وجهه اللهم امنعهم برکات الارض و فرقهم تفریقا و مزقهم تمزیقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض الولاة عنهم أبدا فانهم دعونا لینصرونا ثم عدوا علینا یقاتلوننا.»
ثم صاح بعمر بن سعد: ما لک قطع اللّه رحمک و لا بارک اللّه فی أمرک و سلط علیک من یذبحک بعدی على فراشک کما قطعت رحمی و لم تحفظ قرابتی من رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله).
ثم رفع صوته و تلى: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ* ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم.»(25)
«آن نازنین جوان عازم میدان گردید و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبید. حضرت او را اذن کارزار داد. حضرت علی اکبر (علیه السّلام) چون به جانب میدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مأیوسانه ای به آن جوان کرد و بگریست و محاسن شریفش را به جانب آسمان بلند کرد و فرمود: «اى پروردگار من، گواه باش بر این قوم هنگامى که جوانى که شبیه ترین مردم است در خلقت و خلق و گفتار با پیغمبر تو به مبارزه ایشان مى رود و ما هر وقت به دیدار پیغمبر تو مشتاق مى شدیم نظر به صورت این جوان مى کردیم. خداوندا، از ایشان برکات زمین را بازدار و ایشان را متفرّق و پراکنده ساز و آنها را در راههاى پراکنده قرار بده و والیان را از ایشان هرگز راضى مگردان زیرا این جماعت ما را خواندند که نصرت کنند چون اجابت کردیم آغاز عداوت نمودند و شمشیر جنگ بر روى ما کشیدند.»
آنگاه بر ابن سعد خطاب کردند: «از ما چه مى خواهى؟ خداوند نسل تو را قطع کند و کارت را شوم گرداند و بعد از من بر تو کسى را مسلّط کند که تو را در بستر بکشد. براى آنکه رحم مرا قطع کردى و قرابت مرا با رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) مراعات نکردى. پس بلند این آیه مبارکه را تلاوت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید، ذریّه اى که بعضى از بعض دیگرند و خداوند شنواى داناست.»(26)
در کتب تاریخی و مقاتل از شجاعت و دلیری علی گونه و بی نظیر حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در میدان جنگ سخن گفته شده است.
رجزی که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در میدان خواندند در مقاتل و کتب تاریخی ای مانند الکامل، تاریخ الطبری، وقعة الطف، امالی صدوق، إعلام الورى، مروج الذهب، حیاة الإمام الحسین (علیه السّلام) و مثیر الأحزان چنین ضبط شده است:
«انا على بن الحسین بن على نحن و رب البیت اولى بالنبى
تا الله لا یحکم فینا ابن الدعى
من على فرزند حسین بن على هستم. به خدای کعبه ما از خویشان نزدیک سزاوار رعایت حرمت پیامبر هستیم. به خدا سوگند زنازاده بر ما حکومت نخواهد کرد.»(27)
در برخی منابع مانند نفس المهموم، مناقب آل أبی طالب (علیهم السّلام)، مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، الفتوح و منتهى الآمال رجز حضرت علی اکبر (علیه السّلام) را در میدان جنگ چنین ذکر نموده اند:
«انا علىّ بن الحسین بن علىّ نحن و بیت اللّه أولى بالنّبىّ
أضربکم بالسّیف حتّى ینثنى ضرب غلام هاشمىّ علوىّ
و لا یزال الیوم احمى عن ابى تاللّه لا یحکم فینا ابن الدّعى
من على بن الحسین بن على می باشم. ما به خدای کعبه از خویشان نزدیک سزاوار رعایت حرمت پیامبر هستیم. من با شما آنقدر می جنگم که شمشیرم خم گردد. نظیر ضربات جوان هاشمى و علوى میزنم و پیوسته از پدر خویشتن حمایت می کنم. به خدا قسم که پسر زنا زاده در میان ما حکومت نخواهد کرد.»(28)
رجز اخیر در زیارتنامه شهدای دشت کربلا که از ناحیه مقدسه صادر شده به عنوان رجز حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در میدان نبرد ذکر شده است.(29)
در باب مبارزه شجاعانه حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در میدان و به درک واصل نمودن جمع کثیری از دشمنان در کتب مختلف اتفاق نظر وجود دارد.
در الفتوح، منتهى الآمال، نفس المهموم، مقتل الحسین مقرم، بحارالانوار و غیره در این باب آمده است که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) صد و بیست نفر از دشمنان را در نبرد اول خود به درک واصل نمود:
«پس على بن الحسین بن على با آن قوم ظالم جنگ مى کرد و حمله هاى متواتر مى نمود تا عدد کشتگان او به یک صد و بیست نفر رسید که آن قوم به فریاد آمده او را چند زخم گران برساندند.»(30)
در مناقب ابن شهرآشوب نقل شده است که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در نبرد اول هفتاد نفر از لشکر دشمن را به درک واصل نمود: «فَقَتَلَ سَبْعِینَ مُبَارزا ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِیهِ وَ قَدْ أَصَابَتْهُ جِرَاحَات.»(31)
بازگشت حضرت علی اکبر (علیه السّلام) نزد پدر و درخواست جرعه ای آب
قریب به اتفاق مقاتل و کتب تاریخی نقل نموده اند که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) پس از مدتی که دلیرانه در میدان نبرد جنگیدند به سوی پدر شتافتند از فرط تشنگی از پدر طلب جرعه ای آب نمودند ولی دریغ از قطره ای آب.
در مقتل مقرم این واقعه چنین نقل شده است:
«و لم یزل یحمل على المیمنة و یعیدها على المیسرة و یغوص فی الأوساط فلم یقابله جحفل إلا رده و لا برز إلیه شجاع إلا قتله. فقتل مائة و عشرین فارسا و قد اشتد به العطش فرجع إلى أبیه یستریح و یذکر ما اجهده من العطش فبکى الحسین و قال: وا غوثاه ما أسرع الملتقى بجدک فیسقیک بکأسه شربة لا تظمأ بعدها و أخذ لسانه فمصه و دفع إلیه خاتمه لیضعه فی فیه.
