اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۱۲:۳۰
اذان ظهر ۱۲:۰۲:۰۲
اذان مغرب ۱۹:۲۸:۳۴
طلوع آفتاب ۰۴:۵۴:۱۵
غروب آفتاب ۱۹:۰۸:۰۹
نیمه شب ۲۳:۱۰:۴۹
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۱/۱۱/۲۶ - ۱۴:۲۳
/شهدای تفحص/

افطار در رمل‌های داغ فکه

زمین رملی فکه تشنه آب بود و سید، تشنه دیدار پیکر نهفته در خاک؛ هوا گرم‌تر می‌شد؛ سید از صبح چیزی نخورده بود؛ کمی‌ آب به او تعارف کردم و او با گفتن میل ندارم، بیل را برداشت و به تنهایی مشغول کار شد.

افطار در رمل‌های داغ فکه

 

به گزارش «سراج24»؛  شهید تفحص «سیدامیر تشت‌زرین» در سال 1351 به دنیا آمد؛ سن کم سیدامیر در زمان جنگ، مانعی برای حضورش در میدان نبرد بود؛ دوران جنگ تمام شد؛ او با دیپلم ریاضی در رشته مهندسی نساجی دانشگاه قبول شد؛ امیر برای خانواده‌های بی‌بضاعت پول جمع کرده، برای دختران جهیزیه و برای پسران بساط عروسی فراهم می‌‌کرد.
 
سیدامیر بعد از چندی به جستجوگران نور پیوست؛ او هر چند جنگ را ندیده بود اما بوی عطر شهادت را از پیکرهای شهدا ‌گرفت تا اینکه در 27 مرداد 1375 در منطقه عملیاتی «والفجر یک» در فکه به شهادت رسید.
 
                                                         ***
 
سردار سیدمحمد باقرزاده فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین درباره این شهید می‌گوید: بچه‌ها در منطقه‌ای مستقر بودند که دائماً خطر آن‌ها را تهدید می‌کرد؛ هر آن احتمال تعرضات ایادی دشمن می‌رفت، تا جایی که نگران بودم مبادا در این محور حادثه‌ای اتفاق بیافتد.
 
برای بازدید به منطقه رفتم، مشاهده کردم شهید تشت‌زرین با تجهیزات کامل نظامی، اسلحه به دوش و دوربین به دست در حال مراقبت و نگهبانی از مرز است؛ او چنان هوشیارانه با مسائل برخورد می‌کرد که انگار زمان جنگ است؛ یک لحظه از مسائل و رویدادها غافل نبود و حالتی در ایشان دیده می‌شد که گویی همیشه باید پا به رکاب بود.
 
بدیهی است که فردی با این مشخصات به راحتی از دنیا دل می‌کند و در مسیری که خداوند مقرر کرده، قرار می‌گیرد؛ با دیدن این صحنه روحیه‌ خاصی در من ایجاد شد و با احساس امنیت خدا را شکر کردم که در منطقه با چنین جوان‌هایی کار می‌کنیم.
 
                                                        ***
 
یکی از همسنگران شهید تشت‌زرین روایت می‌کند: حضرت امام(ره) در سفارش‌های اخلاقی‌شان تأکید بر روزه‌های مستحبی داشتند و این عمل برای سیدامیر یک عادت همیشگی شده بود؛ زمین رملی فکه تشنه آب بود و سید، تشنه دیدار پیکر نهفته در خاک. هوا گرم‌تر می‌شد و خورشید بر بالای سرمان بی‌امان می‌تابید؛ سید از صبح چیزی نخورده بود؛ کمی‌ آب به او تعارف کردم و او با گفتن میل ندارم، بیل را برداشت و به تنهایی مشغول کار شد. من از همه جا بی‌خبر بودم و گرمای طاقت‌فرسا هوش و حواسم را برده بود؛ یکی از دوستان با اشاره به من فهماند که او روزه است؛ ساعتی بعد سید به شهادت رسید.
 
                                                       ***
 
یکی از راویان نور می‌گوید: عشق کار از همه افراد تفحص بیشتر بود و خستگی برایش مفهومی‌ نداشت؛ سید، مسئول معراج بود و پیکر شهدا را با نوای قرآن و زیارت عاشورا به وسیله واکمنی که همیشه همراهش بود، به استقبال می‌رفت و تا رسیدن به اردوگاه، صفابخش محفل‌مان می‌کرد.
 
هر وقت پیکر شهیدی را به معراج انتقال می‌دادیم، برای مشخص کردن هویتش از سید امیر به دلیل ظرافت در دقت و ابتکاراتی که از خود نشان می‌داد، کمک می‌گرفتیم. در منطقه‌ی موسیان، در میان شهدا شهید گمنامی‌ بود که به هیچ وجه هویتش مشخص نبود؛ از آن‌جایی که او همیشه به شهدا فکر می‌کرد و دوست داشت با شهدا باشد، از غروب تا 2 بامداد تلاش زیادی ‌کرد تا این که به وسیله آب و بخار توانست وضوح خط کم‌رنگی که روی جیب پیراهن شهید نوشته شده بود را بیشتر کند و با ذره‌بینی که همیشه همراه داشت، اسم و لشکر مربوطه‌اش را مشخص کرد.
 
