«سوره مبارکه ص»+صوت

سوره ص سی‌وهشتمین سوره قرآن و از سوره‌های مکی که در جزء بیست و سوم جای گرفته است. این سوره درباره پیامبر اسلام و دعوت به توحید و اخلاص است. در شأن نزول این سوره آمده است بعد از گفتگوی کفار و پیامبر اسلام، آیات نخست آن نازل شد. گفتگوی خداوند با ابلیس و طرد و لعن ابلیس نیز در این سوره آمده است. حفظ انسان از گناهان صغیره و کبیره از جمله نتایج قرائت این سوره بیان شده است. 

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ﴿۱﴾
انصاریان: ص، سوگند به قرآن که مشتمل بر ذکر [حقایق، معارف، مطالب اخلاقی و اجتماعی و احکام حلال و حرام] است.
خرمشاهی: ص [صاد] سوگند به قرآن پندآموز
فولادوند: صاد سوگند به قرآن پراندرز
قمشه‌ای: ص (رمز خدا و رسول است یا اشاره است به صمد و صانع و صادق از اسماء الهی یا به صفیّ و مصطفی که القاب پیغمبر است) قسم به قرآن صاحب مقام ذکر (و عزّت و شرافت و پند آموز عالمیان).
مکارم شیرازی: ص، سوگند به قرآنی که متضمن ذکر است (که این کتاب اعجاز الهی است).
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ ﴿۲﴾
انصاریان: [اینکه قرآن را نمی پذیرند، برای این نیست که زمینه ای برای پذیرش آن وجود ندارد] بلکه کافران [غرق] در تکبّر [و سرکشی و عداوت] و دشمنی اند.
خرمشاهی: آرى کافران گرفتار حمیت [جاهلیت‏] و ستیزه‏جویى‏اند
فولادوند: آرى آنان که کفر ورزیدند در سرکشى و ستیزه‏ اند
قمشه‌ای: (که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رسول حق و قرآن بزرگ معجز اوست) بلکه کافران (که منکر اویند) در مقام غرور و سرکشی و عداوت حق هستند.
مکارم شیرازی: ولی کافران گرفتار غرور و اختلافند.
کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنَادَوْا وَلَاتَ حِینَ مَنَاصٍ ﴿۳﴾
انصاریان: چه بسیار اقوامی که پیش از آنان هلاک کردیم که [وقت نزول عذاب] فریاد کمک خواهی سر دادند، در حالی که وقت گریز و یافتن پناه گاه نبود؛
خرمشاهی: چه بسیار نسلها که پیش از ایشان نابودشان کردیم و فریاد خواستند اما زمان، زمان گریز [و رهایى‏] نبود
فولادوند: چه بسیار نسلها که پیش از ایشان هلاک کردیم که [ما را] به فریاد خواندند و[لى] دیگر مجال گریز نبود
قمشه‌ای: ما پیش از اینها طوایف بسیاری را به هلاکت رسانیدیم و آن هنگام فریادها کردند و هیچ راه نجاتی بر آنها نبود.
مکارم شیرازی: چه بسیار اقوامی را که پیش از آنها هلاک کردیم و به هنگام نزول عذاب فریاد می‏زدند، ولی وقت نجات گذشته بود!
وَعَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ﴿۴﴾
انصاریان: و از اینکه بیم دهنده ای از جنس خودشان به سوی آنان آمده است تعجب کردند، و کافران گفتند: این جادوگری بسیار دروغگوست.
خرمشاهی: و شگفتى مى‏کردند که [پیامبر] هشداردهنده‏اى از خودشان به سراغ آنان آمده است، و کافران گفتند این جادوگر دروغ‏زن است‏
فولادوند: و از اینکه هشداردهنده‏ اى از خودشان برایشان آمده درشگفتند و کافران مى گویند این ساحرى شیاد است
قمشه‌ای: و (مشرکان مکّه) تعجب کردند که رسولی از همان نژاد عرب برای تذکر و پند آنان آمد، و آن کافران گفتند: او ساحری دروغگوست.
مکارم شیرازی: آنها تعجب کردند که چرا پیامبر انذار کننده‏ ای از میان آنها برخاسته، و کافران گفتند: این ساحر دروغگوئی است!
أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ ﴿۵﴾
انصاریان: آیا [محمّد] معبودان [گوناگون] را معبودی یگانه قرار داده است؟ به راستی [که منحصر کردن معبودان در یک معبود] چیزی بسیار شگفت است.
خرمشاهی: آیا همه خدایان را خداى یگانه‏اى مى‏سازد، این امر عجیبى است‏
فولادوند: آیا خدایان [متعدد] را خداى واحدى قرار داده این واقعا چیز عجیبى است
قمشه‌ای: آیا او چندین خدای ما را منحصر به یک خدا کرده (و به معبود یگانه دعوت می‌کند)؟ این بسیار تعجب آور و حیرت انگیز است.
مکارم شیرازی: آیا او بجای اینهمه خدایان خدای واحدی قرار داده ؟ این راستی چیز عجیبی است؟!
وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ یُرَادُ ﴿۶﴾
انصاریان: سران و اشرافشان روان شدند [و فریاد برداشتند] که بروید و بر پرستش و نگهداری معبودانتان ایستادگی کنید زیرا از این دعوت [به سوی خدای یگانه] ریاست و آقایی بر اراده شده است.
خرمشاهی: و بزرگان ایشان به راه خود رفتند و گفتند که بروید و بر [عبادت‏] خدایان خود شکیبایى پیشه کنید، که این امر مطلوب است‏
فولادوند: و بزرگانشان روان شدند [و گفتند] بروید و بر خدایان خود ایستادگى نمایید که این امر قطعا هدف [ما]ست
قمشه‌ای: و گروهی از سران قوم به راه افتاده (و چنین رأی دادند) که باید طریقه خود را ادامه دهید و در پرستش خدایان خود ثابت قدم باشید، این کاری است که مراد همه است (یا این قیام پیغمبر بر محو و نابود ساختن بتان از پیشامدهای بد روزگار است که باید با آن مقاومت کنیم).
مکارم شیرازی: سرکردگان آنها بیرون آمدند و گفتند بروید و خدایانتان را محکم بچسبید که می‏خواهند ما را به سوی بدبختی بکشانند!
مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ ﴿۷﴾
انصاریان: ما این [پرستش معبود یگانه] را در آخرین آیین [که پدرانمان بر آن بودند] نشنیده ایم؛ این جز دروغی ساخته شده نیست.
خرمشاهی: ما چنین چیزى در آیین اخیر نشنیده‏ایم این جز از خود بر ساختن نیست‏
فولادوند: [از طرفى] این [مطلب] را در آیین اخیر [عیسوى هم] نشنیده‏ ایم این [ادعا] جز دروغ‏بافى نیست
قمشه‌ای: این را (که دعوی محمّد است در توحید و یگانگی خدا) در آخرین ملّت (هم که ملّت و آیین مسیح است) نشنیده‌ایم (زیرا ملّت عیسی نیز به سه خدا و اقانیم سه گانه معتقد است)، این جز بافندگی و دروغ چیز دیگری نیست.
مکارم شیرازی: ما هرگز چنین چیزی از پدران خود نشنیده‏ ایم، این فقط یک دروغ است!
أَأُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذَابِ ﴿۸﴾
انصاریان: آیا از میان ما [که دارای ثروت فراوان و مقام و قدرتیم] قرآن، فقط بر او [که فقیری یتیم بیش نیست] نازل شده است؟! [نه، قرآن دروغی ساخته شده نیست] بلکه اینان درباره قرآن من در شک هستند، بلکه هنوز عذاب را نچشیده اند [تا از بیماری شک درآیند و به حقّانیّت آن اقرار کنند و زبان از گستاخی و جسارت ببندند.]
خرمشاهی: آیا از میان همه ما قرآن بر او نازل شده است؟ بلکه ایشان از یاد من در شک و شبهه‏اند، یا هنوز عذاب مرا نچشیده‏اند
فولادوند: آیا از میان ما قرآن بر او نازل شده است [نه] بلکه آنان در باره قرآن من دودلند [نه] بلکه هنوز عذاب [مرا] نچشیده‏ اند
قمشه‌ای: آیا میان همه ما (بزرگان عرب) قرآن (مخصوصا) بر او فرود آمد؟ (در صورتی که او هیچ امتیازی بر ما نداشت!) بلکه این کافران از (وحی) قرآن من در شک و ریبند، بلکه هنوز عذاب (قهر) مرا نچشیده‌اند (که دست از کفر بر نمی‌دارند).
مکارم شیرازی: آیا از میان همه ما، قرآن تنها بر او (محمد) نازل شده ؟، آنها در حقیقت در اصل وحی من تردید دارند بلکه آنها هنوز عذاب الهی را نچشیده‏ اند (که اینچنین گستاخانه سخن می‏گویند).
