به گزارش سراج24، درست در روزهای داغ وتبآلود مدینه، گوشها و دهانها به تکاپو افتاد، خبری جدید همه را به شدت مشغول کرده بود. جنگ! در این اوج گرما! آنهم در نود فرسخی مدینه و در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح روم! هراکلیوس امپراتور روم سپاهی بزرگ و مسلح را گردآورده تا کار جمهوری نوپای اسلام را یکسره کند. پیامبر خاتم (ص) هم مهیای لشکری در خور است.
مقصد هم نزدیک نیست، چند صد کیلومتری مدینه، نزدیک مرز شام...هوای گرم وسوزان حجاز،کمبود مواد غذایی، دوری راه و ترس از سپاه عظیم ناشناخته و اجنبی همه بهانههای مناسبی بودند برای منافقان که دست روی دست بگذارند و عازم جهاد نشوند. در حالیکه بسیاری از تازه مسلمانان مشغول تیز کردن شمشیرها و تیمار اسبها و یا خداحافظی با خویشان و پارههای تنشان بودند، طبق گزارش قرآن، این رفاه زدگان پرمدعا که خوشحالی خود از این نافرمانی را پنهان نمی کردند به هرکوی و نشان که میرسیدند میگفتند: ...در گرما رهسپار جنگ نشوید... و قرآن را بشنو که جواب میدهد: بگو آتش دوزخ گرم تر است.(توبه،81)
کتاب وحی در ادامه آب پاکی را روی دست همه ظاهربینان عالم میریزد و میفرماید: ...پس کم بخندند و بسیار بگریند.(توبه،82) گو اینکه منافقان اگر بدانند بر اثر ترک جهاد، چه پاداش هایى را از دست داده و چه فرصت ها و نعمت هایى را کفران کرده اند، باید کمتر شادى کنند و بسیار بگریند، گرچه گریه مادام العمرشان هم در برابر گریه هاى طولانى قیامت، چیزى نیست!
بهراستی درپسِ این لشکرکشی به سرزمین های دور با اینهمه سختی و مشقت چه معنای زیبایی نهفته است؟ تکلیف جهاد باردار چه حقیقتی است که جیشالعسره (سپاه سختیها) را عازم سرزمین تبوک میکند؟ آیا در ورای سرزمین تکلیفها، مصلحتهایی برای کشف شدن وجود دارند؟ در این میان چه فرقی میان گرمای نقد دنیا در تابستان و آتش نسیه عقبی در جهنم است که سپاهیان خدا به اولی وقعی ننهاده اما دومی را پاس میدارند؟ اصلا تکلیف و مصلحت کدامند؟ همخانوادهاند یا همکار و یا حتی همنشین اجباری؟ آیا خود مصلحت دارای درجات مختلف است؟ اینها سؤالاتی است که به اختصار در پی یافتن پاسخ آنها هستیم:
تکلیف
از حیث لغوی، کلفت و سختی بنمایه و ریشه کلمه تکلیف به شمار میرود به طوری که امر کردن به چیزی که انجام آن دشوار است را «تکلیف» مینامند. در فرهنگ دینی، معنای تکلیف تضییق گشته و به عنوان اصطلاحی خاص به معنای فرمان و دستور الهی به کار گرفته میشود. از دیرباز متکلمین و بزرگان عقاید در بحث خداشناسی یکی از افعال خدا را تکلیف و دستور دادن میدانستند و درباره آن بحث مینمودند. آنها در تعریف تکلیف میگفتند: طلب کردن یا منع کردن خدا از کاری که دارای مشقت است تکلیف نام دارد. در این میان اما سید بن طاووس در نامه ای که به مناسبت فرارسیدن سن بلوغ فرزندش به او مینویسد، معتقد است که حقیقت اوامر و نواهی خداوند، نه سختی و مرارت ظاهری بلکه مقرب شدن نزد او و تشرف به محضر دوست است. پسرم! جشن تکلیف در حقیقت جشن تشریف است!