                                                      ***
 
خواهر شهید «سیدامیر تشت‌زرین» می‌گوید: امیر وصیت‌نامه‌اش را نوشت، پیش من آمد.
 
ـ برایت یک امانت دارم.
 
ـ چیه؟
 
ـ روزی می‌شود که دنبال این می‌گردید، جایی بگذار که جلوی دست باشد.
 
ـ به من از این بابت چیزی می‌رسد؟
 
ـ شاید! اگر من لایق‌اش باشم که چیزی برای شما بگذارم.
 
خندیدم و آن را در جایی گذاشتم، خیلی نگران بودم و نمی‌توانستم مطلب را برای پدر و مادر بازگو کنم؛ اضطراب و ناراحتی مهمان روزها و شب‌هایم در لحظات حضور او در کمیته‌ جستجوی مفقودین بود تا این‌که یک شب، خواب دیدم که بدن امیر کاملاً سوخته است و مادر بالای سر او نشسته و گریه می‌کند؛ با ناراحتی و گریه از خواب پریدم، سال بعد تحقق تعبیر خوابم را در غسال‌خانه به نظاره نشستم.
 
                                                     ***
 
یکی از همسنگران سیدامیر بیان می‌کند: «این دفعه آمده‌ام تا رویم را کم کنم»؛ این جمله‌ای بود که امیر بعد از آخرین مرخصی گفت؛ آن روز قرار نبود سید با ما همراه شود ولی به علت خستگی شدید یکی از برادران، امیر با دعای فرج و 14 صلوات، سفر آخرش را شروع کرد.
 
در بین راه ماشین در رمل‌ها فرو رفت؛ بعد از مشقت فراوان و اتلاف وقت زیاد به پای کار رسیدیم؛ بعد از اتمام کار به او پیشنهاد کردم، تا بچه‌ها وسایل را جمع و جور ‌کنند، شیار و تپه مجاور را هم شناسایی کنیم؛ منطقه پر از کلاه آهنی نیروهای خودی و بند حمایل بود که خبر از درگیری شدید در آن نقطه می‌دادند؛ منطقه قبلاً معبر زده شده بود ولی ما برای اطمینان خودمان معبر کوچکی زدیم.
 
سیدامیر پشت سر من می‌آمد، 2 متر باهم فاصله داشتیم، آخرهای کار بود که لحظه‌ای صدای انفجار شدیدی مرا به زمین کوبید، احساس کردم چشمانم آتش گرفته، هیچ جا را نمی‌دیدم و یا حسین گویان سراغ سید امیر را می‌گرفتم؛ بچه‌های دیگر رسیدند و می‌گفتند که صحنه‌ عجیبی بود، ترکش به سر امیر اصابت کرده بود و خون مثل جوی آب جاری بود. او با حالتی روحانی رو به قبله افتاده بود و خون از کناره برانکارد بیرون می‌زد؛ تا رسیدن به آمبولانس خط سرخی از خون، گویا مرز ماندن و رفتن او را رازگشایی می‌کرد.
 
آمبولانس به سرعت به طرف اورژانس ‌رفت؛ بالگرد آماده بود اما بال‌های پرواز سید، با شتاب عشق، سبقت گرفت؛ او در حالتی به خاک باغ بهشت همدان سپرده شد که تأول‌های دستش، زخم عشق شهیدان را به سوغات افلاکیان می‌برد.
 
                                                      ***
 
در وصیت‌نامه این شهید تفحص آمده است: «سروران گرامی‌ شما را به تعمق و تدبر در کتاب آسمانی و دفاع از اصول مذهب شیعه حقه‌ اثنی عشری، زیارت اهل قبور و تأمل در اینکه آنان چه بودند و چه شدند وصیت می‌کنم؛ از مجالست‌های بی‌ارزش و وقت‌گیر صرف‌نظر کنید که در این مجالس به جز عیب‌جویی و غیبت مؤمنین چیزی حاصل نمی‌شود.
 
توصیه می‌کنم همه را به خدمت مادر و پدر و به جا آوردن صله ارحام و داشتن همیشگی وضو، خواندن کتب مذهبی و به یاد داشتن ذکر و فکر در کل ایام که یاد خدا تسکین‌بخش تمام قلوب است؛ وصیت می‌کنم به تدبر در خطبه حضرت فاطمه(س) در مسجدالنبی و خطبه اول و شقشقیه مولانا امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه و متذکر می‌شوم به هر طرق ممکن به این حبل‌المتین محکم چنگ زنید و راه تزکیه و تصفیه وجود را در پیش گیرید که ما متأسفانه غافل مانده‌ایم.
 
توصیه می‌کنم که به دنیا و شئونات آن بی‌اعتنا باشید و راه ورع و پرهیزکاری را در پیش گیرید و همیشه در پایان هر روز به محاسبه نفس بپردازید و همیشه حسن خلق و تواضع نسبت به دیگران داشته باشید».
 
حقیر سراپا تقصیر
 
سیدامیر تشت‌زرین
 
10 اردیبهشت 1374
اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۷
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••