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ ﴿۹﴾
انصاریان: مگر خزانه های رحمت پروردگار توانای شکست ناپذیر و بخشنده ات نزد آنان است [که منصب نبوّت را به هر کس که دلشان خواست ببخشند؟]
خرمشاهی: یا گنجینه‏هاى رحمت پروردگار پیروزمند بخشنده‏ات در اختیار آنان است؟
فولادوند: آیا گنجینه ‏هاى رحمت پروردگار ارجمند بسیار بخشنده تو نزد ایشان است
قمشه‌ای: آیا گنجهای رحمت خدای تو که در کمال اقتدار و بخشندگی است نزد این مردم است (تا مقام رسالت را به هر که خداهند بخشند).
مکارم شیرازی: مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده‏ ات نزد آنها است (تا به هر کس میل دارند بدهند)؟!
أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبَابِ ﴿۱۰﴾
انصاریان: یا مگر مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست، در اختیار آنان است؟ [اگر چنین است] پس [بیایند] از نردبان ها [ی رساننده به این مالکیّت و فرمانروایی] بالا روند [و امور را به دست گیرند و مانع نزول وحی بر محمّد شوند و خود به هر کس که بخواهند وحی کنند.]
خرمشاهی: یا فرمانروایى آسمانها و زمین و مابین آنها از آن ایشان است، پس با نردبانها فراروند
فولادوند: آیا فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن ایشان است [اگر چنین است] پس [با چنگ زدن] در آن اسباب به بالا روند
قمشه‌ای: یا مگر سلطنت آسمانها و زمین و هر چه بین آنهاست با این کافران است؟ پس (اگر چنین است) به هر سبب (که می‌توانند بر آسمانها) بالا روند (تا وحی را بر هر که خواهند فرود آرند).
مکارم شیرازی: یا اینکه مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است از آن آنها است ؟ (اگر چنین است) به آسمانها بروند (و جلو نزول وحی را بر قلب پاک محمد بگیرند).
جُنْدٌ مَا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزَابِ ﴿۱۱﴾
انصاریان: اینان لشکری ناچیز و اندک [از احزاب کفر و شرک] اند که در آنجا [که میدان جنگ بدر است] شکست خوردنی هستند.
خرمشاهی: در آنجا سپاهى است از همدستان که شکست خوردنى است‏
فولادوند: این سپاهک دسته ‏هاى دشمن در آنجا [=ب در] در هم شکستنى‏ اند
قمشه‌ای: این نالایق سپاه کفر (بدخواه اسلام) از احزاب مغلوب و نابود شدنی در آنجاست. [یعنی در بدر. و این از اخبار غیبی قرآن کریم است. (م).
مکارم شیرازی: (آری) اینها لشکر کوچک شکست خورده‏ ای از احزابند!
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ ﴿۱۲﴾
انصاریان: پیش از اینان نیز قوم نوح و عاد و فرعون که از تمام ابزار حاکمیت برخوردار بودند [پیامبران را] انکار کردند؛
خرمشاهی: پیش از آنان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب سپاه، تکذیب [پیامبران را] پیشه کردند
فولادوند: پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب [عمارت و] خرگاهها تکذیب کردند
قمشه‌ای: پیش از این مشرکان هم قوم نوح و طایفه عاد (قوم هود) و فرعون (و فرعونیان) صاحب قدرت نیز تکذیب (پیغمبران خدا) کردند.
مکارم شیرازی: قبل از آنها قوم نوح و عاد و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند.
وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَیْکَةِ أُولَئِکَ الْأَحْزَابُ ﴿۱۳﴾
انصاریان: و نیز قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب ایکه همان احزاب کفر و شرک اند،
خرمشاهی: و نیز ثمود و قوم لوط و اصحاب ایکه، این جماعتها
فولادوند: و ثمود و قوم لوط و اصحاب ایکه [نیز به تکذیب پرداختند] آنها دسته ‏هاى مخالف بودند
قمشه‌ای: و طایفه ثمود (امت صالح) و قوم لوط و اصحاب ایکه (امت شعیب) این اقوام هم احزاب و لشکرهای بسیار (بر علیه انبیاء) بودند (و همه هلاک شدند).
مکارم شیرازی: و قوم ثمود و لوط و اصحاب الایکه (قوم شعیب)، اینها احزابی بودند (که به تکذیب پیامبران برخاستند).
إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ ﴿۱۴﴾
انصاریان: که هر یک از اینان پیامبران را انکار کردند، پس عقوبت [من بر آنان] محقق و ثابت شد،
خرمشاهی: یکایک آنان جز تکذیب پیامبران کارى نکردند، و لذا عقاب من [در حق آنان‏] تحقق یافت‏
فولادوند: هیچ کدام نبودند که پیامبران [ما] را تکذیب نکنند پس عقوبت [من بر آنان] سزاوار آمد
قمشه‌ای: و آنان به جز تکذیب انبیا فکری و عملی نداشتند، بدین جهت عقاب من بر آنها حتم و واجب گردید.
مکارم شیرازی: هر یک از این گروهها رسولان را تکذیب کردند، و عذاب الهی درباره آنها تحقق یافت.
وَمَا یَنْظُرُ هَؤُلَاءِ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً مَا لَهَا مِنْ فَوَاقٍ ﴿۱۵﴾
انصاریان: و اینان [که تو را انکار می کنند] جز یک فریاد مرگبار را که هیچ تأخیری در آن نیست، انتظار نمی کشند،
خرمشاهی: و اینان جز بانگ مرگبار یگانه‏اى را انتظار نمى‏کشند که فروگذار نمى‏کند
فولادوند: و اینان جز یک فریاد را انتظار نمى ‏ب رند که هیچ [مجال] سر خاراندنى در آن نیست
قمشه‌ای: و این مردم جز یک صیحه (آسمانی که بر هلاکشان ندا کند) انتظاری ندارند و دیگر آن را باز گشتی نیست (دیگر ابدا به دنیا باز نمی‌گردند).
مکارم شیرازی: اینها (با این اعمالشان) انتظاری جز این نمی‏کشند که یک صیحه آسمانی فرود آید صیحه‏ ای که در آن بازگشت نیست (و همگی را نابود سازد).
وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسَابِ ﴿۱۶﴾
انصاریان: و [اینان از روی مسخره] گفتند: پروردگارا! پیش از روز حساب، هر چه زودتر سهم ما را از عذاب به ما بده.
خرمشاهی: و ادعا کردند که پروردگارا کارنامه ما را پیش از روز حساب، هر چه زودتر به ما بده‏
فولادوند: و گفتند پروردگارا پیش از [رسیدن] روز حساب بهره ما را [از عذاب] به شتاب به ما بده
قمشه‌ای: و کافران (به تمسخر) گفتند: ای خدا، حساب نامه اعمال ما را تعجیل کن و پیش از روز حساب انداز.
مکارم شیرازی: آنها (از روی خیره سری) گفتند. پروردگارا! نصیب ما را از عذابت هر چه زودتر قبل از روز حساب به ما ده!
اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۱۷﴾
انصاریان: بر آنچه می گویند شکیبا باش، و بنده ما داود را که دارای نیرومندی [در دانش و حکومت] بود یاد کن. او بسیار رجوع کننده [به سوی خدا] بود.
خرمشاهی: بر آنچه مى‏گویند شکیبایى کن، و از بنده ما داوود یاد کن که هم توانمند بود و هم توبه کار
فولادوند: بر آنچه مى‏ گویند صبر کن و داوود بنده ما را که داراى امکانات [متعدد] بود به یاد آور آرى او بسیار بازگشت‏ کننده [به سوى خدا] بود
قمشه‌ای: تو بر سخنان (طعن و سخریّه) آنها صبر کن و از بنده ما داود یاد کن که (در اجرای امر ما) بسیار نیرومند بود (از احدی اندیشه نداشت) و دایم توبه و انابه می‌کرد.
مکارم شیرازی: در برابر آنچه می‏گویند شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داود صاحب قدرت و توبه کار را.
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ ﴿۱۸﴾
انصاریان: همانا ما کوه ها را مسخّر و رام کردیم که با او در شبان گاه و هنگام برآمدن آفتاب تسبیح می گفتند،
خرمشاهی: ما کوهها را همراه او رام کرده بودیم که شامگاهان و بامدادان همنوا با او تسبیح مى‏گفتند
فولادوند: ما کوهها را با او مسخر ساختیم [که] شامگاهان و بامدادان خداوند را نیایش میکردند
قمشه‌ای: ما کوهها را با او مسخر کردیم که شب و روز خدا را تسبیح و ستایش می‌کردند.
مکارم شیرازی: ما کوهها را مسخر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او تسبیح می‏گفتند.
وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ ﴿۱۹﴾
انصاریان: و پرندگان را [نیز] به طور دسته جمعی [مسخّر و رام کردیم که با او تسبیح می گفتند]، و همه رجوع کننده به سوی خدا بودند،
خرمشاهی: و پرندگان را که گرد آینده بودند و همه باز گردنده‏
فولادوند: و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آوردیم] همگى [به نواى دلنوازش] به سوى او بازگشت‏ کننده [و خدا را ستایشگر] بودند
قمشه‌ای: و مرغان را مسخر (نغمه خوش او) کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه به دربارش از هر جانب باز آیند (و در ستایش خدا با او هم آهنگ شوند).
