
به گزارش سراج24؛ در هفته دوازدهم کتابخوانی پایگاه خبری سراج24 قصد داریم به معرفی کتاب «پیرمرد و دریا»، نوشته ارنست همینگوی، بپردازیم.
درباره کتاب
پیرمرد ودریا، رمانی کوتاه از نویسنده معروف آمریکایی "ارنست همینگوی" است. به گفتهی همینگوی، کوله بار این چند ساله زندگی هنری او میباشد.
کتاب، شرح تلاشهای یک ماهیگیر پیر کوبایی است که طی 84 روز گذشته، حتی یک ماهی هم صید نکردهاست و در دل دریاهای دور برای به دام انداختن یک نیزه ماهی بسیار بزرگ با آن وارد مبارزهٔ مرگ و زندگی میشود.
همینگوی را جز پیشگامان داستاننویسی مدرن میدانند. نثر همینگوی ویژگیهای منحصر به فردی را به همراه دارد که در ادامه به دو مورد اصلی میپردازیم :
سادگی
رمانهای همینگوی همگی دارای نثری ساده و روان هستند که پیرمرد و دریا نیز از این قاعده مستثنی نیست. متن کتاب به گونهای نوشته شده که افراد مختلف با سطح علمی گوناگون، میتوانند با کتاب ارتباط برقرار کنند. در واقع، پیرمرد و دریا، بدون به کار بردن لغات پرتکلف و پیچیده، طیف وسیعی از مخاطبان جهانی را جذب خود میکند.
تصویرسازی
خصیصه بسیار مهم دیگر این رمان و نیز سایر آثار همینگوی، بیان موقعیتها همراه جزئیات آنهاست به نحوی که مخاطب، پس از خواندن سطری از قصه، نسبت به موضوع ادراک تصویری پیدا میکند و بدین صورت، نویسنده، به صورت غیر مستقیم، به شرح وقایع رمان میپردازد. برای مثال، در بخشی از رمان میخوانیم:
« پیرمرد لاغر و خشکیده بود و پشت گردنش شیارهای ژرف داشت. لکههای قهوهای رنگ سرطان خوشخیم پوست که از بازتاب آفتاب بر دریای گرمسیر پدید میآید روی گونههایش بود. لکهها هر دو سوی چهرهاش را تا پایین پوشانده بود و از کشیدن ریسمان ماهیهای سنگین بر کف دستهایش خطهای ژرف افتاده بود. اما هیچکدام از این خطها تازه نبود. مانند شیارهای بیابان بیماهی کهن بود.»
در همین بریدهای از متن کتاب هم مشاهده میکنیم که نویسنده، چگونه با بیان ریزترین المانها و یا استفاده از تشبیه، تصاویر را در حافظه ما ثبت میکند.
همینگوی به جای این بیان مستقیم که «پیرمردی لاغر بود که ماهیگیری میکرد»، با به کار انداختن قوه تخیل خواننده قصه، به سالخوردگی و نحیفی پیرمرد اشاره میکند و در ادامه، با ذکر این نکته که «لکههای قهوهای رنگ سرطان خوشخیم پوست که از بازتاب آفتاب بر دریای گرمسیر پدید میآید روی گونههایش بود» و «از کشیدن ریسمان ماهیهای سنگین بر کف دستهایش خطهای ژرف افتاده بود» به شغل ماهیگیری او و سختیهایی که در این راه کشیده، اشاره میکند.با این توضیح، میتوانیم به این موضوع اشاره کنیم که روایت پیرمرد و دریا، روایتی شبه سینمایی است.
پیرمرد و دریا در سال 1953 جایزه پولتیز و در سال 1954 جایزه ادبی نوبل را از آن خود کرده است.
درباره نویسنده
ارنست همینگوی (Ernest Hemingway)، با نام کامل ارنست میلر همینگوی، در 21 ژوئیهی سال 1899 در آمریکا به دنیا آمد. او یکی از بهترین نویسندگان ادبیات آمریکا به حساب میآید که رمانها و داستانهای کوتاه بسیاری از خود به یادگار گذاشته است. او اولین فرزند خانواده بود و پدرش نیز پزشک بود. ارنست همینگوی در مدارس عمومی درس خواند و در دبیرستان نویسندگی را آغاز کرد. او در سال 1917 از دبیرستان فارغالتحصیل شد و دیگر تحصیلات خود را در دانشگاه ادامه نداد. ارنست همینگوی به جای تحصیل در دانشگاه ترجیح داد خبرنگار یک روزنامه شود.
ارنست همینگوی پس از شروع جنگ جهانی اول بارها تلاش کرد تا به خدمت ارتش درآید اما از آنجایی که چشمان ضعیفی داشت، ارتش این اجازه را به او نمیداد. در نهایت او تصمیم گرفت تا به عنوان رانندهی آمبولانس صلیب سرخ آمریکا در جنگ حاضر شود. در 8 ژوئیهی 1918 زمانی که ارنست همینگوی هنوز 19ساله نشده بود، در شهری در ایتالیا مجروح شد. پس از آن به بیمارستانی در میلان منتقل شد. همینگوی عاشق پرستار آن بیمارستان شد و با او ازدواج کرد. بعد از آنکه همینگوی در خانه بهبودی کامل خود را به دست آورد، دوباره به کار نویسندگی پرداخت، و همچنین به عنوان خبرنگار خارجی یک نشریه به فرانسه میرفت. در آن سالها نویسندگان آمریکایی بزرگی در پاریس زندگی میکردند.
