به گزارش سراج24؛ فاطمه یزدانی: در این حافظه تاریخی صدساله خاورمیانه، غرب از هیچ تلاشی برای نابودی هر آن چه با منافعش در تعارض باشد، کوتاهی نکردهاست. از آنجایی که اسلام و مقاومت ملتهای خاورمیانه راه را به روی استثمار آنان میبندد و حضور نظامی هم دیگر جوابگو نیست. آمریکا بعد از حضور ۲۰ ساله اش به بهانه وقایع یازدهم سپتامبر در افغانستان شکست میخورد و مجبور به خارج کردن نیروهای خود میشود. آسیاب دوباره میچرخد و آمریکا نوبت به نوبت نیروهای نظامی خود را از کشورهای منطقه خارج میکند؛ یک روز از سوریه؛ یک روز از عراق و اکنون از افغانستان.
این خروج اجباری حداکثری از کشورهای منطقه خیلی برای آمریکا گران تمام میشود. جریان استکباری برای حفظ مصالح خود ناچار به جنگ افروزی در خاورمیانه است. نظام سلطه وقتی نفوذ خود را از دست بدهد، هنوز هم مهره هایی برای بازی دارد؛ چراکه همچنان احساس خطر می کند. جنگ های روانی همیشه قابلیت این را دارند که ورق را برگردانند. جنگ روانی طوری است که نمیفهمی کِی و کجا خوردی.
در طول این سالها مشخصات آمریکا یک تاکتیک ثابت برای ضعیف کردن جریان مقابل خود داشته: «کار خودت را به خودشان محول کن.» آمریکا جایی که دیگر خود نمیتواند جریان را رهبری کند و حضور مستقیم خود را از دست میدهد، با ایجاد التهابات و مسائلی زیرپوستی، از خود مردم کشورها برای وخیمتر کردن اوضاع استفاده میکند. در جریان خیلی از انقلاب های مخملی در کشورهای دیگر نیز چنین چیزی صدق می کند. آمریکا به طور روشنی با استفاده از قوه محرکه مردم و بدون هیچ گونه عملیات نظامی اهداف خود را پیش میبرد. تعجبی ندارد اگر پروژه های ایران هراسی در افغانستان و افغان هراسی در ایران با جدیت تمام دنبال شوند. گستردگی فضای مجازی و روایت های متعدد به آنها در این امر یاری میرساند.
با وجود اینکه رهبر انقلاب صراحتاً بارها بر هم زبانی و هم دین بودن دو ملت ایران و افغانستان تأکید داشتند، اما تحریف و سوء استفاده از موضع جمهوری اسلامی در قبال تحولات و کشمکشهای اخیر افغانستان و طالبان، جرقه شعلهور شدن بیشتر این جریان را زد. واکنش مبهم در مقابل افغانستان به همراه عدم رعایت و مدیریت درست در رسانهها، خصوصاً فضای مجازی به سکوت در قبال افغانستان تعبیر شد و جریان ایران ستیزی با سوء استفاده از این موقعیت، اتهام تطهیر کردن طالبان توسط ایران را هم بر سر زبانها انداخت.
زمانی که با چنین شرایطی روبهرو هستیم، اهمیت گفتارهای سیاسی و در دست داشتن رسانههای قدرتمند برای روایت اول از اتفاقات منطقه دو چندان میشود.
جمهوری اسلامی حتی اگر نخواهد مواضع خود را تغییر دهد؛ برای اینکه نخواهد در زمین غرب بازی کند و گل به خودی بزند؛ باید ادبیات مواضع اش را با لحنی متفاوت دنبال کند. ما باید قاعده کار در فضای مجازی و تاثیر جدی آن را فراموش نکنیم و بدانیم که با در پیش گرفتن سکوت در فضای مجازی روایت هایی که می توانستیم از خودمان داشته باشیم را از دست میدهیم و زمانی که خودمان خودمان را روایت کنیم دشمن این کار را انجام میدهد.
نباید غافل شویم که افغان گریزی هم در ایران به شدت دنبال می شود. ذات نظام استعماری با نژاد پرستی گره خورده است. در دهه های اخیر پس از مهاجرت افغانستانیها به دلیل مشکلات متعددی که در سرزمین خود داشتند، ایران را مأمن و پناهگاه خود یافته بودند. این تصور میان ایرانیان که افغانستانیهای مهاجر به ایران صرفا کارگر هستند، یا کسانی که فکر میکنند آنها باید به کشور خود بازگردند همه و همه جریانهایی است که از ذات استعمار میآید، غافل از آنکه ما در ارکان و شغلهای مهم افغانستانیهای بینظیری داریم که در ایران مشغول کارند؛ و حتی شاید اگر روزی تصمیمِ بازگشت به میهن را بگیرند، این ما هستیم که آنها را از دست دادهایم و باید جای خالیشان را با سرمایههای انسانی دیگری پر کنیم.
جدا از تمام افتراق های ساخته شده، ملتهای افغانستان و ایران نباید از یاد ببرند که روزی قبل از این که دست انگلیس افغانستان را از خاک ایران جدا کند، ما همه در یک کشور زیست میکردیم زبان و دین و فرهنگ و آیین ما مشترک است. و همان طور که مقام معظم رهبری تاکید داشتند باید به جای هیزم در آتش افتراقافکنی ریختن، بر اشتراکاتمان تکیه کنیم و از یاد نبریم که روزی ما «یک ملت واحد» بودیم.
البته نخبگان و سیاستمداران ما لازم است محتاطانه با تأمل بیشتری مسائل افغانستان را دنبال کنند و فضای رسانهای را جدی بگیرند، چرا که سیطره رسانه حتی میتواند ماست را سیاه کند. کار رسانهای را باید جدی بگیریم.