مکارم شیرازی: پرندگان را نیز دستجمعی مسخر او کردیم (تا همراه او تسبیح خدا گویند) و همه اینها بازگشت کننده به سوی او بودند.
وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ ﴿۲۰﴾
انصاریان: و حکومتش را محکم و استوار ساختیم و به او حکمت و منصب داوری عطا کردیم،
خرمشاهی: و فرمانروایى او را استوار داشتیم و به او پیامبرى و نفوذ کلامى فیصله‏بخش بخشیده بودیم‏
فولادوند: و پادشاهیش را استوار کردیم و او را حکمت و کلام فیصله‏ دهنده عطا کردیم
قمشه‌ای: و ملک و شاهی او را نیرومند ساختیم و به او قوّه درک حقایق و سخن قطعی در داوری (یا تمیز حقّ از باطل) عطا کردیم.
مکارم شیرازی: و حکومت او را استحکام بخشیدیم، هم دانش به او دادیم و هم داوری عادلانه.
وَهَلْ أَتَاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ ﴿۲۱﴾
انصاریان: و آیا خبر مهم آن دادخواهان هنگامی که از دیوار بلند نمازخانه او بالا رفتند به تو رسیده است؟
خرمشاهی: و آیا خبر اصحاب دعوى به تو رسیده است که از دیوار محراب او بالا رفتند
فولادوند: و آیا خبر دادخواهان چون از نمازخانه [او] بالا رفتند به تو رسید
قمشه‌ای: و آیا حکایت آن (دو فرشته به صورت) خصم به تو رسیده است که از بالای غرفه عبادتگاه (داود بی‌اجازه) بر او وارد شدند؟
مکارم شیرازی: آیا داستان شاکیان هنگامی که از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسیده است؟!
إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ ﴿۲۲﴾
انصاریان: زمانی که [به طور ناگهانی] بر داود وارد شدند، و او از آنان هراسان شد، گفتند: نترس [ما] دو گروه دادخواه و شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده است؛ بنابراین میان ما به حق داوری کن و [در داوریت] ستم روا مدار، و ما را به راه راست راهنمایی کن.
خرمشاهی: آنگاه که [ناگهان‏] بر داوود وارد شدند و او از ایشان هراسید، گفتند مترس، اصحاب دعوایى هستیم که بعضى از ما بر دیگرى ستم کرده است، پس در میان ما به حق داورى کن، و بیداد مکن و ما را به راه راست رهنمایى کن‏
فولادوند: وقتى [به طور ناگهانى] بر داوود درآمدند و او از آنان به هراس افتاد گفتند مترس [ما] دو مدعى [هستیم] که یکى از ما بر دیگرى تجاوز کرده پس میان ما به حق داورى کن و از حق دور مشو و ما را به راه راست راهبر باش
قمشه‌ای: هنگامی که (در محراب) بر داود داخل شدند و او از آنان سخت هراسان شد (که مبادا دشمن باشند) آنان بدو گفتند: مترس، ما دو تن (یا دو گروه) خصم یکدیگریم که برخی بر دیگری ستم کرده (و به حکومت پیش تو آمده‌ایم)، میان ما به حق حکم کن و با هیچ یک جور و طرفداری مکن و ما را به راه راست دلالت فرما.
مکارم شیرازی: هنگامی که (بی هیچ مقدمه) بر او وارد شدند و او از مشاهده آنها وحشت کرد، گفتند نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری تعدی کرده، اکنون در میان ما به حق داوری کن و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت فرما.
إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ ﴿۲۳﴾
انصاریان: این برادر من است، نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، گفته است: این یکی را هم به من واگذار. و در گفتگو مرا مغلوب ساخت.
خرمشاهی: [یکى از آنان گفت] این دوست من است که نود و نه میش دارد، و من یک میش تنها دارم، و مى‏گوید آن را هم به من واگذار و با من درشت‏گویى مى‏کند
فولادوند: این [شخص] برادر من است او را نود و نه میش و مرا یک میش است و مى‏ گوید آن را به من بسپار و در سخنورى بر من غالب آمده است
قمشه‌ای: این برادر من نود و نه رأس میش داراست و من یک میش، این یک را هم گفته به من واگذار، و با من به قهر و غلبه و تهدید آمیز خطاب کرده است.
مکارم شیرازی: این برادر من است نود و نه میش دارد، و من یکی بیش ندارم، اما او اصرار می‏کند که این یکی را هم به من واگذار! و از نظر سخن بر من غلبه کرده است.
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکِعًا وَأَنَابَ ﴿۲۴﴾
انصاریان: گفت: یقیناً او با درخواست افزودن میش تو به میش های خود بر تو ستم روا داشته است، و قطعاً بسیاری از معاشران و شریکان به یکدیگر ستم می کنند، به جز کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و اینان اندک اند. و داود دانست که ما او را [در این حادثه] آزموده ایم، در نتیجه از پروردگارش درخواست آمرزش کرد و بی درنگ به حالت خضوع به رو در افتاد و به خدا بازگشت.
خرمشاهی: [داوود] گفت به راستى با خواستن میش تو و افزودنش به میشهاى خود، در حق تو ستم کرده است، و بسیارى از شریکان هستند که در حق همدیگر ستم مى‏کنند، مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته پیش گرفته باشند، و ایشان [به واقع‏] اندکشمارند، و داوود دانست که ما او را آزموده‏ایم، آنگاه به درگاه پروردگارش استغفار کرد، و به سجده در افتاد و توبه کرد
فولادوند: [داوود] گفت قطعا او در مطالبه میش تو [اضافه] بر میش‏هاى خودش بر تو ستم کرده و در حقیقت بسیارى از شریکان به همدیگر ستم روا مى دارند به استثناى کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند و اینها بس اندکند و داوود دانست که ما او را آزمایش کرده‏ ایم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه کرد
قمشه‌ای: داود گفت: البته بر تو ظلم کرده که خواسته است یک میش تو را به میش‌های (نود و نه گانه) خود اضافه کند، و بسیار معاشران و شریکان در حق یکدیگر ظلم و تعدی می‌کنند مگر آنان که اهل ایمان و عمل صالح هستند که آنها هم بسیار کم‌اند. و (پس از این قضاوت بی‌تأمّل و سریع) داود دانست که ما او را سخت امتحان کرده‌ایم، در آن حال از خدا عفو و آمرزش طلبید و به سجده افتاد و با تواضع و فروتنی (به درگاه خدا) بازگشت.
مکارم شیرازی: (داود) گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشهایش بر تو ستم کرده، و بسیاری از دوستان به یکدیگر ستم می‏کنند مگر آنها که ایمان آورده‏ اند و عمل صالح دارند، اما عده آنان کم است!، داود گمان کرد ما او را (با این ماجرا) آزموده‏ ایم، از پروردگارش ‍ طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد.
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِکَ وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۲۵﴾
انصاریان: و ما او را در این [داوری] آمرزیدیم، بی تردید او نزد ما تقرب و منزلتی بلند و سرانجامی نیکو دارد.
خرمشاهی: آنگاه این امر را بر او آمرزیدیم، و او در نزد ما تقرب و نیک سرانجامى داشت‏
فولادوند: و بر او این [ماجرا] را بخشودیم و در حقیقت براى او پیش ما تقرب و فرجامى خوش خواهد بود
قمشه‌ای: ما هم از آن کرده عفو کردیم و از او درگذشتیم و او نزد ما بسیار مقرب و نیکو منزلت است.
مکارم شیرازی: ما این عمل را بر او بخشیدیم، و او نزد ما دارای مقام والا و آینده نیک است.
یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ ﴿۲۶﴾
انصاریان: [و گفتیم:] ای داود! همانا تو را در زمین جانشین [و نماینده خود] قرار دادیم؛ پس میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف می کند. بی تردید کسانی که از راه خدا منحرف می شوند، چون روز حساب را فراموش کرده اند، عذابی سخت دارند.
خرمشاهی: اى داوود ما تو را در روى زمین خلیفه [خود] برگماشته‏ایم، پس در میان مردم به حق داورى کن، و از هوى و هوس پیروى مکن، که تو را از راه خدا گمراه کند، بى‏گمان کسانى که از راه خدا گمراه مى‏شوند عذاب سخت و سنگینى در پیش دارند چرا که روز حساب را فراموش کرده‏اند
فولادوند: اى داوود ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم پس میان مردم به حق داورى کن و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به در کند در حقیقت کسانى که از راه خدا به در مى ‏روند به [سزاى] آنکه روز حساب را فراموش کرده‏ اند عذابى سخت‏ خواهند داشت
قمشه‌ای: (و او را گفتیم که) ای داود، ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم، پس میان خلق خدا به حق حکم کن و هرگز هوای نفس را پیروی نکن که تو را از راه خدا گمراه سازد و آنان که از راه خدا گمراه شوند چون روز حساب و قیامت را فراموش کرده‌اند به عذاب سخت معذّب خواهند شد.
