به گزارش سراج24؛ رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیانات خود به مناسبت عید مبعث با استناد به ۳ آیه قرآن به تبیین مسئله «جاهلیت» پرداخته و فرمودند: «یکی از مهمترین شعارها و جهتگیریهای پیامبر اکرم در بعثت، مقابله با جاهلیّت بود. در قرآن بارها جاهلیّت تقبیح شده. تعبیر جاهلیّت -که حالا توضیح میدهم که مراد از جاهلیّت چیست- بارها در قرآن تقبیح شده. در سوره مائده: اَفَحُکمَ الجاهِلیَّةِ یَبغون؛ در سوره احزاب: وَ لاتَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِلَیَّة الاولیٰ؛ در سوره انّا فتحنا: اِذ جَعَلَ الّذینَ کَفَروا فی قُلوبِهِمُ الحَمیَّةَ حَمیَّةَ الجاهِلیَّة؛ و در چند جای دیگر قرآن که حالا من این سه آیه در ذهنم بود، اینجا یادداشت کردم. جاهلیّت تقبیح شده. این جاهلیّت چیست؟ مراد از این جاهلیّت صرفاً بیسوادی نیست، نادانی نیست؛ البتّه بیسوادی هم در آن هست، لکن این جاهلیّت معنای وسیعتری دارد؛ خُلقیّات پَست هم جزو این جاهلیّت است که به بعضی از آنها قبلاً اشاره کردم. رفتارهای ددمنشانه مردم: آدمکشیشان، دزدیشان، تجاوزشان، حقکشیشان، ضعیفکشیشان که همهی اینها رایج بود در بین مردم جزیرةالعرب، اینها جزو همان جاهلیّت است. هرزگی جنسی، هرج و مرج جنسی، ابتذال اخلاقی، برچیده شدن بساط حیا از بین مردم؛ اینها بود دیگر، اینها جزو آن جاهلیّت بود. و بعثت با همه اینها به مقابله پرداخت... هم نادانی و بیسوادی و جهالت در آن هست، هم بداخلاقی و ظلم و تبعیض و حقکشی و ضعیفکشی هست، هم هرزگی جنسی و بیبندوباری و هرج و مرج اخلاقی در آن هست؛ همهی اینها جزو جاهلیّت است. خب، پیغمبر با جاهلیّت به مبارزه پرداخت.
حالا نکته مهم اینجا است که بسیاری از همان رذایل اخلاقی که آن روز در مکّه رایج بود، در جزیرةالعرب رایج بود و پیغمبر با اینها به مقابله پرداخت، بسیاری از آن رذایل اخلاقی، امروز در دنیای بهاصطلاح متمدّن غربی به شکل سازمانیافته و بسیار شدیدتر و بسیار وسیعتر وجود دارد؛ عیناً همان رذایل اخلاقی در یک مقیاس بزرگتری امروز وجود دارد، با شدّت هر چه بیشتر.»
حال در این نوشتار به بررسی این سه آیه شریفه میپردازیم.
آیه ۵۰ سوره مائده: «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ ۚ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛ آیا خواستار حکم جاهلیتاند؟ و براى مردمى که یقین دارند، داورى چه کسى از خدا بهتر است؟»
آیه ۳۳ سوره احزاب: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا؛ و در خانههایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستادهاش را فرمان برید. خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر ]بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»
آیه ۲۶ سوره فتح: «إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَىٰ وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا ۚ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا؛ آنگاه که کافران در دلهاى خود، تعصّب [آن هم] تعصّب جاهلیّت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد، و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و [در واقع] آنان به [رعایت ]آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته [اتصاف به] آن بودند، و خدا همواره بر هر چیزى داناست.»
تفسیر نمونه در خصوص این سه آیه آورده است که:
آیه ۵۰ سوره مائده: «خداوند در این آیه به عنوان استفهام انکارى میفرماید آیا اینها که مدعى پیروى از کتب آسمانى هستند انتظار دارند با احکام جاهلى و قضاوتهاى آمیخته انواع تبعیضات در میان آنها داورى کنى؛ افحکم الجاهلیة یبغون. در حالى که هیچ داورى براى افراد با ایمان بالاتر و بهتر از حکم خدا نیست؛ و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون.
همانطور که در ذیل آیات سابق گفتیم در میان طوائف یهود نیز تبعیضات عجیبى بود مثلا اگر کسى از طایفه بنى قریظه فردى از طایفه بنى نضیر را به قتل میرساند قصاص مىشد و در صورت عکس ، قصاص نمیکردند و یا به هنگام گرفتن دیه دو برابر دیه میگرفتند. قرآن میگوید این گونه تبعیضات نشانه احکام جاهلیت است و در میان احکام الهى هیچگونه تبعیض در میان بندگان خدا نیست.
