۱۳۹۲/۱۲/۲۸ - ۰۹:۲۶

استعمار دوباره قاره سیاه توسط چشم آبی ها+عکس

آتشی که جنازه عبدالله و سعدیه را در آغوش خود سوزاند در حال خاموش شدن است. نیروهای آنتی بالاکا هم بعد از آنکه از تماشای خاکسترشدن جنازه ها، جشنشان به پایان رسید و بطری های مشروبشان ته کشید، محل را ترک کردند

 استعمار دوباره قاره سیاه توسط چشم آبی ها+عکس

به گزارش « سراج24» "عبدالله" در حالی که فرزند سه ساله اش "سبیحه" را در آغوش گرفته و دست همسرش "سعدیه" را به شدت می کشید، دوان دوان و نفس زنان خود را به روستای "گوین" رساندند تا شاید در منزل عمویش "عبدالباقی" بتواند امنیت همسر و دخترش را حفظ کند. چند فرسخ مانده به روستا منظره آتش و دودهای پراکنده ای که به آسمان قد می کشید، دلهره و نگرانی را در قلبش شعله زد اما چاره ای نداشت جز ادامه دادن و رسیدن.

 دو روز گذشته را با پای پیاده تنها با چند تکه نان خشک و یک بطری آب به این امید طی کردند تا در روستای گوین نزد اقوامشان از شر نیروهای "آنتی بالاکا"در امان باشند.


دیگر یقین پیدا کرد اوضاع در گوین چندان امن تر از روستای خودشان نیست، با این وجود به سعدیه که رمق راه رفتن را ازدست داده بود، امید می داد که: «نگران نباش، در گوین عمو و پسر عموهایم به راحتی می توانند از ما مراقبت کنند، اگر اتفاقی هم بیفتد به پناهگاهی که در زمین حفر کردند، می رویم و آنجا قطعا در امان خواهیم بود...» «من نگران خودم نیستم عبدالله، تا همین زمان هم مرگ برایم آسان تر بود تا زندگی در سایه این وحشت که هر لحظه ممکن است سروکله مسیحی ها پیدا شود و...» باقی کلامش را از شرم نگاه همسرش قطع کرد.

 فقط ادامه داد: «تنها به فکر سبیحه هستم، تو را به رسول الله(ص) قسم می دهم کاری کن سرنوشت دخترم مثل عاقبت دختر خاله اش نشود».

خواهر سعدیه توسط مسیحیان افراطی مقابل چشم دختر هفت ساله اش مورد تعرض و تجاوز قرار گرفته بود و بعد از آنکه با ضربات قمه کشته شد به فرزندش نیز رحم نکردند و او را در حالی که تیری به ران پایش زده بودند، نیمه جان رها کردند تا در اثر خونریزی زجر کشیده و جان دهد.

«عبدالله تا کی باید در سایه این وحشت زندگی کنیم؟ شاید این واقعیت زندگی است که مسلمانان سیاه حق زندگی ندارند»!


سعدیه در حال گفت و گو با شوهرش بود که ناگهان صدای فریاد شبه نظامیان رشته کلامش را پاره کرد، نگاه ملتمسانه ای به عبدالله انداخت و در حالی که می دانست شاید این آخرین لحظاتی باشد که شوهرش را می بیند، با بغض و اشک گفت: «عبدالله...! باور کن حتی یک قدم دیگر نمی توانم بردارم، ضمن اینکه مطمئنم با این سرعتی که من می دوم قطعا نمی توانیم از شر این بی رحم ها فرار کنیم، اینطور سبیحه هم در خطر بیشتری است، خواهش می کنم تو با دخترم فرار کن، من اینجا از تاریکی غروب استفاده می کنم و پنهان می شوم».

سروصدای اصرار سعدیه و انکار عبدالله باعث شد تا نیروهای شبه نظامی آنتی بالاکا متوجه آنها شوند: «آنجا هستن، پیدایشان کردیم، سریعتر کارشان را تمام کنید».

عبدالله بلافاصله خود را بین نیروهای تروریستی و زن و فرزندش حائل می کند تا بتواند سپر خانواده اش باشد. سبیحه را به سعدیه می سپارد، سعدیه در حالی که دخترش را در آغوشش می فشارد و پنهان می کند، شروع می کند به خواندن آیه الکرسی؛ عبدالله می داند که چند دقیقه دیگر چه سرنوشت شومی در انتظار همسر و دخترش است. به همین دلیل چند قدم جلوتر می رود که اگر قرار است تیراندازی صورت گیرد ابتدا او مورد اصابت قرار گرفته و کشته شود تا شاهد تعرض به همسر و فرزندش نباشد.

