به گزارش سراج24، شهید «ابراهیم اصغری» در سال 1340 در زنجان چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی رهسپار جبهههای نور شد و پس از مدتی مبارزه با نیروهای رژیم بعث عراق درنهایت در دیماه 1365 در عملیات کربلای 5 به جمع همرزمان شهیدش پیوست.
زندگینامه شهید:
شهید «ابراهیم اصغری» در سال 1340 در زنجان چشم به جهان گشود. دوران کودکی ابراهیم در کانون گرم خانواده سپری شد و در سایهی تربیت پدر و مادر رشد یافت. دوران ابتدایی را با نمرات عالی سپری کرد در حالی که هوش و استعداد فراوانش او را زبان زد معلمان و همکلاسی هایش کرده بود.
در مقطع راهنمایی درس میخواند که با نام رهبر فقید انقلاب آشنا شد و ایشان را ندیده دل در گروی عشق اونهاد. برای همین بود که در مراسمات مذهبی که مخالفین رژیم پهلوی برگزار میکردند حضوری پر رنگ داشت. در سایهی همین کلاسها بود که روخوانی قرآن کریم را فرا گرفت.
سال 1354 زمانی که در دانشسرای تربیت معلم درس میخواند به عنوان یکی از مبارزین حکومت شناخته شد و به خاطر پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) در آذرماه سال 1354 تحت تعقیب ماموران رژیم پهلوی قرار گرفت و بازداشت شد. ابراهیم بعدها در بیان خاطرات آن روز چنین نوشته است:
آذر سال 54 بود غروب از مدرسه بیرون آمدم. از لحظهای که از مدرسه خارج شدم احساس عجیبی داشتم. نگران بودم حدود اولین چهارراه سعدی که رسیدیم یک دفعه توجهام به خودرو طوسی رنگ ضد اطلاعات جلب شد. از دم دانشسرا بدون آنکه توجه مرا جلب کند گاهی از من جلو میزد و گاهی عقب.
با حرفهایی که از بچهها شنیده بودم و کسب تجربه از آنها، ماشین را زیر چشم گرفته بودم خونسرد به طرف سبزه میدان و بازار روانه شدم. خودم را به دل جمعیت زدم و با شتاب به طرف مغازهمان روانه شدم.
یک نفر از پشت مرا صدا زد و گفت بیا! من هم رفتم مرا سوار ماشین کردند و به اداره ساواک بردند. با وارد شدن در راهروی تاریک باران مشت و لگد و فحش شروع شد.
ابراهیم برای پیروزی انقلاب اسلامی همدوش با جمعیت خدا جوی تلاشهای زیادی کرد و از آنجا که صدای خیلی خوبی و زیبایی داشت در راهپیماییها شعارها را سر میداد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و شمع محفل دوستان و همسنگران خود شد. در لشکر17 علی بن ابیطالب (ع) در چندین عملیات شرکت کرد و به وظیفه دینی و ملی خود عمل نمود پس از عملیات بدر به لشکر 31 عاشورا قدم گذاشت و در واحد اطلاعات لشکر مشغول خدمت شد.
به خاطر تقوا و شجاعت خاصی که داشت خیلی زود زبانزد دوستان خود شد. قبل از عملیات والفجر 8 یکی از مربیان آموزش غواصی گردانهای خط شکن بود. در میان یادداشتهایی که از خود به یادگار گذاشته این گونه نوشته است:
اکنون در موقعیتی هستیم که گردانهای خط شکن گردان علی اصغر (ع) و جناب سید الشهدا (ع) آموزش میبینند و ما هم در کنار آنها هستیم. لباس غواصی می پوشند و روزها و شبها تمرین میکنند. کاش میدانستم کدامیک شهید میشوند تا دستش را بگیرم و از او بخواهم که مرا هم شفاعت کند.
اینها رادر حالی مینوشت که خود نیز نمیدانست روزی خود شفیع دوستان و اطرافیان خواهد شد.
وی استاد اخلاق بود. در مراسمات دعاهای توسل و کمیل را با نوای ملکوتی سر میداد و کمتر شبی بود که نماز شب وی ترک شود. قبل از عملیات کربلای 4و5 یکی از مربیان آموزش غواصی گردان حبیب بن مظاهر بود.
به خاطر تواضع خاصی که داشت به نیروهای گردان خیلی احترام میگذاشت و در تلاش بود تا مراحل آموزش را به خوبی فرا بگیرند و آخرین شب جمعهی قبل از عملیات کربلای 4 بود که دعای کمیل را در حسینیهی گردان حضرت ولی عصر (عج) برگزار کرد.
این شهید والامقام در عملیات کربلای 5 در شلمچه رشادتهای بسیاری خلق کرد. دلیرانه در برابر آتش نمرودیان ایستاد و مردانه جنگید. طولی نکشید که دعایش مستجاب شد و قبل از آنکه در حصار تن بپوسد دردی ماه سال 1365شمسی به کاروان شهیدان پیوست.