و رجع «علی» إلى المیدان مبتهجا بالبشارة الصادرة من الإمام الحجة علیه السّلام بملاقاة جده المصطفى (صلى اللّه علیه و آله و سلم) فزحف فیهم زحفه العلوی السابق و غبّر فی وجوه القوم و لم یشعروا أهو «الأکبر» یطرد الجماهیر من أعدائه أم أن «الوصی» علیه السّلام یزأر فی المیدان أم أن الصواعق تترى فی بریق سیفه فأکثر القتلى فی أهل الکوفة حتى أکمل المائتین.»(32)
«حضرت على اکبر (علیه السّلام) پیوسته بر سمت راست و چپ لشکر حمله مى کرد و تا قلب لشکر پیش مى رفت. هیچ سست اراده اى با او مقابله نمى کرد و هیچ شجاعى جلو نمى آمد مگر آنکه او را به هلاکت مى رساند.
صد و بیست سوار را به قتل رساند و تشنگى بر او غلبه نمود. نزد پدر بازگشت تا استراحت کند و سختى تشنگى را یادآور شد. حضرت امام حسین (علیه السّلام) گریستند و فرمودند: واغوثاه، به زودى با جدّت ملاقات مى کنى و به تو شربتى مى نوشاند که بعد از آن هرگز تشنه نخواهى شد. آنگاه زبان على را مکیدند و انگشتر خود را به ایشان دادند که در دهانش قرار دهد.
حضرت علی اکبر (علیه السّلام) به میدان بازگشت در حالى که از بشارت امام (علیه السّلام) مسرور بود، به سوى لشکر حمله کرد غبار را بر چهره آنان مى نشاند، نمى فهمیدند که آیا على اکبر است یا على بن أبی طالب که در میدان ظاهر شده یا صاعقه است که در برق شمشیرش دیده مى شود از اهل کوفه کشت تا آنکه به دویست نفر رسید.»(33)
رشادت حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در میدان نبرد در منتهى الآمال چنین ذکر شده است:
«فأثّرت فیه حرارة الجوّ و شدّة العطش و کثرة الجراح و ثقل الحدید فجاء الى ابیه فقال: یا أبه العطش قد قتلنی و ثقل الحدید أجهدنی فهل الى شربة من ماء سبیل أتقوى بها على الاعداء؟
فبکى الحسین (علیه السّلام) و قال: وا غوثاه یا بنی قاتل قلیلا فما أسرع ما تلقى جدّک محمدا صلّى اللّه علیه و آله فیسقیک بکأسه الاوفى شربة لا تظمأ بعدها ابدا.
و فی روایة انّه قال: یا بنی هات لسانک فأخذ لسانه فمصه و دفع إلیه خاتمه و قال: أمسکه فی فیک و ارجع الى قتال عدوک فانّی أرجو انّک لاتمسی حتى یسقیک جدک بکأسه الاوفى شربة لاتظمأ بعدها ابدا.
فرجع الى الحرب آیسا من نفسه راجیا ثواب ربه و هو یقول:
الحرب قد بانت لها الحقائق و ظهرت من بعدها مصادق
و اللّه رب العرش لا نفارق جموعکم أو تغمد البوارق
فهجم علیهم یمینا و شمالا و بدّدهم حتى قتل منهم ثمانین رجلا ثم ضربه مرة بن منقذ العبدی اللعین على مفرق رأسه ضربة صرعته و ضربه الناس بأسیافهم.
و فی روایة انّ مرة بن منقذ لما رأى علیّ الاکبر (سلام اللّه علیه) یحمل و یرتجز قال: علیّ آثام العرب ان مرّ بی یفعل مثل ما أراه یفعل، ان لم أثکله أباه فمر یشد على الناس بسیفه فاعترضه مرة بن منقذ فطعنه فصرع.»(34)
«این وقت حرارت آفتاب و شدّت عطش و کثرت جراحت و سنگینى اسلحه او را به تعب درآورد، حضرت على اکبر (علیه السّلام) از میدان به سوى پدر شتافت؛ عرض کرد که اى پدر، تشنگى مرا کشت و سنگینى اسلحه مرا به رنج عظیم افکند. آیا ممکن است که مرا با جرعه ای آب سیراب فرمایى تا در مقاتله با دشمنان قوّتى پیدا کنم؟
حضرت سیلاب اشک از دیده بارید و فرمود: واغوثاه، اى فرزند اندکی مقاتله کن پس زود باشد که جدّت محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) را ملاقات کنى پس تو را به شربتى سیراب کند که هرگز تشنه نشوى.
و در روایت دیگر است که فرمود: پسرم زبانت را بیاور پس زبان علىّ را در دهان مبارک گذاشت و مکید و انگشتر خویش را بدو داد و فرمود که در دهان خود بگذار و به جهاد با دشمنان برگرد. زمانی نخواهد گذشت که جدّت ترا با جامی لبریز سیراب نماید که بعد از آن هرگز تشنه نشوى.
پس حضرت على اکبر (علیه السّلام) دست از جان شسته و دل بر خداى بسته به میدان برگشت و این رجز را خواند:
حقا که حقایق حرب واضح شد و نمونه هایى براى حقایق قتال ظاهر گردید. به آن خدایى که پروردگار عرش است ما از شما مفارقت نمى کنیم مگر اینکه شمشیرهاى درخشنده را غلاف کنید.
پس خویشتن را در میان کفّار افکند و از چپ و راست همى زد و همى کشت تا هشتاد تن را به درک فرستاد. این وقت مرّة بن منقذ عبدى ملعون فرصتى یافت شمشیرى بر فرق همایونش زد که فرقش شکافته گشت و از کارزار افتاد.»(35)
نفس المهموم از برگشتن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) به نزد پدر با تنی مجروح و جگری سوزان از عطش سخن به میان آورده است:
«ثم رجع إلى أبیه و قد أصابته جراحات کثیرة فقال: یا أبة العطش قد قتلنی و ثقل الحدید أجهدنی فهل إلى شربة من ماء سبیل أتقوى بها على الأعداء. فبکى الحسین علیه السلام و قال: وا غوثاه یا بنی قاتل قلیلا فما أسرع ما تلقى جدک محمدا صلى اللّه علیه و آله فیسقیک بکأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا. و قیل أنه علیه السلام قال: یا بنی هات لسانک، فأخذ بلسانه فمصه و دفع إلیه خاتمه و قال: امسکه فی فیک و ارجع إلى قتال عدوک فإنی أرجو أنک لا تمسی حتى یسقیک جدک بکأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا.»(36)
«نزد پدر برگشت و زخمهای بسیارى بر تن داشت عرض کرد: اى پدر، تشنگى مرا کشت و سنگینى آهن توانم برد، دسترسى به آبى هست که توانى گیرم و بر دشمن بتازم؟
حضرت امام حسین (علیه السّلام) گریستند و فرمودند: وا غوثاه، پسرجان، اندکى بجنگ و به همین زودى جدّت محمد را دیدار کنى و از جام لبالب او بنوشى و هرگز تشنه نشوى.
