اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۴:۲۸:۵۶
اذان ظهر ۱۲:۰۹:۵۹
اذان مغرب ۱۸:۴۱:۵۵
طلوع آفتاب ۰۵:۵۴:۴۷
غروب آفتاب ۱۸:۲۳:۴۵
نیمه شب ۲۳:۲۶:۵۰
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۷/۱۱/۱۸ - ۰۹:۲۵

بازخوانی خانواده شهدای ترور و پرونده جنایات منافقین

«فرهیختگان» به بهانه شکایت خانواده شهدای ترور، پرونده جنایات منافقین را باز کرد، امروز بخشی از اسناد را بازخوانی کردیم.

بازخوانی خانواده شهدای ترور و  پرونده جنایات منافقین

به گزارش سراج24، یکی دو سال بعد از پیروزی انقلاب و در حالی که هنوز نهضت نوپا بود، تلاش‌ها برای زمین‌گیر کردن آن به اوج خود رسید؛ تهدید و عملیات سخت. یکی از بیرون مرزها جنگ تحمیلی هشت‌ساله‌ای را آغاز کرد و چندی بعد از درون کشور اغتشاش و ترور آفت جان مردم و مسئولان شد. هرچند اولی بسیار پرحجم و گسترده بود، اما هشت‌ساله تمام شد و آرامش ازدست‌رفته حاصل از تهاجم صدام به کشور بازگشت. در مورد دوم اما هنوز که هنوز است، گروهک‌های تروریستی دست از سر مردم برنداشته‌اند و با وجود اینکه سالانه نهادهای امنیتی قریب به اتفاق آنها را شناسایی کرده و منهدم می‌کنند، اما هرازگاهی از گوشه و کنار کشور مخصوصا در شهرهای مرزی خبر اقدامات تروریستی به گوش می‌رسد.  ترور در ایران تاکنون بیش از 17 هزار قربانی گرفته؛ از رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر گرفته تا قصاب و سبزی‌فروش و رفتگر.

 17 هزار نفری که قریب به اتفاق آنها حاصل اقدامات شوم گروهک تروریستی منافقین به سرکردگی مسعود رجوی بوده است؛ کسی که در هفتم مردادماه 1360 و پس از آنکه با لشکرکشی خیابانی و عملیات مسلحانه نتوانست کمک‌حال رئیس‌جمهور وقت باشد، با او راهی پاریس شد تا دوران جدید حیات تروریستی خود را در خارج از مرزهای ایران آغاز کند.   منافقین بعد از مردادماه 1360 فعالیت مخفیانه خود را آغاز کردند؛ ترورهای متعدد، بمب‌گذاری‌ها، ربودن افراد عادی و شکنجه مردم کوچه و خیابان و نهایتا جاسوسی برای صدام و عملیات نظامی در ابعاد فروغ جاوید (مرصاد) را در دستور کار قرار دادند و در این مسیر با همه دشمنان مردم ایران هم‌پیمان شدند؛ روزی با صدام و بعدها با مقامات اروپایی و آمریکایی و این روزها با سران کاخ سفید. جان بولتون مشاور امنیت ملی کاخ سفید، رودی جولیانی وکیل دونالد ترامپ و چندین و چند نفر دیگر از مقامات کاخ سفید و نمایندگان مجالس آمریکا پای ثابت نشست‌های منافقین در فرانسه هستند و حالا با همان رویکرد در کاخ سفید.  در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، روز گذشته جمعی از خانواده‌های شهدای ترور به همراه اعضای بنیاد هابیلیان و دادستان کل کشور گردهم آمدند تا بازگوکننده جزئیات جدیدی از 40 سال جنایت منافقین در کشور باشند و اسناد جدید و منتشرنشده‌ای را که حالا قرار است براساس آنها در دادگاه‌های بین‌المللی از گروهک منافقین، سردمداران و حامیان آنها شکایت شود، رونمایی‌ کنند.  هاشمی‌نژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان در نشست روز گذشته در این‌باره توضیح داد و گفت: «ما به‌صورت مجزا از ۱۳ منبع جنایت‌های منافقان را استخراج کردیم و روزشمار اقدامات تروریستی در مجموعه ما در حال تدوین است؛ به فکر ما رسید که این کار را به صورت مردمی‌تر انجام دهیم، لذا سراغ شهروندان‌مان در تمامی قشر‌ها و طبقات مختلف مراجعه کردیم.

 ۱۷ هزار نفر از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون توسط گروهک‌های منافقین به شهادت رسیده‌اند که از این تعداد ۱۲هزار نفر فقط به دست منافقین شهید شده‌اند، لذا ۱۲هزار امضا جمع‌آوری کردیم که اسناد آن برای ارائه به مجامع بین‌المللی موجود است تا این منافقان و افرادی را که امروز در کشور‌های اروپایی و آمریکا به‌طور آزادانه حضور دارند، تحت تعقیب قرار دهند.» «فرهیختگان» به همین بهانه بخشی از اسناد مربوط به جنایات منافقین در طول انقلاب اسلامی را که در نشست روز گذشته مورد اشاره قرار گرفت، منتشر می‌کند.

 

دبیرکل بنیاد هابیلیان در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

نظام اسلامی با منافقین مدارا کرد

سید محمدجواد هاشمی‌نژاد، دبیرکل بنیاد هابیلیان در گفت‌وگو با «فرهیختگان» گفت: «دبیرخانه بازخوانی دهه 60 متشکل از جمعی از خانواده‌های شهدای ترور است. حدود 13 سال پیش تصمیم گرفته شد با حضور این خانواده‌ها که سندهای زنده جنایات تروریستی در کشور ما هستند، تشکلی را ایجاد کرده و شروع به فعالیت کنیم.»  وی درباره تعداد شهدای ترور که 12 تا 17 هزار نفر اعلام می‌شود، گفت: «کشور ما 17هزار شهید ترور داده است. این 17هزار نفر توسط 35گروهک تروریستی به شهادت رسیده‌اند. 12هزار نفر از این 17هزار نفر مربوط به منافقان هستند.»