مکارم شیرازی: ای داود ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم، در میان مردم به حق داوری کن، و از هوای نفس پیروی منما که تو را از راه خدا منحرف می‏سازد، کسانی که از راه خدا گمراه شوند عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ ﴿۲۷﴾
انصاریان: و ما آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست، بیهوده نیافریده ایم، این پندار کافران است، پس وای بر آنان که کافرند از آتش دوزخ.
خرمشاهی: و ما آسمان و زمین و مابین آنها را بیهوده نیافریده‏ایم، این پندار کسانى است که کفر ورزیده‏اند، و واى بر کسانى که کفرورزیده‏اند از [عذاب‏] آتش دوزخ‏
فولادوند: و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است به باطل نیافریدیم این گمان کسانى است که کافر شده [و حق‏پوشى کرده]اند پس واى از آتش بر کسانى که کافر شده‏ اند
قمشه‌ای: و ما آسمان و زمین و هر چه را بین آنهاست بازیچه و باطل خلق نکرده‌ایم، این گمان کافران است، و وای بر کافران از آتش دوزخ.
مکارم شیرازی: ما آسمان و زمین و آنچه را در میان آنها است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است وای بر کافران از آتش (دوزخ).
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ ﴿۲۸﴾
انصاریان: آیا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند مانند مفسدان در زمین قرار می دهیم یا پرهیزکاران را چون بدکاران؟!
خرمشاهی: آیا کسانى را که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته کرده‏اند، همانند مفسدان در زمین قرار مى‏دهیم، یا آیا پارسایان را مانند فاجران مى‏شماریم؟
فولادوند: یا [مگر] کسانى را که گرویده و کارهاى شایسته کرده‏ اند چون مفسدان در زمین مى‏ گردانیم یا پرهیزگاران را چون پلیدکاران قرار مى‏ دهیم
قمشه‌ای: آیا ما آنان را که ایمان آورده و به اعمال نیکو پرداختند مانند مردم (بی ایمان) مفسد در زمین قرار می‌دهیم؟ یا مردمان با تقوا و خداترس را مانند فاسقان بدکار قرار می‌دهیم (و مانند آنان جزا خواهیم داد).
مکارم شیرازی: آیا کسانی را که ایمان آورده‏ اند و عمل صالح انجام داده‏ اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران!
کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۲۹﴾
انصاریان: این کتاب پربرکتی است که آن را بر تو نازل کرده ایم تا آیاتش را تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند.
خرمشاهی: کتابى است مبارک که آن را بر تو فرو فرستاده‏ایم، تا در آیات آن اندیشه کنند، و خردمندان از آن پند گیرند
فولادوند: [این] کتابى مبارک است که آن را به سوى تو نازل کرده‏ ایم تا در [باره] آیات آن بیندیشند و خردمندان پند گیرند
قمشه‌ای: (این قرآن بزرگ) کتابی مبارک و عظیم الشّأن است که به تو نازل کردیم تا امت در آیاتش تفکر کنند و صاحبان مقام عقل متذکر (حقایق آن) شوند.
مکارم شیرازی: این کتابی است پر برکت که بر تو نازل کرده‏ ایم تا در آیات آن تدبر کنند و صاحبان مغز (و اندیشه) متذکر شوند.
وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۳۰﴾
انصاریان: و سلیمان را به داود بخشیدیم، چه نیکو بنده ای بود به راستی او بسیار رجوع کننده [به خدا] بود.
خرمشاهی: و به داوود سلیمان را بخشیدیم، چه نیکو بنده‏اى که تواب بود
فولادوند: و سلیمان را به داوود بخشیدیم چه نیکو بنده‏ اى به راستى او توبه‏ کار [و ستایشگر] بود
قمشه‌ای: و به داود (فرزندش) سلیمان را عطا کردیم، او بسیار نیکو بنده‌ای بود، زیرا بسیار به درگاه خدا با تضرع و زاری رجوع می‌کرد.
مکارم شیرازی: ما سلیمان را به داود بخشیدیم، چه بنده خوبی ؟ چرا که همواره به سوی خدا بازگشت می‏کرد (و به یاد او بود).
إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِنَاتُ الْجِیَادُ ﴿۳۱﴾
انصاریان: [یاد کن] هنگامی را که در پایان روز اسب های چابک و تیزرو بر او عرضه کردند.
خرمشاهی: چنین بود که شامگاهان اسبهاى نیکویى بر او عرضه داشتند
فولادوند: هنگامى که [طرف] غروب اسبهاى اصیل را بر او عرضه کردند
قمشه‌ای: (یاد کن) وقتی که بر او اسبهای بسیار تندرو و نیکو را (هنگام عصر) ارائه دادند (و او به باز دید اسبان پرداخت برای جهاد در راه خدا و از نماز عصر غافل ماند).
مکارم شیرازی: به خاطر بیاور هنگامی را که عصرگاهان اسبان چابک تندرو را بر او عرضه داشتند.
فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿۳۲﴾
انصاریان: پس گفت: من دوستی اسبان را بر یاد پروردگارم [که نماز مستحب پایان روز است] اختیار کردم [زیرا می خواهم از آنان در جهاد با دشمن استفاده کنم و همواره به آنها نظر می کرد] تا [خورشید] پشت پرده افق پنهان شد.
خرمشاهی: [سلیمان سرگرم تماشاى آنان شد] آنگاه گفت [دریغا] من چنان شیفته مهر اسبان شدم که از یاد پروردگارم غافل شدم، تا آنکه [خورشید] در حجاب [مغرب‏] پنهان شد
فولادوند: [سلیمان] گفت واقعا من دوستى اسبان را بر یاد پروردگارم ترجیح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشید] در پس حجاب ظلمت‏ شد
قمشه‌ای: در آن حال گفت: (افسوس) که من از علاقه و حبّ اسبهای نیکو از ذکر و نماز خدا غافل شدم تا آنکه آفتاب در حجاب شب رخ بنهفت.
مکارم شیرازی: گفت من این اسبان را به خاطر پروردگارم دوست دارم (من می‏خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم او همچنان به آنها نگاه می‏کرد) تا از دیدگانش پنهان شدند.
رُدُّوهَا عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ ﴿۳۳﴾
انصاریان: [اسب ها چنان توجه او را جلب کرده بودند که گفت:] آنها را به من بازگردانید. پس [برای نوازش آنها] به دست کشیدن به ساق ها و گردن های آنها پرداخت؛
خرمشاهی: [سپس گفت‏] آنها را به نزد من باز گردانید آنگاه به دست کشیدن بر ساقها و گردنهاى آنها پرداخت‏
فولادوند: [گفت اسبها] را نزد من باز آورید پس شروع کرد به دست کشیدن بر ساقها و گردن آنها [و سرانجام وقف کردن آنها در راه خدا]
قمشه‌ای: آن گاه (با فرشتگان موکّل آفتاب) خطاب کرد که (به امر خدا) آفتاب را بر من بازگردانید (چون برگشت اداء نماز کرد) و شروع به دست کشیدن بر ساق و یال و گردن اسبان کرد (و همه را برای جهاد در راه خدا وقف کرد).
مکارم شیرازی: (آنها آنقدر جالب بودند که گفت) بار دیگر آنها را بازگردانید و دست به ساقها و گردنهای آنها کشید (و آنها را نوازش داد).
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَأَلْقَیْنَا عَلَى کُرْسِیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ ﴿۳۴﴾
انصاریان: و به راستی سلیمان را [درباره فرزندش] آزمودیم، و [آزمون این بود که] بر تختش جسدی [بی جان از فرزندش] افکندیم [فرزندی که سلیمان به زنده بودن او بسیار امید داشت]، آن گاه به درگاه خدا رجوع کرد [و همه امورش را به خدا واگذاشت.]
خرمشاهی: و به راستى سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى را افکندیم، سپس توبه کرد
فولادوند: و قطعا سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدى بیفکندیم پس به توبه باز آمد
قمشه‌ای: و همانا ما سلیمان را در مقام امتحان آوردیم و کالبدی بر تخت وی افکندیم (برخی مفسران گفتند: یعنی دیوی را به جای او بر تخت بنشانیدیم. و برخی گفتند: چون گفت که من بر بستر صد زن خویش وارد شوم تا صد فرزند یابم و نگفت ان شاء اللّه و به خواست خدا و ذکر مشیّت الهی استثنا نکرد خدا از همه زنانش یک جسد بی‌جانی بر او به وجود آورد) آن گاه متذکر شد و باز به درگاه خدا توبه و انابه کرد.
مکارم شیرازی: ما سلیمان را آزمودیم، و بر کرسی او جسدی افکندیم، سپس او به درگاه خداوند انابه کرد.
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۳۵﴾
انصاریان: گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و حکومتی به من ببخش که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد؛ یقیناً تو بسیار بخشنده ای.
خرمشاهی: گفت پروردگارا مرا بیامرز و به من فرمانروایى‏اى ببخش که سزاوار هیچ کس پس از من نباشد که تو بخششگرى‏
فولادوند: گفت پروردگارا مرا ببخش و ملکى به من ارزانى دار که هیچ کس را پس از من سزاوار نباشد در حقیقت تویى که خود بسیار بخشنده‏ اى
قمشه‌ای: عرض کرد: بار الها، به لطف و کرمت از خطای من در گذر و مرا ملک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی را نسزد، که تو تنها بخشنده بی عوضی.