مصلحت
واژه مصلحت به معنای منفعت، سود و بهره است. مصلحت، تقسیمبندیهای گوناگونی دارد. به لحاظ زمانی، میتوان مصلحت را به مصالح دائمی(ثابت) و موقت(متغیر) تقسیم نمود. همچنین گاهی از اوقات دلیل و فلسفه حکم توسط دین بیان میشود. برای نمونه؛ خداوند، دلیل تشریع قصاص را حفظ نفوس معرفی میکند. با اینحال در بسیاری از تکالیف، همراه با ابلاغ آن توسط پیامبر، مصلحت و فلسفه آن حکم به مخاطب ارائه نشده است.
در مواردی که مصلحت حکم معرفی شده،گاه این مصلحت دنیوی است و گاهی به سودی اخروی یعنی رسیدن به بهشت و دوری از جهنم اشاره دارد. در کلمات متکلمین و بزرگان امامیه از ابتدا مرز دنیوی یا اخروی بودن مصلحت مورد توجه قرار گرفته، به گونه ای که از مصلحت اخروی با عنوان «لطف» و از مصلحت دنیوی با عنوان «منفعت» و در برخی موارد «اصلح» یاد میشده است. این دو گونه مصلحت باهم تعارض نداشته و در راستای هم تعریف میشده اند؛ اگرچه از حیث اصالت، مصلحت اخروی مقدم داشته میشود.
رابطه تکلیف و مصلحت
بر اساس دیدگاه عدلیه(امامیه و معتزله) که قائل به حسن و قبح عقلی هستند، وجوب تکلیف برای دست یافتن به یک نتیجه و غایت خاص است که همان مصلحت میباشد؛ زیرا در غیر این صورت، فعلی بیهوده از خداوند سر زده که حکیم بودن او را زیر سؤال میبرد. از اینرو از دیرباز متکلمین با گشودن بحثی به عنوان «حسن تکلیف» معتقد بوده اند که در نظام خلقت، تکلیف کردن خداوند امری حسن و بایسته است؛ چراکه خداوند حکیم است و در ورای هر باید و نباید شخص حکیم، غایت و مصلحتی نهفته است. در مقابل، اشاعره اگرچه به حسن تکلیف معتقدند ولی میگویند این بایسته بودن بدین روست که خداوند به این کار دست زده است نه اینکه خود امر ونهی نمودن حسن ذاتی داشته باشد.
بعد از اینکه دانستیم تکلیف نمودن الهی نیکو است، نوبت به این پرسش مهم میرسد که حکمت و مصلحتى که در تکالیف مانند وجوب نماز و روزه و حرمت ربا و دروغ و مانند آن وجود دارد کدام است؟ طبق نظریه مشهور دانشمندان شیعه، فایده و مصلحت تکلیف آن است که آدمی در معرض ثواب ابدی و دائمی( اخروی) قرار میگیرد که از آن به «تعریض ثواب» یاد میشود. در این میان، نظرات دیگری هم وجود دارد.
فلاسفه با بیان مقدماتی چندگانه و با تکیه بر مدنیبالطبعبودن آدمی، لزوم وجود قانونی فرابشری برای رفع و یا دفع اختلافات انسانی را لازمه دوام حیات بشری بر میشمرند و در نتیجه مصلحت تکالیف را در غایاتی این جهانی خلاصه میکنند. به دیگر سخن، اگر قانون خدا نباشد بشر از پس آشتی و اداره خویشتن بر نمی آید و هر کسی به فکر نام و نان خویش است و جهان به سوی نابودی کشیده میشود. همچنین اشاعره در جواب این سؤال که مصلحت موجود در تکالیف الهی چیست، معتقدند از آنجا که در غالب تکالیف منفعت آن قابل شناسایی نیست شایسته است که معتقد شویم افعال الهی و از جمله تکلیف کردن، دارای غرض خاصی نیست و حُسن آن تنها شرعی است.
