به گزارش گروه فرهنگی سراج24 ؛ «برای آدمهای بیچاره دو راه خوب برای مُردن هست، یا در اثر بیاعتنایی مطلق همنوعان در زمان صلح، یا در اثر شوق آدم کشی همین همنوعان در زمان جنگ»
شاید این جمله کوتاه از کتاب «سفر به انتهای شب» لویی فردینان سلین، بتواند بخشی از مضمون نمایش «ننه دلاور، بیرون پشت در» به کارگردانی و نویسندگی سجاد افشاریان در تالار حافظ تهران را بازگو کند، مجموعهای آیتم وارانه و یا چندگانه با موضوعی مرتبط از بیچارگیهای سربازی مجروح (بگمان با بازی هوتن شکیبا) و زنی فرصت طلب (ننه دلاور با بازی صابر ابر) است که از جنگ سود میبرد و درکی از عمق فاجعه ندارد و هر گاه بگمان برای ورود به خانهای وا میماند سر و کلهاش پیدا میشود و نمک روی زخمش میپاشد، بگمان حتی قدرت کشتن خود را هم ندارد، بلکه باید همچون ما مخاطبین نظاره گر باشد، نظاره گر بدبختیهای مردمش و نظاره گر مصائبی که حتی در زمان صلح هم گریبانش را میگیرد و او را از استراحت و آسایشی که به دنبالش میگردد وا میدارد. این اثر نمایشی که بر اساس نمایشنامههای «ننه دلاور و فرزندان او» و «بیرون پشت در» که به ترتیب متعلق به برتولت برشت و ولفگانگ بورشرت هستند به رشته تحریر درآمده نمایانگر برخورد فرد با فرد و فرد با کلیت کلان است، به گونهای که انسانها در بحران بیشتر از هر کس دیگری به فکر خودشان هستند و جنگ نه تنها قهرمان نمیسازد بلکه آن را قربانی شرایط نیز میکند.
ساختار متن
درباره داستان باید گفت که ما نه شاهد روایتی خطی هستیم و نه شاهد روایتی غیر خطی، بلکه با خرده روایاتی روبهروییم که از لحاظ مضمونی یکپارچهاند، باید بر این نکته اذعان داشت که ننه دلاور افشاریان با ننه دلاور برشت به کلی متفاوت است (این جمله درباره بگمان هم صدق میکند) در جایی قدرتمند است و درجایی دیگر انگار همه چیزش را باخته به گونهای که زمان در مکان حل میشود و گاهی مادر، گاهی زنی بیوه که به دنبال تمایلات شخصیاش میگردد، گاهی زنی که میخواهد گاوش را به قیمت نازلی بفروشد، گاهی زنی که با برنامه آشپزی و درست کردن غذا در کلاهخود یک سرباز به زمان حال نقب میزند و گاهی همسر فرماندهای میشود که اتفاقاً خیلی هم بیرحم است.
چرا به دنبال ربط بخشهای مختلف داستان میگردیم؟
سرنخ روایت که بسیاری از تماشاگران را بر آن میدارد که به دنبال ربط خطی داستان باشند را باید از آغاز نمایش که با تک گویی بگمان و شرح حالش شروع میشود و پایان نمایش که عاقبت محتومش رقم میخورد جست اما این انسجام آغاز و پایان در میانه وجود ندارد که به علاوه دیالوگهای تکرار شونده در طول نمایش خواسته یا ناخواسته، عمداً یا سهواً توهمی از روایت خطی یا غیر خطی را القا میکند به این ترتیب مخاطب ناامیدانه در تلاش است سرنخها و تکههای پازل را به یکدیگر بچسباند و برای یافتن داستانی وسیعتر دست به مکاشفه زند، اما همانطور که پیشتر گفتم تماشاگر با چندگانهای روبه روست که بیشتر یک ایده است تا یک داستان (از جنگ بازگشته خانه به دوشی که لامکانیاش ماجرایی را رقم نمیزند؛ تنها وضعیتی را نشان میدهد)، حتی ما به وضوح شاهد هستیم که گاهاً نمایش وجوه سوررئالیستی (فراواقعگرایانه) به خود میگیرد و خط میان اشخاص بازی که مدام جا عوض میکنند و بهطور مثال ننه دلاور حقیقی و ننه دلاور وهمی یا رؤیایی گم میشوند (آیا اتفاقات در ذهن بگمان میگذرد یا عیناً اتفاق میافتد؟)، شاید این خویشاوندی به ظاهر اتفاقی سوررئالیست پس از جنگ جهانی اول که بازتاب واپس زدگی و آشفتگی قرن بیستم به واسطه همان جنگ بود و سوررئالیست حاکم در این اثر که مشکلات پس از جنگ را نشانه میگیرد جذابیت پنهان این نمایش باشد.
نقاط قوت و ضعف
نمایش از همان آغاز رویکردی نمادگرایانه و استعارهای دارد و با انبوهی از بازیگران در قالب سیاهی لشکر سعی در نشان دادن اثرات مخرب جنگ بر اقشار مختلف اجتماع دارد که صد البته این مارش انبوه بازیگران در همان بخش آغازین نه تنها کمکی به درک بهتر تماشاگر از وضعیت نمایشی نمیکند، بلکه در قسمتهایی گیجکننده هم میشود، بهتر بود این نمایندگان به حداقل میرسیدند، همچنین موسیقی و صداگذاری با اینکه به خودی خود قوی و مناسب است اما در حین تک گوییها و دیالوگها صدای بازیگران را به کلی میپوشاند، هماهنگی بازیگران در حرکات گروهی کمی نامنظم است و حتی در قسمتهایی عاری از خلاقیت و کاملاً شبیه به تمرینات آمادهسازی و گرم کردن بدن در گروههای تئاتری میشود، اما بهترین نقطه قوت این نمایش همان بخش کارگردانیاش در فضاسازی است و اگر بخواهیم به جناب افشاریان امتیاز بدهیم میتوان به قسمتهایی که میزانسن (صحنه بندی)های شلوغی داشته امتیاز پایین و قسمتهای بالعکس امتیازی بالا داد و گفت افشاریان در آن بخشهایی که چیدمان خلوت تری را برگزیده موفقتر عمل کرده است، به همین ترتیب با اینکه به نظر میرسید سعی بر این بوده که تعادلی میان جنبه فرمالیستی و درونمایه اثر برقرار شود اما در بخش آغازین و پایانی متاسفانه فرم با شلوغی بر درونمایه چیره میشود.
همچنین از دیگر نقاط قوت این نمایش میتوان به بازی روان هوتن شکیبا و صابر ابر و طرح پوستر بروشور نمایش اشاره کرد «گاو بزرگ تر، گاو کوچکتر را میخورد».