هاشمی‌نژاد درباره نشست امروز و اسناد منتشرشده جدید هم گفت: «اسنادی را که طی این چند سال جمع‌آوری شده بود، فایل‌بندی کردیم. مثلا جمع‌آوری اسناد بین‌المللی در مورد منافقان که در دو مجله جمع‌آوری شده و برای دادستان هم خیلی جالب بود. اینها به صورت مجموعه درآمد.»

هاشمی‌نژاد از ارائه این اسناد به احمد شهید هم این‌طور گفت: «این سند چیزی بود که وقتی به آقای احمد شهید دادیم، به استناد همین‌ها قبول کرد که کشور ما قربانی تروریسم است. وقتی دربرابر این اسناد جمع‌آوری‌شده قرار گرفت، اینها را ذکر کرد و گفت من سندهایی دریافت کردم که نشان می‌دهد 17هزارنفر از مردم ایران و بخش عمده‌ای از آنها توسط سازمان مجاهدین به شهادت رسیدند. این را در بند 34 اولین گزارش خود آورده است.»  رئیس بنیاد هابیلیان در پاسخ به این سوال که آیا این سند‌ها از طریق مجامع بین‌الملل قابل‌پیگیری است، گفت: «ما گوش‌های شنوایی در بعضی از مراکز می‌توانیم پیدا کنیم که بتوانیم از طریق آنها اقدامات خود را پیش ببریم و چه‌بسا نتیجه هم بگیریم. با ارائه برخی اسناد به مراکزی مثل قوای قضائیه کشور‌های اروپایی این کار شدنی است.»

وی درباره شبهاتی که راجع به اعدام‌های سال 67 مطرح می‌شود، به «فرهیختگان» گفت: «منافقین کار تشکیلاتی خود را در چند جبهه انجام می‌دادند. بخشی در داخل زندان بود. بعضی از فرماندهان آنها و کسانی که در زندان بودند، اینها سامان‌دهی و اقدام و طراحی می‌کردند، ترور هم می‌کردند و حتی در داخل زندان هم این کار را انجام می‌دادند. شهید کچویی یکی از این نمونه‌ها بود. دوم اینکه اینها سامان‌دهی کرده بودند که بسیاری از افراد خود را که عملیاتی بودند بتوانند با ترفندهای گوناگون از داخل زندان آزاد کنند و به تیم‌های ترور آنها بپیوندند که بسیاری از ترورهای ما توسط کسانی انجام شد که در زندان بودند و توبه کردند و توبه‌نامه هم نوشتند، اما مجددا اقدام تروریستی کردند و سابقه این کارها در طول سال‌های اوایل دهه 60 تا حدود پایان جنگ تحمیلی در کشور ما موجود است. در واقع نظام هفت سال به آنها مهلت داد و با آنها مدارا کرد.»

وی با اشاره به اینکه تامین امنیت مردم شرط عقل است، افزود: «وقتی شما هفت سال افراد مختلف را امتحان می‌کنید که توبه کردند و اکثر آنها مجددا برگشتند و سلاح در دست گرفتند، شما نمی‌توانید روی امنیت و جان مردم و شهروندان ریسک کنید. بسیاری از اینها وقتی به توبه آنها اعتماد شد و آزاد شدند، به ارتش عراق پیوستند و جزء ارتش صدام و ارتشی که سازمان منافقین ساخته بود، در عملیات مرصاد شرکت کردند.» 

هاشمی‌نژاد همچنین گفت: «ما با افرادی که مخالف سیاسی هستند مواجه نبودیم. ما با کسانی مواجه بودیم که سلاح در دست داشتند و در کامیون 400تن تی‌ان‌تی گذاشتند و در همین میدان امام تهران حدود 400 نفر از مردم بی‌گناه را به شهادت رساندند. بسیاری از اینها می‌گفتند به محض اینکه شما من را آزاد کنید و پای خود را بیرون بگذارم، سلاح در دست می‌گیرم و به جان مردم می‌افتم. آیا رها کردن این فرد عاقلانه است؟»

  وی با اشاره به اینکه کشور تا قبل از محاکمه منافقین آشفته بود، افزود: «شما ملاحظه کنید تا قبل از سال 67 کشور ما به صورت مداوم داشت قربانی می‌داد و جنایات تروریست‌ها و به‌خصوص منافقین در شهرهای مختلف ادامه داشت. کی کشور ما کم کم روی آرامش به خود دید؟ وقتی حکم امام صادر شد. وقتی ریشه نفاق در داخل کشور کنده شد. در آنجا شاهد بودیم که کشور ما به سمت ثبات رفت. آنچه را امام انجام داد، نتیجه امنیت و آسایش شده که امروز در سطح منطقه ما بی‌نظیر است. نفاق را وادار کرد که کاملا به انزوا برود و ما شاهدیم که امروز دنبال جا و فضا می‌گردد.»

 

ترورهای انتحاری

ترورهای انتحاری، بخشی مهمی از کارنامه گروه تروریستی مجاهدین خلق است. در این روش فرد ضارب با کمربند انفجاری خود را به اشخاص مورد نظر نزدیک می‌کرد و با منفجر کردن خود باعث به شهادت رسیدن هدف مورد نظر می‌شد. در اکثر قریب به اتفاق این اقدامات تروریستی، افراد زیاد دیگری نیز علاوه‌بر شخص مورد نظر مجروح و شهید می‌شدند، از جمله در شیراز و همراه با آیت‌الله دستغیب 12 نفر از مردم نمازگزار یا در تبریز به همراه آیت‌الله مدنی 17 تن از مردم به شهادت رسیدند.

