به گزارش سراج24، مهدی پورصفا: نظام جمهوری اسلامی ایران بعد از انقلاب اسلامی سال 1357 سیاست خارجی جدیدی را بنیان گذاشت که تحولی عظیم در ساختار موازنه قوا در منطقه باقی گذاشت. در حالی که پیش از انقلاب اسلامی مهمترین دغدغه نظام حاکم بر ایران حفظ و تقویت منافع بلوک غرب و حفاظت از منابع زیرزمینی و آبراهههای منطقه بود اما پس از انقلاب اسلامی در یک گردش 180 درجه تمرکز بر ماهیت مستقل از نظام غرب و شرق، مورد تأکید قرار گرفت.
در حکومت پیش از انقلاب اسلامی و بر اساس سیاست دوستونی که از دوران نیکسون بر منطقه حاکم بود ایران به نوعی بازوی نظامی و عربستان سعودی بازوی مالی غرب محسوب میشدند.
فروش گسترده تسلیحات به ایران با استفاده از منابع حاصل از بالا رفتن فروش نفت، مهمترین جلوه این سیاست بود. انقلاب اسلامی تمام این معادلات را تغییر دارد. ایران بعد از انقلاب با تکیه بر هویت اسلامی خود راه دیگری را برای خود برگزید.
پس از انقلاب اسلامی، بر خلاف دوران نظام پادشاهی ایران کوچکترین اعتمادی به نظم حاکم بر دنیا نداشت و به دنبال کمک به ملتهای ستمدیده از جمله ملت فلسطین بود تا بار دیگر آنان توان حاکمشدن بر سرنوشت خود را بیابند.
زمانی که دولت موقت کنترل اوضاع را در ایران به دست گرفت، نام نوپای جمهوری اسلامی در موقعیت حساسی قرار داشت. از یک سو انتظارات داخلی برای مقابله هر چه سریعتر با آثار برجامانده از رژیم شاهنشاهی بر دولت بازرگان فشار وارد میکرد و از سوی دیگر رویکرد این دولت در حذف بخشی از هویت اسلامی در سیاست خارجی موجب تنشهای بیشتر در داخل شد. در نهایت نیز پذیرش شاه مخلوع از سوی آمریکا و افشای مذاکرات سری برخی مقامات دولت بازرگان با دولت جیمی کارتر، سبب تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران و استعفای دولت موقت شد. این رویداد با قطع روابط آمریکا با ایران، سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی را وارد دوران جدیدی کرد.
شاید از این زمان بود که مباحثی همچون صدور انقلاب و همچنین مبارزه جدیتر با سلطه دشمن آغاز شد. از سوی دیگر با مسجلشدن تنش شدید بین ایران و آمریکا و همچنین حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، دولت کارتر بهصورت رسمی، فرماندهی در منطقه برای حفاظت از جریان نفت تشکیل داد که نقطه آغاز حضور نظامی آمریکا در منطقه بود.
* سرمایهگذاریی که بعدها تبدیل به یک ثروت شد
بعد از دولت بازرگان نظام جمهوری اسلامی ایران تلاش کرد تا بیشتر ملتها را مخاطب خود قرار دهد و علاوه بر این مبارزه عملی با رژیم صهیونیستی نیز در دستور کار قرار گرفت.
این نگاه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی موجب ثمرات گستردهای شد. بسیاری از جنبشهایی که بعدها به عنوان متحد نظام جمهوری اسلامی ایران معرفی شدند در همین دوره پایهگذاری شدند؛ حزبالله لبنان و همچنین جنبشهای فلسطینی که بعدها به نوک پیکان مقاومت علیه رژیم صهونیستی تبدیل شدند، از نمونههای برجسته این جنبشها بودند.
در همین دوره نیز بحثهای مرتبط با نقشآفرینی نظام جمهوری اسلامی به عنوان امالقرای جهان اسلام مطرح شد. بر همین اساس و همچنین نگاه امتمحوری که از سوی امام خمینی(ره) مطرح شده بود، نظام جمهوری اسلامی خود را به عنوان حامی تمام امت اسلام معرفی کرد و در مسیر این حمایت گام برداشت.
