اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۳۰:۵۵
اذان ظهر ۱۲:۰۱:۵۶
اذان مغرب ۱۹:۱۴:۵۹
طلوع آفتاب ۰۵:۰۶:۵۶
غروب آفتاب ۱۸:۵۵:۲۳
نیمه شب ۲۳:۱۳:۳۹
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۴/۰۴/۲۶ - ۱۲:۰۹
سکولاریزاسیون خانواده و تأثیر آن در کاهش جمعیت

سکولاریسم و فروپاشى خانواده

سکولاریسم در اجتماعات متکى به ارزش هاى الهى به دین و مرامى در خانواده تن درمى دهد که صرفا اهداف سکولاریسم را تأمین نماید.

سکولاریسم و فروپاشى خانواده

به گزارش سراج24،در اینجا سه مؤلفه از مؤلفه هاى سکولاریزاسیون خانواده را که در طى آن خانواده دچار تغییرات کارکردى مى گردد و نمى تواند رسالت تولید نسل را به خوبى ایفا کند بررسى مى کنیم. پر واضح است که همگى این مؤلفه ها باعث نقصان در کارکرد تولید مثل در خانواده مى شود و این نقصان لازمه اى مهم تر از کاهش نرخ جمعیت ندارد.

1. شهرنشینى سکولار مآبانه و کاهش نرخ جمعیت: سکولاریسم با دادن اهمیت فوق العاده به عقلانیت محض و بالتبع حیات این جهانى، تلاش براى ساختن دنیاى آبادى که در آن رفاه مادى انسان ها رقم مى خورد را از اولویت هاى زندگى بشر قرار داده است. براى رسیدن به زندگى راحت تر، شهر، مظهر عقلانى زیستن و مرکز اقتصاد پولى گردید (فراهانى، 1389، ص 9). انسان ها ناگزیر براى داشتن جامعه و خانواده اى نو و زندگى مدرن و یافتن زیبایى ها و لذت هاى بیشتر، ترجیح مى دهند به شهرها مهاجرت کنند. آمار طلاق به علت گسیخته شدن پیوندها و سنت ها در میان شهرنشینان بسیار بیشتر از روستاییان است (نیازى و صدیقى ارفعى، 1390، ص 98). از سویى دیگر، در فرایند شهرنشینى ترجیح دادن و یا اکتفا کردن به زندگى در خانه هاى کوچک مثل آپارتمان، موجب شرایطى خاص مى شود. ازجمله اینکه به علت محدودیت مکان، جز خانواده هسته اى، سایر اقسام خانواده ها نمى توانند در آنجا زندگى کنند. بنابراین، از میان رفتن تدریجى خانواده هاى بزرگ و کاهش اعضاى خانواده، که به عنوان یکى از عناصر مشخصه روزگار ما شناخته مى شود، حاصل مقتضیات زندگى شهرى است (ساروخانى، 1370، ص 109). بنابراین، با لحاظ رشد طلاق و کوچک شدن خانواده در شهرنشینى که از الزامات زندگى سکولار است، سکولاریسم را در کاهش جمعیت مؤثر مى دانیم.

2- تشویق به تجرّد و کاهش نرخ جمعیت: سکولاریسم، با تشویق به مجرد ماندن و ارضاى جنسى بدون داشتن خانواده و مشکل جلوه دادن تشکیل خانواده، جبهه جدیدى را در مقابل خانواده گشوده است؛ چون آزادى و خوشى بى قید و شرط و ارضاى بى دغدغه، بدون محدودیت و مسئولیتِ شهوت ها، یکى از رهنمون هاى نگرش سکولار به زندگى است. ازاین رو، سرسپردگى به خانواده، به نوعى عدم تمکین در برابر اهداف سکولاریسم است. در جوامع سکولار ـ با اینکه از لحاظ سنتى فرزنددارى یکى از مهم ترین وظایف و یکى از بزرگ ترین منابع رضایتش از زندگى کردن است ـ این باور رشد کرده است که زن نیازى به فرزند ندارد (اینگلهارت، 1382، ص 224).