برای نمونه میتوان بسیاری از تکالیف را یافت که در نگاه نخست و صرف نظر از دشواری معمولی در انجام تکلیف، درحالتی خنثی و سلبیالطرفین قرار دارند(نه دارای منفعت مشخص و نه دارای ضرر هنگفتی اند) بهعلاوه برخی تکالیف مانند نبرد با مشرکان(قتال) و واجبات مالی از جمله خمس و زکات که همگی در عنوان «جهاد به مال و انفس» گردآوری شده است، حداقل در نگاه ظاهری و ابتدایی چیزی جز ضرر و از دست دادن جان و یا سرمایه زندگی نیست. اصالت دادن مصلحت دنیوی بر مصلحت اخروی و ترجمه مصلحت به منفعت صرف و ظاهری باعث شده است که قرآن کریم به صراحت در قالب بیان قانون «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیرلکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو کره لکم» (بقره،216) گوشزد کند که مصالح و غایات تکالیف فراتر از انگیزه و احساسات انسانها هستند.
چه بسیار پیش آمده که انسانها از عملی بدشان میآید و حال آنکه در باطنش خیر نهفته و چه بسیار اوقات که به عملی دیگر رغبت دارند و حال آن که خالی از خیر بوده و شر است. طبق این آیه از یک سو هدف تکالیف همیشه و به راحتی برای انسانها قابل شناسایی نیست و ازسویی، لزوما به همین دنیا خلاصه نمی شود. بهراستی چرا در میانه این همه واجب و حرام، غایت و هدف را باید در آخرت و نه در همین دنیا جستجو کرد؟ تاکید بزرگان بر مصلحت اخروی از آن روست که این مصلحت دارای صفت بسیار مهم «ماندگاری» است که براساس آن تمام مشکلات ظاهری نهفته در تکلیف تحت الشعاع قرار میگیرد.
علامه حلی، نویسنده کتاب سترگ کشفالمراد، در جواب کسانی که تکالیف را مانند زخمی کردن انسان و سپس مرهم گذاشتن بر او و در نتیجه غیر منطقی میدانستند این قیاس را مع الفارق دانسته و تاکید میکند که به رغم حاصل شدن دشواری موقت در تکالیف، به دنباله آن ثوابی دائمی وجود دارد که قوام حکیمانه بودن تکلیف است. شکی نیست که بهپاخاستن از بستر نرم و گرم برای نماز سختی خاص خود را دارد. همچنانکه پرداخت خمس و دل بریدن از یک پنجم دسترنج هم برای بعضیها کم از دادن جان نیست! اما این سختیها و تنگناها در مقایسه با بهشت و رسیدن به رضوان الهی اصلا به حساب نمیآیند.
مصلحت واحد یا مصالح متعدد؟
بعد از روشن شدن اجمالی رابطه تکلیف با مصلحت و اینکه اولا تکلیف، حُسن و بلکه ضروری است و ثانیا این نیکو بودن دائر مدار وجود مصلحت است، این سؤال پیش میآید که آیا تکالیف میتوانند دارای چند مصلحت باشند و یا اینکه منحصرا باید دارای یک مصلحت باشند. به نظر میرسد هم از حیث عرضی و هم طولی یک تکلیف میتواند دارای مصالح متعدد باشد. از حیث عرضی یک تکلیف میتواند دارای چند مصلحت باشد که هر کدام بهطور مستقل موضوعیت داشته و خودگردان باشد به گونهایکه میتواند بهتنهایی باعث نیکوشدن تکلیف شود.
از حیث طولی هم یک تکلیف میتواند دارای یک غایت اصلی و نهایی بوده، در کنار آن اهداف متوسطی نیز داشته باشد. در مرحله بعد درباره اینکه از چه راهی میتوان به مصالح متعدد یک تکلیف پی برد، باید گفت در اینجا نقش فقیهان و ابزار اجتهاد بیش از پیش روشن میشود. به دیگر سخن اینکه از حیث اثباتی بتوان مصالح چندجانبه را برای یک تکلیف تشخیص داد، وظیفه ای است که بر عهده فقیهان گذاشته شده تا با استنباط از منابع معتبر، منحصره و یا غیر منحصره بودن مصالح را تشخیص داده بر اساس آن تصمیم بگیرند.