مکارم شیرازی: گفت: پروردگارا مرا ببخش، و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، که تو بسیار بخشنده‏ ای.
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ ﴿۳۶﴾
انصاریان: پس باد را برای او مسخّر و رام کردیم که به فرمان او هر جا که می خواست نرم و آرام روان می شد.
خرمشاهی: آنگاه باد را رام او ساختیم که به فرمان او هر جا که خواسته باشد به آهستگى روان باشد
فولادوند: پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم مى‏ گرفت به فرمان او نرم روان مى ‏شد
قمشه‌ای: ما هم باد را مسخر فرمان او کردیم که به امرش هر جا می‌خواست به آرامی روان می‌شد.
مکارم شیرازی: ما باد را مسخر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمی حرکت کند، و به هر جا او می‏خواهد برود.
وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ ﴿۳۷﴾
انصاریان: و هر بنّا و غواصی از شیاطین را [مسخّر و رام او نمودیم،]
خرمشاهی: و دیوانى را که همه بنا یا غواص بودند [مسخر او ساختیم‏]
فولادوند: و شیطانها را [از] بنا و غواص
قمشه‌ای: و دیو و شیاطین را هم که بناهای عالی می‌ساختند و از دریا جواهرات گرانبها می‌آوردند نیز مسخر امر او کردیم.
مکارم شیرازی: و شیاطین را مسخر او ساختیم، هر بناء و غواصی از آنها.
وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ ﴿۳۸﴾
انصاریان: و دیگر شیاطین را که با غل و زنجیر به هم بسته بودند [در سلطه او درآوردیم تا نتوانند در حکومت او فتنه و آشوب برپا کنند.]
خرمشاهی: و دیگرانى که به هم بستگان با پاى بندها بودند
فولادوند: تا [وحشیان] دیگر را که جفت جفت با زنجیرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآوردیم]
قمشه‌ای: و دیگران از شیاطین را (که در پی اضلال خلق بودند، به دست او) در غل و زنجیر کشیدیم.
مکارم شیرازی: و گروه دیگری (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم.
هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿۳۹﴾
انصاریان: [و به او گفتیم:] این عطای بی حساب ماست، [به هر کس خواهی] بی حساب ببخش و [از هر کس خواهی] دریغ کن.
خرمشاهی: این بخشش ماست، بى‏حساب [آن را] ببخش یا براى خود نگهدار
فولادوند: [گفتیم] این بخشش ماست [آن را] بی‏شمار ببخش یا نگاه دار
قمشه‌ای: این (نعمت سلطنت و قدرت) عطای ماست، اینک بی‌حساب به هر که خواهی عطا کن و از هر که خواهی منع.
مکارم شیرازی: (و به او گفتیم) این عطای ماست به هر کس می‏خواهی (و صلاح می‏بینی) ببخش و از هر کس می‏خواهی امساک کن و حسابی بر تو نیست.
وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۴۰﴾
انصاریان: بی تردید او نزد ما تقرب و منزلتی بلند و سرانجامی نیکو دارد.
خرمشاهی: و او را نزد ما تقرب و نیک سرانجامى بود
فولادوند: و قطعا براى او در پیشگاه ما تقرب و فرجام نیکوست
قمشه‌ای: و همانا او نزد ما بسیار مقرب و نیکو منزلت است.
مکارم شیرازی: و برای او (سلیمان) نزد ما مقامی ارجمند و سرانجامی نیک است.
وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴿۴۱﴾
انصاریان: و بنده ما ایوب را یاد کن، هنگامی که پروردگارش را ندا داد که شیطان [به سبب رنج و شکنجه ای که دچارش هستم] مرا سرزنش و شماتت می کند [تا از رحمت تو دلسردم کند.]
خرمشاهی: و بنده ما ایوب را یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان به من رنج و عذاب رسانده است‏
فولادوند: و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد
قمشه‌ای: و یاد کن از بنده ما ایّوب هنگامی که به درگاه خدای خود عرض کرد: (پروردگارا) شیطان مرا سخت رنج و عذاب رسانیده (تو از کرم نجاتم بخش).
مکارم شیرازی: به خاطر بیاور بنده ما ایوب را، هنگامی که پروردگارش را خوانده که شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده.
ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ ﴿۴۲﴾
انصاریان: [به او گفتیم:] با پایت به زمین بکوب، این آبی است برای شسشتو، آبی سرد و آشامیدنی.
خرمشاهی: [گفتیم‏] پایت را به زمین بزن، اینک این شستن‏گاهى است سرد و نوشیدنى‏
فولادوند: [به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه ‏سارى است‏ سرد و آشامیدنى
قمشه‌ای: (خطاب کردیم که) پای به زمین زن (زد و چشمه آبی پدید آمد، گفتیم) این آبی است سرد برای شستشو و نوشیدن (در آن شستشو کن و از آن بیاشام تا از هر درد و الم بیاسایی).
مکارم شیرازی: (به او گفتیم) پای خود را بر زمین بکوب این، چشمه آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است.
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِکْرَى لِأُولِی الْأَلْبَابِ ﴿۴۳﴾
انصاریان: و خانواده اش را [که در حادثه ها از دستش رفته بودند] و مانندشان را همراه با آنان به او بخشیدیم تا رحمتی از سوی ما و تذکری برای خردمندان باشد.
خرمشاهی: و [سپس /دیگربار] خانواده‏اش و همانند آن را همراه ایشان، از سر رحمت خویش و براى پندآموزى به خردمندان، به او بخشیدیم‏
فولادوند: و [مجددا] کسانش را و نظایر آنها را همراه آنها به او بخشیدیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد
قمشه‌ای: و ما اهل و فرزندانی که از او مردند و به قدر آنها هم علاوه به او عطا کردیم تا در حق او لطف و رحمتی کنیم و تا صاحبان عقل (نتیجه صبر در بلا را) متذکر شوند.
مکارم شیرازی: و خانواده‏ اش را به او بخشیدیم، و همانند آنها را با آنها قرار دادیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای صاحبان فکر.
وَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ﴿۴۴﴾
انصاریان: و [به او گفتیم: چون سوگند خورده ای که همسرت را برای اینکه تو را در امور معنوی ناراحت کرده بود، صد تازیانه بزنی] با دستت بسته ای ترکه خشک برگیر و همسرت را با آن بزن، و سوگندت را مشکن. بی تردید ما او را شکیبا یافتیم. چه نیکو بنده ای! یقیناً بسیار رجوع کننده به سوی ما بود.
خرمشاهی: و [به او به رعایت عهدى که کرده بود، گفتیم] دسته‏اى چوب ترکه به دستت بگیر، و با آن [همسرت را فقط یک بار] بزن، و سوگند مشکن، ما او را شکیبا یافتیم، چه نیکو بنده‏اى که تواب بود
فولادوند: [و به او گفتیم] یک بسته ترکه به دستت برگیر و با آن بزن و سوگند مشکن ما او را شکیبا یافتیم چه نیکوبنده‏ اى به راستى او توبه‏ کار بود
قمشه‌ای: و (ایوب را گفتیم) دسته‌ای از چوبهای باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود که بر زدنش قسم یاد کردی) بزن و عهد و قسمت را نشکن (و زن را هم بی گناه نیازار) ما ایوب را بنده صابری یافتیم، نیکو بنده‌ای بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود.
مکارم شیرازی: (و به او گفتیم) بسته‏ ای از ساقه‏ های گندم (یا مانند آن) را برگیر و به او (همسرت) بزن و سوگند خود را مشکن، ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده به سوی خدا بود؟
وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ ﴿۴۵﴾
انصاریان: و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را یاد کن که دارای قدرت و بصیرت بودند.
خرمشاهی: و یاد کن بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که همه توانمند [در عبادت‏] و دیده‏ور بودند
فولادوند: و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که نیرومند و دیده ‏ور بودند به یادآور
قمشه‌ای: و باز یاد کن از بندگان خاص ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب که همه (در انجام رسالت) صاحب اقتدار و بصیرت بودند.
مکارم شیرازی: و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را صاحبان دستهای (نیرومند) و چشمهای (بینا).
إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ ﴿۴۶﴾
انصاریان: ما آنان را با [صفت بسیار پرارزش] یاد کردن سرای آخرت با اخلاصی ویژه خالص ساختیم.
خرمشاهی: ما آنان را به خصلتى ویژه ساختیم که آخرت اندیشى بود
فولادوند: ما آنان را با موهبت ویژه‏ اى که یادآورى آن سراى بود خالص گردانیدیم
قمشه‌ای: ما آنان را خالص و پاکدل برای تذکر سرای آخرت گردانیدیم.
مکارم شیرازی: ما آنها را با خلوص ویژه‏ ای خالص کردیم، و آن یادآوری سرای آخرت بود.
وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ ﴿۴۷﴾
انصاریان: به یقین آنان در پیشگاه ما از برگزیدگان و نیکان اند.
