به گزارش سراج24؛ زهرا زمانی: یاد روزهای دفاع مقدس برای همه رزمندهها چنان شیرین است که گاهی از زبانشان میشنویم که کاش آن روزها برمی گشت. دعا برای برگشتن به جنگ شاید برای جوان امروز و حتی که کسی که جنگ را ندیده، چیزی به دور از عقل به نظر برسد. مگر غیر از این است که ما در هر کتاب و فیلم دفاع مقدس چیزی غیر از رشادت و بمب و گلوله و شهادت را نوشتیم و نمایش دادیم؟ پس دعا برای برگشت به بارانِ گلوله و تیربار چه معنیای دارد؟
چهوقت در فیلمها و کتابهایمان از رفتار و مدیریت فرمانده هان جنگ و رزمندهها گفتهایم؟ چهقدر توضیح دادهایم که چطور با امکانات کم با دشمن تا بنِ دندان مسلح و پشتیبانی همه دنیا، دفاع کردیم؟ غیر از این است که در فیلمهایمان عراقیها را ضعیف و خودمان را قوی نشان دادهایم!؟ کمتر اشاره کردیم که اتفاقاً فرماندهان نظامی عراقی در بهترین دانشگاههای نظامی دنیا دوره دیده بودند و مشاورشان زبده ترین نظامیان دنیا بودند! ما در این تعریف از دفاع مقدس چقدر کار کردهایم؟ چقدر از نقش و اهمیت مدیریت در دوران دفاع مقدس گفتهایم؟ تا چه اندازه تلاش کردیم تا روشهای موفق فرماندهی در دفاع مقدس را بر مدیریت امروز تطابق بدهیم؟ تا چه اندازه در الگو قرار دادن این مدل و ارائه آن موفق بودهایم؟
همین سوالات بهانهای شد تا با سردار حسین بهشتی در این موارد به گفت و گو بنشینیم. سردار سرتیپ حسین بهشتی متولد ۱۳۴۰ تهران، با آغاز جنگ تحمیلی برای گذراندن دوره پاسداری وارد پادگان امام حسین (ع) میشود و پس از مدتی کوتاه در بخش مخابرات، یکی از مربیهای پادگان میشود. او از سال ۱۳۶۲ به طور مستمر وارد جبهه میشود و بهعنوان مسئول مخابرات لشکر ۲۷ تا پایان جنگ در این سمت میماند. پس از جنگ نیز مسئولیتهایی همچون معاون راهبردی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، رئیس سازمان بسیج مساجد و محلات کشور در کارنامه خود دارد.
مشروح گفتگو با این فرمانده سالهای دفاع مقدس، در ادامه میآید:
* سردار، خیلی از ابزارهایی که امروزه در روش مدیریت هست، در روزهای جنگ نبود اما چطور آن مدیریت منضبط و موفق انجام میشد و دروغی هم گفته نمیشد؟
این دو خط سوال شما میتواند موضوع تحقیق قرار بگیرد. واقعاً آن روزها ما اهرمهای کنترلی نداشتیم و همه چیز داوطلبانه بود. اما چطور همه حدودها رعایت میشد؟ این رمز توفیق در جبههها بود.
* این روش را چهطور باید امروز هم در روشهای مدیریتی نهادینه کرد؟!
اول اینکه هر مدیری باید خودش در میدان حاضر باشد و حرف و عملش یکی باشد. با نیروها صادق باشد و دستورات ذینفعان بیشتری را دربربگیرد. یعنی همه بدانند که این منشأ این حرف عقلانی است. نفسانی نیست. اگر این پارامترها در روابط سازمانی و در دستورات و نظامات و ابلاغات باشد، نزدیک به ۷۰ درصد کار حل میشود.
البته فراموش نکنیم که ویژگی اصلی بچههای جبهه ولایی و تبعیت پذیر بودنشان بود. بچههایی که جوان بودند و دارای هیجان… شاید برای خیلیها سوال باشد که این جوانی که داوطلبانه به جبهه آمده بود و حالا هیجانات جوانی خودش را هم داشت، اینها چطور کنار هم قرار میگرفتند؟ فرماندهانی که خودشان جوان بودند و باید با یک برآیندی از بایدها و نبایدها این را مدیریت میکردند.