مصلحت دنیوی و مصلحت اخروی
اگر صرف نظر از عالم آخرت و بدون در نظر گرفتن جهان بینی الهی بخواهیم هندسه مصلحتها را تنظیم کنیم، عقلانی بودن یک تکلیف در منافع دنیوی خلاصه میشود. بر این اساس، روزه گرفتن با مشقات خاص خود زمانی منطقی و عقلانی است که باعث منفعتی در همین عالم باشد، مثلا درصد سلامت روزه دار بالاتر برود و یا آرامش روحی او بهبود یابد. همچنین بسیاری از اعمال نیک فقط در راستای جلوگیری از تصادم با حقوق دیگران ارزش مثبت مییابند. این در حالی است که در جهانبینی الهی غایت اصلی بر اساس جهان آخرت و زندگی جاودانه تنظیم شده است. به دیگر سخن، تکلیف در کلام اسلامی دائر مدار ثواب و عقاب است، نه صرفا منفعت و ضرر.
با توجه به آنچه درباره تشکیک طولی مصالح گفته میشد میتوان نتیجه گرفت که یک تکلیف خاص میتواند از یک سو منفعت دنیوی داشته باشد و در ادامه از مصالح دیگری همچون ابتلا و آزمایش نیز سخن به میان آورده شود. در این میان، توجه به اصالت غایات اخروی در مقایسه با غایات دنیوی است؛ چه اینکه غفلت از این حقیقت باعث میشود مکلفین درباره حسن تکالیفی که در وهله نخست دارای منفعت دنیوی نیستند و یا دارای منفعت هستند اما درک منفعتشان زمان بر و طولانیمدت است دچار چالش شوند. از این رو، برای فهم بهتر چرایی اصالت غایات اخروی باید بین دو هدف یعنی هدف خدا از امر ونهی کردن و هدف او از آفرینش انسان ارتباط برقرار نمود. در کلام اسلامی از این ارتباط در قالب «قاعده لطف» رونمایی شده است.
در قرآن کریم در امتداد غایات ابتدایی و میانی از خلقت انسان، رستگاری به عنوان غایت نهایی از آفرینش اشرف مخلوقات معرفی میشود. مکانیزم رسیدن به این رستگاری که گاه با کلمه قرب از آن یاد میشود، در پرتو تکالیف الزامی از سوی خداوند است. در این تکالیف، آنچه اساسی است و فرجام نهایی به شمار میرود، مصحلت اخروی است نه صرفا منفعت دنیوی. بر اساس این مهم تکالیف ضرورتی بالقیاس پیدا میکنند.
در کلام اسلامی، توجه به این دو گونه مصلحت در مقدمه تکلیف یعنی بحث بعثت انبیا نیز جلوه گر شده است، به گونهای که متکلمین از دو عنوان جداگانه حسن بعثت و ضرورت بعثت سخن به میان آوردهاند. در حسن بعثت اگرچه از منافعی دنیوی همچون یادگیری حرفهها و علوم خاص توسط انبیا سخن گفته میشود اما آنچه این بعثت را ضروری مینماید، رسیدن به سعادت اخروی است که بعثت، راه انحصاری دست یافتن به آن است و از این رو ضرورت مییابد. همچنین در قرآن کریم اگرچه به منافع برخی احکام اشاره شده، ولی در کنار آن با عباراتی همچون «لعلکم تعقلون» و «لعلکم تتقون» به نوعی فرادنیوی بودن غایات تکالیف گوشزد شده است.
در جهان امروز انحصار مصالح در منافع دنیوی(آنهم به تشخیص خود مردم) باعث برخی نتیجهگیریها مانند عرفی شدن دین شده است. آنچه در فلسفه پراگماتیستی مبنی بر اصالت فایده مورد توجه قرار میگیرد مصلحت صرفا به معنای فوائد عاجل و همه فهم دنیوی است و مصلحت مساوی با کلمه سود میشود. این در حالی است که در نگاهی دقیق تر باید گفت صرف تشخیص عرف، باعث رسمیت یافتن یک مصلحت نمی شود بلکه باید قانونگذار(خداوند) به آن اشاره کرده باشد و یا حداقل در مواردی که عقلا به واسطه تعقل و تدبیرشان به مصلحتی پی برده اند، خداوند به عنوان رئیس العقلا و خالق عقل از آن نهی نکرده باشد.
