سراج24-مهدی آراد؛ هنوز که هنوزه هر وقت که بحث از مکانهای مذهبی میشود من ساکت میمانم و حرف نمیزنم. حتی اگر حرفی هم بزنم، حرف دلم را نمیزنم.
یکی میگوید: «چه حسی دارد که آدم ماه مبارک رمضان در مشهد باشد». آنیکی میگوید: «چه خوب است آدم تا جوان است مکه برود و بتواند اعمال آن را بهجا بیاورد ... من که تا حالا چند بار مکه رفتهام بازهم شوق رفتن آنجا را دارم». دیگری از عتبات میگوید و شوق حرکت در بینالحرمین. شوق زیارت کسانی که سالها در هیأتها به یادشان بر سر و سینه زدیم. شوق زیارت کوی جانان؛ و زیر لب شعر کویتی پور را زمزمه میکند که: «چون رسَم بر کوی جانان، جان دهم آنجا بمیرم».
و من همچنان ساکت نشستهام و مغروق در افکار خودم.
همهی این مکانها برایم مقدساند و محبوب و دستنیافتنی مینمایند؛ اما آنچه که ته دلم را از آن خودکرده، جای دیگری است. درست مثل کسی که دلش میخواهد ایام زیارت مخصوصه، مشهد باشد. مثل کسی که میخواهد پا در بینالحرمین بگذارد و گنبد زیبای امام حسین علیهالسلام و حضرت ابوالفضل علیهالسلام را ببیند تا دلش روشن شود. مثل کسی که برایش آرزو شده بقیع برود، زیارتنامه بخواند و یکدل سیر گریه کند. من همجایی اینچنینی در دل دارم و آرزویش را در ذهن میپرورانم.
گویی تکهای از وجودم را در آنجا جستجو میکنم. انگار سالهای طولانی است که ازآنجا دورم کردهاند. من همآرزو دارم روزی بتوانم در آنجا با خیال راحت نماز بگذارم؛ و چه شیرین است برآورده شدن این آرزو برای من. آنجا مکان مقدسی است که عیسی روحالله را در خود پرورانده. جایگاه عظیمی که محمد صلیالله علیه ازآنجا به معراج رفت. سرزمینی که آن را پارۀ تن اسلام گفتهاند. سرزمین مقدسی که دیروز دست مسلمانان بود و امروز ... .
از امروز نمیگویم! از فردا میگویم. فردایی که خیالم آسوده است از اینکه خبر شهادت کودک خردسال فلسطینی را دیگر نخواهم شنید. فردایی که رسانهها، از سفر مقامات و سفرای کشور فلسطین خبر میدهند. روزی که کودکان فلسطینی در زنگ تاریخ، نحوۀ نابودی رژیم صهیونیستی در گذشته را باهم میخوانند. روزی که پدران باید برای فرزندان خود تعریف کنند که این آزادی را چگونه به دست آوردهاند.
تیتر روزنامه را میبینم؛ «...اُمین سالگرد نابودی رژیم اسرائیل و احیای کشور فلسطین». یاد جمعههای آخر ماه رمضان میافتم که برای آزادی فلسطین راهپیمایی میکردیم.
جمعهای را میبینم که بزرگ و کوچک و پیر و جوان، برای خواندن نماز جمعه در بیتالمقدس آماده میشوند؛ و خودم را میبینم که وضو گرفته و آمادهام...
اگرچه هنوز فردا نیامده ... اگرچه هنوز ابرهای تیره مانع رسیدن نور به این دیار میشود... اگرچه هنوز شب ظلمانی به پایان نرسیده... اما من بسیار آرزومندم که دوگانهام را در قدس بهجای آورم.
یادتان نرفته که میگفتیم: راه قدس از کربلا میگذرد؟!
ما که وضویمان را در کربلا گرفتهایم. انشاء الله بزودی نماز را درقدس میخوانیم.
ألَیس صُبح بقریب...