سراج24_قاصدک از راه رسید اما آرام و قرار نداشت، لحظهای کنار هر سیهپوشی توقف میکرد و میرفت او زودتر آمده بود تا خبر آمدنش را بدهد، خبری که بوی کربلا میدهد، از جزیره مجنون.
وقتی «محرم»، «شهید» و «مجنون» را در کنار هم میگذاریم سر از راز سربسته برداشتن آن آسان میشود، هم داستانی بازگشت و محرم پس از ۳۴ سال حتما حکمتی دارد.
صدای زیارت عاشورا مجلس حسین (ع)که بلند میشود، قاصدک هم از رفتن باز میایستد، یک نقطه کنار فانوس میایستد.
همه چشمانتظار پیکر علیمحمد قنبری، شهید تازه برگشتهاند، جوان جزیره مجنون که پاگیر حسین شد، همه به دنبال گرفتن حاجت خود بودند؛ یکی برات کربلا میخواست و دیگری شفای بیمار، شاید کسی هم دنبال باز شدن گره دلی بود. اما او هم آمده بود تا بگوید که ما هنوز پای حسین ایستادهایم گویی هنوز ماموریت او و همرزمانش که بازنگشتند، تمام نشده است و او شب سوم محرم با تابوتش آمده تا این بار هم تخریبچی، راه را باز کند، شاید چند نفری را هم با خودش ببرد، اما این برات به دست چه کسی میرسد، حتما خودش میداند و خدایی که به او روزی میدهد.
قاصدک که از در آمده بود به اول صف میرسد، سر مجلس میایستد و منتظر صاحب خبر میماند، بیقرار این طرف و آن طرف میرود ... گویی او از همه بیتابتر است.
خبر میآید که مادر شهید از راه نرسیده، میگویند خدمت آقا امام رضا(ع) است و قبل ازا ینکه به همدان برسد، حضرت ضامن آهو، حاجتش را برآورده کرده، حالا مزاری هست که مادر اشکهایش را بر آن جاری کند، گویی دیگر هیچ کس طاقت دل بیقرار مادر را نداشته است.
سرزمین ما، قصه دیگری دارد، قصههایش همان معجزههایی است که انسانهای معمولی که امروز فقط چند تکه استخوان با یک پلاک از آنها باقی مانده است، رقم زدهاند.
شهید چند دقیقهای بیشتر مهمان هیات رزمندگان ثارالله، یادگار حاج حسین همدانی نیست، فرمانده دستور بازگشت را صادر کرده و بچههای لشگر انصارالحسین(ع) هم سرشان برود، فرمان را اجرا میکنند، تنها در سرزمین عاشقان حسین است که این معجزهها محقق میشود.