این نگاه و ساختار در این دوران تبدیل به یک نگاه مسلط در نظام جمهوری اسلامی شد که تأثیر خود را سالها بعد هم حفظ کرد.
* تنشزدایی بعد از پایان جنگ
بعد از پایان جنگ تحمیلی، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و همچنین آغاز دوران سازندگی، دولت وقت ایران دوره جدیدی از تنشزدایی را آغار کرد. در همین برهه بود که بار دیگر بحث برقراری رابطه با آمریکا از سوی برخی مطرح شد. همچنین آغاز گفتوگوهای انتقادی بین ایران و اروپا بخش دیگری از این سیاست بود.
در این دوران بر خلاف زمان جنگ، در برخورد دولت با مسائل خارجی، بحثهای مرتبط با گسترش روابط با غرب در دستور کار قرار گرفت؛ این مسأله نیز ناشی از این بود که کسانی که برخی آنها را پراگماتیست میخواندند نگران واکنش کشورهای خارجی به انقلاب اسلامی بودند. از سوی دیگر حداکثریکردن روابط اقتصادی ایران با دنیای خارج نیز مد نظر قرار گرفت. در همین دوران و بر اساس همین سیاست، پای مقاطعهکاران بینالمللی به ایران باز شد و برخی سرمایهگذاریهای خارجی به مرحله امضای قرارداد رسید.
طبیعی است که به دلیل ماهیت نگاه دولت، بحثهای مرتبط با صدور انقلاب نیز در درجه دوم قرار بگیرد. حاکمیت دموکراتها در آمریکا و فقدان یک تهدید نظامی فوری، سبب شد تا استدلال دوری از سیاست تهاجمی به نظر واقعی جلوه کند.
البته این سیاست به تدریج از اواخر دوره دولت سازندگی با شکست روبرو شد. تصویب قانون تحریم داماتو و ممنوعیت خرید نفت ایران حتی با واسطه، ضربهای برای اقتصاد ایران بود که تنها وضعیت خوب بازار نفت امکان مقابله با آن را فراهم کرد.
علاوه بر این پروندههای گوناگونی با ادعای واهی تروریسم برای ایران در اروپا باز شد که بهتدریج روابط دو طرف را بهشدت تحت تأثیر قرار داد. اوج این اتفاق نیز با واقعه «دادگاه میکونوس» در آلمان همراه بود که منجر به خروج همزمان سفرای تمام کشورهای اروپایی شد.
این اتفاق به همراه تحریمهای جدید آمریکا در حقیقت نقطه پایانی بر خوشبینی دولت سازندگی برای استفاده از اهرم سیاست خارجی برای توسعه کشور بود که البته ردپای این سیاست، با وجود گذشت سالها از آن زمان در اقتصاد و سیاست کشور باقی مانده است و در دولتهای هفتم، هشتم، یازدهم و دوازدهم نیز تا حدودی ادامه پیدا کرد.
* سیاست خارجی در زمان دولت اصلاحات و بهبود مقطعی روابط با غرب
در دولتهای هفتم و هشتم، سیاست خارجی ایران با یک تحول دیگر مواجه شد و آن هم اولویتبخشی به توسعه سیاسی به جای توسعه اقتصادی بود. در این دوران همانند دوران سازندگی دیگر اولویت با بحثهای اقتصادی نبود و دولت وقت به دنبال نوعی تحول محتوایی در نظام سیاست بینالملل بود. نمونه چنین اتفاقی مطرحشدن ایده گفتوگوی تمدنها بود که تلاش برای نوعی اصلاح ساختاری در ادبیات حاکم برای نظام بینالملل با پدیرفتن شرایط ناعادلانه حاکم بر آن بود.