دستانش را بالا می گیرد، هر یک قدمی که به جلو برمی دارد، به سمت همسرش برگشته و آخرین نگاه توام با وحشت سعدیه و دستان لرزان سبیحه را در ذهنش ثبت می کند، دخترک گویی نمی خواهد شرمندگی پدر از عدم توانایی در مراقبت از آنها را ببیند، به همین خاطر صورتش را در آغوش مادر پنهان می کند.

صدای شلیک گلوله سکوت خیابان را می شکند، خون از پهلوی عبدالله فوران می زند، عبدالله آسمان را نگاه می کند شهادتین را فریاد می زند. هنوز شهادتین عبدالله به پایان نرسیده بود که صدای رگبار بلند می شود، عبدالله در خونش غلط خورد.

افراد مهاجم به سمت سعدیه می دوند اما بدن بی جان او را می بینند که دخترش را در آغوش نگه داشته است. سعدیه خوش شانس بود که تیرهایی که به سمت همسرش می آمد، او را نیز بی نصیب نساخت و جانش را گرفت! فرمانده مهاجمین از اینکه نتوانست سعدیه را زنده تصاحب کرده و مال خود نماید خشمگین شده و دستور داد لاستیک ها را آتش زده و جنازه غرق در خون عبدالله و سعدیه را در آتش بسوزانند.



دیگر هیچ صدایی نمی آمد، جز صدای شعله هایی که عبدالله و سعدیه را در آغوش خود می سوزانید و یک صدای دیگر، صدای گریه سبیحه. گویی سبیحه نیز علاقه داشت با جلب توجه مهاجمین به جمع پدر و مادرش بپیوندد. یکی از مهاجمین صدای گریه سبیحه را شنید و لوله کلتش را سمت مچ پای سبیحه نشانه گرفت.
چند لحظه ی بعد...

***





بله اینجا قلب آفریقاست، مرکز تاریخ توحش و نسل کشی هایی که غربی ها بر علیه سیاهان در سرزمینشان انجام دادند.

اینجا آفریقاست، در مرکز آفریقا، سرزمین و قاره ای که همواره شاهد جنایت بارترین و دهشتناک ترین رویدادها بوده و اکنون در هزاره سوم نیز همچنان سایه شوم سلطه و ظلم از این قاره رخت بر نبسته است. قاره ای که اگر نگوییم اکثریت، یقینا با جمعیتی نزدیک به 800 میلیون نفر بالغ بر 50 درصد از ساکنانش را مسلمانان تشکیل داده اند و با توجه به تنوع مذاهب و عقایدی که در آفریقا موجود است، بی تردید می توان گفت مسلمانان یک جمعیت بسیار قابل توجهی در آفریقا را شامل می شوند.

در قلب این قاره کشور آفریقای مرکزی واقع شده که جمعیتی حدود 5 میلیون نفر را در وسعت 623 هزار کیلومتری خود جای داده است. اکثریت جمعیت این کشور دارای اعتقادات بومی و خرافی هستند اما با این وجود مسیحیان خود را فعال ما یشاء، قدرت اول و اکثریت کشور قلمداد می نمایند به گونه ای که جمعیت 750 هزار نفری مسلمانان را به هیچ نیز نمی انگارند.

پس از برکناری «فرانسوا بوزیزه» رییس جمهور سابق آفریقای مرکزی از حدود مارس 2013 (نزدیک به سه ماه قبل) خشونت ها و درگیری ها در این کشور آغاز شد. عمده ترین طرف های درگیر، گروهی به نام شبه نظامیان «سلکا» که از حمایت القاعده بهره برده و مسیحیان افراط گرایی هستند که تحت عنوان «شبه نظامیان آنتی بالاکا» به ستیزه جویی مشغولند. نتیجه این خشونتها و درگیری ها تاکنون، از دست دادن جان حدود 2000 نفر است که اکثریت آنها را (تصادفا!) مسلمانان شامل می شوند.