گفته اند که به او فرمود: اى پسر جانم، زبانت را بیرون آور، زبانش را مکیدند و انگشتر خود به دهانش نهادند و فرمودند: به میدان برگرد که به زودی جدّت از جام لبالب خود شربتى به تو بنوشاند که بعد از آن هرگز تشنه نشوى.»(37)
در الفتوح نیز به این مطلب تصریح شده است که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) پس از اینکه بسیاری از دشمنان را به درک واصل نمود با پیکری مجروح و عطشان به سوی پدر رهسپار شد:
«فلم یزل یقاتل حتى ضجّ أهل الشام من یده و من کثرة من قتل منهم فرجع إلى أبیه و قد أصابته جراحات کثیرة فقال: یا أبة، العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد أجهدنی فهل إلى شربة من الماء سبیل.»(38)
پیوسته حمله نمود تا از کثرت کشتگان اهل شام از دست او به فریاد آمدند و به سوی پدر بازگشت در حالی که زخمهای زیادی بر ایشان وارد شده بود و گفت: ای پدر العطش العطش، تشنگى مرا مىکشد و سنگینی آهن توانم را برد. آیا راهی برای نوشیدن جرعه آبی هست؟
وقایع شهادت حضرت علی اکبر (علیه السّلام)
در اکثر کتب تاریخی و مقاتل در باب شهادت حضرت علی اکبر (علیه السّلام) آمده است که ایشان با نهایت عطشی که داشتند سلحشورانه به دشمن می تاختند تا مرّة بن منقذ (لعنه الله علیه) ایشان را زخمی نمود. در برخی مقاتل ذکر شده است ضربت بر سر حضرت فرود آمد که ایشان نتوانستند به مبارزه ادامه دهند ولی در برخی از گزارشات فقط به وارد آمدن ضربت اشاره شده است.
پس از آن دو نوع گزارش در مقاتل وجود دارد گزارشاتی که نقل کرده اند حضرت بر روی زمین افتادند و آن قوم خدانشناس پیکر ایشان را شرحه شرحه نمودند و در برخی از گزارشات آمده است از آنجایی که هیچ رمقی برای حضرت علی اکبر (علیه السّلام) باقی نمانده بود دست در گردن اسب انداختند و اسب به میان لشکر تاخت و هر ملعونی که بر سر راه حضرت علی اکبر (علیه السّلام) قرار گرفت ضربت شمشیری بر پیکر او وارد کرد تا ایشان به شهادت رسیدند و در آخرین لحظات پدر مظلوم خویش را صدا کردند.
به اتفاق نقل مقاتل حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) بر بالین پسر حاضر می شوند و با پیکر شرحه شرحه ایشان مواجهه می شود.
در چند گزارش نقل شده است حضرت از روی محبت بیتابانه صورت بر صورت پسر می نهد و لشکریان ابن زیاد (لعنه الله علیهم) را نفرین می کند.
از وقایع دیگری که اغلب مقاتل آن را ذکر نموده اند حاضر شدن حضرت زینب کبری (علیها السّلام) در میدان بر سر پیکر شرحه شرحه حضرت علی اکبر (علیه السّلام) است که حضرت امام حسین (علیه السّلام) خواهر را تا خیمه مشایعت می نمایند.
حمل پیکر پاره پاره و گلگون حضرت علی اکبر (علیه السّلام) توسط جوانان بنی هاشم به دستور حضرت امام حسین (علیه السّلام) نیز در گزارشات بسیاری از مقاتل و کتب تاریخی آمده است.
در منتهی الآمال نحوه به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) چنین شرح شده است:
«و فی روایة انّ مرة بن منقذ لما رأى علیّ الاکبر (سلام اللّه علیه) یحمل و یرتجز قال: علیّ آثام العرب ان مرّ بی یفعل مثل ما أراه یفعل ان لم أثکله أباه فمر یشد على الناس بسیفه فاعترضه مرة بن منقذ فطعنه فصرع.
و على الروایة السابقة: لما ضربه الناس بأسیافهم، اعتنق فرسه فاحتمله الفرس الى عسکر الاعداء فقطعوه بسیوفهم اربا اربا.
و قال أبو الفرج: و جعل یکر کرة بعد کرة حتى رمى بسهم فوقع فی حلقه فخرقه و أقبل ینقلب فی دمه ثم نادى: یا ابتاه علیک منّی السلام هذا جدّی رسول اللّه یقرؤک السلام و یقول عجل القدوم إلینا.
و فی روایة أخرى انّه قال: یا ابتاه هذا جدی رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله) قد أسقانی بکأسه الاوفى شربة لا أظمأ بعدها ابدا و هو یقول: العجل العجل فان لک کأسا مذخورة حتى تشربها الساعة.
فجاء الحسین علیه السّلام إلیه و على روایة سید بن طاوس: فجاء حتى وقف علیه فوضع خده على خده و قال: قتل اللّه قوما قتلوک ما أجرأهم على اللّه و على انتهاک حرمة الرسول على الدنیا بعدک العفا.»(39)
«در روایتى: مرّة بن منقذ چون حضرت علی اکبر (علیه السّلام) را دید که حمله مى کند و رجز مى خواند؛ گفت: گناهان عرب بر گردن من باشد اگر گذر این جوان به نزد من افتاد پدرش را به عزایش ننشانم.
پس همین طور که حضرت علی اکبر (علیه السّلام) حمله مى کرد به مرّة بن منقذ برخورد، مرّة لعین نیزه بر آن جناب زد و او را از پای در آورد.
و به روایتی پس سواران دیگر حضرت علی اکبر (علیه السّلام) را با شمشیرهاى خویش مجروح کردند تا یکباره توانایى از او برفت، دست در گردن اسب درآورد و عنان را رها کرد اسب او را در لشکر اعداء از این سوى بدان سوى مى برد و به هر بى رحمى که عبور مى کرد زخمى بر حضرت على اکبر (علیه السّلام) مى زد تا این که بدنش را با تیغ پاره پاره کردند.