برخی از ترورهای انتحاری که سازمان مجاهدین خلق مسئولیت آنها را به عهده گرفت عبارتند از:

 

 

فرزند شهید سیدابراهیم تارا:

دست و پای پدرم را شکستند و او را سر بریدند

او فرزند شهید سیدابراهیم تارا است؛ سمیه‌سادات تارا. پدر و مادرش کرد بودند و خودش هم در کردستان زندگی می‌کند. سمیه سادات می‌گوید این حادثه در سال 1361 در کردستان اتفاق افتاده است. او آن زمان یک‌ساله بود و روایت شهادت پدرش را از مادر شنیده است: «منافقین بارها برای پدرم کمین گذاشته بودند که ایشان را دستگیر کنند. ایشان پاسدار بودند و خیلی‌ها به دنبال آن بودند که ایشان را دستگیر کنند، اما موفق نمی‌شدند. ضمن اینکه ایشان خیلی از کومله‌دموکرات‌ها و منافقین را هدایت کرده و به‌اصطلاح تواب کرده بودند و به همین خاطر دل خوشی از ایشان نداشتند. بالاخره دفعه آخر موفق شدند. من، پدر و مادرم درون ماشین نشسته بودیم. مادرم تعریف می‌کند وقتی ما پیاده شدیم، حدود 300-200 متر پایین‌تر کمین زدند و پدر را گرفتند.

غیر از ما تعدادی از منافقین که به راهنمایی پدر توبه کرده بودند هم در ماشین حضور داشتند. ایشان با منافقین هم راحت و صمیمی برخورد می‌کردند و حتی برخی از آنها را به خانه می‌آوردند و آنهایی که تواب بودند را در خانه نگهداری می‌کردند. از همین جهت بود که سران منافقین او را تحت نظر داشتند و در واقع از او کینه به دل گرفته بودند. وقتی پدرم را گرفتند، او را به کوه‌ها بردند و چندین روز او را نگه داشتند. این‌طور که مادر تعریف می‌کند، ایشان را سه روز از دست‌هایش درون یک چاه آویزان کردند و دهان و پاهای ایشان را هم بستند که صدایی نداشته باشند. درنهایت دست و پای ایشان را یکی‌یکی شکستند و به شهادت رساندند. ایشان تا لحظه آخر زیر شکنجه‌ها می‌گفتند خانواده من اینجا نیستند و یک پسر دارم و دختری هم ندارم، تا مبادا کسی به سراغ ما بیاید.»

سمیه درباره اتفاقات بعد از شهادت پدرش می‌گوید: «جسد پدرم هیچ‌وقت پیدا نشد. خیلی پیگیری کردیم. حتی بعدها با شکنجه‌گران پدرم صحبت کردیم. مادرم به دیدن آنها رفت و گفت دختر عموی شهید هستم تا جزئیات شهادت را بگویند. جزئیات را گفتند اما از جسد پدرم خبر ندادند. آنها سر پدرم را هم بریدند. سرکرده منافقین، عبدالله معتضدی پدر بنده را زیر شکنجه گرفت و سرش را برید. اما هیچ‌وقت هیچ جسدی از ایشان به ما ندادند.» او امیدوار است با پیگیری مراجع قانونی از خانواده‌اش احقاق حق شود: «کاش مراجع قضایی پیگیری کنند که به کدام گناه پدر من و امثال او را کشتند. پدر من به جرم دفاع از حقوق مردم این کشور کشته شد، اما قاتلان او هیچ‌گاه به سزای اعمال‌شان نرسیدند. مجامع بین‌المللی که این همه دم از حقوق بشر می‌زنند، خون 12 هزار شهید را چطور پاسخ می‌دهند. 12 هزار خانواده و حتی بیشتر چشم‌انتظار اینها هستند.»

 

مینا کمائی، خواهر شهید زینب کمائی، شهیده ترور:

خواهر 14 ساله‌ام را بی‌گناه شهید کردند

مینا کمائی، خواهر شهید زینب کمائی است که در سال 1361 به دست منافقین به شهادت رسید. او درباره خواهرش می‌گوید: «زمانی که زینب در شاهین‌شهر اصفهان به شهادت رسید، من و یک خواهر دیگرم به همراه دو برادرم در منطقه جنگی بودیم. زینب که فرسنگ‌ها از جبهه و جنگ دور بود، ولی با شناسایی منافقین به عنوان یک دختر حزب‌اللهی که کار فرهنگی در حیطه مدرسه انجام می‌داد، به دست آنها به شهادت رسید. عید سال 61 بود، بعد از اینکه در خانه‌تکانی به مادر کمک کرد، مادرم از او پرسید چه خواسته‌ای دارید؟ او به مادرم گفت من اگر کمک می‌کنم، فقط برای نظافت است، وگرنه ما امسال عید نداریم، چون شهید زیاد داریم. او تنها خواسته‌اش این بود که به مسجد برود و نماز مغرب و عشاء را به جماعت بخواند. او به مسجد رفت، اما دیگر بازنگشت.»

مینا کمائی در ادامه می‌گوید: «اسم او زینب نبود، یک روز روزه گرفت و چند تن از دوستان خود را دعوت کرد و افطار ترتیب داد. مادر می‌گفت ما غذا درست کردیم، ولی زینب نخورد و نان و پنیر و نمک گذاشت و گفت می‌خواهم بدانم افطار امام علی(ع) چگونه بوده است. همان شب اسم خود را از میترا به زینب تغییر می‌دهد و از آن پس وقتی او را با نام میترا صدا می‌کردند، جواب نمی‌داد.»