در کنار این، دولت اصلاحات به دنبال این بود تا سیاست تنشزدایی را که در دوران دولت سازندگی آغاز شده بود را به شکل دیگری ادامه دهد. این رویکرد در ابتدا با توفیقاتی همراه شد. آمریکا برخی تحریمهای اقتصادی همچون تحریم خرید پسته و فرش را لغو کرد. «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه وقت آمریکا بدون عذرخواهی، مسؤولیت کودتای 28 مرداد سال 1332 را پذیرفت. همچنین با انعطاف و میانجیگری اروپاییها، ایران توانست به برخی امتیازات اقتصادی دست پیدا کند.
بر این اساس، ایران بهصورت محدود، به چرخه دلاری آمریکا دست پیدا کرد و همچنین باب سرمایهگذاری برخی صنایع اروپایی در ایران باز شد اما رویدادهای بعدی نشان داد که این دستاوردها تا حدود زیادی میتواند ناپایدار باشد.
* پایانی بر ایده گفتوگوی تمدنها
حملات یازدهم سپتامبر در آمریکا، پایانی بر خوشبینیهای موجود درباره امکان نوعی پیوند ایران با نظام جهانی بود. ایران در ابتدای امر، از سقوط طالبان در افغانستان استقبال کرد و در اجلاس «بن»، به شکلگیری ساختار جدید دولت افغانستان کمک کرد اما «جورج بوش» رئیسجمهور وقت آمریکا در سخنرانی سالانه خود در کنگره آمریکا در سال 2003 میلادی، ایران را به همراه عراق و کره شمالی، جزئی از محور شرارت معرفی کرد. این سخنان بوش، واکنش شدیدی در تهران ایجاد کرد و حتی بسیاری از طرفداران جدی مذاکره با غرب را به انفعال کشاند. در همین دوره، برای نخستین بار، نشستهای بهاصطلاح افشاگرانه در خصوص پرونده هستهای ایران از سوی گروهک تروریستی منافقین برگزار و بر اساس همین اطلاعات، پروندهای در آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه جمهوری اسلامی ایران باز شد.
این پرونده، درنهایت، تبدیل به یکی از چالشبرانگیزترین نقاط در سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب اسلامی شد.
* شکست سیاست تنشزدایی با غرب
پاسخ اولیه ایران به این مسأله همکاری و مذاکره گسترده با طرف غربی بود. ایران طی چند مرحله تلاش کرد تا تمام ابهامات موجود بر سر پرونده هستهای خود را حل کند. همچنین ایران به دنبال این بود تا با تعلیق کامل تمام برنامه هستهای صلحآمیز خود به یک توافق با غرب دست پیدا کند؛ اما تمام این ابتکارها با لجبازی آمریکا و طرف غربی شکست خورد.
در کنار این، سرمایهگذاری ایران در حوزه نهضتهای جهان اسلام بهتدریج در حال به ثمر نشستن بود؛ حزبالله لبنان تبدیل به قدرتی قابل توجه در غرب آسیا و حوزه مدیترانه شده بود که سبب شد رژیم صهیونیستی، در سال 2000 میلادی، از جنوب لبنان عقبنشینی کند.
علاوه بر این، موقعیت ایران در عراق به دلیل قدرتگرفتن گروههای شیعی، روز به روز مستحکمتر میشد. بر خلاف آمریکاییها که اغلب فاقد شناخت دقیق از ساختار عراق بودند ایران سالها بود که بر اساس سیاست امتمحور خود با گروههای معارض کُرد و شیعه عراقی ارتباط داشت.
بهتدریج با تغییراتی که در سیاست داخلی ایران پدید آمد، دوباره نگاه به رویکردهای انقلابی در سیاست خارجی تقویت شد. این مساله شاید خبر چندان خوبی برای کشورهای غربی محسوب نمیشد اما واقعیت این بود که سیاست تنشزدایی عملاً با واکنش منفی طرف غربی به نقطه پایانی خود رسیده بود.
علاوه بر این افزایش حضور نظامی آمریکا در اطراف ایران که تا 200 هزار نفر هم میرسید پیامی جدی به تهران بود که هر آن، امکان استفاده از ابزار نظامی نیز وجود دارد و باید برای مقابله با آن آماده بود.