به گزارش سراج24، « محله برو بیای سیاست! » عنوان ستون "اول دفتر" روزنامه ایران است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
در ادامه تحولات سطحی جهان عرب و آفریقا، سودان نیز به قطار تغییرات پیوست و عمرالبشیر رئیس جمهوری آن برکنار شد. پرسش مهم این است؛ تغییراتی که مبتنی بر رفتن یک شخص و آمدن شخص دیگری باشد تا چه حد مفید و کارساز است؟ رفتن بنعلی در تونس چه فایدهای داشت؟ رفتن قذافی در لیبی یا مبارک در مصر کدام گره را گشود؟ تقریباً نوعی اتفاق نظر وجود دارد که بجز تونس در هیچیک از کشورهای عربی دیگر تحول مثبتی رخ نداده، سهل است که چرخ زمان این کشورها به عقب هم رفته است. جالب اینکه در تونس هم هنگامی به ثبات نسبی رسیدند که یکی از مقامات رژیم پیشین را به عنوان رئیس جمهوری برگزیدند. در واقع و در پایان تغییرات مهمی در صاحبان قدرت صورت نگرفته است، بلکه تحول در جامعه رخ داده است که توانسته حتی فردی از ساختار پیشین را در ساختار جدید به مصدر امور بگمارد.
در مصر که مسأله فاجعهبار بود و پس از کشته شدن صدها نفر و آمدن یک رئیس جمهور غیر نظامی، دوباره نظامیان به قدرت برگشتند ولی این بار یک جامعه خسته و سرخورده و سرکوب شده را در کنار خود دارند. در لیبی که اوضاع به مراتب وحشتناکتر است و به احتمال قوی اگر مردم میتوانستند قذافی را زنده کنند او را با دستان خود به جای وضع کنونی بالا میکشیدند تا از صدها حکومت محلی جنایتکار خلاص شوند و اکنون هم چشم امیدشان به یکسره کردن کار لیبی به دست یک ژنرال قدیمی و دوست قذافی است. در یمن نیز اوضاع آشفتهتر از آن است که امیدی به بهبود اوضاع باشد. سوریه نیز همچنان دستخوش جنگ داخلی است.
در همین سودان نیز پیش از این کودتاچیان حاکم بودند. فقط در یک مقطع کوتاه غیر نظامیان در مصدر کار قرار گرفتند. ولی چند سالی نگذشت که دوباره علیه آنان کودتا شد و حدود سه دهه بعد را نیز یک ژنرال حاکم شد و هنگامی که توان سیاسی آنان سر میآید، حرکتی در جامعه میشود و دوباره تغییری در افراد و کودتایی بدون خونریزی صورت میگیرد و خلاص، روز از نو، روزی از نو!
اگر سودان را مبنای تحلیل قرار دهیم، در نیم قرن اخیر بجز مقطعی کوتاه، همواره نظامیان حاکم بودهاند، و قدرت را دست به دست کردهاند. آنان در یک امر موفق بودهاند، و آن جلوگیری از یک جنبش اصلاحی و توسعه پایدار و عمیقی که انگیزه تغییر افراد نزد مردم را ایجاد نکند. جنبشی اصلاحی که براساس زیرساختهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، روساخت سیاست را حتی با همین صاحبان قدرت اصلاح کند. مشکل این است که افکار عمومی و رسانهها بر افراد متمرکز میشوند. اینکه ژنرال عمرالبشیر رفته و ژنرال بعدی آمده ارزش خبری مهمی دارد، ولی تجربه نشان داده رفتن این و آمدن آن مشکلی را حل نمیکند، فقط خوراک خبری رسانهها و امیدواری کوتاهمدت برخی افراد را فراهم میکند. آنچه که مشکل کشورهای منطقه است، فقدان حرکت یا جنبش اصلاحی است که حتی بدون حضور خود در قدرت نیز بتواند تحولاتی جدی را در جامعه ایجاد کند و اگر هم در افراد و صاحبان قدرت تغییری حاصل نشد، اصلاحات، ضرورتهای خود را بر رفتار این افراد تحمیل کند.
البته این بدان معنا نیست که تغییر افراد مفید و یا لازم نیست، بلکه این تغییر شرط کافی نیست. در جوامع غربی نیز بخشی از اصلاحات همراه با تغییرات در افراد همراه بوده است ولی تغییری که نتواند تحولات اجتماعی را نمایندگی کند، جز ضرر نتیجه دیگری ندارد.
متأسفانه بسیاری از کنشگران سیاسی در کشورهای آفریقایی که در پی تغییرات فردی هستند، هنگامی که با تاریخ شکستهای پیاپی این تغییرات مواجه میشوند دست به توجیه میزنند و اینکه قبلیها فلان اشتباه و بهمان خطا را داشتند و ما دچار آن نخواهیم شد، ولی هنگامی که دوباره انرژی و توان مردم را صرف تغییرات فردی میکنند، نتیجهای جز شکست منتظر آنان نخواهد بود. خیلی صریح و روشن باید گفت اصلاحات اساسی و بهبود مشکلات کشورهای منطقه از خلال اصلاحات در جامعه و وجود یک جنبش اصلاحی میگذرد و الا آمدن و رفتن اشخاص کمکی به حل هیچ مشکلی نمیکند، جز اینکه اصلاحات را به تأخیر میاندازد. وضعیت کنونی جهان عرب بیشتر به محله برو بیای سیاسی شباهت دارد تا یک تحول بنیادی.
انتهای پیام/