مینا کمائی می‌گوید ترور خواهر او براساس شناسایی دشمن بوده است: «ترور زینب ترور کور نبود. شناسایی کرده بودند و واقعا می‌دانستند چه کسی را ترور می‌کنند. به یاد دارم در جبهه خبر دستگیری برادران پاسدارم را شنیده بودم که چقدر شکنجه دادند و پوست بدن آنها را کندند. من این را در تلویزیون دیده بودم و این بسیار دردناک بود. اینها با شناسایی بود. این‌طور نبود که رگبار ببندند و عده‌ای را که برای نماز جمعه می‌آیند به شهادت برسانند. در مغازه‌ای می‌رفتند و می‌فهمیدند این فرد انقلابی است و عکس امام دارد، ترور می‌کردند. زینب هم در حد مدرسه بود و همه چیز او زینبی بود. حتی با مجروحان سطح شهر اصفهان مصاحبه می‌کرد. با مجروحانی که از منطقه جنگی می‌آوردند مصاحبه می‌کرد و این را در روزنامه دیواری کار کرد. زینب را شناسایی کردند و به شهادت رساندند.»

او درباره قاتلان خواهرش و پیگیری‌هایی که انجام دادند، می‌گوید: «همان سال‌های اول مادر خیلی تلاش کرد؛ به دادگاه انقلاب رفت، از طریق سپاه و وزارت اطلاعات پیگیری کرد و حتی ما تهران آمدیم برای پیگیری. مادر خیلی امیدوار بود که قاتل فرزند خود را پیدا کند و همیشه می‌گفت بچه من نه فعال سیاسی بود و نه مسئول مملکتی. به چه گناهی او را کشتند؟» تا اندازه‌ای پیگیری کردیم که یک بار از اطلاعات آمده بودند و گفتند یک نفر را در شیراز گرفته‌اند و ایشان اعتراف کرده که در بین کارهایی که انجام داده، دختر شما را هم به شهادت رسانده است، ولی اسناد دیگری پیدا نکردیم.»

 

حیدر بنائی، جانباز حادثه ترور در دهه 60:

منافقین به بچه نوزاد هم رحم نمی‌کردند

حیدر بنایی، جانباز ترور منافقین در دهه 60 است. او عضو کمیته انقلاب بود و بعد از انقلاب چندین بار از طرف منافقین مورد تهدید و سوءقصد قرار گرفت. او درباره روز حادثه می‌گوید: «ماه رمضان سال 60 در خیابان ولیعصر و سه‌راه شهید مطهری مورد حمله قرار گرفتم و از ناحیه نخاع مجروح شدم و از همان زمان روی ویلچر می‌نشینم. همان زمان که در بیمارستان بستری بودم، از دادستانی با بنده تماس گرفتند و اعلام کردند عامل ترور، این حادثه را به مقام بالاتر خود گزارش کرده که شما را ترور کرده و آن خانه تیمی شناسایی و متلاشی شده است.»

این جانباز ترور در ادامه افزود: «من در بیمارستان بستری بودم که دادستان با من تماس گرفت و گفت یک شکایت‌نامه بنویس و روز چهارشنبه به دادگاه بیا تا پیگیر ماجرا شویم. من به ایشان گفتم من اصلا از این فرد شکایت ندارم. من می‌دانم اینها بچه‌های گول‌خورده هستند. اینها واقعا فهمی از هدف خود و اینکه چرا این کارها را انجام می‌دهند ندارند.»

حاج حیدر درباره رابطه‌اش با شهید لاجوردی و دعوت او برای سخنرانی در اوین گفت: «وقتی آقای لاجوردی من را به زندان اوین دعوت کرد که سخنرانی کنم، آنجا در جمع اعضای مجاهدین خلق گفتم شما این تیری را که به من زدید، باید به اسرائیل و آمریکا می‌زدید. باور کنید همین کلمه خیلی ساده من باعث گریه آنها شد و به‌شدت آنها را تحت تاثیر قرار داد. به هرحال من نامه نوشتم و دادم دوستان به دادگاه بردند، اما خودم به دادگاه نرفتم که مبادا آن جوان از دیدن من خجالت بکشد.»

او درباره نگرانی‌هایش از نسل جدید گفت: «من نگران نسل جدید هستم که مبادا با شنیدن دروغ‌ها در برابر نظام قرار بگیرند و چیزی شبیه منافقین به وجود بیاید. جوانان باید بدانند منافقین در دهه 60 جنایت کردند. خیلی‌ها در همان دهه 60 هم خیال می‌کردند اینها در زندان دارند زجر می‌کشند و شکنجه می‌شوند. در صورتی‌که بسیاری نظیر لاجوردی می‌گفتند ما با آنها مدارا می‌کردیم. اینها را شما از عزتشاهی بپرسید که یک زمانی عضو مجاهدین بود، بپرسید که اینها پس از جدایی از منافقین چقدر شکنجه شدند، طوری که روی هرچه شکنجه‌گر را سفید کردند. اینها در خیابان‌ها جنایت کردند. اینها می‌دانستند در فلان خانه بچه نوزاد وجود دارد، اما برای اینکه پدر و مادر او را شهید کنند، به آن بچه هم رحم نمی‌کردند. در خیابان اگر جوانی ریش داشت، او را کتک می‌زدند و شکنجه می‌کردند. از این افراد آنهایی که واقعا توبه کردند، نظام به آنها پناه داد، اما آنهایی که اعدام شدند، حقیقتا مستحق مجازات بودند.»