خرمشاهی: و ایشان از نظر ما از برگزیدگان نیک بودند
فولادوند: و آنان در پیشگاه ما جدا از برگزیدگان نیکانند
قمشه‌ای: و آنها نزد ما از برگزیدگان و خوبان عالم بودند.
مکارم شیرازی: و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند.
وَاذْکُرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَذَا الْکِفْلِ وَکُلٌّ مِنَ الْأَخْیَارِ ﴿۴۸﴾
انصاریان: و اسماعیل والیسع وذوالکفل را یاد کن و همه از نیکان اند.
خرمشاهی: و یاد کن اسماعیل و الیسع و ذوالکفل را که همه از نیکان بودند
فولادوند: و اسماعیل و یسع و ذوالکفل را به یاد آور [که] همه از نیکانند
قمشه‌ای: و باز یاد کن از اسماعیل و یسع و ذو الکفل که همه از نیکوان جهان بودند.
مکارم شیرازی: و به خاطر بیاور اسماعیل و الیسع و ذالکفل را که همه از نیکان بودند.
هَذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ ﴿۴۹﴾
انصاریان: این [سرگذشت های سازنده] یادآوری و پند است؛ و بی تردید برای پرهیزکاران بازگشت گاه نیکویی خواهد بود.
خرمشاهی: این یاد کردى است و پرهیزگاران را نیک سرانجامى است‏
فولادوند: این یادکردى است و قطعا براى پرهیزگاران فرجامى نیک است
قمشه‌ای: این آیات پند و یاد آوری (نیکان) است، و البته در جهان جاودانی برای اهل تقوا بسیار نیکو منزلگاهی است.
مکارم شیرازی: این یک یادآوری است، و برای پرهیزگاران بازگشت نیکوئی است.
جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ ﴿۵۰﴾
انصاریان: [آن بازگشت گاه] بهشت های جاویدانی است که درهایش را به روی آنان گشوده اند،
خرمشاهی: بهشتهاى عدن که درهایش براى ایشان گشوده است‏
فولادوند: باغهاى همیشگى در حالى که درهاى [آنها] برایشان گشوده‏ است
قمشه‌ای: باغهای بهشت ابد که درهایش به روی آنان باز است.
مکارم شیرازی: باغهای جاویدان بهشتی که درهایش به روی آنان گشوده است.
مُتَّکِئِینَ فِیهَا یَدْعُونَ فِیهَا بِفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَشَرَابٍ ﴿۵۱﴾
انصاریان: در حالی که در آنجا بر تخت ها تکیه می زنند و میوه های فراوان و نوشیدنی مورد دلخواهشان را در آنجا می طلبند،
خرمشاهی: در آنجا تکیه [بر اورنگها] زدگانند، در آنجا میوه‏هاى بسیار، و نوشیدنى [ها] مى‏طلبند
فولادوند: در آنجا تکیه مى‏ زنند [و] میوه ‏هاى فراوان و نوشیدنى در آنجا طلب مى کنند
قمشه‌ای: در آنجا بر تختها تکیه زنند و میوه‌های بسیار خوش و شراب می‌طلبند.
مکارم شیرازی: در حالی که در آن بر تختها تکیه کرده‏ اند و انواع میوه‏ ها و نوشیدنیهای گوناگون در اختیار آنان است.
وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ ﴿۵۲﴾
انصاریان: و نزد آنان زنانی است که فقط به شوهرانشان عشق می ورزند، و با شوهرانشان هم سن و سال اند.
خرمشاهی: و نزد آنان دوشیزگان همسال چشم فروهشته [/قانع به شوهر] هستند
فولادوند: و نزدشان [دلبران] فروهشته‏ نگاه همسال است
قمشه‌ای: و در خدمت آنها حوران جوان شوهر دوست با عفّتند.
مکارم شیرازی: و نزد آنان همسرانی است که تنها چشم به شوهرانشان دوخته‏ اند و همگی هم سن و سالند.
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسَابِ ﴿۵۳﴾
انصاریان: [به آنان گویند:] این است آنچه شما را برای روز حساب وعده می دادند.
خرمشاهی: این است آنچه به شما براى روز حساب وعده داده شده بود
فولادوند: این است آنچه براى روز حساب به شما وعده داده مى ‏شد
قمشه‌ای: این (نعمت ابد) همان است که در روز حساب به آنها وعده‌تان می‌دادند.
مکارم شیرازی: این چیزی است که برای روز حساب به شما وعده داده میشود (وعدهای تخلف ناپذیر).
إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِنْ نَفَادٍ ﴿۵۴﴾
انصاریان: این بی تردید عطای ماست که برای آن پایانی نیست.
خرمشاهی: این همان رزق معین از جانب ماست که تمامى ندارد
فولادوند: [مى‏ گویند] در حقیقت این روزى ماست و آن را پایانى نیست
قمشه‌ای: این است همان رزق بی انتهای ابدی ما.
مکارم شیرازی: این روزی ما است که هرگز پایان نمی‏گیرد.
هَذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ ﴿۵۵﴾
انصاریان: این [همه برای پرهیزکاران است]، و مسلماً برای سرکشان، بدترین بازگشتگاه خواهد بود.
خرمشاهی: چنین است، و سرکشان را بدترین سرانجام است‏
فولادوند: این است [حال بهشتیان] و [اما] براى طغیانگران واقعا بد فرجامى است
قمشه‌ای: حقیقت حال خوبان این است، و اهل کفر و طغیان را بدترین منزلگاه است.
مکارم شیرازی: این (پاداش پرهیزگاران است) و برای طغیانگران بدترین محل بازگشت است.
جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿۵۶﴾
انصاریان: دوزخ که در آن وارد می شوند و چه بد آرامگاهی است!
خرمشاهی: جهنم است که واردش مى‏شوند و بد آرامگاهى است‏
فولادوند: به جهنم درمى ‏آیند و چه بد آرامگاهى است
قمشه‌ای: آنان به دوزخ در آیند که بسیار بد آرامگاهی است.
مکارم شیرازی: دوزخ است که در آن وارد می‏شوند و چه بستر بدی است؟!
هَذَا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَغَسَّاقٌ ﴿۵۷﴾
انصاریان: این آب جوشان و مایع چرکین متعفّن است که باید آن را بچشند،
خرمشاهی: چنین است، آب جوش و چرکابه که باید بچشندش‏
فولادوند: این جوشاب و چرکاب است باید آن را بچشند
قمشه‌ای: این است (از قهر حق عذابشان) و آنجا آب گرم عفن حمیم و غسّاق [حمیم: آب جوشان. غسّاق: زرداب چرکین گند آلود. (م)] را هم باید بچشند و بنوشند.
مکارم شیرازی: این نوشابه حمیم و غساق است دو مایع سوزان و تیره رنگ) که باید از آن بچشند.
وَآخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْوَاجٌ ﴿۵۸﴾
انصاریان: و [جز اینها] عذاب های دیگری مانند آن دارند.
خرمشاهی: و عذابى دیگر است همانند آن به انواع و اقسام‏
فولادوند: و از همین گونه انواع دیگر [عذابها]
قمشه‌ای: و از این عذابهای گوناگون دیگر.
مکارم شیرازی: و جز اینها کیفرهای دیگری همشکل آن را دارند.
هَذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُو النَّارِ ﴿۵۹﴾
انصاریان: [چون پیشوایان کفر به دوزخ درآیند، و پیروانشان را نیز راهی دوزخ کنند ندا رسد:] این گروهی [از پیروان شما] هستند که با فشار و زور با شما وارد دوزخ می شوند. [پیشوایان کفر در پاسخ ندا دهنده گویند:] خوش آمد و گشایشی بر آنان [که پیروان ما بودند] مباد، بی تردید آنان به آتش خواهند سوخت.
خرمشاهی: این گروهى است که همراه با شما به دوزخ فرو رفته‏اند، خوشامدى نیست ایشان را، چرا که به آتش دوزخ در آینده‏اند
فولادوند: اینها گروهى‏ اند که با شما به اجبار [در آتش] درمى ‏آیند بدا به حال آنها زیرا آنان داخل آتش مى ‏شوند
قمشه‌ای: این گروهی هستند که با شما (رؤسای کفر و ضلالت) به دوزخ در آمدند (در این حال رؤسا گویند) بدا بر حال اینان که در عذاب آتش فروزان شدند.
مکارم شیرازی: (به آنها گفته می‏شود) این فوجی است که همراه شما وارد دوزخ همان رؤ سای ضلالند) خوشامد بر آنها مباد، همگی در آتش خواهند سوخت.
قَالُوا بَلْ أَنْتُمْ لَا مَرْحَبًا بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ ﴿۶۰﴾
انصاریان: [پیروان به پیشوایان] گویند: بلکه بر شما خوش آمد و گشایشی مباد، شما این عذاب را از پیش برای ما فراهم کردید، و چه بد قرارگاهی است.
خرمشاهی: گویند شما را خوشامدى نباشد، شما بودید که آن راه را پیش پاى ما گذاشتید، پس چه بد قرارگاهى است‏
فولادوند: [به رؤساى خود] مى‏ گویند بلکه بر خود شما خوش مباد این [عذاب] را شما خود براى ما از پیش فراهم آوردید و چه بد قرارگاهى است
قمشه‌ای: اهل دوزخ در جواب (رؤسایشان) گویند: بلکه بدا بر احوال خود شما، زیرا شما آن را برای ما پیش فرستادید (و سبب شدید)، که بسیار آرامگاه بدی است.
