به گزارش سراج24؛ امیر حاج امینی، متولد سال 1340، بسیجی سادهای از حوالی شهرستان ساوه بود که از کودکی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد.
مختصری زندگینامه
نظرعلی نام پدر شهید و نام مادرش، رقیه است. شهید حاج امینی تحصیلات خود را تا پایان دوره متوسطه ادامه داد و موفق به دریافت مدرک دیپلم شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه، مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۶ پدر شهید به دلیل ابتلا به سرطان درگذشت و در سال ۱۳۹۲ نیز مادر بزرگوار این شهید به بیماری قلبی-عروقی دچار شد و فوت کرد.
شهید حاج امینی با آغاز حملات رژیم بعث به مرزهای وطن، به عنوان مسئول مخابرات به خطوط مقدم اعزام و در گردان انصار الرسول (ص) به خطوط مقدم جنگ رفت.
منش اخلاقی
شهید امیر حاج امینی، خستگی ناپذیر بود. او به هم جبهه ای هایش می گفت که حاضرم با تمامی شماها در کوه، مسابقه بدهم و هر کدامتان که خسته شدید، نفر بعدی با من مسابقه را ادامه دهد… امادگی بدنی شهید امیر حاج امینی به حدی بود که او را به عنوان بیسیم چی در جبهه انتخاب کردند. بیسیم چی( شهید) پور احمد…
شهید امیر حاج امینی، تمایلی به شهرت و معروف شدن نداشت. درواقع باورش به چنین اصلی این بود که اگه کاری را با خلوص نیت برای خدا انجام دهی؛ او تو را عزیز می کند و درنهایت، همین خصلت شهید امیر حاج امینی موجب معروف شدن عکس شهادتش گردید. او برای رضای خدا هر کاری را انجام میداد و برایش اهمیتی نداشت که دیگران از کارهای او آگاه شوند. یکی از دیگر خصلت های شهید امیر حاج امینی، حساسیت نشان دادنش نسبت به بچه های یتیم بود، او همیشه به یتیمان کمک میکرد.
شهید امیر حاج امینی، روزی از بچه ها در منطقه به شدت کار کشیده بود، آن ها را گرد خود جمع کرد و گفت:“ چنین تصوری اشتباه است که شما فکر کنید کسی به ما آموزش داده است، من خاک پاهایتان هستم. من نسبت به شماها کوچکترم… اگه تکلیف نبود هیچ وقت از شما چنین کاری را نمیخواستم….” ولی بازهم راضی نشده بود و از تمامی بچه ها با گریه تقاضا کرد که دراز بکشند. همه حیرت زده از این کار او شده بودند. وقتی که خوابیدند او پائین پای بچه ها به کف پوتین هایشان دست می کشید و خاکش را بر روی پیشانی اش می مالید و می گفت:من خاک پای شماهایم ….
خاطره آن عکس ماندگار
آن عکس ماندگار شهید امیرحاج امینی که بعدها به نماد شهادت تبدیل شد، در بیستمین روز عملیات کربلای ۵ ثبت شد. همان جایی که لشکر سوم نیروی زمینی عراق با موجی از تجهیزات نظامی و تسلیحات سنگین شامل تانک، توپخانه و بالگردهای توپ دار، از سمت غرب، دریاچههای پرورش ماهی را هدف حملات خود قرار میداد.
امیرحاج امینی هم آن روزها در یکی از کانالهای پرورش ماهی شلمچه پناه گرفته بود. همان روزی که رزمنده ها، یک به یک جلو میرفتند و رفقای امیر نیز بعدها راوی اشتیاق بی حد او به نبرد علیه بعثیها بودند: یک باره دیدیم امیر بلند شد که به طرف خط برود. یکی به او گفت: الان نوبت منه! اما امیر گفت: نه! حرف نباشه!
این دفعه من میرم!...؛ و رفت. با همان لبخند شیرین همیشگی و بی سیم روی شانه هایش. امیر حاج امینی پنجمین نفر از تیمی بود که برای بررسی سنگرهای هلالی و حفظ آن به سمت جلو حرکت میکردند: حاج محمد پوراحمد، حسن توران پشتی (پیک گردان)، قاسم فراهانی (تدارکات گردان) و آقای ارجمندی یکی دیگر از بی سیمچی ها. امیر حاج امینی در حال صحبت با بی سیم بود: «در خط مستقر شدیم، ما پیروز شدیم.» خط، اما همان خطی بود که بعدها شهید آوینی در مستندی، موج حملات سهمگین عراقیها بر سر نیروهای ایرانی را به «گلستان آتش» تعبیر کرده بود.