در کتاب کافى از امیر مؤمنان على(ع) نقل شده که فرمود: الحکم حکمان حکم الله و حکم الجاهلیة فمن اخطا حکم الله حکم بحکم الجاهلیة: حکم دو گونه بیشتر نیست یا حکم خدا است یا حکم جاهلیت و هر کس حکم خدا را رها کند به حکم جاهلیت تن در داده است.
از اینجا روشن میشود مسلمانانى که با داشتن احکام آسمانى به دنبال قوانین ساختگى ملل دیگرى افتادهاند در حقیقت در مسیر جاهلیت گام نهادهاند.»
آیه ۳۳ سوره احزاب: «شما در خانههاى خود بمانید و همچون جاهلیت نخستین در میان جمعیت ظاهر نشوید و اندام و وسائل زینت خود را در معرض تماشاى دیگران قرار ندهید؛ و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولى. (قرن) از ماده وقار به معنى سنگینى است، و کنایه از قرار گرفتن در خانهها است، بعضى نیز احتمال دادهاند که از ماده قرار بوده باشد که از نظر نتیجه تفاوت چندانى با معنى اول نخواهد داشت. تبرج به معنى آشکار شدن در برابر مردم است و از ماده برج گرفته شده که در برابر دیدگان همه ظاهر است .
اما اینکه منظور از جاهلیت اولى چیست؟ ظاهرا همان جاهلیتى است که مقارن عصر پیامبر(ص) بوده و به طورى که در تواریخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند و دنباله روسریهاى خود را به پشت سر مىانداختند به طورى که گلو و قسمتى از سینه و گردنبند و گوشوارههاى آنها نمایان بود و به این ترتیب قرآن همسران پیامبر (ص) را از این گونه اعمال باز مىدارد.
بدون شک این یک حکم عام است و تکیه آیات بر زنان پیامبر (ص) به عنوان تأکید بیشتر است، درست مثل اینکه به شخص دانشمندى بگوییم تو که دانشمندى دروغ مگو، مفهومش این نیست که دروغ گفتن براى دیگران مجاز است بلکه منظور این است که یک مرد عالم باید به صورت مؤکدتر و جدیترى از این کار پرهیز کند.
به هر حال این تعبیر نشان مىدهد که جاهلیت دیگرى همچون جاهلیت عرب در پیش است که ما امروز در عصر خود آثار این پیشگویى قرآن در دنیاى متمدن مادى را مىبینیم، ولى مفسران پیشین نظر به اینکه چنین امرى را پیشبینى نمىکردند، براى تفسیر این کلمه به زحمت افتاده بودند لذا جاهلیت اولى را به فاصله میان آدم و نوح و یا فاصله میان عصر داود و سلیمان که زنان با پیراهنهاى بدننما بیرون مىآمدند، تفسیر کردهاند، تا جاهلیت قبل از اسلام را جاهلیت ثانویه بدانند. ولى چنانکه گفتیم نیازى به این سخنان نیست، بلکه ظاهر این است جاهلیت اولى همان جاهلیت قبل از اسلام است که در جاى دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است (سوره آل عمران آیه ۱۴۳ و سوره مائده آیه ۵۰ و سوره فتح آیه ۲۶) و جاهلیت ثانویه، جاهلیتى است که بعدا پیدا خواهد شد (همچون عصر ما).
بالاخره دستور چهارم و پنجم و ششم را به این صورت بیان مىفرماید: شما زنان پیامبر (ص) نماز را بر پا دارید، زکات را ادا کنید و خدا و رسولش را اطاعت نمایید؛ و اقمن الصلوة و آتین الزکوة و اطعن الله و رسوله. اگر در میان عبادات روى نماز و زکات تکیه مىکند به خاطر آن است که نماز مهمترین راه ارتباط و پیوند با خالق است و زکات هم در عین اینکه عبادت بزرگى است پیوند محکمى با خلق خدا محسوب مىشود اما جمله اطعن الله و رسوله یک حکم کلى است که تمام برنامههاى الهى را فرا مى گیرد. این دستورات سه گانه نیز نشان مىدهد که احکام فوق مخصوص به زنان پیامبر (ص) نیست، بلکه براى همگان است هر چند در مورد آنان تأکید بیشترى دارد.