با گسترش جهان بینى سکولار در جوامع، آزادى وسیع روابط جنسى میان زن و مرد پدید آمد. این آزادى روابط جنسى نوعى روابط بین مرد و زن را رقم مى زد که به آن هم خانگى یا زندگى مشترک یک زن با یک مرد بدون ازدواج مى گویند. البته گاهى نیز ثمره فرایند تجرّد با خود ارضایى و همجنس گرایى نمایان و حتى توصیه مى شود، که این دو را باید از مهم ترین دلایل متهم دانستن سکولاریزیشن خانواده در توقف رشد جمعیت قلمداد کرد. در هم خانگى که شبه شکلى از خانواده معرفى شده است، زوجین بدون اینکه ازدواج کرده باشد، با هم زندگى مى کنند و رابطه جنسى دارند که به یمن سیطره بى خدایى بر جوامع غربى، به صورت هنجار درآمده است و صورت هاى عینى آن را در کشورهاى غربى مى توان دید. در بریتانیا تعداد زنان و مردان ازدواج نکرده که خانه مشترکى دارند در سال 1970 رشد 300 درصدى را نشان داده است (گیدنز، 1373، ص 441). با این حال، احتمال طلاق این گونه زوج ها که پیش از ازدواج مدتى را با هم زندگى کرده اند، بیش از آنانى است که قبل از ازدواج با هم زندگى نکرده اند (ویتز، 1383 ب).

طبق آمارها، در سال 1960 در آمریکا 439000 نفر زندگى مشترک بدون ازدواج داشته اند و با گسترش نگرش سکولار در سال 1998 این رقم به 4236000 رسید و با رشد روى گردانى از تشکیل خانواده، طبیعتا باید دست کم انتظار کندى رشد جمعیت را داشت. در انگلستان تقریبا 30 درصد از زنان غیر شوهردار واقع در سنین 20 تا 39 سالگى به هم خانگى رو آورده اند. البته توجه به این نکته ضرورى است که نگرش سکولار که بر مبناى فردگرایى و لذت طلبى استوار است، هرگز تمایلى به صاحب فرزند شدن به خاطر ایجاد محدودیت و تکالیف حاصل از آن ندارد، آن هم در شرایطى که پدر یا مادرى نیز در قالب خانواده وجود نداشته باشد.

3ـ طلاق و کاهش نرخ جمعیت: با توجه به اهرم فردگرایى لذت گرایانه حاکم بر تفکر سکولاریسم، والدین جدا از هم، مطلقه ها و خانواده هاى ازهم پاشیده غیر سنتى بهترین نمونه هاى خانواده سکولار هستند. این خانواده ها، خروجى منطقى و اجتناب ناپذیر سکولاریزاسیون به شمار مى روند (ویتز، 1383 الف). سکولاریسم توانسته است این عقیده را در خانواده ها نهادینه کند که خوشى و لذت، مقدم بر استوارى و نگهدارى کانون خانوادگى است و همه چیز باید فداى لذت فردى بشود، حتى اگر آن لذت آنى و زودگذر باشد. علت این قاطع گویى این است که سکولاریسم توانست با معیار پرقدرت زندگى براى لذت بیشتر بى میلى به تحمل ناسازگارى هاى دیرین و هوس براى درک کامجویى هاى جدید را بالا ببرد. ازاین رو، طلاق بزرگ ترین ناهنجارى است که سکولاریسم به خانواده ها مى قبولاند؛ چراکه افزایش طلاق ها در خانواده هاى دیرینه پیوند، توجیه ناسازگار شدن زوجین را ـ که در مورد جوانان نو پیوند عرضه مى کردند ـ بى معنا کرده است (مطهرى، 1378، ج 19، ص 245).

ویتز مى گوید: «سکولاریسم همان طور که گسترش یافت، به همراه خود بحران مفاهیم و سپس خانواده را خلق کرد... از زمانى که جهان بینى سکولاریسم فراگیر شده است، دیگر دلیلى براى پذیرش محدودیت هاى ازدواج و تن دادن به مسئولیت هاى پدر و یا مادر شدن باقى نمى ماند» (ویتز، 1383 الف).