آتشی که نیروهای تبلیغاتی را هم، در ردیف بسیجیان برای یاری به خط مقدم نبرد کشانده بود. تبلیغاتیها هم از هیچ کمکی به رزمندها دریغ نداشتند. با رسیدن به موقعیت هدف، امیر حاج امینی و دیگر نیروها در حال بررسی مواضع دشمن بودند و از مقاومت بچهها و حفظ منطقه ابراز خرسندی میکردند که ناگهان لبخند شادی با اصابت خمپاره عظیم ۸۲ میلی متری بر لب ها، به خون نشست و هر پنج نیرو به جز عکاس و تصویربردار در لحظه به شهادت رسیدند. به روایت احسان رجبی، عکاس و شاهد عینی لحظه شهادت شهید حاج امینی، همه چیز با وجود بهت و اندوهی دل خراش، در نهایت شکوه و صلابت بود.
عکس شهید حاجامینی میتوانست در کنار هزاران تصویر ثبت شده از شهدای هشت سال جنگ تحمیلی، در لابه لای اسناد به جامانده از آن ایام، به آرشیو تصاویر منتقل شود، اما درست همان رزمندهای که هیچ گاه به دنبال شهرت و دیده شدن نبود، آن چنان به چهرهای آشنا و پرتکرار در آلبوم خاطرات سرخ جنگ تبدیل شد که صورت غرق خون او بارها به مثابه مفهوم شهید و شهادت در مناسبتهای گوناگون منتشر شد. آن چنان که خود اعتقاد داشت اگر واقعا کاری برای خدا انجام شود، خود او عزیزت میدارد.
وصیت نامه
« سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او.
بعد از مدتها کشمکش درونی که هنوز موجب ازار و اذیت من میشود، برای رهایی از این زجر به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می شود: خدایا! عاشقم کن.
من از این بابت سخت شرمنده ام که بنده بد و گناه کار خدایم و وقتی به گناهانم فکر میکنم، برای خودم آرزوی مرگ می کنم؛ ولی باز چاره ام نمی شود. به راستی که( ان الانسان لفی خسر) هیچ برگ برنده ای برای گفتن ندارم و فقط دلم را به دو چیز خوش کرده ام؛
یکی اینکه دوباره مرا با وجود اینهمه گناه، به سرزمین پاک و اخلاص برگرداند؛ پس احتمالا به من علاقه دارد و سر به سرم می گذارد؛ با این که چشم دلم هیچ چیز را نمی بیند و احساسش نمی کنم؛ اگر چنین نبود، پس به چه دلیل مرا به چنین جایی آورد؟
دوم اینکه با وجود داشتن قلب رئوف و مهربانم و با وجود همه بدی هایم، بسیار دلسوزم. در هر لحظه میتوانم متحمل هر رنجی شوم؛ بله تناه دلخوشی ام همین دو چیز است.
پس ای پروردگار من! اگر مرا دوست داری مسبب حضور من در این جا هستی، پس آرزوی مرا که... برآورده کن و یا بخاطر اینکه قادر به آزرده کردن کسی نیستم، بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن و مرا با خودت....
دنیا به مانند یک گرداب هلاکت برای ضعیف نفسان است. اگر لحظه ای ما را به حال خودمان بگذارند، وای بر آن لحظه که بطور قطع نابود میشویم. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد.
ای حسین!
ای مظلوم کربلا!
ای شفیع لبیک گویان! ندای هل من ناصرت را من نیز لبیک گفتم( به خواست او) مرا ببخش و یاری ام کن تا در این گرداب هلاکت، نابود نشوم و ای خدا....
من در مقابل گناه، بسیار بد و ضعیفم و توانایی مقاومت کردن ندارم؛ بدین دلیل که هنوز تو را نشناخته ام و زحمتی در راه شناختت صرف نکرده ام؛ زیرا به این دنیا ضعیف و پایبندم و توانایی دل کندن از خوشی ها و آسایش های محض و پوشالی این دنیا را ندارم تا در راه شناخت تو سختی بکشم؛ با این که چنین سختی ای پر از شیرینی و لذت است؛ ولی افسوس که این سختی و حلاوت نصیب من نمی شود.
خالقا! قسمت می دهم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم که مرا عاشق کن.
درصورت انجام چنین لطفی، چیزی از دریای رحمت و کرامتت کم نمی شود و آسیبی نمی بینی.
همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی
اگر این لطف را در حقم تمام کنی، دیگر هیچ آرزویی ندارم؛ چون به تمام خواسته هایم رسیده ام. اگر چنین کنی، می دانم که از این بند، رهایی یافته و دیگر به سویت پر....
خدایا! دل شکسته و مهربان من را آزرده خاطر نکن.
خدایا خودت گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم.»
مستند آشنای غریب
مستند آشنای غریب، پیرامون زندگی شهید امیر حاج امینی به همت بسیج صدا و سیمای استان مرکزی تولیدشده است. در این مستند به نگاه این شهید به مقوله جنگ و جبهه و زندگی شخصی وی پرداخته میشود.
در ادامه میتوانید این مستند را مشاهده نمائید :