
به گزارش سراج24؛ شهید «کمال کورسل» با نام اصلی «ژروم ایمانوئل» ۹ آوریل ۱۹۶۴ در کشور فرانسه از مادری فرانسوی و پدری تونسی چشم به جهان گشود. وی در دوران نوجوانی سفری به تونس داشت و آنجا با اسلام آشنا شد و به دین مبین اسلام گرایش یافت.
* کودکی و نوجوانی
ژروم ایمانوئل کورسل، تنها شهید اروپایی دفاع مقدس متولد فرانسه است که پس از تشرف به دین مبین اسلام به" کمال کورسل" تغییر نام داد و به تحصیلات دینی در مدارس علمیه قم پرداخت، ژوان، دو ساله بود که طعم جدایی پدر و مادرش را چشید.
وی در زندگی همراه مادر، با آموزههای مسیحیت آشنا شد. ژروم پانزده ساله، در سفری که برای دیدن پدرش رفته بود با مذهب شافعی آشنا و به این مذهب گروید.
پدر و مادر شهید کورسل
* آشنایی با امام و شیعه شدن
اندکی بعد از پیروزی انقلاب، با شنیدن سخنرانیهای حضرت امام (ره) که به زبان فرانسوی ترجمه شده بود، جرقههای عدالت خواهی در ذهن وی زده شد و با آشنایی با دانشجویان ایرانی پیرو خط امام مقیم پاریس، حضور در برنامهها و مراسمهای کانون دانشجویان ایرانی بخش جدایی ناپذیر زندگی ژروم شد و تحت تأثیر دعای کمیل، شیعه شد.
* انتخاب نام جدید
ژروم دوست داشت نام «علی» را انتخاب کند اما به دلیل حضور در کشوری که مسلمانان در اقلیت بودند، اسم خود را «کمال» گذاشت.
* سخنرانی در محضر آیتالله خامنهای
کمال کورسل در سفر ریاست جمهوری وقت، حضرت آیت الله خامنهای(مدظله العالی) به قم، به نمایندگی از طلاب غیرایرانی سخنرانی کرد. کورسل نیز با اصرار زیاد در دورههای آموزش نظامی شرکت کرد؛ اما اجازه حضور در جبهه را نیافت.
* حضور در جنگ
همزمان با شروع جنگ تحمیلی مسئولان اعزام به جبهه به دلایل امنیتی از ورود وی به جبههها خودداری میکردند. کمال با اصرار فراوان پیگیری توانست همراه با سپاه بدر در سال 1363 در جبهه حضور پیدا کند.
* شهادت
کمال در سال 1367 و در جریان عملیات مرصاد در عملیات هلی بورن نیروها که توسط هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی انجام میشد، با اصابت گلولهای به سرش به درجه رفیع شهادت نائل شد.
* کتابی درباره شهید
کتاب کمال کورسل؛ تنها شهید اروپایی دفاع مقدس به قلم سید محمدصادق حسینی مقدم منتشر شده است که به زندگی این شهید والامقام میپردازد.
کتاب کمال کورسل داستان زندگی شهیدی را بازگو میکند که در فرانسه به دنیا آمد و بزرگ شد؛ اما عشق به امام خمینی(ره) و دین اسلام او را به مسیری کشاند که زیباترین پایان یعنی شهادت را به وی عطا کرد.
کتاب در بخشهای مختلف به زندگی این شهید از زمان کودکی تا زمان شهادت وی پرداخته است. بخش ویژه داستان شهید کمال کورسل ماجرای دیدار او با امام خمینی (ره) است.
