به گزارش سراج24؛ زندگی با همه فراز وفرودهای آن در شعر نیما موج میزند و بوی گندمزار باران خورده، برگهای سبز جنگل و طبیعت ناب و بکر کوهستانهای مازندران را در ابیات شعر نیما نمایان است، او خود را عاشق و شیدای وطن میخواند و میگوید «من یوش، وطنم را دوست دارم» و به ایل و تبارش افتخار میکند.
از نیما به عنوان خورشیدی در مرکز ثقل ادبیات فارسی ایران زمین یاد میکنند و ادب شناسان اعتقاد دارند که شعر از زمان نیما به بعد به سمت هماهنگی و هارمونی رفته است. بی راه نیست که وی را پدر شعر نو میخوانند و پدر شعر نو با حرکت از شعر کلاسیک و موزون به سمت شعر نو و سپید به کلمات هارمونی بخشید و به جای حقیقت گرایی به سمت واقعیت گرایی رفته است.
همه چیز نیما با دیگران فرق میکرد، حتی خواستگاری وی از عالیه خانم با جملاتی که بر روی کارت نوشته بود، «سازت کوک شده آسمانی قابلیت و هنر نواخته شدن و لرزانیدن است قلبت را جلوی طبیعت باز کن تا نغمههای عشق و جوانی را با ارتعاش اشک و تبسم از تارهای آن بیرون بکشی».
قصه رنگ پریده، خون سرد، خانواده سرباز، افسانه نیما را به کماندار بزرگ کوهستان تبدیل میکند، عشق او را به شاعری کشانده بود که مژده روز باران میدهد و زخمه بر ساز زمان میزند، شعرهایش مردم را راهنمایی میکرد اما مردم او را نمیشنوند و او را دیوانه میپندارند که به دنبال افسانه است.
«من ندانم با که گویم شرح درد - قصه رنگ پریده، خون سرد، هرکه با من همراه و پیمانه شد- عاقبت شیدا دل و دیوانه شد». نیما فرزند طبیعت است و در افسانه طبیعت را زندگی میکند و با به کار بردن نمادها به عمق شعرش میافزاید و درونی کردن و عمق بخشیدن به معنای شعر نیما را خاص و یکه کرده است.
به اعتقاد ادب دوستان زبان و بیان نیما ساده و روشن و محتوای اشعارش اجتماعی و در حمایت از ستمدیدگان است، جایی که در شعر محبس میگوید «موی ژولیده جامهها پاره همه بیچارگان بیکاره بی خبر این یک از زن و فرزند و آن دگر از ولایت آواره».
پرواز نیما با ققنوس
نیما شاعر جنگلهای مازندران با بالهای ققنوس در آسمان ادبیات شعر ایران پرواز میکند شعری که برآمده از تفکرات عمیق نیماست اما با گذشت سالها نیما همچنان ناشناخته است و با آنکه قالب نیمایی شناخته شده و سهل الوصول است اما معنای کار انقلاب نیما هنوز مبهم مانده است.
ادب شناسان و فرهنگ دوستان از نیمه به عنوان سنت شکن در تاریخ ادبیات ایران یاد میکنند و اعتقاد دارند، نیما از روی ناتوانی و نادانی شعر بیوزن نسروده بلکه تلاش کرده ادبیات دیار خود را با جهان پیشرفته هماهنگ کند.
به اعتقاد اینان نیما ظرفی تازه و ظرفیتی تازهتر برای ادبیات آورده است و نیمای غریب تنها مقابل سنتهای کهن سینه سپر کرد و نه تنها سنت شکنی کرد و بلکه توانست پیوندی نوع بین واژگان و طبیعت درآمیزد.
علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج در ۲۱ آبان ماه ۱۲۷۴ خورشیدی در روستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور مازندران دیده به جهان گشود و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ در ۶۴ سالگی بر اثر بیماری ذات الریه دار فانی را وداع گفت. او در ۶۴ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییر ناپذیر میکرد، با شعرها و رایهای محکم و مستدلش، تحول بخشد.
تعریف و تبصره و یادداشتهای دیگر، حرفهای همسایه، حکایات و خانوادهی سرباز، شعر من، مانلی و خانهی سریویلی، فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ، قلم انداز، کندوهای شکسته (شامل پنج قصهی کوتاه) و نامههای عاشقانه از جمله آثار این شاعر مازندرانی است. مقالههای متعدد در زمان همکاری با نشریههای آن دوران و نامههایی که از نیما باقی مانده که در برخی از آنها به نقد وضع اجتماعی و تحلیل شعر زمان خود میپرداخته است از جمله آثار دیگر نیما هستند.
علی نوری اسفندیاری معروف به نیما یوشیج در یوش که دهی سردسیر، دورافتاده و کوهستانی بود و از توابع نور مازندران محسوب میشد، به دنیا آمد. پدر وی میرزا ابراهیم نوری اسفندیاری، ملقب به اعظامالسلطنه، مالکی بلند قامت و تفنگدار بود و مادر وی طوبی مفتاح نام داشت. نیما، برادران و خواهرانی بهنامهای بهجت، ناکیتا، ثریا و رضا (لادبن) داشت.
از نیما در ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ خورشیدی اثر خاصی در دست نیست. او در ۱۳۱۳ خورشیدی قلعه سقریم را سرود. از آن سال، تا ۱۳۱۶ خورشیدی نیما به خاطر مشکلات زندگی و دیگر مشکلات روحی، حال خوشی نداشت و به قول مهدی اخوان ثالث، در خانه خود گویی به چله نشسته بود.
در ۱۳۱۶ تا ۱۳۱۹ خورشیدی اما نیما دست به قلم برد و ققنوس، لاشخورها، خانه سریویلی و آثار دیگری را سرود. پس از ورود متفقین و سقوط رضاخان، فضای سیاسی کشور باز شد و احزابی مثل حزب توده سر برآوردند. از آن پس نزدیکی میان نیما و حزب توده بهوجود آمد. اما او هیچگاه عضو آن نشد، همیشه استقلال خود را از آن حزب حفظ کرد و مانند بسیاری دیگر، او نیز پس از چندی از آن حزب سر خورده شد. در دوران نخستوزیری محمد مصدق، نیما با انتشار اشعاری، همدلی خود را با مصدق و جنبش وی نشان داد. نمونه آن شعر مرغ آمین است که در نشریه اتمک که نشریهای طرفدار جنبش ملیشدن صنعت نفت بود، منتشر شد.
همچنین نیما شعر دل فولادم را برای مصدق سرود. نیما در ۱۳۲۲ خورشیدی همسایه جلال آلاحمد در تجریش شد. در سالهای پس از کودتا، نیما خانهنشین شد و با عده اندکی از افرادی، مثل آلاحمد، سیمین دانشور و ابراهیم ناعم رفت و آمد داشت و تنها با بهمن محصص که در ایتالیا بود، نامهنگاری میکرد.