به گزارش سراج24، «حاج قاسم سلام» تازهترین یا شاید به تعبیری اولین اثر مکتوبی است که بعد از شهادت قاسم سلیمانی وارد بازار نشر میشود. به گزارش صبح نو، انتشارات روایت فتح این کتاب را با روایتگری حمیدرضا فراهانی از فرماندهی حاج قاسم در عملیات والفجر 8 منتشر کرده و در روی جلد کتاب نیز دو تصویر از جوانی و میانسالی وی استفاده کرده است.
راوی کتاب در دوران جنگ هم با عنوان راوی در جبههها حضور داشته است و درباره سردار سلیمانی مینویسد:
« او فرمانده بود ولی هیچگاه نشنیدم که بچههای لشکر او را با این عنوان صدا کنند. بچههای لشکر او را حاجی صدا میزدند... آن روز من وقتی با او آشنا شدم، یک راوی جوان 26 ساله بودم... آن روز همراه محسن سوار بر یک تویوتا استیشن به سمت هورالعظیم میرفتیم. محسن در راه از روحیات فرمانده لشکر 41 ثارالله کرمان میگفت... راستش را بخواهید با تعریفهایی که محسن از آن فرمانده جوان میکرد خود را با اضطراب غریبی که تمام وجودم را فراگرفته بود برای مواجهه با یک فرمانده جنگدیده و دقیق آماده کردم... وقتی محسن من را به او معرفی کرد دستش را جلو آورد و لبخند زد. یکدفعه احساس کردم که دیگر نیازی به آن همه حرف و حدیث برای معرفی خودم نیست. اولین برداشتم از نگاه جدی و چشمهای خمار او این بود: عجب بچه باحالیه. از من درباره خودم سوال کرد. گفتم: رزمنده بودم و عملیات دیده ام، مربی تاکتیک هم هستم و حالا راوی شدم. گل از گلش شکاف... حاج قاسم آن روز با شوقی که در رفتارش محسوس بود به من فهماند از «رزمنده راوی» خوشش میآید و بلافاصله با صدای بلند به همه اعلام کرد: برادرا ایشون برادر فراهانی از خودمونه... درست و حسابی باهاش همکاری کنید».
حمیدرضا فراهانی که راوی کتاب است هر بخش از روایتش را با سلام به حاج قاسم شروع میکند؛ گویی اینها را دارد به این سردار شهید میگوید؛ سرداری که قرار بوده محتوای کتاب را ببیند و تایید کند اما «درست روزی که قرار بود کتاب برای تایید محتوا به دست حاج قاسم برسد، خبر شهادت او به ما رسید» و اینگونه کتاب در آخرین روزهای اسفند با روایت سردار شهید منتشر میشود تا ما کمی از روزهای فرماندهی این فرمانده شهید آشنا شویم. البته فراهانی در این کتاب سعی کرده روایت حضور خودش را در زمان جنگ نیز با خطاب دادن حاج قاسم بیان کند؛ خاطراتی که بخش جدانشدنی از زندگی ما ایرانیان است.
در گزیدهای از این کتاب آمده است؛
از من درباره خودم سؤال کرد.
گفتم: رزمنده بودم و عملیاتدیدهام، مربی تاکتیک هم هستم و حالا راوی شدهام.
گل از گلش شکفت؛ بعدها علت این شوقش را فهمیدم؛ برداشتی ناقص از راویان در چشم فرماندهان و بچههای عملیاتی وجود داشت، آنها راویان را پاسدارهای قلم بهدستی میدانستند که تخصصشان تنها خواندن و نوشتن است؛ آدمهایی که زیاد هم اهل جنگ نیستند، اما بیشتر بچههای راوی از یگانهای رزمی آمده و قلم به دست گرفته بودند.
حاجقاسم آن روز با شوقی که در رفتارش محسوس بود به من فهماند که از «راوی رزمنده» خوشش میآید.
انتهای پیام/