
یه استکان طنز«سراج24»- علی سلطانیوش: به روزهای اوج مبارزه علیه شاه داشتیم نزدیک می شدیم لحظات سخت و نفس گیری بود. هدفمون هم این بود ظلم و استکبار از کشور بره و قانون اسلام ناب پیاده بشه. نزدیک ظهر بود که عفت زنگ زد گفت اولین پسر حاج احمد آقا به دنیا اومده سریع بساط مبارزه رو جمع کردیم و رفتیم که عازم قم بشیم. سر کوچه دیدم سر و صدای زیادی هست رفتم دیدم مهدی با یه پسره دعواش شده نزدیک که شدم فهمیدم پسره ادعا می کنه مهدی پول اون رو برداشته و همه رو علیه اون به شورش تشویق کرده. از عفت پرسیدم گفت اینا همهاش پدرسوخته بازی هست.
سریع حاضر شدیم و راهی بیمارستان شدیم همین که رسیدیم بیمارستان و اتاقشون رو پیدا کردیم و بچه رو دادند به من نا خودآگاه اولین جمله ای که گفتم این بود : « وای خدای من این اشبه الناس به خود امام خمینی هست و قطعا روزی در کنار من برای خبرگان رهبری ثبت نام می کنه اما اگر تائید صلاحیت نشه چی؟؟»
مجلس رو سکوت عجیبی فرا گرفت که در این میان عفت گفت : اگه صلاحیت ندادن بریزین تو خیابونا