بنابراین خلاصه بخواهم به شما جواب بدهم ما سیستم نظامیای را حاکم کردیم که خودش مثل ساعتی که یک بار پاندول آن را تنظیم میکنی و بعد بر اساس یک مکانیزم کار میکند و عقربه ساعت هم میچرخد، کار میکرد. بنابراین مدیریت در جبهه قائم به شخص نبود. و به نظرم این خودش یک مدل و الگوی مدیریتی است. چیزی که امروز وجود ندارد.
* این نوع مدیریت از ابتدای جنگ برقرار بود یا به مرور و سالهای بعدی اتفاق افتاد؟
در جبهه، این فرهنگ بود. مثلاً درباره تدارکاتچی که کنسرو دستش بود، فرهنگ جبهه این بود که کنسرو به عدالت بین رزمندهها توزیع شود. من خیلی مایل هستم که در مورد روشهای مدیریتی در جبهه و نامدیریتی امروز بحث بشود. من نمیگویم که ما در روزهای جنگ مشکل مدیریتی نداشتیم اما قاطبه کسانی که در جبهه بودند، روشهای مدیریتی درستی را اجرا میکردند. ما باید به این قسمت جنگ بیشتر توجه کنیم. نگاه اکشن به جنگ خیلی خوب است اما متأسفانه به این قسمت و لایههای پنهان فرهنگی و اعتقادی جنگ توجه نشده است. ببینیم که اصلاً جهان بینی جنگ چه بوده است؟ ما به این موضوع یا نپرداختهایم یا به سختی به آن نگاه میکنم. این قدر این موضوع مورد غفلت واقع شده که شاید حرف زدن از این موضوع برای جوان امروزی که مخاطب ما است، افسانه تلقی شود.
* یعنی میگویید جوان امروز نمیپذیرد بگوییم که بچههای جبهه بدون حضور فرماندهشان هم جز به جز و دقیق وظایفشان را انجام میدادند؟
بله. ما فاصله گرفتیم. بچههای جنگ کسانی که رسالت تبیین این فرهنگ را دارند، به دلایلی که یکی از آنها بی مهری به آنها بوده و ما هم در ثبت تاریخ جنگ اهمال کاری داریم و هنوز تاریخ جنگ ما به درستی تبیین نشده است. ما بهصورت اوستاشاگری فرهنگ دفاع مقدس را در جبهههای سوریه و لبنان و یمن و جبهههای مقاومت انتشار دادیم. شما فکر کنید که اگر اینها نبود، خیلی از آثار کار از بین میرود.
حرفم این است که علاوه بر این، با ابزار هنر و با ابزار دانشگاه و تحقیق و پایان نامهها باید وارد مراکز مطالعاتی بشویم و حرف دفاع مقدس باید با زبان مطالعاتی هم گفته بشود. دفاع مقدس را نمیشود فقط با زبان قصه برای جوان امروز بازگو کرد. باید به جوان امروز به زبان دانشگاهی و مطالعاتی گفته شود که رمز جنگ و نقطه برتری ما چه بود!
امریکاییها پایان جنگ جهانی دوم به صورت مصادره کننده پیروزی جنگ، وارد جنگ ظدند و هنوز هم تمام فرماندههان نظامی دنیا تمام آنچه یاد میگیرند، از مستنداتی است که آنها چاپ و نشر میکنند. آنها در مستندات خود میگویند که وقتی وارد بازی جنگ میشوی و میبینی که حریفت اینقدر تانک و هواپیما دارد، و تو چیزی نداری، بازنده هستی! پس میدان جنگ را جمع کن و برو! یعنی جنگ را بیزنس و اقتصاد میبینند.
اما چنگ ما چه بود؟ ما باید مدل خودمان را تبیین کنیم! و متأسفانه ما این مدل را به جوان امروزی یاد ندادیم و جوان امروزی توی دلش خالی است. فکر میکند که جنگ همان مستنداتی است که آمریکا برای دنیا ارائه داده است. در صورتی که این طور نیست. خدا در قرآن میفرماید که دست خدا بالای همه دست هاست. ما این را به تجربه در جبههها دیدیم و شاید خیلی از جوانانِ آن روز ما نه حدیث و نه آیه قرآن را بلد نبودند. ما به تجربه دیدیم که عقلانیت، شجاعت و موقع شناسی مهم است. پیشنهاد میکنم که محققین جنگ این را به زبان جوان امروزی به آنها بگویند.