و به روایت ابو الفرج همین طور که شهزاده حمله مى کرد بر لشکر تیرى به گلوى مبارکش رسید و گلوى نازنینش را پاره کرد. آن حضرت از پا افتاد و در میان خون خویش مى غلطید و در این اوقات تحمّل مى کرد تا آنگاه که روح به گودى گلوى مبارکش رسید و نزدیک شد که به بهشت عنبر سرشت شتابد صدا بلند کرد: ای پدرجان، از من به شما سلام این جدم رسول الله است که به شما سلام می رساند و می فرماید: برای آمدن به سوی ما تعجیل کن.
و به روایت دیگر ندا کرد: پدرجان، اینک جدّ من رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) حاضر است و مرا با جام خویش از شربتى سیراب فرمود که هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و مى فرماید: اى حسین، در آمدن تعجیل کن که جام دیگری براى تو ذخیره کرده ام تا فورا بنوشى.
پس حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بالاى سر آن کشته به تیغ ستم آمدند و فرمودند: خدا بکشد جماعتى را که تو را کشتند، چه چیز به آنان تا این اندازه جرأت داده است که از خدا و رسول نترسیدند و پرده حرمت رسول را چاک زدند پس اشک از چشمهاى نازنینش جارى شد و گفت: اى فرزند، بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگانى دنیا.(40)
در امالی صدوق درباره رشادت حضرت علی اکبر (علیه السّلام) و به شهادت رسیدن ایشان چنین آمده است:
برگشت و نبرد کرد تا چهل و چهار تن از آنها را کشت و شهید شد (صلى اللَّه علیه).(41)
در نقلی از بحارالانوار و حیاة الإمام الحسین (علیه السّلام) درباره نحوه به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) و رجزی که ایشان هنگامه بازگشت به میدان می خواندند؛ آمده است:
«فلم یزل یقاتل حتى ضج الناس من کثرة من قتل منهم و روی أنه قتل على عطشه مائة و عشرین رجلا ثم رجع إلى أبیه و قد أصابته جراحات کثیرة فقال یا أبه العطش قد قتلنی و ثقل الحدید أجهدنی فهل إلى شربة من ماء سبیل أتقوى بها على الأعداء فبکى الحسین (ع) و قال یا بنی یعز على محمد و على علی بن أبی طالب و علی أن تدعوهم فلا یجیبوک و تستغیث بهم فلا یغیثوک یا بنی هات لسانک فأخذ بلسانه فمصه و دفع إلیه خاتمه و قال امسکه فی فیک و ارجع إلى قتال عدوک فإنی أرجو أنک لا تمسی حتى یسقیک جدک بکأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا فرجع إلى القتال و هو یقول
الحرب قد بانت لها الحقائق و ظهرت من بعدها مصادق
و الله رب العرش لا نفارق جموعکم أو تغمد البوارق
فلم یزل قتل تمام المائتین ثم ضربه منقذ بن مرة العبدی على مفرق رأسه ضربة صرعته و ضربه الناس بأسیافهم ثم اعتنق فرسه فاحتمله الفرس إلى عسکر الأعداء فقطعوه بسیوفهم إربا إربا.
فلما بلغت الروح التراقی قال رافعا صوته یا أبتاه هذا جدی رسول الله صلى الله علیه و آله قد سقانی بکأسه الأوفى شربة لا أظمأ بعدها أبدا و هو یقول العجل العجل فإن لک کأسا مذخورة حتى تشربها الساعة فصاح الحسین (ع) و قال قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَا.» (42)
«روایت شده آن بزرگوار با اینکه عطشان بود تعداد یکصد و بیست نفر را از لشکر یزید کشت. سپس در حالى نزد پدرش امام حسین (علیه السّلام) مراجعت نمود که زخمهاى فراوانى برداشته بود. او به امام حسین (علیه السّلام) گفت: پدر جان عطش مرا کشت و سنگینى آهن مرا دچار رنج نموده است آیا براى بدست آوردن یک جرعه آب راهى هست که من به وسیله آشامیدن آن قوى شوم و بر دشمنان مسلط شوم؟ حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از اینکه گریه کردند فرمودند: اى پسر عزیزم، بر محمّد و على بن ابى طالب و من ناگوار است که تو ایشان را بیارى خود بخوانى و جواب تو را ندهند. تو استغاثه کنى و بداد تو نرسند. اى پسر عزیزم زبان خود را بیاور. سپس زبان وى را مکید و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان خود بگذار و به جنگ با دشمن برو زیرا مدتی نگذرد که جدّت پیامبر خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) تو را با جام لبریزی سیراب کند که بعد از آن تشنه نشوى. حضرت على اکبر (علیه السّلام) به میدان جنگ برگشت و این رجز را خواند:
حقا که حقایق حرب واضح شد و نمونه هایى براى حقایق قتال ظاهر گردید. به آن خدایى که پروردگار عرش است ما از شما مفارقت نمى کنیم مگر اینکه شمشیرهاى درخشنده را غلاف کنید.
وى همچنان جنگید تا دویست نفر را به قتل رسانید. سپس منقذ بن مرّه عبدى ضربتى بر فرق مبارکش زد که وى را از پاى درآورد و مابقى لشکر نیز آن حضرت را هدف شمشیرهاى خود قرار دادند. پس از این جریان دست به گردن اسب خود درآورد و اسبش او را به طرف لشکر دشمن برد و دشمنان بدن وى را قطعه قطعه کردند. در موقع جان دادن با صداى بلند فرمود: پدر جان، این جدم پیامبر خدا است که مرا با جام آبى سیراب نمود که بعد از آن ابدا تشنه نخواهم شد. جدم رسول خدا می فرماید: العجل العجل زیرا یک جام آب براى تو ذخیره شده است که الساعه آن را خواهى آشامید.