این بیان ویتز علتِ بالادستى ریشه یابى اى است که ساروخانى به آن دست یازیده است: «عمیق ترین علل طلاق، پیدایى بحران در ارزش هاست؛ هنگامى که انسان ها صرفا به تمتع مى اندیشند و فقط مصالح خویشتن را در نظر مى آورند... آنجا که همه چیز در چهارچوب امور مادى، ملموس، و حتى جسمانى خلاصه مى شود» (ساروخانى، 1372، ص 80).

به بیان قدسى: «هرچه سکولاریسم در اعتقادات افراد بیشتر گسترش مى یابد، به سبب کاهش قبح و ناپسندى طلاق که در مذاهب بر آن تأکید شده است، طلاق در بین آنها افزایش مى یابد» (قدسى، 1390).

اینگلهارت با تحلیل آمارهاى اخذشده، معتقد است: جوامع اروپایى شاهد کاهش 19 تولد در هر هزار نفر جمعیت در سال 1960 به کمتر از 12 نفر در هر هزار نفر در سال 1985 بوده اند. با این حال، نسبت روابط جنسى نامشروع در کل جامعه اروپایى در همین دوره 250 درصد افزایش یافته و طلاق در همه کشورها ـ بجز ایرلند که ممنوع است ـ 400 درصد رشد یافته است. وى نتیجه مى گیرد که هنجارها و ضوابط مربوط به مذهب و حرمت خانواده سست گردیده است (اینگلهارت، 1382، ص 228ـ230).

در کشورهایى مانند ایران زنانى که چه بسا تا دیروز در زیر سایه آموزه هاى وحیانى، حاضر مى شدند مشکلات و یکنواختى کسل کننده زندگى را با سعه صدر بپذیرند، امروزه ـ با تصور داشتن مزایایى همچون مهریه ـ مى کوشند به یکنواختى زندگى خاتمه دهند و با داشتن ثروت ناشى از جدا شدن که در سایه اشتغال یا گرفتن حق و حقوق خود ـ مثل مهریه ـ رقم مى خورد، شرایط جدید و متنوعى را براى خود ایجاد کنند.

از سویى دیگر، در خانواده هایى که با انگیزه هاى سکولارى تشکیل مى شوند، چون به ازدواج تنها از نظر کامجویى و فرد محورى مى اندیشند، پیوندهاى زناشویى هرچه زودتر تجدید و تبدیل مى شود تا لذت بیشترى به کام زن و مرد بریزد و طبعا وجود فرزند مانع تحقق این هدف است و این همان کاهش نرخ جمعیت است. هر قدر لذت خواهى سکولار رشد کند، خانواده ها سست تر و انگیزه ها براى جدایى بیشتر مى شوند. با حذف اهرم هاى فداکارى، ایثار، صبر، از خودگذشتگى ـ که در فرامین وحیانى بسیار مورد تأکیدند ـ افراد با محوریت خودپرستى و فردیت، به دنبال یافتن راه هایى هستند که هرچه بیشتر و بهتر کام خود را شیرین کنند. هوسِ یافتن همسرى جدید و هرچند موقتى، جوان و ثروتمند ـ و ترجیحا با تحصیلات ـ براى زوجین لذت طلب، انگیزه اى است تام براى جدایى.

گیدنز در مورد علل گسترش طلاق در خانواده ها مى گوید: به طور کلى، رفاه بیشتر به این معناست که در صورت نارضایتى از زناشویى، مى توان خانه جداگانه تشکیل داد و این امر امروزه آسان تر از گذشته ممکن است. وى از دیگر عوامل طلاق را جست و جوى افراد در یافتن رابطه اى ثمربخش و ارضاکننده در پسِ اطلاق مى داند تا زن و شوهر بدون مواجه شدن با محرومیت اجتماعى، به یک رابطه غیر رضایت بخش پایان دهند (گیدنز، 1373، ص 427ـ428). ولى دست کم از لحاظ آمارى، میزان طلاق در ازدواج هاى دوم بالاتر از میزان طلاق در ازدواج هاى اول است؛ چراکه ممکن است اینها در ازدواج هاى بعدى انتظارات بالاترى از ازدواج داشته باشند. ازاین رو، ممکن است، آمادگى بیشترى براى برهم زدن ازدواج هاى جدید داشته باشند (همان، ص 433).