در پایان آیه مىافزاید: خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت (ع) دور کند و کاملا شما را پاک سازد؛ انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا. تعبیر به انما که معمولا براى حصر است، دلیل بر این است که این موهبت ویژه خاندان پیامبر (ص) است. جمله یرید اشاره به اراده تکوینى پروردگار است، و گرنه اراده تشریعى و به تعبیر دیگر لزوم پاک نگاه داشتن خویش، انحصارى به خاندان پیامبر (ص) ندارد و همه مردم بدون استثناء به حکم شرع موظفند از هر گونه گناه و پلیدى پاک باشند.
ممکن است گفته شود اراده تکوینى موجب یک نوع جبر است ولى با توجه به بحثهایى که در مسئله معصوم بودن انبیاء و امامان داشتهایم پاسخ این سخن روشن مىشود و در اینجا به طور خلاصه مىتوان گفت: معصومان داراى یک نوع شایستگى اکتسابى از طریق اعمال خویشند و یک نوع لیاقت ذاتى و موهبتى از سوى پروردگار تا بتوانند الگو و اسوه مردم بوده باشند. به تعبیر دیگر معصومان به خاطر تأییدات الهى و اعمال پاک خویش، چنان هستند که در عین داشتن قدرت و اختیار براى گناه کردن به سراغ گناه نمىروند درست همانگونه که هیچ فرد عاقلى حاضر نیست قطعه آتشى را بر دارد و به دهان خویش بگذارد با اینکه نه اجبارى در این کار است و نه اکراهى، این حالتى است که از درون وجود خود انسان بر اثر آگاهیها و مبادى فطرى و طبیعى مىجوشد، بىآنکه جبر و اجبارى در کار باشد.
واژه رجس به معنى شى ناپاک است خواه ناپاک از نظر طبع آدمى باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه اینها. اینکه در بعضى از کلمات رجس به معنى گناه یا شرک یا بخل و حسد و یا اعتقاد باطل و مانند آن تفسیر شده در حقیقت بیان مصداقهایى از آن است و گرنه مفهوم این کلمه مفهومى عام و فراگیر است و همه انواع پلیدیها را به حکم اینکه الف و لام در اینجا به اصطلاح الف و لام جنس است شامل مىشود. تطهیر به معنى پاک ساختن و در حقیقت تأکیدى است بر مسئله اذهاب رجس و نفى پلیدیها و ذکر آن به صورت مفعول مطلق در اینجا نیز تأکید دیگرى بر این معنى محسوب مىشود.
اما تعبیر اهلالبیت به اتفاق همه علماى اسلام و مفسران، اشاره به اهلبیت پیامبر (ص) است و این چیزى است که از ظاهر خود آیه نیز فهمیده مىشود، چرا که بیت گرچه به صورت مطلق در اینجا ذکر شد، اما به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن، بیت و خانه پیامبر (ص) است اما اینکه مقصود از اهل بیت پیامبر (ص) در اینجا چه اشخاصى مىباشد، در میان مفسران گفتگو است؛ بعضى آن را مخصوص همسران پیامبر (ص) دانستهاند و آیات قبل و بعد را که در باره ازواج رسول خدا (ص) سخن مىگوید، قرینه این معنى شمردهاند. ولى با توجه به یک مطلب، این عقیده نفى مىشود و آن اینکه ضمیرهایى که در آیات قبل و بعد آمده عموما به صورت ضمیر جمع مؤنث است در حالى که ضمائر این قسمت از آیه (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا) همه به صورت جمع مذکر است، و این نشان مىدهد معنى دیگرى در نظر بوده است. لذا بعضى دیگر از مفسران از این مرحله گام فراتر نهاده و آیه را شامل همه خاندان پیامبر اعم از مردان و همسران او دانستهاند.
از سوى دیگر روایات بسیار زیادى که در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده معنى دوم یعنى شمول همه خاندان پیامبر (ص) را نیز نفى مىکند و مىگوید: مخاطب در آیه فوق منحصرا پنج نفرند: پیامبر (ص)، على (ع) و فاطمه (ع) و حسن (ع) و حسین (ع). با وجود این نصوص فراوان که قرینه روشنى بر تفسیر مفهوم آیه است تنها تفسیر قابل قبول براى این آیه همان معنى سوم یعنى اختصاص به خمسه طیبه است.»
آیه ۲۶ سوره فتح: «در این آیه باز مسائل مربوط به ماجراى (حدیبیه) تعقیب مىشود و صحنههاى دیگرى از این ماجراى عظیم را مجسم مىکند.