شاید خیلی از جوانهای امروز حتی به ما بگویند که چون خود شما جوانیتان را در این راه بودید نمیتوانید نه بگوید و از روش جبهههای خودمان دفاع میکنید، و نمیتوانید بگویید در جنگ اشتباه کردیم چون همه گذشته خودتان زیرسوال میرود. من این جملات را از بعضی جوانان شنیدهام. اما با کار مطالعاتی و دانشگاهی باید جوان امروز را تبیین کرد و برایش گفت از کسانی که در جنگ بودند، یک نفر را پیدا کنید که حسرت آن روزها را نخورد! جنگ مگر چیزی غیر از بی خوابی، استرس و گلوله و سرب داغ بود؟ پس چرا بچههای جنگ حسرت آن روزها را میخورند؟
دفاع مقدس ما فضایی را در روابط بین انسانها ایجاد میکرد و رابطه این رزمندهها آنقدر انرژی زا بود، مثل اتمی که پر از انرژی است و دیده نمیشود و فقط اتفاق میافتد، انسان هم وقتی به آن مرحله از باور می رسند، آنقدر همراه و فداکار میشوند و از هم سبقت میگیرند. این میشود که دیگر مجروح لشکر ۲۷ رسول الله یا ۳۱ عاشورا فرقی نمیکند و این میشود که فرمانده بعد از دوشب از عملیات با یک سری داوطلب میرود و شهدای عملیات را به عقب میآورد و این در دنیای جنگ همان امریکاییها که دستورات نظامی را برای کل دنیا در جزوهایشان مینویسند، غیرقابل باور است. و اذعان میکنند که چنین چیزی امکان ندارد. اینها را باید با یک هنر پژوهشی نظری و زبان امروز، زبان فیلم و شعر تبیین کرد. ما هشت سال جنگیدیم و دفاع کردیم اما متأسفانه فرمتی برای مدل دفاعی که انجام دادیم ارائه ندادیم. در صورتی که برای همه روشهای دفاع مان (مدل استعداد یابی، مدل مدیریت، مدل عبور از بحران و…) تجربه داریم اما نتوانستیم این را بهصورت علمی ارائه بدهیم.
امروز میبینیم که مدیر ما مدرک دارد اما تا دچار بحرانی میشود دست و پایش را گم میکند. متأسفانه ما هنوز نتوانستیم اینها را با زبان قابل لمس به جوان امروزی منتقل کنیم چون هنوز مدل و الگوی علمی برای آن تعریف نکردهایم. مشکل ما این است که نتوانستیم این شکاف بین نسل امروز را به زبان فنی، زبان علم و هنر به جوان ارائه بدهیم و این یک درد است. ما هنوز نتوانستیم به جوان امروز بگوییم که چطور چند صدمتر عقب تر از خط، وقتی یک جوان ۱۶ ساله مجروح شده بود، چطور در سرمای آن شب، دستش را که به یک پوست آویزان بود، توی دست دیگرش گرفته بود و خودش وارد اورژانس شد، خب شما به من بگویید این چه حسی است!؟ من این را دیدم و درک کردم اما چطور باید به جوان امروزی این را منتقل کرد. بله درست است بیان روایتها، ثبت و مستندسازی است اما تبدیل آن به زبان امروز با ابزار مختلف امروز باید انجام شود.
* پیشنهادتان چیست؟
ضعفهای ساختاری باید اصلاح شود. انقلاب ما و امام ما به مردم اعتماد کرد؛ آن هم یک اعتماد واقعی نه کاسب کارانه! متأسفانه امروز در بخشهای مدیریتی کاسب کارانه با مردم رفتار میشود و این را به تجربه میگویم. امروز اگر مدیران ما (در سطحهای مختلف) با مردم صادقانه رفتار کنند، مردم ما همیشه پای کار هستند. مدیری که صادقانه با مردم رفتار کند، حاج قاسم دیگری میشود. حاج قاسم وقتی در میدان جنگ است، رزمندهها دوستش دارند، بین مردم سیل زده میرود، مردم دوستش دارند، وقتی اظهار نظر سیاسی میکند، همه جناحها دوستش دارند.
حاج قاسم شهید هم نمیشد، کسی نمیتوانست به او خدشهای وارد کند، مدل رفتاری ما اگر این طور بود، درست هستیم. خیلی از مدیران ما فرهنگ بعد از جنگ را عوض کردند، یک چیزهایی به اسم حزب اللهی، ارزشی حتی بسیجی غالب کردیم و در این کلمات تقلب است. بسیجی و پاسدار و حزب اللهی همه از جنس مردم هستند و صادق با مردم هستند و اگر قرار شد که غیر از این بشود، ضعفهایی میشود که ما امروز میبینیم.