منابع و مراکز قدرت در  غرب آگاه بودند که قدرت مسلمانان در آخرین دولت آفریقای مرکزی پیش از انجام کودتا، به شکل فزاینده ای رو به افزایش بود. مدیریت تصمیم گیری در ارتباط با اعتبارات و منابع مالی دیگر در انحصار وزرای مسیحی نبود تا به صورت بنیادگرایانه یا به ساخت و تاسیس مدارس مذهبی مسیحی تخصیص دهند و یا به فساد و سودجویی شخصی بپردازند، بلکه قدرت یافتن مسلمانان در دولت زمینه ساز توجه به جمعیت قابل ملاحظه آنان و مشارکت یافتن مسلمانان در فرآیندهای تصمیم گیری و تصمیم سازی بود.

 لذا غرب از آنجا که تاب به نظاره نشستن چنین مناظری را نداشت دست به اقدامات مداخله جویانه زد. حمایت های غرب به ویژه فرانسه از شهروندان مسیحی، در تخاصمات بعد ازکودتا بر آتش درگیری های منطقه افزود. شاید آن زمان کمتر کسی احتمال می داد که حمایت های غرب با این هدف صورت می گیرد که با گسترده شدن دامنه خشونت ها و افزایش تلفات، بهانه برای حضور مستقیم و نظامی دولت هایشان فراهم شود و با مجاب نمودن افکار عمومی جهان و پوشش رسانه های خود تظاهر نمایند به منظور تثبیت امنیت در منطقه و حفاظت از جان مسلمانان، ناگزیر به حضور در قلب آفریقا هستند.





اینگونه نه تنها افکار عمومی را جهت دهی می نمایند بلکه می توانند در مجامع جهانی به عنوان یک مصلح و نجات بخش ملت های مظلوم همچنان مدعی باشند. نکته قابل تعمق این است که در این آشفته بازار، سازمانی که وظیفه ذاتی اش صیانت و حفاظت از کرامت، جان و عزت انسانی تعریف شده، به مدیریت و میانداری نسل کشی مسلمانان می پردازد.

جواز شورای امنیت سازمان ملل در تاریخ پنجم دسامبر سال 2013 میلادی مبنی بر ورود نظامیان فرانسه به منظور کنترل تعارضات و نابودسازی هسته های فعال تروریستی به خاک جمهوری آفریقای مرکزی اثباتی است بر این مدعا. وظیفه 1600 نظامی فرانسوی در خاک آفریقای مرکزی که به صورت محرمانه به آنها ابلاغ گردید، خلع سلاح یکجانبه مسلمانان تعریف شده بود تا با این اقدام، شبه نظامیان آنتی بالاکا با طیب خاطر و امنیت بیشتری بتوانند به منازل، مساجد و اماکن متعلق به مسلمانان حمله کرده و با آرامش عمیق تری هرکه را خواستند، از دم تیغ و گلوله بگذرانند!

جنایت وحشیانه غربی ها آن زمان پرده از چهره حقیقی خود برمی دارد که در نظر داشته باشیم مسلمانان آواره ای که با هدف حفظ جان خود از بانگی پایتخت این کشور و دیگر شهر های مسلمان نشین به سمت کشورهای همسایه پناه می بردند، با ممانعت نظامیان فرانسوی و حتی نظامیان اتحادیه آفریقا مواجه می شدند. گویی سرنوشتی که غرب برای مسلمانان آفریقای مرکزی مایل است رقم بزند، نه آوارگی و پناهندگی، بلکه تنها و تنها مرگ است.

اما چرا فیلِ فرانسه یادِ نه هندوستان، بلکه آفریقای مرکزی افتاده است؟!



 چرا فرانسه میل ندارد از این مستعمره پیشین خود دل بکند؟! حال از آلمان و دیگر کشورهای غربی نیز که سودای گرفتن لقمه های چربی از سفره آفریقای مرکزی در سر می پرورانند، صرف نظر می نماییم. فقط به عنوان نمونه اشاره می کنیم که آلمان در ابتدای شکل گیری بحران وعده داده بود هیچ سربازی به منطقه گسیل نساخته و تنها به صورت لجستیکی در ماموریت اروپایی مشارکت خواهد داشت.

اما بنا بر اظهارات یکی از مقامات وزارت دفاع آلمان در هفته نامه آلمانی اشپیگل، ارتش آلمان بنا دارد برای برقراری ثبات در آفریقای مرکزی در ماموریت اروپا، همراه با اعزام هواپیما به بانگویی، به این کشور نیرو نیز بفرستد. به علاوه آنکه فرانسه نیز قصد دارد به مجموع 1600 نظامی استقرار یافته خود در آفریقای مرکزی 400 نظامی دیگر ملحق نماید.