نخست به یکى از مهمترین عوامل بازدارنده کفار از ایمان به خدا و پیامبر(ص) و تسلیم در مقابل حق و عدالت اشاره کرده، مىگوید: به خاطر بیاورید هنگامى که کافران در دلهاى خود نخوت و خشم جاهلیت را قرار دادند؛ اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة. و به خاطر آن مانع ورود پیامبر (ص) و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانى شدند و گفتند اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشتهاند وارد سرزمین و خانههاى ما شوند و سالم بازگردند، عرب درباره ما چه خواهد گفت؟ و چه اعتبار و حیثیتى براى ما باقى مىماند؟
این کبر و غرور و تعصب و خشم جاهلى حتى مانع از آن شد که هنگام تنظیم صلحنامه حدیبیه نام خدا را به صورت (بسم الله الرحمن الرحیم) بنویسند، بیاورند، با اینکه آداب و سنن آنها مىگفت که زیارت خانه خدا براى همه مجاز و سرزمین مکه حرم امن است، حتى اگر کسى قاتل پدر خویش را در آن سرزمین یا در مراسم حج و عمره مىدید مزاحم او نمىشد. آنها با این عمل هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند و هم سنتهاى خود را زیر پا گذاشتند و هم پرده ضخیمى میان خود و حقیقت کشیدند و چنین است اثرات مرگبار حمیتهاى جاهلیت!
حمیت در اصل از ماده (حمى) بر وزن حمد به معنى حرارتى است که از آتش یا خورشید یا بدن انسان و مانند آن به وجود مىآید و به همین دلیل به حالت تب، حمى گفته مىشود و به حالت خشم و همچنین نخوت و تعصب خشمآلود نیز حمیت مىگویند. این حالتى اسـت که بر اثر جهل و کوتاهى فکر و انحطاط فرهنگى مخصوصا در میان اقوام جاهلى فراوان اسـت و سرچشمه بسیارى از جنگها و خونریزیهاى آنها مىشود. پس مىافزاید: در مقـابل آن خداوند حالت سکینه و آرامش را بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود؛ فانزل الله سکینته على رسوله و على المؤمنین.
این آرامش کـه مولود ایمان و اعتقاد به خداوند و اعتماد بر لطف او بود، آنها را به خونسردى و تسلط بر نفس دعوت کرد و آتش خشمشان را فرو نشاند، تا آنجا که براى حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جمله (بسم الله الرحمن الرحیم) که رمز اسلام در شروع کارها بود، بردارند و به جاى آن (بسمک اللهم) که از یادگارهاى دوران گذشته عرب بود در آغاز صلحنامه حدیبیه بنگارند و حتى لقب (رسول الله) را از کنار نام گرامى محمد(ص) حذف کنند و حاضر شدند که برخلاف عشق و علاقه سوزانى که به زیارت خانه خدا و مراسم عمره داشتند از همان (حدیبیه) به سوى مدینه بازگردند و شترهاى خود را برخلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانى کنند و بدون انجام مناسک از احرام به درآیند. آرى حاضر شدند دندان بر جگر بگذارند و در برابر همه این ناملایمات صبر و شکیبایى به خرج دهند، در صورتى که اگر (حمیت جاهلیت) بر آنها حاکم بود هر یک از اینها کافى بود که آتش جنگ را در آن سرزمین شعلهور سازد.
آرى فرهنگ جاهلیت دعوت به حمیت و تعصب و خشم جاهلى مىکند، ولى فرهنگ اسلام به سکینه و آرامش و تسلط بر نفس. سپس مىافزاید: خداوند آنها را به کلمه تقوى ملزم ساخت و آنها از هر کس سزاوارتر و شایستهتر و اهل و محل آن بودند؛ و الزمهم کلمة التقوى و کانوا احق بها و اهلها. (کلمه) در اینجا به معنى روح است، یعنى خداوند روح تقوا را بر دلهاى آنها افکند و ملازم و همراهشان ساخت. بعضى نیز احتمال دادهاند که مراد از (کلمه تقوا) دستور و فرمانى است که خداوند در این زمینه به مؤمنان داده بود. ولى مناسب همان روحیه تقوا است که جنبه (تکوینى) دارد و زائیده ایمان و سکینه و التزام قلبى به دستورات خداوند است. لذا در بعضى از روایات که از پیغمبر(ص) نقل شده کلمه تقوا به (لا اله الا الله) و در روایتى که از امام صادق (ع) نقل شده به (ایمان) تفسیر شده است.
