سراج24، علیرضا پورجعفری/ در طی چندین سال گذشته سینمای ایران شاهد فیلمهای بیمحتوا و بعضاً هنجارشکن زیادی بر روی پرده خود بوده است. از فیلمهایی مانند چهار انگشت که رسماً روایت امیرمومنان را در خصوص فاصله میان حق و باطل به تمسخر گرفت، بگیرید تا فیلمهایی مانند مطرب که به لطف یادآوری خوانندگان آن ور آبی و موزیکهای نوستالژی، این روزها خوب فروش میکند.
در کنار فیلمهایی از این جنس، تولیداتی هم وجود داشته و دارند که اتفاقاً با داستانپردازیهای دیدنی از واقعیتهای جامعه، حکومت و تاریخ سعی در تصویرسازی درستی از واقعیتها دارند. این فیلمها فقط به جرم اینکه مسائل مگوی خودساخته برخی را عیان میکنند، یا به طور کل مجوز ساخت و تولید را از هفت خان رستم سازمان سینمایی دریافت نمیکنند، یا اگر هم مجوزی بگیرند، در ممیزیهای فراوان وزارت فخیمه ارشاد، روح فیلمنامهشان به طور کل از بین میرود. چرا؟ چون نباید یک سری مسائل مگو که ریشه در توهم توطئه آقایان دارد را به کف جامعه کشاند و مردم را از بسیاری از مسائلی که بعضاً از روز هم آشکار تر است، با خبر کرد. نقطه تاسف برانگیز ماجرا آن جاست که این فیلمها توسط فرزندان همین انقلاب و بچههای بسیجی ساخته میشود که روزگاری اگر در کف میدان مبارزه با ضد انقلاب و اشرار نبودهاند، حداقل در سنگر پایگاههای مقاومت بسیج به انقلاب اسلامی خدمت کردهاند.
فیلم سینمایی «دیدن این فیلم جرم است»، در زمره همین جنس از فیلمها قرار دارد که علیرغم اخذ مجوزهای قانونی در روند تولید خود، متاسفانه مورد بیمهریهای زیادی از طرف ارشاد و سازمان سینمایی قرار گرفته و پس از جشنواره فیلم فجر سال ۹۷، بدون هیچ دلیل و توجیهی هنوز مجوز اکران بر روی پرده سینمای ایران را نگرفته است. البته با نگاهی به شیوه ماهرانه روایت داستان و فیلمنامه دقیق این فیلم، تا حدودی میتوان حدس زد که چرا این فیلم به مذاق آقایان ارشاد و احتمالاً برخیهای دیگر خوش نیامده که اجازه اکران عمومی آن را صادر نکردهاند.
دیدن این فیلم جرم است، مشتی از نمونه خروارِ مسائلی است که با زدن برچسبهایی به نام مصلحت و منافع ملی موجب ذبح احقاق حق میشود؛ حتی اگر آن حق، زدن سیلی به تبعه انگلیسی مست که به ناموس ایرانی جسارت کرده، باشد. البته ظاهراً آنقدر بعضی اوقات مصالح ملی مهم میشود که به همان دلیل، باید برای یک خودی قشونکشی کرد و روی آن اسلحه کشید، چرا؟ چون میخواهد حق خود و کشور خود را بگیرد که چرا تبعهای انگلیسی در جمهوری اسلامی ایران و در خاکی که به خاطر وجب به وجب آن خون شهید رفته است، به خود جرات جسارت به ناموس ایرانی میدهد، اما آن خودی، غافل از آن است که طرف حساب اش کیست.
دغدغهای که این فیلم بر اساس آن روایت شده، گویای آن است که انگار فراموش کردهایم روزی فرمانده همین آقایانی که امروز با «کت و شلوارهای مشکی»، «پیراهنهای سفید یقه دیپلمات» و «ریشهای آنکادر شده» که بر ماشینهای تشریفاتِ شیشه دودی سوارند، به خاطر اینکه یک سرباز عراقی به دختر ۱۵ ساله کُرد کشورمان تعرض نکند، سرش را میدهد در حالیکه خودش دختری ۲ ساله داشته است!
درد دارد که بگوییم بعد از چهل سال از گذشت انقلاب نه تنها آرمانهای اصلی انقلاب خمینی کبیر را به دست فراموشی سپردهایم، بلکه دقیقاً مبتلی به همان بلیهای شدهایم که برای آن انقلاب کردهایم و هزاران هزار شهید دادهایم و آن چیزی جز این نبود که ما نباید رو به روی اجنبی سر خم کنیم.
از این بدتر آنکه، برخی از همین آقایان به فرمان و دغدغههای ولی امرمان هم بی توجهاند و با همان دلیل پشت دلیل آوردنهای خود، ایشان را هم هزینه اعمال و کردار سراسر محافطهکارانه خود میکنند که نکند سفیر یا وزیر فلان کشوری که به خون ایران و ایرانی تشنه است، به گوشه کت اش بر بخورد.
به عنوان یک فعال رسانهای امیدوارم آقایان ساکن در ساختمانهای آنچنانی و نشسته بر پشت میز و صندلیهای میلیونی وزارت ارشاد و سازمان سینمایی، دست از مصلحتاندیشیهایی از جنس توهم توطئه دست بردارند و در کنار فیلمهایی که صرفاً کارکردی جز رقص و آواز برای مخاطب دارد، اجازه اکران به این جنس فیلمها که به قول رسانهایها تداعیکننده غیرت ایرانی است، را صادر کنند.