* بخشهایی از کتاب
در بخشی از کتاب آمده است:
ژروم گفت: به خانه که برمیگردم جو زندگی مثل پیش از آمدنم به کانون می شود، زندگی عادی همراه با موزیک و موسیقی. این مرا آزار می دهد. نمی خواهم به مادرم بی احترامی کنم ولی او فکر می کند این کارها شاید بتواند مرا به زندگی عادی برگرداند. گفتم: به هر حال مادرت است. چرا به دیدنش نمی روی؟ اگر سراغ مادرت نروی، گناه می کنی. بعد از کلی جر و بحث قانع شد به دیدار مادرش برود. در آخر به او گفتم: این ارتباط را برقرار کن، شاید ایشان هم مسلمان بشود. پس از این ماجرا چند بار ژروم را دیدم و از او پرسیدم: سراغ مادرت می روی؟ گفت: آری می روم. مادرش هم بعد از آن روز چند بار به کانون آمد تا از شرایط پسرش مطلع شود. ژروم از او خواسته بود وقتی وارد کانون می شود، روسری داشته باشد. مادرش هم موقع ورود به کانون این مساله را رعایت می کرد و روسری سرش می گذاشت. چهره و طرز رفتارش نشان می داد که آن نارضایتی و ناراحتی گذشته را از ژروم ندارد.
در قسمت دیگر کتاب می خوانیم:
روز اولی که روزه گرفته بود، سحری نخورد، فکر می کرد در روزه گرفتن باید به انسان سخت بگذرد. من راهنماییاش کردم و به او گفتم: کسانی که روزه میگیرند، سحری میخورند تا گرسنگی به آنها فشار نیاورد. مردم حاضرند سختی بکشند، ولی نه مثل تو که اینطور گرسنه شدی و یک گوشه افتادی. بعد متوجه شد که عبادتهای اسلام سختی مطلق نیست، بلکه آمیختهای از سختی و آسانی است. گاهی نیمهشب بلند میشدم و میدیدم بیدار است و سجادهاش را پهن کرده. نماز شب میخواند و با خدا راز و نیاز میکرد. بعضی مواقع هم میدیدم که گریه میکند و به زبان فرانسه صحبت میکند. یک بار که مشغول راز و نیاز بود، بیدار شدم و به او گفتم: کمال چه میگویی؟ گفت: هیچی، دارم با خودم صحبت میکنم، تو بخواب.
در قسمتی دیگر آمده است:
کمال پس از چند ماه حضور در ایران، تصمیم گرفت برای دیدار با مادرش چند روزی به فرانسه برود. قبل از رفتن پیش من آمد و پرسید مادرم مسیحی است، نمیدانم با غذایی که درست میکند چه کنم؟ بخورم یا نخورم؟ چه حکمی دارد؟ همانجا من با دفتر امام خمینی(ره) تماس گرفتم و این سوال را پرسیدم و آنها جواب دادند: اشکال ندارد، ولی سعی کنید از دوستانتان که آنجا هستند، ایرانی یا غیر ایرانی مسلمان خانمهایشان با مادرتان آشنا شوند و او را راهنمایی کنند.
در بخش دیگر میخوانیم:
پس از اینکه در چند عملیات از سوی گردان شهید دستغیب اعزام شد و موفق به حضور در خط مقدم نشد، تصمیم گرفت گردانش را عوض کند. زمانی که در گردان شهید دستغیب بود، چند بار به مهمانی بچههای گردان ما، شهید صدر آمد. همین حضور در گردان و دیدن شرایط آن بود که تصمیم گرفت به گردان شهید صدر بیاید. میگفت: گردان شما به لحاظ عملیاتی از گردان شهید دستغیب بهتر است، اینجا توفیق بیشتر نصیب انسان میشود؛ حداقل شهید هم نشود زخمی میشود.
* وصیتنامه شهید
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
« بسمه تعالی
همه من را حلال کنید. من ۱۷ روز روزه قضا دارم و مدرسه (آقای انصاری) از من (۲۲۵۰) تومان میخواهد.
هر چه در اتاق من است برای طلاب الجزایری و تونسی است. (بالاشتراک)
فقط رادیو سونی کامپیوتری است که باید به برادر اکبر ثقفیان اهل زنجان (که از طلاب ایرانی مدرسه حجتیه میباشد) داده شود.
خداحافظ »
بر روح پر فتوح این شهید و سایر شهدای گرانقدر ایران عزیزمان، صلوات...