به هر حال، مسلمانان در این لحظات حساس گرفتار خشم و عصبانیت و تعصب و نخوت نشدند و سرنوشت درخشانى را که خداوند در ماجراى حدیبیه براى آنها رقم زده بود با آتش خشم و جهل نسوزاندند زیرا مىگوید: مسلمانان از همه سزاوارتر به تقوا بودند و اهل و محل آن. بدیهى است از یک مشت جمعیت خرافى و نادان و بتپرست، جز حمیت جاهلیت انتظار نمىرفت ولى از مسلمانان موحدى که سالیان دراز در مکتب قرآن پرورش یافته بودند چنین خلق و خوى جاهلى غیر منتظره بود. آنچه از آنها انتظار مىرفت همان سکینه و وقار و تقوا بـود که در حدیبیه به نمایش گذاردند، هر چند نزدیک بود بعضى از تندخویان ناشکیبا که شاید رسوباتى از گذشته را با خود داشتند این سد نیرومند را بشکنند و جنجالى بر پا کنند اما سکینه و وقار پیامبر (ص) همچون آبى بر این آتش ریخته شد و خاموش گشت.
در پایان آیه مىفرماید: و خداوند به هر چیزى عالم و آگاه بوده و هست؛ و کان الله بکل شى علیما. او هم نیات سوء کفار را مىداند و هم پاکدلى مؤمنان راستین را. در اینجا سکینه و تقوا نازل مىکند و در آنجا حمیت جاهلیت را مسلط مىسازد که خداوند هر قوم و ملتى را به مقدار شایستگیهایشان مشمول لطف و رحمت خود مىسازد و یا خشم و غضبش!»
در واقع این آیات بیانگر ویژگیهای جاهلیت و تعصب جاهلی و تمییز دادن آن از غیرت مبتنی بر عقلانیت یا تعصب اسلامی است. انتقال سنتهاى غلط از قوم و ملت به قوم و ملتی دیگر در سایه شوم همین «حمیت جاهلیت» انجام مىگیرد و پافـشارى اقوام منحرف در برابر انبیاء و رهبران الهى نیز غالبا از همین رهگذر است. بهترین راه مبارزه با این خوى زشت و طریق نجات از این مهلکه بزرگ، تلاش و کوشش براى بالا بردن سطح فرهنگ و فکر و ایمان ملتهاست و داروى این درد را قرآن مجید در همین آیه ۲۶ سوره فتح بحث بیان کرده است؛ آنجا که در نقطه مقابل حمیت جاهلیت، از مؤمنانى بحث مىکند که داراى سکینه و روح تقوى هستند. بنابراین آنجا که ایمان و سکینه و تقوى است، حمیت جاهلیت نیست و آنجا که حمیت جاهلیت است ایمان و سکینه و تقوى نیست.
در مجموع میتوان از سه آیه شریفه چنین برداشت کرد که:
آیه ۵۰ سوره مائده:
ـ فسق و گناه، انسان را به سوى فرهنگ جاهلى سوق مىدهد.
ـ آنان که با داشتن احکام الهى از آن روى مىگردانند و سراغ قوانین بشرى مىروند، در مسیر جاهلیّت گام برمىدارند.
ـ زمان جاهلیّت، مخصوص یک دوران نیست، هرگاه که مردم از خدا جدا شوند، دوران جاهلیّت است.
ـ آنان که تنها چشم به قوانین بشرى دوختهاند و آن را راه کمال مىدانند، در ایمان و یقین خود شک کنند.
آیه ۳۳ سوره احزاب:
ـ ارتجاع و عقبگرد به دوران جاهلى ممنوع است.
ـ خودنمایى نشانه تمّدن نیست، نشانه جاهلیّت است.
ـ نماز و زکات دو عنصر ناگسستنى و متلازم یکدیگرند.
ـ اطاعت از رسول در کنار اطاعت از خدا واجب است.
ـ گناه، پلیدى روح است و خاندان نبوّت باید از این پلیدى دور باشند.
آیه ۲۶ سوره فتح:
ـ آنچه انسان را در برابر تعصّبهاى جاهلى حفظ مىکند، سکینه و آرامش است.
ـ مفاسد اخلاقى، در بستر کفر رشد و نمو مىکند و ایمان به خدا مانع رشد غرایز منفى است.
ـ تعصّب و ایستادگى، اگر همراه با استدلال و منطق باشد، ارزش دارد، آنچه مورد انتقاد است، خشم و تعصّب برخاسته از جاهلیّت است.
ـ درمقابل رفتار جاهلانه نباید مقابله به مثل کرد.
ـ خداوند مؤمنان را در برابر کینهها و تعصّبها، تنها نمىگذارد.
ـ آرامش و سکینه را با مال و مقام و تعداد نفرات، نمىتوان تحصیل کرد، بلکه هدیه الهى است.
ـ تقوایى ارزش دارد که دائمى باشد نه موسمى.
ـ براى دریافت الطاف الهى، باید اهلیّت و لیاقت توسط خود افراد بوجود آید.