مکارم شیرازی: آنها (به رؤ سای خود) می‏گویند: بلکه خوشامد بر شما مباد که این عذاب را شما برای ما فراهم ساختید، چه بد قرارگاهی است اینجا؟!
قَالُوا رَبَّنَا مَنْ قَدَّمَ لَنَا هَذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِی النَّارِ ﴿۶۱﴾
انصاریان: می گویند: پروردگارا! هر کس این عذاب را از پیش برای ما فراهم آورده است، برای او در آتش عذابی دو چندان بیفزا.
خرمشاهی: گویند پروردگارا هر کس که این را پیش پاى ما گذاشته است، عذابش را در آتش دوزخ دو چندان بیفزاى‏
فولادوند: مى‏ گویند پروردگارا هر کس این [عذاب] را از پیش براى ما فراهم آورده عذاب او را در آتش دو چندان کن
قمشه‌ای: باز تابعان به درگاه خدا عرض کنند: پروردگارا، آن کس که برای ما این عذاب را پیش فرستاد تو در آتش، عذابش را چندین برابر بیفزا.
مکارم شیرازی: (سپس) می‏گویند: پروردگارا هر کس این عذاب را برای ما فراهم ساخته عذابی مضاعف در آتش بر او بیفزا.
وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرَارِ ﴿۶۲﴾
انصاریان: و می گویند: ما را چه شده که [مردان مؤمن و شایسته] ای که از اشرارشان می شمردیم، نمی بینیم.
خرمشاهی: و گویند ما را چه شده است که مردانى را که از بد کرداران مى‏شمردیمشان، [در اینجا] نمى‏بینیم؟
فولادوند: و مى‏ گویند ما را چه شده است که مردانى را که ما آنان را از [زمره] اشرار مى ‏شمردیم نمى ‏بینیم
قمشه‌ای: و (اهل دوزخ با یکدیگر) گویند: چه شده که ما مردانی (مؤمن) را که از سفله و اشرار می‌شمردیم نمی‌بینیم؟
مکارم شیرازی: آنها می‏گویند چرا مردانی را که ما از اشرار می‏شمردیم (در اینجا، در آتش دوزخ) نمی‏بینیم.
أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ ﴿۶۳﴾
انصاریان: آیا ما آنان را به ناحق به مسخره گرفتیم [و اکنون در بهشت جای دارند] یا [در دوزخ اند و] دیدگان ما به آنان نمی افتد؟!
خرمشاهی: آیا آنان را به ریشخند گرفته‏ایم، یا چشمها[مان‏] بر ایشان نمى‏افتد؟
فولادوند: آیا آنان را [در دنیا] به ریشخند مى‏ گرفتیم یا چشمها[ى ما] بر آنها نمى‏ افتد
قمشه‌ای: آیا (چون) ما آنها را (در دنیا) مسخره و استهزاء می‌کردیم (اینک به دوزخ در نیامده‌اند)؟ یا (آنها اهل دوزخ هستند و) چشمان ما بر آنها نمی‌افتد؟
مکارم شیرازی: آیا ما آنها را به سخریه گرفتیم یا (به اندازهای حقیر بودند که) چشمها آنها را نمیدید؟!
إِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ ﴿۶۴﴾
انصاریان: این گفتگو و مجادله اهل آتش حتمی و واقع شدنی است.
خرمشاهی: بى‏گمان ستیزه دوزخیان با همدیگر حق است‏
فولادوند: این مجادله اهل آتش قطعا راست است
قمشه‌ای: این منازعه اهل آتش دوزخ محقق و حتمی است.
مکارم شیرازی: این یک واقعیت است گفتگوهای خصمانه دوزخیان!
قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنْذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۶۵﴾
انصاریان: بگو: من فقط بیم دهنده ام، و هیچ معبودی جز خدای یگانه قهّار نیست.
خرمشاهی: بگو من فقط هشداردهنده‏ام و خدایى جز خداوند یگانه قهار نیست‏
فولادوند: بگو من فقط هشداردهنده‏ اى هستم و جز خداى یگانه قهار معبودى دیگر نیست
قمشه‌ای: بگو که من رسولی منذر (و ناصح) بیش نیستم و جز خدای فرد قهّار (که بر همه عالم غالب و قاهر است) خدایی نیست.
مکارم شیرازی: بگو من فقط یک انذارکننده‏ ام و هیچ معبودی جز خداوند یگانه قهار نیست.
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ ﴿۶۶﴾
انصاریان: پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست، توانای شکست ناپذیر و بسیار آمرزنده است.
خرمشاهی: پروردگار آسمانها و زمین و مابین آنها که پیروزمند آمرزگار است‏
فولادوند: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است همان شکست‏ ناپذیر آمرزنده
قمشه‌ای: آفریننده آسمانها و زمین و هر چه بین آنهاست، همان خدای مقتدر و بسیار آمرزنده.
مکارم شیرازی: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفار.
قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ ﴿۶۷﴾
انصاریان: بگو: این [قرآن من] خبری بزرگ است،
خرمشاهی: بگو آن خبرى است بس بزرگ‏
فولادوند: بگو این خبرى بزرگ است
قمشه‌ای: بگو آن (حکایت که از قیامت و اهل بهشت و دوزخ برای شما آوردم) خبر بزرگ عالم است.
مکارم شیرازی: بگو: این یک خبر بزرگ است!
أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ ﴿۶۸﴾
انصاریان: که شما از آن روی می گردانید.
خرمشاهی: که شما از آن رویگردانید
فولادوند: [که] شما از آن روى برمى‏ تابید
قمشه‌ای: (و دریغا که) شما از شنیدن آن خبر بزرگ اعراض می‌کنید.
مکارم شیرازی: که شما از آن روی گردان هستید.
مَا کَانَ لِیَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ یَخْتَصِمُونَ ﴿۶۹﴾
انصاریان: من از ملأ اعلی هنگامی که [درباره آفرینش آدم] مجادله می کردند، هیچ خبری ندارم.
خرمشاهی: مرا هیچ آگاهى از ملأاعلى نیست، آنگاه که [فرشتگان‏] مجادله کردند
فولادوند: مرا در باره ملاء اعلى هیچ دانشى نبود آنگاه که مجادله میکردند
قمشه‌ای: مرا بر فرشتگان عالم بالا که (در قضیّه خلق آدم یا غیر آن) خصومت و گفتگو داشتند علمی (پیش از وحی خدا) نبود.
مکارم شیرازی: من از ملاء اعلی (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامی که (درباره آفرینش آدم مخاصمه می‏کردند خبر ندارم.
إِنْ یُوحَى إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۷۰﴾
انصاریان: به من وحی نمی شود جز برای اینکه بیم دهنده ای آشکارم.
خرمشاهی: به من وحى نمى‏شود جز در این باب که من هشداردهنده‏اى آشکارم‏
فولادوند: به من هیچ [چیز] وحى نمى ‏شود جز اینکه من هشداردهنده‏ اى آشکارم
قمشه‌ای: و به من وحی نمی‌رسد جز اینکه من با بیان روشن و آشکار (خلق را از عذاب خدا) بترسانم.
مکارم شیرازی: تنها چیزی که به من وحی می‏شود این است که من انذارکننده آشکاری هستم.
إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ ﴿۷۱﴾
انصاریان: [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشری از گل خواهم آفرید.
خرمشاهی: چنین بود که پروردگارت به فرشتگان فرمود همانا من آفریننده انسانى از گل هستم‏
فولادوند: آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت من بشرى را از گل خواهم آفرید
قمشه‌ای: (یاد کن) هنگامی که خدایت به فرشتگان گفت که من بشری از گل خواهم آفرید.
مکارم شیرازی: به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به ملائکه گفت: من بشری را از گل می‏آفرینم.
فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ﴿۷۲﴾
انصاریان: پس زمانی که اندامش را درست و نیکو نمودم و از روح خود در او دمیدم، برای او سجده کنید.
خرمشاهی: پس چون او را استوار بپرداختم، و در آن از روح خود دمیدم براى او به سجده در افتید
فولادوند: پس چون او را [کاملا] درست کردم و از روح خویش در آن دمیدم سجده‏ کنان براى او [به خاک] بیفتید
قمشه‌ای: پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده در افتید.
مکارم شیرازی: هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خودم در آن دمیدم برای او سجده کنید.
فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ﴿۷۳﴾
انصاریان: پس فرشتگان همه با هم سجده کردند؛
خرمشاهی: آنگاه فرشتگان همگى سجده کردند
فولادوند: پس همه فرشتگان یکسره سجده کردند
قمشه‌ای: پس تمام فرشتگان بدون استثنا سجده کردند.
مکارم شیرازی: در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند.
إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ﴿۷۴﴾
انصاریان: مگر ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران شد.