حضرت امام حسین (علیه السّلام) آهی کشیدند و فرمودند: خدا بکشد آن گروهى را که تو را شهید کردند. چه چیزى این جرات را به آنان داد که بر علیه خدا و رسول قیام نمودند و نسبت به پیغمبر خدا هتک حرمت کردند. بعد از تو دنیا نابود شود.»(43)
قرشی در کتاب حیاة الإمام الحسین (علیه السّلام) درباره احوالات قاتل ملعون حضرت علی اکبر (علیه السّلام) می نویسد:
«مرة کان أبوه منقذ من قادة جیش الامام فی معرکة الجمل و استشهد فی تلک الواقعة و حمل ابنه مرة اللواء من بعده و خاض المعرکة و شهد مع علی صفین و النهروان ثم ارتد على عقبه و انحرف عن الاسلام فانضم إلى معسکر ابن سعد و اقترف فی هذه الحرب افظع الجرائم التی منها قتله لشبیه رسول اللّه (ص) على الأکبر.»(44)
«منقذ پدر مرّه از فرماندهان سپاه امام در جنگ جمل بود و در آن واقعه شهید گشت و پسرش مرّه پس از او پرچم را برداشت و در جنگ شرکت نمود و همراه حضرت على (علیه السّلام) در صفین و نهروان شرکت نمود و سپس مرتد گشت و از اسلام منحرف شد و به اردوگاه عمر بن سعد پیوست و در واقعه عاشورا حضرت علی اکبر(علیه السّلام) را به شهادت رساند.»(45)
شرحه شرحه نمودن پیکر حضرت علی اکبر (علیه السّلام) توسط لشکریان ملعون عمر بن سعد و حاضر شدن حضرت سیدالشهدا (علیه السّلام) بر سر پیکر پسر
مقاتل و کتب تاریخی مختلف به حمله وحشیانه لشکر عمر بن سعد (لعنه الله علیهم) به پیکر نازنین حضرت علی اکبر (علیه السّلام) و پاره پاره نمودن آن پیکر مبارک تصریح نموده اند.
در وقعه الطف درباره تکه تکه شدن پیکر حضرت علی اکبر (علیه السّلام) آمده است:
«ففعل ذلک مرارا فبصر به مرّة بن منقذ بن النعمان العبدی فقال: علی آثام العرب إن مرّ بی بفعل مثل ما کان یفعل ان لم اثکله أباه. فمرّ یشدّ على الناس بسیفه فاعترضاه مرّة بن منقذ فطعنه فصرع و احتواه الناس فقطّعوه بأسیافهم.
[فجاءه] الحسین [علیه السّلام] یقول: قتل اللّه قوما قتلوک یا بنیّ، ما أجرأهم على الرّحمن و على انتهاک حرمة الرسول. على الدّنیا بعدک العفاء.»(46)
پس از آنکه چندین بار به دشمن حمله برد مرّة بن منقذ بن نعمان عبدى وى را دید، گفت: [همه] گناهان عرب به پاى من، اگر [این بار این نوجوان از کنارم بگذرد و همان عمل گذشته را تکرار کند و پدرش را به عزایش ننشانم.] [بنابراین این بار که حضرت على اکبر (علیه السّلام) از میدان] مى گذشت و با شمشیرش به مردم حمله مى برد مرّة بن منقذ با وى درگیر شد و با نیزه او را زد، حضرت على اکبر (علیه السّلام) به زمین افتاد مردم دورش را گرفتند با شمشیرهایشان او را قطعه قطعه کردند.
حضرت امام حسین (علیه السّلام) بالاى سرش آمد در حالى که مى فرمود: خدا بکشد ملّتى را که تو را کشت، اى پسرم. چه چیزى آنها را به جسارت در برابر خداى رحمان و هتک حرمت رسول [الله] (صلّى اللّه علیه و آله و سلم) واداشته است. بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگى دنیایی.
در الکامل درباره ارباً اربا شدن پیکر مطهر حضرت علی اکبر (علیه السّلام) آمده است:
«ففعل ذلک مرارا فحمل علیه مرّة بن منقذ العبدیّ فطعنه فصرع و قطّعه الناس بسیوفهم فلمّا رآه الحسین قال: قتل الله قوما قتلوک. یا بنیّ ما أجرأهم على الله و على انتهاک حرمة الرسول على الدنیا بعدک العفاء و أقبل الحسین إلیه و معه فتیانه فقال: احملوا أخاکم فحملوه حتى وضعوه بین یدی الفسطاط الّذی کانوا یقاتلون أمامه.»(47)
«او چندین بار حمله را تکرار کرد. مرة بن منقذ عبدى بر او حمله کرد و نیزه را به تن او فرو برد و او را انداخت. لشکریان با شمشیر او را قطعه قطعه کردند چون حسین (علیه السّلام) پیکر او را دید گفت: خداوند قومى را بکشد که ترا کشتند. آنها نسبت به خدا گستاخ بودند و حرمت پیغمبر را تباه کردند. دنیا پس از تو مباد. حسین با جوانان خود به سمت پیکر حضرت علی اکبر (علیه السّلام) رفتند و به آنها گفت: برادر خود را بردارید. آنها پیکر حضرت را حمل کردند و در جلو خیمه نهادند. در همان خیمه که جنگجویان و مدافعین جمع شده بودند که در پیشگاه حسین (علیه السّلام) نبرد مى کردند.»(48)
در اعلام الوری نیز به این مصیبت شرحه شرحه نمودن پیکر پاک فرزند خامس آل عبا اشاره شده است:
«فبصر به مرّة بن منقذ العبدی لعنه اللّه، فطعنه فصرعه و احتواه القوم فقطّعوه بأسیافهم، فجاء الحسین علیه السلام حتّى وقف علیه فقال: «قتل اللّه قوما قتلوک یا بنیّ، ما أجرأهم على اللّه و على انتهاک حرمة الرسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم» و انهملت عیناه بالدّموع ثم قال: على الدنیا بعدک العفاء.»(49)
«ناگهان مرة بن منقذ عبدى نیزه اى به او زد و او را از بالاى اسب بر زمین انداخت، مردم پیرامون او را گرفتند و با شمشیر بدن مبارک او را پاره پاره کردند، حضرت سید الشهداء (علیه السّلام) خود را به بالین فرزندش رسانید و بالاى سر او نشست و فرمود: خداوند بکشد مردمى را که ترا کشتند. این جماعت خیلى جرأت پیدا کرده اند که به خداوند و رسول او اعتنائى ندارند در این هنگام چشمان آن حضرت پر از اشک شد و گفت: پس از تو خاک بر سر دنیا باد.»(50)
عبارات گزارش مثیرالاحزان درباره این مصیبت جانکاه شرحه شرحه نمودن پیکر پاک حضرت علی اکبر (علیه السّلام) توسط آن لشکریان عنود خدانشناس (لعنه الله علیهم) به مانند گزارش اعلام الوری است.(51)
در نفس المهموم نیز به حمله وحشیانه لشکر عمر بن سعد به پیکر پاک حضرت علی اکبر (علیه السّلام) و پاره پاره نمودن پیکر آن نازنین تصریح شده است:
«فبصر به مرة بن منقذ بن النعمان العبدی اللیثی فقال: علی آثام العرب ان مرّ بی یفعل مثل ما کان یفعل إن لم أثکله أباه. فمر یشد على الناس بسیفه فاعترضه مرة بن منقد فطعنه فصرع و احتواه الناس فقطعوه بأسیافهم.»(52)
پس مرّة بن منقذ بن نعمان العبدى اللّیثى او را بدید و گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من گذرد و همین کار کند و من پدرش را به داغ او ننشانم پس بر او بگذشت و با شمشیر مى زد، مرّه راه بر او بگرفت و بر او نیزه زد و او را بینداخت مردم گرد او را بگرفتند و با شمشیر پیکر او را پاره پاره کردند.»(53)
در مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم نیز به پاره پاره نمودن پیکر نازنین فرزند حضرت سیدالشهدا حضرت علی اکبر (علیهما السّلام) تصریح شده است:
«فقال مرة بن منقذ العبدی علی آثام العرب إن لم أثکل أباه به فطعنه بالرمح فی ظهره و ضربه بالسیف على رأسه ففلق هامته و اعتنق فرسه فاحتمله إلى معسکر الأعداء و أحاطوا به حتى قطعوه بسیوفهم إربا إربا.»(54)
مرّة بن منقذ عبدى مى گوید گناه عرب بر من اگر پدرش را به عزایش ننشانم نیزه اى به پشت او مى زند و شمشیر را بر سر او فرود مى آورد، کلاه شکافته مى شود، اسب رم مى کند و او را به لشکر دشمن مى برد. او را محاصره مىکنند و با شمشیر قطعه قطعه مى کنند.(55)
قرشی نحوه شهادت حضرت علی اکبر (علیه السّلام) را در کتاب حیاة الإمام الحسین (علیه السّلام) چنین شرح می دهد:
«و جعل علی الأکبر یقاتل أشد القتال و اعنفه حتى قتل تمام المائتین و قد ضج العسکر فیما یقول المؤرخون من شدة الخسائر التی منی بها، فقال الوضر الخبیث مرة بن منقذ العبدى علی آثام العرب إن لم اثکل أباه و أسرع الخبیث إلى شبیه رسول اللّه (ص) فطعنه بالرمح فی ظهره و ضربه ضربة غادرة بالسیف على رأسه ففلق هامته، و اعتق علی فرسه یظن انه یرجعه إلى أبیه لیتزود بالنظر إلیه، إلا ان الفرس حمله الى معسکر الأعداء فأحاطوا به من کل جانب و لم یکتفوا بقتله و انما راحوا یقطعونه بسیوفهم اربا اربا تشفیا منه لما الحقه بهم من الخسائر الفادحة.»(56)
«حضرت علی اکبر (علیه السّلام) با سختى و شدت تمام جنگید تا تعداد کشتگان را به دویست رساند، در حالى که لشکریان به گفته مورخان از شدت تلفات وارد شده بر آنان به فغان آمدند که فرومایه پلید، مرة بن منقذ عبدى، گفت: گناهان عرب بر من باد اگر پدرش را به سوگ وى ننشانم پس آن پلید به سوى شبیه رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) رفت و با نیزه ضربه اى بر پشت او زد و با شمشیر ضربه اى ناجوانمردانه بر سر او نواخت که فرقش شکافت. او خود را به گردن اسب آویخت به گمان اینکه وى را به اردوگاه پدر مى برد تا پدر باز هم بر او نظرى بیفکند اما اسب او را به اردوگاه دشمنان برد و آنان از هر طرف بر او گرد آمدند و به کشتن او اکتفا ننمودند بلکه با شمشیرهایشان وى را قطعه قطعه کردند تا از او به خاطر تلفات سنگینى که بر آنان وارد کرده بود؛ انتقام گیرند.»(57)
در دو مقتل منتهی الامال و لهوف ذکر شده است که حضرت امام حسین (علیه السّلام) از بیتابی مواجهه با پیکر پرپر فرزند خود و آن بدن شرحه شرحه صورت بر صورت فرزند گذاشتند و آن قوم عنود خدانشناس را نفرین نمودند:
فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَیْنُ (ع) حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوکَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَکَ الْعَفَاءُ.(58)
حضرت امام حسین (علیه السّلام) آمد تا در کنار بدن مبارک فرزند بایستاد، صورتش را بر صورت فرزند نهاد و فرمود: «خداوند بکشد قومى را که تو را کشتند. چه چیز آنها را بر خدا و بر دریدن حرمت رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله) جرى کرده است. . بعد از تو خاک بر سر دنیا و زندگى دنیایی.» (59)
حاضر شدن حضرت زینب (سلام الله علیها) بر سر پیکر حضرت علی اکبر(علیه السّلام) در میدان و بردن پیکر پاک شرحه شرحه او به سوی خیمه ها توسط جوانان بنی هاشم
در قریب به اتفاق مقاتل و کتب تاریخی آمده است که پس از بر خاک و خون غلتیدن حضرت علی اکبر (علیه السّلام) و حاضر شدن حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) بر سر آن پیکر پاره پاره در خون تپیده، حضرت زینب (سلام الله علیها) خود را به میدان بر سر پیکر حضرت علی اکبر (علیه السّلام) رسانیدند. حضرت امام حسین (علیه السّلام) دست ایشان را گرفتند و تا خیمه بردند و از جوانان هاشمی خواستند که پیکر پاره پاره گلگون حضرت علی اکبر (علیه السّلام) را به خیمه ها برگردانند.
در وقعه الطف، إعلام الورى و مثیر الأحزان و یکی از نقلهای ابن کثیر در البدایة و النهایة تقریبا گزارش مشابه ای از حاضر شدن حضرت زینب (سلام الله علیها) بر سر پیکر در خون تپیده حضرت علی اکبر (علیه السّلام) آمده است:
«و خرجت امرأة مسرعة تنادی: یا اخیّاه و یا ابن اخیّاه، فجاءت حتى کبّت علیه فجاءها الحسین [علیه السّلام] فأخذ بیدها فردّها الى الفسطاط و أقبل [على] فتیانه فقال: احملوا أخاکم فحملوه من مصرعه حتى وضعوه بین یدی الفسطاط الذی کانوا یقاتلون أمامه.»(60)
زنى با شتاب [به میدان] آمد در حالى که فریاد مى زد: اى برادرم، اى برادرزاده ام، خود را روى پیکر انداخت. حضرت امام حسین (علیه السّلام) نزد ایشان آمدند، دستشان را گرفتند و به خیمه بازگرداند و نزد جوانانش آمدند و فرمودند: برادر خود را بیاورید، آنها حضرت على اکبر (علیه السّلام) را زمین برداشتند و بردند و در خیمه اى قرار دادند که جلویش مى جنگیدند.