مجدد به پرسش مطرح شده برمی گردیم، به راستی چرا فرانسه، آلمان و به طور کلی غرب تا این حد احساس وظیفه کرده و به برقراری ثبات و امنیت در منطقه آفریقای مرکزی اشتیاق نشان می دهند؟! تردیدی نیست که کشور آفریقای مرکزی دارای منابع و ظرفیت های بالقوه ی اقتصادی است. چین با درک این موقعیت ممتاز، جایگاه ویژه ای برای سرمایه گذاری دراین کشور و نفوذ قدرت خود در منطقه دست و پا کرده است، به گونه ای که تنها در یک مورد توانسته است به همراه سودان، امتیاز انحصار اکتشاف نفت در آفریقای مرکزی را از آن خود سازد. این موفقیت در پی نتایج مثبتی که شرکت ملی نفت چین (CNPC) به همراه شرکتی از سودان با حفر چاه نفت در شمال شرق این شور به دست آوردند، حاصل شد. پیش از آن یک شرکت آمریکایی به دلیل عدم امنیت در اکتشافات نفت و هدف قرار گرفتن حملات مسلحانه از ادامه فعالیت های خود انصراف داد.

علاوه بر اکتشافات نفتی، چین در حوزه های ارتباطات و حمل و نقل، پروژه های عمرانی و به ویژه انرژی نیز در این کشور اقدام به سرمایه گذاری نموده که این امر خود زمینه ساز گسترش نفوذ و دامنه قدرت چین در قلب آفریقاست. رویدادی که به هیچ وجه به مذاق آمریکا و دُوَل غربی خوش نمی آید.

حال اینجاست که دست آمریکا و اروپا برای حضور در آفریقا رو می شود، چرا که با به راه انداختن یک نزاع داخلی و فرسایشی که سکان هدایت و کنترل آن به دست خودشان باشد، می توانند ابتدا زمینه را برای حضور چین در آفریقا ناامن کنند و به تبع آن با خروج شرکت های سرمایه گذار چینی از آفریقای مرکزی، نفوذ و پایگاه قدرت چینی ها در منطقه روز به روز محدودتر شده و غربی ها می توانند فعال مایشاء و بازیگر بلامنازع میدان باشند.

پس از خروج چینی ها و خفه کردن فریاد اعتراض مسلمانان ناشی از فساد موجود در حاکمیت با حمایت شبه نظامیان آنتی بالاکا و مسیحیان افراطی، دیگر همه چیز فراهم است برای برقراری ثبات و امنیت! البته به گونه ای که بتواند منابع و ثروت آفریقای مرکزی را به جیب آمریکا و اتحادیه اروپا منتقل نماید. در هر صورت برقراری امنیت هزینه دارد و این هزینه می تواند از معادن اورانیوم و چاه های نفت آفریقای مرکزی تامین شود!

تجارت سودآور طلا و الماس که چهارپنجم از حجم کل اقتصاد این کشور مصیبت زده را به خود اختصاص داده، نیز می تواند منبع مناسبی برای تامین هزینه برقراری امنیت از سوی غربی ها باشد! حال اگر تجارت طلا و الماس در اختیار مسلمانان هم باشد، کاملا منطقی است که برای خارج کردن این تجارت از کف مسلمانان یا می بایست آنان را کشت و یا با نهایت اغماض و ترحم، آنان را آواره نمود! دیگر چه اتفاق خاصی می افتد اگر مسلمانان در غرب این کشور پاکسازی دینی شوند؟!



یا اساسا چه اهمیتی دارد که سازمان عفو بین الملل اعلام نماید که مسلمانان در آفریقای مرکزی یا بر اثر خشونتها کشته می شوند و یا در اثر گرسنگی و بیماری!

***
آتشی که جنازه عبدالله و سعدیه را در آغوش خود سوزاند، در حال خاموش شدن است. نیروهای آنتی بالاکا هم بعد از آنکه از تماشای خاکسترشدن جنازه ها، جشنشان به پایان رسید و بطری های مشروبشان ته کشید، محل را ترک کردند.


حالا دیگر یک صدا شنیده می شود، صدای گریه ی ضعیف و بی رمق سبیحه، که در اثر اصابت گلوله به پایش و خونریزی شدید، دارد آخرین نفس هایش را می کشد. شاید تا چند دقیقه دیگر او هم به پدر و مادرش می پیوندد؛ آیا می شود سبیحه را نجات داد؟!/خیبرآنلاین

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۸۱
آخرین مطالب
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••