 

جنایات منافقین بر اساس آمار ارائه‌شده در نشریه مجاهد

روایت رسمی منافقین از جنایات دهه ۶۰

بر اساس آمار ارائه‌شده در دو ارگان رسمی گروهک تروریستی منافقین (نشریه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مسلمان اروپا و آمریکا، شماره‌های 40، 61 و 63 و همچنین نشریه مجاهد شماره‌های 132 تا 164) از 7 خرداد تا 26 اسفند 1361، 647 تن از شهروندان به دست این گروهک تروریستی ترور و 184 شهروند نیز مجروح شدند.

گروهک تروریستی منافقین، تنها در بازه زمانی 11 فروردین تا 26 اسفند سال1362، مسئولیت ترور 4583 شهروند ایرانی را برعهده گرفت. آمار این جنایات در شماره‌های 145 تا 195 نشریه مجاهد (ارگان مطبوعاتی اصلی منافقین) درج شده است. بر اساس آمار ارائه‌شده توسط نشریه مجاهد منافقین، این گروه تروریستی در این بازه زمانی مسئولیت جرح 410 شهروند را نیز برعهده گرفت. گروهک تروریستی منافقین در شماره 139 نشریه مجاهد (ارگان مطبوعاتی منافقین) ترور 600 نفر از مردم آمل به دست «اتحادیه کمونیست‌های ایران» (سال 1360) را نشانه دستاوردی بزرگ برای گروه‌های موسوم به مقاومت خواند! و از قتل‌عام مردم ابراز رضایت کرد.

آنچه در ادامه می‌آید نمونه‌های کوچکی از جنایات منافقین بر اساس آمار ارائه‌شده در ارگان مطبوعاتی این گروهک تروریستی (نشریه مجاهد) است:

 4 فروردین 1361، تیم عملیاتی نیروهای گروهک تروریستی منافقین به مرکز نگهداری ماشین‌آلات راهسازی در بانه حمله و آن را منهدم کردند. این جنایت در شماره 146 ارگان رسمی منافقین (نشریه مجاهد) درج شده است.

 منافقین همچنین در شماره 143 نشریه مجاهد، اعتراف کردند که در ساعت 8 صبح روز 18 فروردین 1361، در یک عملیات کمین در جاده قائمشهر، یک وانت حامل چند تن از شهروندان را متوقف و آنها را تیرباران کردند. شهروندانی که منافقین هیچ‌سمت دولتی و حاکمیتی برای آنان ذکر نکرده‌اند.

 مرداد 1361، منافقین اتومبیل حامل فرمانده سپاه شهرضا و معاون وی را به رگبار بستند. این جنایت در شماره 134 نشریه مجاهد منتشر شده است.

 3 شهریور 1361، مدیرعامل شرکت خانه‌سازی سکایی اراک مقابل شرکتش توسط عوامل منافقین ترور شد. این جنایت در شماره 130 نشریه مجاهد با عنوان عملیات انقلابی و قطع سرانگشتان رژیم در هر کجا! منتشر شده است.

 5 شهریور 1361 نیز یک روزنامه‌فروش به نام ناصر شریفی‌تبار در مقابل دکه‌‌اش در خیابان بوعلی همدان توسط منافقین ترور شد. این جنایت در شماره 130 نشریه مجاهد توسط منافقین منتشر شده است.

 یک نجار در تهران اول آبان 1361 در مغازه‌اش با رگبار مسلسل منافقین به شهادت رسید. در شماره 134 نشریه مجاهد منافقین جرم این نجار را «خوش‌خدمتی به رژیم» درج کردند!

 منافقین در شماره 139 ارگان مطبوعاتی خود (مجاهد) اعتراف کردند که در تاریخ 9 آذر 1361 در جریان حملات موسوم به «مقاومت مسلحانه» در گیلان اتومبیل فردی به نام غلامرضا اکبری را که عضو انجمن اسلامی آتش‌نشانی رشت بوده متوقف و با شلیک گلوله وی را ترور می‌کنند.

 10 آذر 1361 یک شیشه‌بر همدانی در مغازه‌اش تنها به جرم هواداری از جمهوری اسلامی توسط منافقین ترور شد. منافقین در شماره 132 ارگارن رسمی مطبوعاتی خود (مجاهد) به این جنایت اعتراف کردند.

 22 آذر 61 اتومبیل حامل چهار تن از اعضای بنیاد مسکن گیلان توسط منافقین به رگبار بسته شد. جنایتی که در شماره 132 نشریه مجاهد، منافقین به شرح آن پرداخته‌اند.

 مطابق آماری که در شماره 147 ارگان رسمی منافقین (نشریه مجاهد) منتشر شده است. منافقین از پانزدهم تا بیست و پنجم آذرماه 1361، هفت عملیات تروریستی را در شیراز برعهده گرفتند. انفجار خودرو و منازل مسکونی، ترور کسبه، آتش‌سوزی گسترده و... از جمله این عملیات‌های تروریستی بود که منجر به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از شهروندان شد.

 همافر اکبر دهقانی از موسسین کمیته انقلاب اسلامی کرج و انجمن اسلامی نیروی هوایی 16 آذر 1361، در خیابان دامپزشکی تهران توسط منافقین ترور شد. این گروهک تروریستی در شماره 134 نشریه مجاهد به این جنایت اعتراف کردند.
 منافقین در شماره 132 نشریه مجاهد اعتراف کرد که در 22 آذر ماه 1361 در شهرستان بوکان استان آذربایجان غربی، 20 تن از پاسداران را ترور و در 18 دی ماه 1361، تله انفجاری کار گذاشته شده توسط این گروهک تروریستی چند ده پاسدار را در سردشت به شهادت رساندند.

