اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۵:۴۱:۳۰
اذان ظهر ۱۲:۰۶:۰۲
اذان مغرب ۱۷:۱۷:۵۵
طلوع آفتاب ۰۷:۱۲:۳۱
غروب آفتاب ۱۶:۵۷:۳۸
نیمه شب ۲۳:۲۰:۰۴
۱۴۰۲/۰۱/۰۲ - ۰۵:۰۰

در بیان تمنای حضرت موسی(ع) به مشاهده خداوند

عارفان گفته‌اند که حضرت موسی از نظر مدارج عرفانی در مقام گوش بود و از این جهت خداوند با او سخن گفت و او را کلیم الله گفتند یعنی کسی که با خدا هم کلام شده است.

در بیان تمنای حضرت موسی(ع) به مشاهده خداوند

به گزارش سراج24؛ ۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی ‎ از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. شصت و نهمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در بیان تمنای حضرت موسی(ع) به مشاهده خداوند» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ﴿اعراف ۱۴۳﴾

و هنگامی که موسی به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او تکلم فرمود، گفت: ای پروردگار عالمیان خود را به من بنمای چنانکه گویی تو را می‌نگرم. خداوند فرمود: هرگز مرا(به چشم) نخواهی دید. پس اگر خواهی در کوه نظاره کن، اگر آن برجای خود استوار ماند پس تو نیز زود باشد که مرا ببینی. پس هنگامی که خداوند بر کوه تجلی کرد، کوه بی‌درنگ مُندک و متلاشی شد و موسی نعره‌ای زد و بی‌هوش افتاد. پس هنگامی که به هوش آمد گفت ای پروردگار سبحان، تو(از مقام رویت و ادراک جسمانی) منزهی، من به درگاه تو باز می‌گردم و توبه می‌کنم و در میان قوم خود نخستین کسی هستم که به (نزاهت ذات) تو ایمان دارم(۱۴۳).

عارفان گفته‌اند که حضرت موسی از نظر مدارج عرفانی در مقام گوش بود و از این جهت خداوند با او سخن گفت و او را کلیم الله گفتند یعنی کسی که با خدا هم کلام شده است. ضرب المثل معروفی نیز هست در ادب پارسی که به مقام گوش برای موسی و مقام چشم باری محمد(ص) اشاره کرده است:

محمد، دیدن و  موسی، شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن

و به همین جهت وقتی موسی از خدا تقاضای دیدار کرد خطاب رسید که «لن ترانی» یعنی هرگز مرا نخواهی دید و این عبارت«لن ترانی» با توجه به معنای نفی و ردّی که در آن هست در زبان فارسی به تدریج به معنی سخنان تند و ناسزا رواج یافته است، چنانکه گویند فلان دشمن آمد و مشتی لن ترانی گفت و رفت.

پاسخ خداوند به موسی شاید تعلیمی باشد موسی و همگان را که هیچ  ماهیتی را تاب تجلی آن وجود مطلق نیست، چنانکه سایه تاب تجلی آفتاب را ندارد. اگر این بیاید آن می‌رود پس تو ای موسی بنگر که چگونه وقتی من آمدم کوه رفت. آن کوه در تو نیز هست، اکنون که برقی از آن تجلی بر کوه تافت تو را مدهوش کرد بنگر که اگر آن تجلی تمام بر تو زند، با تو چه خواهد کرد.

آرزو می‌خواه لیک اندازه خواه
برنتابد کوه را یک برگ کاه (مثنوی)

مولانا تجلی خداوند را بر کوه تعبیر به شراب کرده که کوه در مستی آن محو گردید.

کوه طور اندر تجلی حلق یافت
تا که می‌نوشید و می‌ را برنتافت

صار دکا منه و انشق الجبل
هل رایتم من جبل رقص الجمل (مثنوی)

کوه در آن تجلی مست و محو و مندک شد و بر خود شکافت.

