
به گزارش سراج24؛ در هفته نهم کتابخوانی پایگاه خبری سراج24 قصد داریم به معرفی کتاب «رشد» که حاوی مجموعه سخنان استاد علی صفائی حائری است، بپردازیم.
درباره کتاب
این کتاب حاوی نگاهی نو در برخورد با قرآن است و دیداری تازه با سوره عصر دارد. بخش اول کتاب، پیرامون آسیبشناسی روش مطالعه واژگان قرآنی و نحوه مواجهه با آنهاست و در بخش دوم آن از رهگذر فهم آیات سوره عصر، به این سؤال اساسی پاسخ داده میشود: هدف انسان در زندگی چیست و برای چه آفریده شده است؟
برای رسیدن به پاسخ صحیح این سؤال، ابتدا سه واژه خسر، رشد و تکامل تحلیل میشود و نهایتاً مشخص میگردد که «رشد » هدف اصلی از آفرینش انسان است. رشد، زیاد شدن انسان به معنای جهت دادن به استعدادهاى تکاملیافته انسانی است؛ جهتی که استعدادهای انسان را از بنبست مى رهاند و آدمی را از خسر نجات میدهد. تفاوت رشد و تکامل، و ضرورت رشد و عوامل رشد،مطالبی است که در این کتاب مطرح گردیده است.
درباره نویسنده
علی صفایی حائری متولد ۱۳۳۰ معروف به عین صاد، روحانی، نویسنده و اندیشمند شیعه. وی بر نگرش نظاممند به آموزههای دینی تأکید داشت؛ یعنی بر این باور بود که دین تنها شامل احکام اقتصادی، سیاسی، تربیتی و... نیست؛ بلکه نظامهای اقتصادی و تربیتی و سیاسی و… هم ارائه میکند.
صفایی نظام تربیتی را بر دیگر نظامهای دینی مقدم میدانست و معتقد بود پیامبر با اِعمال روش تربیت اسلامی، فلسفه، عرفان، اخلاق و فقه اسلامی را در فکر و احساس و رفتار مؤمنان پرورش داده است.
صفایی به هنر علاقمند بود و برخی از هنرمندان سینما و شاعران با او ارتباط داشتند. از میانه دهه ۱۳۸۰ش از اندیشههای صفایی بیشتر اقبال شد. در دهه گذشته، همایشهایی برای بزرگداشت او برگزار و ویژههنامههایی درباره وی در مطبوعات منتشر شده است.
صفایی در ۲۲ تیر ۱۳۷۸ در راه سفر به مشهد و زمانی که قصد بازدید از پشتصحنه فیلم کودک و سرباز، ساخته رضا میرکریمی را داشت، در سانحه تصادف درگذشت. سید مهدی روحانی در قم بر او نماز میت اقامه کرد و پس از آن، در گلزار شهدای علی بن جعفر، نزدیک قبر فرزند شهیدش دفن شد.
بخشهایی از کتاب
«آنچه که به اوج خویش رسید؛ مثلاً قدرت بازوها، قدرت فکری، قدرت عقلی، قدرت روحی ووو هنگامی که به اوج خود رسیدند و از نقصها رها شدند، تازه همینها همراه یکی از دو حالت رشد و یا خسر هستند. اگر با دستم و قدرت بازویم در جهت عالیتر کار کنم، رشد کردهام وگرنه خسارت دیدهام و باختهام.
و همین طور در قسمت فکری و عقلی و روحی.
ما خیال میکنیم که اگر بُعد معنوی این قرن به اندازه بُعد صنعت و قدرت مادی پیشرفت کند، کار انسان به سامان میرسد و این است که نهضت اخلاقی راه میاندازیم ... در حالی که این انسان به تکامل رسیده در این دو بُعد، بیشتر و عمیقتر بنبست و پوچی و عبث را احساس میکند.
انسان هنگامی که در اوج رفاه موعود سوسیالیسم قرار بگیرد و در بعد معنوی به عرفان عمیق هند هم دست بیابد و روح تشنهاش را در زیر شبنم جنگلهای مبهم هند، سیراب کند و به طراوت برساند، این انسان سرشار در دو بعد، رنجاش عمیقتر و جانکاهتر خواهد شد و بنبست سختتری خواهد داشت.
اگر در جوامع سرمایهداری پس از رسیدن یک عده به رفاه عالی، برای همینها بنبست مطرح شد، در جوامع سوسیالیست پس از رسیدن به اوج رفاه عمومی، همه هیپی میشوند و به عصیان چنگ میزنند و به عرفان شرق پناه میآورند... تا آن روز که در این بنبست هم بمانند و راهی دیگر بخواهند.
انسان حتی پس از فرار از بیرون و هجرت از بیرون و رسیدن به پناهگاه درونی خویش، در این زندان هم نمیتواند بماند و در این آزادی هرز هم نمیتواند دوام بیاورد، که در این وسعت تبخیر هم مجبور است خویشتن را از هرزگی و ولنگاری برهاند و خود را در جهتی عالیتر رهبری کند و از آزادی خویشتن هم آزاد گردد.»