 گروهک تروریستی منافقین در شماره 134 نشریه مجاهد از اقدامات تروریستی خود در قالب «دومین فاز مقاومت انقلابی مسلحانه» و «قطع سرانگشتان رژیم» خبر داد و در همین راستا به ترور بیش از هزار نفر از مردم در سال 61 و عملیات‌های ترورریستی گسترده‌ در شهرهای مختلف اعتراف کرد. از جمله این عملیات‌های تروریستی بمب‌گذاری در ساختمان فرمانداری شهرضا، منهدم کردن کیوسک‌های سپاه در بروجن و منفجر کردن اتومبیل رئیس هلال‌احمر این شهر، ترور یکی از مسئولان شهرکرد (رحمان رضوی)، ترور دو پاسدار در اسالم و ترور عضو شورای شهر تبریز.

 شماره 137 نشریه مجاهد همچنین در مطلبی با عنوان «بیلان عملیات پیشمرگه‎های مجاهد خلق در دی ماه 61» اعتراف کرد که این گروهک تروریستی به چهار پاسگاه مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کردستان حمله و بر این اساس مسئولیت ترور 150 پاسدار و جرح 110 تن از اعضای سپاه را پذیرفت.

 خودروی حامل امام جماعت مسجد بی‌بالان (رودسر) 24 دی 1361 به رگبار گلوله بسته شد. منافقین در شماره 137 ارگان رسمی خود (مجاهد) به این جنایت اعتراف کردند.

 بر اساس اخبار منتشرشده در شماره 137 نشریه مجاهد، در تاریخ 25 دی 1361، یک گروه از پیشمرگه‌های مزدور منافقین به یکی از پایگاه‌های نظامی در شهرستان سردشت حمله کرده و بر این اساس 35 پاسدار به شهادت رسیده و تعداد زیادی نیز مجروح شدند.

 نشریه مجاهد شماره 140 اعتراف کرد که نیروهای منافقین مستقر در جنگل‌های گیلان یک عمو و برادرزاده به نام‌های محرم و محرم‌علی بهرامیان را ترور کردند.

 گروهک تروریستی منافقین در شماره 141 نشریه مجاهد اعتراف کرد که پنج شهروند را در جنگل‌های گیلان ترور کرده است. نکته قابل توجه اینکه منافقین در این جنایت که در بهمن 1361 صورت گرفته، تاکید کردند که این افراد هیچ نوع سمت دولتی و حاکمیتی نداشتند و تنها به جرم احتمال راهنما بودن ترور شدند.

 21 بهمن 61 دانش‌آموز بجنوردی به نام امان‌الله یزدانی که مسئول انجمن اسلامی هنرستان سیدجمال‌الدین اسدآبادی بجنورد بود، به وسیله سلاح سرد توسط عوامل منافقین ترور شد. این جنایت در شماره 144 ارگان رسمی منافقین با عنوان «اعدام انقلابی» منتشر شده است.

 مطابق آنچه در نشریه مجاهد شماره 147 منتشر شده است، منافقین اعتراف کردند که 15 فروردین 1362 پس از یک عملیات شناسایی، رئیس شورای محله و مسئول بسیج باغ ملی شهرضا را در یکی از مسیرهای ترددش به دام انداخته و با شلیک گلوله به شهادت رساندند.

 منافقین در شماره 149 نشریه مجاهد اعتراف کردند که یک غیرنظامی به نام بیژن مدافی را در لاهیجان به ضرب گلوله ترور کرده‌اند.

 19 شهریور 1363، مغازه‌داری با نام مهدی جبار زارع در میدان دروازه تهران اصفهان توسط منافقین با شلیک چند گلوله ترور شد. این جنایت در شماره 220 نشریه مجاهد توسط منافقین اعتراف شده است.

 

 

 

چند پرده از عملیات مهندسی

تروریست‌های مجاهدین با استفاده از فضای باز سال‌های پس از انقلاب ایران، این فرصت را یافتند که خود را برای به راه انداختن حمام خون در ایران تجهیز کنند. تهیه خانه‌های امن و ادوات شکنجه که تنها در اختیار مخوف‌ترین سازمان‌های مافیایی قرار دارد، حکایت از آن داشت که آنان از ابتدا به چه می‌اندیشیدند.

در این میان نام مهران اصدقی معروف به «بهرام»، فرمانده نظامی مجاهدین، بیش از همه با شکنجه پیوند خورده. او ابتدا در تهران مسئول بخش کارگری تشکیلات بود و با آغاز فعالیت‌های تروریستی به تیم‌های ترور منتقل شد.

 از جمله اقدامات اصدقی عبارت بود از حمله به مقر مرکزی پاسداران در تهران، حمله به منزل یک روحانی به‌ نام ربانی املشی، ترور بشارت نماینده مجلس، ترور ناموفق جواد منصوری، محمد خامنه‌ای، سرهنگ حجازی و موسوی‌خوئینی‌ها.

اصدقی بعدها در اعترافات خود در توضیح بخشی از جنایات گروهک مجاهدین تحت عنوان عملیات مهندسی عنوان کرد: «در ضربه ۱۲ اردیبهشت تعداد زیادی از خانه‌های تیمی ما ضربه خورده بود و افراد زیادی از مرکزیت سازمان در این درگیری‌ها کشته شده بودند. ما نمی‌دانستیم از کجا ضربه می‌خوریم! سازمان به ما ابلاغ کرد که از این پس هر فرد مشکوک که در اطراف خانه‌ها دیدید از افراد دشمن به حساب می‌آید، باید آنها را دستگیر کنید و تحت بازجویی و شکنجه قرار دهید تا نحوه کشف روابط ما و اطلاعاتی که در مورد ما دارند مشخص شود.