خرمشاهی: مگر ابلیس که استکبار ورزید و از کافران شد
فولادوند: مگر ابلیس [که] تکبر نمود و از کافران شد
قمشه‌ای: مگر شیطان که غرور و تکبر ورزید و از زمره کافران گردید.
مکارم شیرازی: جز ابلیس که تکبر ورزید و از کافران بود!
قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ ﴿۷۵﴾
انصاریان: [خدا] فرمود: ای ابلیس! تو را چه چیزی از سجده کردن بر آنچه که با دستان قدرت خود آفریدم، بازداشت؟ آیا تکبّر کردی یا از بلند مرتبه گانی؟
خرمشاهی: فرمود اى ابلیس چه چیزى تو را از سجده به آنچه با دستان خویش آفریده‏ام، بازداشت؟ آیا استکبار ورزیدى یا از بلندمرتبگان بودى؟
فولادوند: فرمود اى ابلیس چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى آیا تکبر نمودى یا از [جمله] برترى‏جویانى
قمشه‌ای: خدا به شیطان فرمود: ای ابلیس، تو را چه مانع شد که به موجودی (با قدر و شرافت) که من به دو دست (علم و قدرت) خود آفریدم سجده کنی؟ آیا تکبر و نخوت کردی یا از فرشتگان بلند رتبه عالم قدس اعلا بودی (که نمی‌بایست سجده کنند).
مکارم شیرازی: گفت: ای ابلیس چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم گردید؟ آیا تکبر کردی، یا از برترین بودی ؟ (بالاتر از اینکه فرمان سجود به تو داده شود!).
قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ ﴿۷۶﴾
انصاریان: گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل ساختی.
خرمشاهی: گفت من بهتر از او هستم، [چرا] که مرا از آتش آفریده‏اى و او را از گل آفریده‏اى‏
فولادوند: گفت من از او بهترم مرا از آتش آفریده‏ اى و او را از گل آفریده‏ اى
قمشه‌ای: شیطان گفت: من از او بهترم، که مرا از آتش (نورانی سرکش) و او را از گل (تیره پست) خلقت کرده‌ای.
مکارم شیرازی: گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده‏ ای و او را از گل.
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ﴿۷۷﴾
انصاریان: [خدا] گفت: از آن [جایگاه] بیرون رو که بی تردید تو رانده شده ای؛
خرمشاهی: فرمود از آنجا بیرون شو که تو مطرودى‏
فولادوند: فرمود پس از آن [مقام] بیرون شو که تو رانده‏ اى
قمشه‌ای: خدا فرمود (ای شیطان جاهل خودبین) اینک از این جایگاه بیرون رو که تو (غرور و تکبر کردی و) سخت رانده درگاه ما شدی.
مکارم شیرازی: فرمود: از آسمانها (و از صفوف ملائکه) خارج شو که تو رانده درگاه منی!
وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ﴿۷۸﴾
انصاریان: و حتماً لعنت من تا روز قیامت بر تو باد.
خرمشاهی: و لعنت من تا روز جزا بر تو خواهد بود
فولادوند: و تا روز جزا لعنت من بر تو باد
قمشه‌ای: و بر تو لعنت (و غضب) من تا روز جزا حتمی و محقّق است.
مکارم شیرازی: و مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود.
قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ﴿۷۹﴾
انصاریان: گفت: پروردگارا! مرا تا روزی که مردم برانگیخته می شوند، مهلت ده.
خرمشاهی: گفت پروردگارا پس مرا تا روزى که [مردمان‏] برانگیخته شوند مهلت ده‏
فولادوند: گفت پروردگارا پس مرا تا روزى که برانگیخته مى ‏شوند مهلت ده
قمشه‌ای: شیطان عرض کرد: پروردگارا، پس مهلتم ده که تا روز قیامت زنده مانم.
مکارم شیرازی: عرض کرد: پروردگار من! مرا تا روزی که انسانها برانگیخته می‏شوند مهلت ده.
قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ﴿۸۰﴾
انصاریان: [خدا] گفت: تو از مهلت یافتگانی،
خرمشاهی: فرمود [پذیرفتم‏] تو از مهلت یافتگانى‏
فولادوند: فرمود در حقیقت تو از مهلت‏ یافتگانى
قمشه‌ای: خدا فرمود: از مهلت یافتگانت قرار دادیم.
مکارم شیرازی: فرمود تو از مهلت داده شدگانی.
إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ﴿۸۱﴾
انصاریان: تا زمانی معین و معلوم.
خرمشاهی: تا روز آن هنگام معین‏
فولادوند: تا روز معین معلوم
قمشه‌ای: تا روز معیّن و وقت معلوم (که صلاح نظام عالم می‌دانیم).
مکارم شیرازی: ولی تا روز و زمان معینی.
قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۲﴾
انصاریان: گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه می کنم،
خرمشاهی: گفت [سوگند] به عزت تو که همگى آنان را گمراه خواهم ساخت‏
فولادوند: [شیطان] گفت پس به عزت تو سوگند که همگى را جدا از راه به در مى برم
قمشه‌ای: شیطان گفت: به عزّت و جلال تو قسم که خلق را تمام گمراه خواهم کرد.
مکارم شیرازی: گفت: به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم کرد
إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ﴿۸۳﴾
انصاریان: مگر بندگان خالص شده ات را.
خرمشاهی: مگر از میان آنان، آن بندگانت را که اخلاص یافته‏اند
فولادوند: مگر آن بندگان پاکدل تو را
قمشه‌ای: مگر خاصان از بندگانت را که دل از غیر بریدند و برای تو خالص شدند.
مکارم شیرازی: مگر بندگان خالص تو از میان آنها.
قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ ﴿۸۴﴾
انصاریان: [خدا] گفت: سوگند به حق و فقط حق را می گویم
خرمشاهی: فرمود حق است و حق را مى‏گویم‏
فولادوند: فرمود حق [از من] است و حق را مى‏ گویم
قمشه‌ای: خدا فرمود: به حق سوگند و کلام من حق و حقیقت است.
مکارم شیرازی: فرمود: به حق سوگند، و حق می‏گویم.
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَمِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۸۵﴾
انصاریان: که بی تردید دوزخ را از تو و آنان که از تو پیروی کنند، از همگی پر خواهم کرد
خرمشاهی: که جهنم را از تو و همه کسانى از آنان که از تو پیروى مى‏کنند، آکنده خواهم ساخت‏
فولادوند: هرآینه جهنم را از تو و از هر کس از آنان که تو را پیروى کند از همگی‏شان خواهم انباشت
قمشه‌ای: که جهنم را از (جنس) تو و پیروانت از آنان تمام پر خواهم کرد.
مکارم شیرازی: که جهنم را از تو و پیروانت همگی پر خواهم کرد.
قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ ﴿۸۶﴾
انصاریان: بگو: من برای ابلاغ دین هیچ پاداشی از شما نمی خواهم و از کسانی که چیزی را از نزد خود می سازند [و ادعای باطل می کنند] نیستم.
خرمشاهی: بگو براى آن [رسالت‏] از شما مزدى نمى‏طلبم، و من از بر خود بستگان نیستم‏
فولادوند: بگو مزدى بر این [رسالت] از شما طلب نمى ‏کنم و من از کسانى نیستم که چیزى از خود بسازم و به خدا نسبت دهم
قمشه‌ای: (ای رسول، به امت) بگو: من مزد رسالت از شما نمی‌خواهم و من (بی حجت و برهان الهی مقام وحی و رسالت را) بر خود نمی‌بندم.
مکارم شیرازی: بگو: (ای پیامبر!) من از شما هیچ پاداشی نمی‏طلبم و من از متکلفین نیستم (سخنانم روشن و همراه با دلیل است).
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ ﴿۸۷﴾
انصاریان: آن [قرآن را که بر شما می خوانم] جز مایه تذکر و پندی برای جهانیان نیست.
خرمشاهی: این جز پندى براى جهانیان نیست‏
فولادوند: این [قرآن] جز پندى براى جهانیان نیست
قمشه‌ای: این قرآن نیست جز اندرز و پند برای اهل عالم.
مکارم شیرازی: این ( قرآن) وسیله تذکر برای همه جهانیان است.
وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ ﴿۸۸﴾
انصاریان: و بی تردید پس از مدتی خبر [صدق حقّانیّت و ظهور عینی آیات و وعده های] آن را خواهید دانست.
خرمشاهی: و خبرش را پس از چندى خواهید دانست‏
فولادوند: و قطعا پس از چندى خبر آن را خواهید دانست
قمشه‌ای: و شما منکران بر صدق و حقیقت این مقال پس از چندی (هنگام مرگ و انتقال به آخرت) به خوبی آگاه می‌شوید.
مکارم شیرازی: و خبر آن را بعد از مدتی می‏شنوید!

تلاوت مجلسی « سوره مبارکه ص»

 

اخبار مرتبط

سوره مریم (س) آیات ۳۳-۳۶ +صوت

سوره مبارکه اعلی+صوت

سوره‌های قمر آیات ۴۹ تا آخر و الرحمن آیات ۱ تا ۳۳ +صوت

0 نظر

ارسال نظر

capcha