مصلحت عاجل و مصلحت آجل
مصلحتی که در تکلیف و دستور خداوند جاخوش نموده، گاه آجل و زمان بر و گاهی عاجل است و زودرس. بنابر یک فرض میتوانیم منافع دنیوی را مصالح زودرس و نقد به حساب آوریم که در همین دنیا شخص مکلف بدان دست مییابد، و ثواب اخروی را منافع زمان بر و نسیه ای به شمار آوریم که تنها پس از مرگ و در سرای آخرت نصیب آدمی میشود. بنا بر فرض دیگر در همین دنیا هم میتوان مصالح را به عاجل و آجل تقسیم کرد. بنابر آیه شریفه «ان مع العسر یسرا» با وجود دشواری طبیعی در انجام تکلیف، میتوان به آسایشی امیدوار بود که همانا مصلحت نهادینه در آن است. با توجه به امکان تشکیک طولی مصالح، یک تکلیف همزمان با صدور خویش میتواند متضمن مصلحت باشد و به علاوه در طول زمان مصالح آجلی را برای مکلفان به دنبال داشته باشد.
مصلحت فردی ونوعی
مصلحت موجود در یک تکلیف،گاه متوجه یک فرد خاص است و گاهی امت اسلامی و یا حتی تکتک انسانها را در بر میگیرد. در ارتباط این قسم با قسم پیشین میتوان گفت اغلب، مصالح عاجل و زودگذر به نوعی مصالح فردی به شمار میروند و مصالح آجل وزمان بر، مصلحت هایی هستند که به مرور زمان فراتر از فرد، شامل امت اسلامی و بلکه نوع انسانی میشوند. برای نمونه، همان طور که گفته شد، امر ونهی خداوند دارای یک مصلحت بزرگ است که ما آن را «در معرض ثواب الهی بودن» نام نهادیم.
این مصلحت مختص یک فرد نیست بلکه تمام انسانها را شامل میشود بهطوریکه حتی کافران و بی دینها هم در معرض این مصلحت قرار دارند؛ یعنی میتوانند با ایمان آوردن و سپس عمل به دستور خداوند، خود را مشمول ثواب الهی بنمایند. همزمانی وجود مصلحت فردی و نوعی در یک دستور الهی، نکته ای است که از خود آیات قران هم قابل استفاده است، به طوری که در تکلیفی به نام «دفاع» علاوه بر این که این تکلیف ارشادی دارای مصلحتی عمومی است، قرآن کریم همزمان مصالح فردی را هم پیش کشیده، میفرماید: وَ لِیَبْتَلِیَ الله ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ (آل عمران،154).
بر اساس کریمه قرآنی، ابتلاء و آزمایش فردی هم مصلحتی جداگانه برای این تکلیف به شمار میرود که منافاتی با مصلحت بزرگ دیگر یعنی حفظ کیان اسلام در برابر دشمنان ندارد. همچنین این مصلحت بزرگ تعارضی با ثواب تکتک رزمندگان در سرای آخرت هم ندارد. در این میان، تزاحم میان مصلحت فردی با مصالح نوعی بسیار مهم است. در بیشتر موارد، مصلحت نوعی بر مصلحت فردی مقدم داشته میشود؛ اما مواردی را هم میتوان یافت که فرد بر نوع و یا جامعه مقدم داشته میشود. گاه وجود یک فرد چنان برای حیات بشری مورد نیاز و اضطرار است که مقدم بر نوع انسانی میشود. بنابراین در تکلیف به نجات یک پیامبر، تمام مصالح دیگر تحتالشعاع قرار میگیرد. این افراد همان کسانی هستندکه از حیث فیزیکی فردند اما به تعبیر قران خود «امت» هستند.
کوتاه سخن اینکه در هر دستور از آستان حکیمانه حضرت دوست، حکمتی نهفته است. عقل که پیامبر درون است دستی بر آتش دارد و میتواند برخی مصلحتها را کشف کند؛ اما حرف نهایی در تشخیص مصلحت و حکمت بایدها و نبایدها را پیغامبران الهی میزنند. حجتهای الهی سلسله وار آمده اند تا به انسانها بفهمانند که در اطاعت از خداوند، هم رفاه دنیا نهفته است و هم سعادت عقبی؛ هم انسان به معراج میرود وهم امتها معراجی میشوند. و به راستی که این تکلیف در حقیقت تشریف است...
منبع:فارس