سازمان در حرکتی دیوانه‌وار به ما گفت به کلیه خانه‌های تیمی این خط را بدهید که اگر در اطراف خانه افراد مشکوکی را دیدید آنها را بگیرید و سریع اقدام کنید. آنها را بدزدید و به خانه تیمی ببرید، شکنجه کنید و اطلاعات بگیرید. نام این کار یعنی «شکنجه»، عملیات مهندسی گذاشته شد. در ادامه، حرکات سازمان بعد از 30 خرداد حالت تقریبا علنی به خود گرفت.»

 

ربودن و شکنجه یک کفاش به جرم داشتن همسر حزب‌اللهی

اصدقی نقطه آغاز این رویه را ربودن و شکنجه یک کفاش به نام عباس عفت روش می‌داند که بنا به ظن سازمان، همسر او حزب‌اللهی و هوادار جمهوری اسلامی بوده است.

در مورد چگونگی دزدیدن این کفاش، خسرو زندی یکی از عناصری که خود در آن شرکت داشته، توضیح می‌دهد: «از طرف مسئولان سازمان به ما شناسایی داده شد که محتوایش این بود؛ فردی که شغل کفاشی دارد باید دزدیده شود. این کار توسط واحد مسعود حریری صورت گرفت. فرمانده واحد رحمان بود من و فردی دیگر با نام مستعار جعفر عضو آن بودیم. پس از اینکه به ما گفته شد  فرد کفاش حزب‌اللهی است و باید ربوده شود، ما (اعضای تیم) در ساعت 10:30 شب به مغازه کفاشی مراجعه کردیم و دیدیم که مغازه هنوز باز است و با این بهانه که ما از طرف کمیته آمدیم و شما باید برای پاسخ به پاره‌ای از سوالات با ما بیایید کفاش را از مغازه خارج کردیم و پس از انتقال به ماشین و بستن دست‌ها و چشم‌هایش وی را از محل فوق دور کردیم و توسط فرمانده واحد به خانه یکی از مسئولان بالای نظامی که از قبل برای این منظور (شکنجه کردن) آماده شده بود، انتقال دادیم.

از آنجا که خط شکنجه نباید لو برود و هر کس را که ما می‌ربودیم درنهایت چه اطلاعات بدهد و چه اطلاعات ندهد باید کشته می‌شد و از قبل نیز چاله‌ای برای دفن این افراد کنده شده بود باید فرد کفاش را می‌کشتیم و همان روزی که پاسداران را کشتیم وی را نیز بعد از شکنجه زیادی که شده بود به همراه پاسداران کشتیم.

کفاش را به همراه دو پاسدار روی صندلی بستیم، چشم‌هایش را بستیم و با میله‌های سربی او را بیهوش کردیم. سپس به آنها آمپول سیانور تزریق کردیم که از گلویشان صدای خرخر می‌آمد و در حالی که هنوز زنده و در حال جان دادن بودند، بدن آنها را طوری طناب‌پیچ کردیم که داخل صندوق عقب ماشین جا شود. بسته‌ها را داخل صندوق عقب ماشین گذاشتیم و ساعت ۹ شب ماشین حامل اجساد را تحویل خسرو زندی دادیم و او به همراه محمدجعفر هادیان آنها را برای دفن بردند.»

 

ربودن و شکنجه یک معلم به جرم مشکوک بودن

خسرو نظری ریاحی معلم 37 ساله اهل تهران، فرد دیگری بود که به جرم مشکوک بودن ربوده شد و مورد شکنجه قرار گرفت. مهران اصدقی درباره این عملیات می‌گوید: «ربودن خسرو ریاحی دو روز پس از ربودن دو پاسدار و فرد کفاش [در تاریخ 19/5/61] و به این علت صورت گرفت که در یکی از خانه‌های تیمی بخش ویژه در خیابان اسکندری، افراد بالای گروه، خسرو ریاحی را بیرون خانه مشاهده می‌کنند که پهلوی ماشینش ایستاده است. آنها گمان می‌کنند که وی خانه را زیر نظر دارد. او را تعقیب می‌کنند اما موفق به ربودن او نمی‌شوند. روز بعد وی را در همان محل مشاهده می‌کنند و این بار کاملا به او مشکوک شده و او را شناسایی کرده و می‌ربایند.

مجید رهبر و محمود رحمانی از اعضای بخش ویژه تروریستی، با نزدیک شدن به خسرو ریاحی و با ارائه کارت جعلی کمیته اقدام به بازرسی بدنی ریاحی می‌کنند. اما چیزی از او گیر نیاورده و او را به زور داخل ماشین‌شان می‌برند و چشمانش را بسته و به وی می‌گویند که تو را به کمیته می‌بریم. خسرو ریاحی را به خانه شکنجه‌گاه در خیابان بهار آوردند و با چشمان بسته به داخل خانه بردند.

پس از ورود ریاحی، دو پاسدار و فرد کفاش را به اتاق‌های دیگر بردیم و او را وارد حمام کردیم و روی میز با طناب بستیم و از او خواستیم مشخصاتش را بگوید. او گفت شغلش معلمی است و ما یک کارت از جیبش در آوردیم که مربوط به آموزش و پرورش بود.

از او علت حضورش را در آن نقطه از خیابان اسکندری پرسیدیم. او گفت بچه‌هایم به استخر می‌روند و آمده‌ام آنها را ببرم. ما شروع به شکنجه او کردیم و با کابل به بدن و کف پاهایش ‌زدیم و او فریاد می‌زد و ما دهانش را می‌گرفتیم. ما شکنجه را تشدید کردیم و با هویه [برقی] مچ دست‌ها و پشت کمر او را می‌سوزاندیم ولی او مرتب همان حرف‌ها را تکرار می‌کرد.