ارنست همینگوی مشوقان مشهوری داشت. نویسندگان بزرگی چون اسکات فیتز جرالد او را به نوشتن تشویق میکردند. ارنست همینگوی در سال 1925 توانست اولین کتاب مهم خود را با نام «در زمان ما» منتشر کند. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه بود. دومین کتاب همینگوی با نام «خورشید همچنان میدمد» موفقیت چشمگیری برای او به همراه داشت. همینگوی در پاریس زندگی میکرد اما برای کارهای مختلفی چون اسکی، ماهیگیری و گاوبازی به دیگر نقاط جهان سفر میکرد. همین فعالیتها تجارب مهمی برای نویسندگی او بود. او عاشق اسپانیا و مسابقات گاوبازی بود. این اشتیاق او در داستان «مرگ در بعدازظهر» مشخص است.
ارنست همینگوی حتی در زمان جنگ داخلی اسپانیا چهار بار به این کشور سفر کرد. او در جنگ داخلی اسپانیا از جمهوریخواهان حمایت میکرد. ارنست همینگوی با پشتیبانیهای مالی خود سعی میکرد که این گروه در برابر ملیگرایان به رهبری ژنرال فرانکو پیروز شود. همچنین او نمایشنامهای به نام «ستون پنجم» نوشت که حوادث آن در شهر مادرید اتفاق میافتاد. تجربهی جنگ اسپانیا باعث شد تا ارنست همینگوی یکی از رمانهای شاهکار خود را بنویسد. اسم این رمان «زنگها برای که به صدا درمیآیند» است و بسیاری از منتقدان این کتاب را بهترین کتاب ارنست همینگوی میدانند.
ارنست همینگوی با آغاز جنگ جهانی دوم به لندن رفت و در آنجا به عنوان خبرنگار کار کرد. او همچنین در برخی از فعالیتهای نظامی نیز شرکت کرد. همچنان که آتش جنگ در اروپا شعلهور میشد، ارنست همینگوی به کوبا رفت و در سالهای منتهی به انقلاب کوبا در این کشور زندگی کرد. البته او در مدت زندگی در کوبا به نقاط مختلف جهان سفر میکرد. او در این مدت کتاب «پیرمرد و دریا» را در سال 1952 نوشت. شخصیت اصلی این رمان پیرمردی کوبایی است. ارنست همینگوی برای این کتاب جایزهی پولیتزر را در سال 1953 دریافت کرد. همچنین این کتاب باعث شد که او جایزهی نوبل ادبیات را نیز به دست بیاورد.
ارنست همینگوی در سال 1960 به آمریکا برگشت. او سعی کرد در ابتدا فعالیتهای ادبی و سیاسی خود را همانند قبل ادامه دهد، مدتی هم موفق بود اما پس از مدتی مشکلاتی برای او ایجاد شد. او دچار اضطراب و افسردگی شدید شد، به حدی که دو بار در بیمارستان بستری شد. پزشکان تلاش کردند که او را از طریق شوکدرمانی بهبود دهند اما دو روز بعد، زمانی که به خانه برگشت، با اسلحه به خود شلیک کرد و به زندگیاش پایان داد. ارنست همینگوی در 2 ژوئیهی سال 1961 درگذشت.
بخشهایی از کتاب
«پس از روشن شدن هوا با خود گفت: «من روی این طعمهی چهل پایی کار میکنم. اونو میبرم و به طنابهای ذخیرهام اضافهاش میکنم. دویست متر طناب و دام و قلاب و طعمه رو از دست خواهم داد. اونو میشه جایگزین کرد اما اگه من چند تا ماهی بگیرم و ماهی بزرگ خودشو خلاص کنه کی میتونه جایگزینش کنه؟ نمیدونم این ماهی که همین الان قلابو گرفت چیه! میتونه یه نیزه ماهی، لاک پشت بزرگ یا کوسه باشه. تا حالا حسش نکردم. باید هر چه زودتر از شرش خلاص بشم.»
او بلند گفت: «کاش پسرک همراهم بود.»
با خود گفت: «حالا که پسرک همراهت نیست، تو کاملا تنها هستی و چه هوا تاریک باشه و چه روشن، بهتره رو آخرین طنابت کار کنی. طنابو ببر و دو حلقهی ذخیره رو اضافه کن.»
پس همین کار را کرد. در تاریکی کار سختی بود. ماهی تکانی ناگهانی خورد، به پایین رفت و پیرمرد را پایین کشید که باعث شد زیر چشمش زخم شود. خون مقداری روی گونهاش پایین آمد اما قبل از اینکه به چانهاش برسد، بند آمد و خشک شد. او سر کارش برگشت و به چوبها تکیه داد.»