نقل دیگر از حاضر شدن حضرت زینب (سلام الله علیها) در میدان بر سر پیکر شرحه شرحه حضرت علی اکبر (علیه السّلام) در تاریخ الطبری، مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی و نقلی از البدایة و النهایة و در بحارالانوار به نقل از حُمَید بن مسلم تقریبا مشابه است که در آن ذکر شده است حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) دستور دادند پیکر شرحه شرحه گلگون حضرت علی اکبر (علیه السّلام) را جوانان بنی هاشم به سوی خیام حمل کنند و پیکر مطهر را در خیمه ای قرار دادند که در مقابل آن می جنگیدند:
«قال و کأنی انظر الى امراه خرجت مسرعة کأنها الشمس الطالعه. تنادى: یا اخیاه و یا بن اخیاه، قال: فسالت علیها فقیل: هذه زینب ابنه فاطمه ابنه رسول الله (ص) فجاءت حتى اکبت علیه، فجاءها الحسین فاخذ بیدها فردها الى الفسطاط و اقبل الحسین الى ابنه و اقبل فتیانه الیه فقال: احملوا أخاکم، فحملوه من مصرعه حتى وضعوه بین یدی الفسطاط الذى کانوا یقاتلون امامه.»(61)
گوید: گویى می دیدم زنى شتابان در آمد که گویى خورشید طالع بود و فریاد مى زد: «اى برادرم، اى برادرزاده ام» گوید: پرسیدم کیست؟ گفتند: «این زینب دختر فاطمه دختر پیمبر خداست.» گوید: پس بیامد و بر پیکر وى افتاد، حسین (علیه السّلام) بیامد و دست او را گرفت و سوى خیمگاه برد، آنگاه حسین (علیه السّلام) به طرف فرزند خویش رفت، جوانانشان نیز بیامدند؛ گفت: «برادرتان را بردارید.» پس او را از محل کشته شدنش ببردند و در خیمگاهى نهادند که مقابل آن جنگ مىکردند.(62)
حمل پیکر گلگون حضرت علی اکبر (علیه السّلام) توسط جوانان بنی هاشم به جز منابع ذکر شده در تاریخ الکامل و حیاة الإمام الحسین (علیه السّلام) قرشی نیز ذکر شده است.(63)
پی نوشت
(1) البدایة و النهایة، جلد8، صفحه 185 - موسوعة کربلاء، جلد2، صفحه120- تاریخ الطبری، جلد5، صفحه 446- الأخبارالطوال، صفحه 256- ترجمة الإمام الحسین(ع)، صفحه 151- الکامل، جلد4، صفحه 74 - إعلام الورى، جلد1، صفحه 464- مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 267 - أنساب الأشراف، جلد3، صفحه200- نفس المهموم، صفحه 284
(2)بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 65
(3)الفتوح، جلد5، صفحه 114- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، جلد4، صفحه 105- مقتل الحسین(ع) خوارزمی، جلد2، صفحه30- الأمالی صدوق، صفحه162
(4) تذکرة الخواص، صفحه 230
(5)موسوعة کربلاء، جلد2، صفحه 120
(6)مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه267
(7)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 171
(8)مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، جلد4، صفحه 109
(9)الفتوح، جلد5، صفحه 114
(10) مقتل الحسین(ع) خوارزمی، جلد2،صفحه 34
(11) کامل الزیارات، صفحه 239
(12) کامل الزیارات، صفحه 240
(13) نفس المهموم، صفحه 286 – 285
(14) در کربلا چه گذشت، صفحه 397
(15) مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 267
(16) مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، صفحه 269
(17)ترجمه مقتل مقرم، صفحه 172- 171
(18)نفس المهموم، صفحه 279
(19)در کربلا چه گذشت، صفحه 387
(20)حیاة الإمام الحسین(ع)، جلد3،صفحه 244
(21)زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام، جلد3، صفحه290
(22) موسوعة کربلاء، جلد2، صفحه 116
(23)منتهى الآمال(عربی)، جلد1، صفحه675
(24) منتهی الآمال، جلد2، صفحه 868
(25)منتهى الآمال(عربی)، جلد 1،صفحه 672
(26)منتهى الآمال، جلد2، صفحه 864
(27)الکامل، جلد4، صفحه74- تاریخ الطبری، جلد5، صفحه 446- وقعة الطف، صفحه 242 – مروج الذهب، صفحه 256 - إعلام الورى، جلد1، صفحه 464- الأمالی صدوق، صفحه 162- حیاة الإمام الحسین(ع)، جلد3، صفحه 245- مثیر الأحزان، صفحه 68
(28) نفس المهموم، صفحه 280- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، جلد4، صفحه 109- مقتل الحسین(ع) خوارزمی، جلد2، صفحه 35- الفتوح، جلد5، صفحه 115- 114- منتهى الآمال، جلد1، صفحه 673
(29) بحار الأنوار، جلد 45، صفحه 66
(30)بحار الأنوار، جلد45، صفحه 43- منتهى الآمال، جلد1، صفحه 673 - نفس المهموم، صفحه 280- مقتل الحسین مقرم، صفحه 270
(31) مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، جلد4، صفحه 109
(32)مقتل الحسین(ع) مقرم، صفحه 271 – 270
(33) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 173
(34) منتهى الآمال (عربی)، جلد1،صفحه 674
(35)منتهى الآمال، جلد2، صفحه 865
(36) نفس المهموم، صفحه 281- 280
(37)در کربلا چه گذشت، صفحه 389
(38)الفتوح، جلد5، صفحه 115
(39) منتهى الآمال (عربی)، جلد1، صفحه674 -673
(40)منتهى الآمال، جلد2، صفحه 867 – 865
(41) ترجمه الأمالی (صدوق)، صفحه 162
(42)بحار الأنوار، جلد 45، صفحه44
(43) زندگانى حضرت امام حسین(ع)، صفحه 67 – 65 - زندگانى حضرت امام حسین (علیه السّلام)، جلد3، صفحه296 – 295
(45) زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام، جلد3، صفحه 295
(46) وقعة الطف، صفحه 243
(47) الکامل، جلد4، صفحه 74
(48) ترجمه الکامل، جلد11، صفحه 185
(49)إعلام الورى، جلد1، صفحه 465 – 464
(50) زندگانی چهارده معصوم (علیهم السّلام) ترجمه إعلام الورى، صفحه346
(51) مثیر الأحزان، صفحه 69
(52)نفس المهموم، صفحه 281
(53) دمع السجوم، صفحه 263
(54)مقتل الحسین(علیه السّلام) مقرم، صفحه 271