ما نمی‌دانستیم چه کار کنیم و از طرفی شکنجه دو پاسدار برای ما مهم‌تر بود، لذا بدون نتیجه خسرو را رها کردیم. روز بعد حوالی عصر بود که من، مصطفی معدن‌پیشه و شهرام روشن‌تبار در خانه بودیم، ناگهان صدای فریاد شنیدم، خودم را به راهرو رساندم و دیدم خسرو ریاحی با مصطفی و شهرام گلاویز شده است و مرتب فریاد می‌زند و می‌گفت کمک. او به بهانه دستشویی رفتن توانسته بود با آنها درگیر شود. من وارد حمام شدم و با کلت یک تیر به پای او شلیک کردم که به زمین افتاد و ساکت شد و با شهرام شروع کردیم به بستن مجدد خسرو که ناگهان بلند شده، شروع به فریاد زدن کرد. من و شهرام سعی می‌کردیم او را ساکت کنیم که ناگهان مصطفی کلت را برداشت و یک تیر به سر خسرو شلیک کرد. خسرو بی‌حس به زمین افتاد و خونش داخل حمام ریخت. بعد از صدای تیراندازی‌ها، دیگر خانه برای ما جای امنی نبود و باید آنجا را ترک می‌کردیم. به علت خون زیادی که داخل حمام براه افتاده بود، خسرو را با آب شستیم و بدنش را با طناب بستیم، به‌طوری که داخل صندوق ماشین جا بگیرد و بعد جسد طناب‌پیچ شده را داخل پتو گذاشتیم و مجددا طناب‌پیچ کردیم. بچه‌ها بیل و کلنگ نداشتند و جای مناسبی پیدا نکردند و جسد را در خرابه‌ای در خیابان سهروردی رها کردند.»

 

شکنجه و ترور یک پاسدار

شاهرخ طهماسبی جوان 28 ساله‌ای که جرمش عضویت در کمیته انقلاب اسلامی بود، مورد دیگری بود که در فهرست شکنجه و ترور سازمان منافقین قرار گرفت. او مرداد سال ۱۳۶۱ ربوده شد و بعد از ۱۰ روز شکنجه، نهایتا به قتل رسید. مقاومت این پاسدار جوان به‌گونه‌ای بوده که ناصر فراهانی یکی از افراد تیم رباینده وی به مسئولانش می‌گوید: «در این ۱۰ روز ما زندانی او بودیم.»

محمدجواد بیگی از اعضای منافقین در این باره توضیح می‌دهد: «بعد از ۱۲ اردیبهشت که در یک روز به حدود 20 خانه حمله شد و از ضربه ۱۹ بهمن بسیار سنگین‌تر بود، تحلیل سازمان این بود که کار بسیار دقیق و حساب‌شده بوده است... . بعد سازمان گفت که باید اطلاعات کسب کرد که چگونه این کارها انجام می‌شود و به چه دلیل؟ باید از کسانی که می‌شناسیم، در این مورد اطلاعات کسب کنیم... . در همین رابطه شناسایی شاهرخ طهماسبی به تیم ما داده شد. در مرداد ماه ۶۱ پس از ربودن وی، او را به خانه تیمی خیابان سهروردی کوچه باغ انتقال دادند. از آنجا که دست و پای وی را بسته و پتویی رویش انداخته بودند صاحبخانه مشکوک و با نیروهای انتظامی تماس می‌گیرد، بلافاصله ما وی را به خانه تیمی خیابان خواجه نظام بردیم. خانه تیمی خیابان خواجه نظام را یک زوج تشکیلاتی به نام فریبا اسلامی (شهلا صالحی‌پور) و محمد قدیری (منوچهر احمدیان‌فر)، با همین اسامی مستعار اجاره کرده بودند. رابط این خانه با بالا، جواد محمدی با نام مستعار طاهر بود که خود وی در تیم شکنجه مهران اصدقی بود.»

فریبا اسلامی می‌گوید: «در جریان ربودن و شکنجه شاهرخ طهماسبی به‌عنوان محمل همان خانه شکنجه بودم. در این خانه حمام را برای شکنجه آماده کرده بودند و فردی به نام اکبر (محمدجواد بیگی) برای بازجویی از وی به این خانه آمد و مرتب او را شکنجه می‌داد. گاهی او را به حمام می‌بردند و گاهی در گنجه‌ای که در هال خانه قرار داشت و یک متر در یک متر و کاملا تاریک بود با دهان بسته قرار می‌دادند. در تمام این مدت نیز نباید از خانه بیرون می‌رفتیم، من صدای شلاق خوردن و کتک خوردن او را می‌شنیدم ولی چون دهانش بسته بود فقط ناله ضعیفی می‌کرد، علی عباسی (هادی) او را بسیار شکنجه می‌کرد و با کابل‌های به هم بافته او را می‌زد.

یک شب ساعت دو از خواب بیدار شده بودم. شنیدم که  آب می‌خواهد و صدایش خیلی ضعیف به گوش می‌رسید ولی من به او آب ندادم و رفتم خوابیدم.

شاهرخ طهماسبی را در همین خانه به قتل می‌رسانند و برای اینکه کسی او را نبیند جسد وی را در یک کارتن بزرگ می‌پیچند و با طناب بسته‌بندی می‌کنند و با یک اتومبیل سوبارو وی را به محله‌ای در اطراف عباس‌آباد می‌برند و دفن می‌کنند.

انتهای پیام/

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۴
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••