آیا شما هرگز دیده‌اید که کوه مانند شتر به رقص آید؟

و باز از نگاهی دیگر عارفان آن تجلی را پرتو عشق دانسته‌اند که کوهها و سنگها را به رقص می‌آورد و با داود هم آواز می‌کند که «یا جبال اوّبی معه» (سبا ۱۰)

جسم خاک از عشق بر افلاک شد
 کوه در رقص آمد و چالاک شد (مثنوی)

بیا تا کوه را از قصه عشق
به رقص آریم چون سرو و صنوبر (الهی قمشه‌ای)

اما برخی دیگر از اهل معرفت«لن ترانی» را نوعی ناز و شرکشی محبوب دانسته‌اند که موسی آن را درنیافته و در کوه نظر کرده است در حالی که باید بر درخواست خود پافشاری می‌کرد و می‌گفت: «من جبل را نخواهم بلکه خواهم که در چهره تو بنگرم»

صد لن ترانی گویی از ره برنگردیم
ما و وصالت دیگر از هر کار توبه (الهی قمشه‌ای)

ناز حسنش با کلیمی لن ترانی گفت، گفت
پادشاهی را عتابی با گدایی رفت، رفت (الهی قمشه‌ای)

بگشوده از رخ پرده یار ماه منظر
گه لن ترانی گوی و گاهی من رَآنی (الهی قمشه‌ای)

مَن رآنی اشاره است به حدیقی که پیامبر اکرم فرمود: من رَآنی فقد رَأی الحق، یعنی هر کس مرا دید خدا را دیده است.

و از این حدیث برمی‌آید که نبی اکرم حضرت حق را مشاهده کرده و آئینه روی او شده است تا دیگران از چشم او جمال پروردگار را بنگرند.

در باب تقاضای موسی و لن ترانی شنیدن دو رباعی گفته‌اند که هر دو جالب و خواندنی است. رباعی اول این است که:

چو رسی به طور سینا «ارنی» مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنّا به جواب «لن ترانی»

اما در پاسخ این رباعی گفته‌اند:

چو رسی به طور سینا «ارنی» بگوی و مگذر
که جوابت آید از دوست اگر چه «لن ترانی»

شیخ محمود در تفسیر آیه «ارنی» گوید:

تو را تا کوه هستی پیش باقی است
به گوشت لفظ«ارِنی» «لن ترانی» است (گلشن راز)  

یعنی خداوند با موسی «لن ترانی» نگفت بلکه گفت «ترانی» یعنی مرا می‌بینی اما چون کوه إنّیّت و هویت موسی بین موسی و حق حجاب شد آن صدا در کوه پیچید و به گوش موسی «لن ترانی» آمد.

البته این تعبیرات از جنس تفسیر آیات الهی نیست بکله به ظاهر برخلاف صریح آیه است اما بیان عارفان اغلب حسن تعبیری است که از آیه‌ای می‌کنند تا لطیفه دیگر را در دل بنشانند. انی فارض مصری نیز در بیتی از یکی از قصاید کوتاه خود با اقتباس از همین آیه گفته است:

فاذا سالتُک ان اراک حقیقة
 فاسمح و لا تجعل جوابی، لن تری

هنگامی که از تو تمنا می‌کنم که خود را به حقیقت به من بنمایی،

تمنای مرا برآور و کلمه «لن ترانی» را در جواب میاور.

از آنجا که حضرت احدیت نور آسمان و زمین است و از آنجا که هر چه غیر اوست همه در حکم سایه‌اند و سایه تاب تحمل نور را ندارد، از این رو اگر خداوند هستی بر هر چه تجلی کند، آن چیز، از آن تجلی، همچون کوه طور، محو می‌شود، چنانکه آفتاب آسمان در پیش آفتاب احدیث.

آفتاب از روی او شد در حجاب
سایه را باشد حجاب از آفتاب (حافظ)

در عین حال باید دانست که سایه‌ها «ما سوی الله» نیستند بلکه همان نور خورشید احدیتند که از شدت وحدت آن کاسته شده و به عالم ادراک نزدیک ‌تر شده است.

از او چون روشنی کمتر نماید
در احوال تو حالی می‌فزاید (گلشن راز)

و در ادب جهان گاه از عالم و عالمیان تعبیر به خیال و ظلال کرده‌اند.

ز بتم که جز خیالی به سرای دل نیاید
چه کنم اگر نگویم که جهان خیال باشد (الهی قمشه‌ای)

منبع: ایکنا
اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۶۷
آخرین مطالب
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••