(55) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 173
(56) حیاة الإمام الحسین (ع)، جلد3، صفحه 247
(57)زندگانى حضرت امام حسین (علیه السلام)، جلد3، صفحه295
(58) اللهوف على قتلى الطفوف، صفحه 114 - منتهى الآمال (عربی)، جلد1، صفحه 674 -673
(59)ترجمه لهوف، صفحه 148
(60) وقعة الطف، صفحه 243- إعلام الورى، جلد 1، صفحه 465 – 464 - مثیر الأحزان، صفحه 69 - البدایة و النهایة، جلد8 ، صفحه 185
(61) البدایة و النهایة، جلد8، صفحه 185- تاریخ الطبری، جلد5، صفحه447- 446 - مقتل الحسین (علیه السّلام) خوارزمی، جلد2، صفحه 36 - بحار الأنوار، جلد45، صفحه44
(62) ترجمه تاریخ الطبری، جلد7، صفحه 3053 - زندگانى حضرت امام حسین(ع)، صفحه67 – 65 - زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام،جلد3، صفحه296 - 295
(63) الکامل، جلد4، صفحه 74- حیاة الإمام الحسین(ع)، جلد3، صفحه 244
منابع
- قرآن کریم
- الأخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود الدینورى، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
- إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، 2 جلد، قم، آل البیت، چاپ اول، 1417 ق.
- الأمالی، محمد بن على ابن بابویه، تصحیح استاد ولى و حسین غفاری، جلد1، تهران، کتابچى، چاپ ششم، 1376ش.
- انساب الأشراف، البلاذرى، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1977/1397
- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
- البدایة و النهایة، أبوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى، بیروت، دارالفکر،1407 ق./ 1986
- تاریخ الطبرى (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبرى، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم ، بیروت، دارالتراث، 1387/1967
- تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، یوسف بن قزاوغلی ابنجوزی، ۲ جلد، محقق: حسین تقی زاده، قم، المجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام، مرکز الطباعة و النشر، ۱۴۲۶ ق.
- ترجمة الإمام الحسین علیه السلام، ابن عدیم، قم، دلیل ما، 1423 ق.
- ترجمه اخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود دینورى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، 1371ش.
- ترجمه الأمالی، محمد بن على ابن بابویه، ترجمه محمد باقر کمره اى، تهران، کتابچى،1376ش.
- ترجمه الکامل (کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران)، عز الدین على بن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.
- ترجمه تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، مترجم: ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375
- ترجمه لهوف، على بن موسى ابن طاووس، ترجمه میر ابو طالبى، 1جلد، قم، دلیل ما، چاپ: اول، 1380 ش.
- ترجمه مقتل الحسین (علیه السّلام) مقرم، عبد الرزاق مقرّم، مترجم محمد مهدى عزیز الهى کرمانى، نوید اسلام، قم، 1381
- حیاة الإمام الحسین علیه السلام، باقر شریف قرشى، قم، مدرسه علمیه ایروانى، 1413 ق.
- در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)، شیخ عباس قمى، مترجم محمد باقر کمره اى، قم، مسجد جمکران، 1381 ش.
- دمع السجوم، عباس قمی، ترجمه: ابوالحسن شعرانی، قم، هجرت، 1381
- زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام (ترجمه جلد 45 بحار الأنوار)، محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، مترجم: محمد جواد نجفى، تهران، اسلامیه،1364
- زندگانی چهارده معصوم (علیهم السّلام) ترجمه إعلام الورى بأعلام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، مترجم: عزیزالله عطاردی، تهران، اسلامیه، چاپ: سوم، 1390 ق.
- زندگانی حضرت امام حسین علیه السلام، باقرشریف قرشی، حسین محفوظی (اهوازی)، قم، بنیاد معارف اسلامی، 1380ش.
- الفتوح، محمد بن علی ابناعثم کوفی، بیروت، دار الأضواء، 1411 ه.ق.
-کامل الزیارات، ابن قولویه جعفر بن محمد، نجف اشرف، دار المرتضویة، چاپ اول، 1356ش.
- الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م.630)، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385/1965
- اللهوف على قتلى الطفوف، على بن موسى ابن طاووس، مترجم: احمد فهرى زنجانى، تهران، جهان، چاپ: اول، 1348 ش.
- مثیر الأحزان، جعفر بن محمد ابن نما حلى، 1جلد، قم، مدرسه امام مهدى، چاپ: سوم، 1406ق.
- مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409ق.
- مقتل الحسین (علیه السّلام)، عبدالرزاق مقرم، بیروت، موسسه الخرسان للمطبوعات، 1426ق.
- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، موفق بن احمد اخطب خوارزم، جلد ۲، قم، أنوار الهدی، 1381ش.
- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، محمد بن على ابن شهر آشوب مازندرانى، 4 جلد، قم، علامه، چاپ اول، 1379 ق.
- منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (عربی)، شیخ عباس قمى، قم، جامعه مدرسین (موسسه النشر الاسلامى)، 1422 ق.
- منتهى الآمال فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام (فارسى)، شیخ عباس قمى، قم، دلیل، 1379ش.
- موسوعه کربلا، لبیب بیضون، بیروت، موسسه الاعلمی، 1427/ 1385ق.
- نفس المهموم، حاج شیخ عباس قمى، نجف، المکتبه الحیدریه، 1421 ق./ 1379ش.
- وقعة الطفّ، لوط بن یحیى ابو مخنف کوفى، 1جلد، قم، جامعه مدرسین، چاپ: سوم، 1417ق.