از سویى دیگر، طبق آمارهاى اقتباس شده از مردان و زنان جداشده از هم، 68 درصد اظهار کرده اند در اثر طلاق بیمار و رنجور شده اند، 60 درصد دچار اضطراب دایمى، 82 درصد داراى احساس گناه و 62 درصد مبتلا به پریشانى اند. این عده پس از طلاق، دچار خستگى و کاهش کمّیت و کیفیت در شغل، بى علاقه شدن به آن، بى اعتمادى به دیگران، دلتنگى و بى حوصله شدن در تربیت و نگهدارى فرزندان، ستیزه جو شدن، تمایل براى خودکشى و... شده اند (فرجاد، 1372، ص 340ـ342). البته هویداست که تمامى این موارد با عدم تمایل به فرزند بیشتر و کاهش جمیت به طور مستقیم در ارتباط است.

در جوامعى که هنوز پیوندهاى خانوادگى مستحکم است، تبلیغات سکولاریسم بر روى طلاق متمرکز است؛ با این شعار که با طلاق خویشتن را آزاد کنید! بروس کوئن مى گوید: این یک واقعیت است که گسست پیوند زناشویى ننگ محسوب نمى شود و این وضعیت از تغییر ارزش هاى ما سرچشمه مى گیرد (کوئن، 1370، ص 133).

با استقبال از این شعار در تجربه آمریکایى ـ جایى که طلاق گرفتن از تاکسى گرفتن نیز آسان تر شده ـ این شعار به غیر از آزاد شدن از مسئولیت خانواده، شرایط دیگرى را با خود به همراه آورد؛ زنان مطلقه آمریکایى خرسند نیستند. این ناکامى را مى توان از مراجعات روزافزون این زنان به روان کاوان و یا پناه بردن آنها به الکل یا افزایش سطح خودکشى در میان آنها یافت. از هر 4 زن مطلقه آمریکایى، یکى الکلى مى شود و میزان خودکشى در میان آنها، سه برابر زنان شوهردار است (مطهرى، 1378، ج 19، ص 245). بنابراین، خودکشى که ریشه در ناهنجارى هاى خانوادگى منشعب از سکولاریسم دارد، خود از علایم تحدید نسل ها خواهد بود.

سکولاریسم با محوریت لذت در زندگى و دورکردن هرگونه ناراحتى و تلاش براى کسب منفعت بیشتر، آستانه تحمل زوجین را پایین مى آورد؛ چراکه زمانى که زندگى بر اساس مادیات است، نباید مشکلات سخت وجود داشته باشد و این خوى فرار از مشکلات، که از لوازم نگرش سکولار است، باعث افزایش میزان طلاق مى شود. گسترش طلاق یا استنکاف از ازدواج، رابطه مستقیم و طرفینى با گسترش فحشا دارد. از طرفى، خودِ تشکیل خانواده، ملازم با تقبل بسیارى از وظایف و مسئولیت هاست و در مقابل، انسان سکولار باید به دنبال حقوق خویش باشد نه انجام وظایف و مسئولیت ها؛ بنابراین، به ارضاى جنسى خویش متمایل مى شود که این ارضاها عموما براى کسب لذت جنسى است نه تولید مثل دست و پا گیر و پرمسئولیت و پر هزینه.

بدین ترتیب، در نیمه دوم قرن بیستم با رواج سکولاریسم و نفى سیطره خدا از جوامع، خانواده تک سرپرست گسترش یافت؛ به گونه اى که در سال 1967 کمتر از 4 میلیون خانواده آمریکایى تک سرپرست وجود داشت. اما این رقم در 1991 به 10 میلیون خانوار رسید. در انگلستان نیز در سال 1971 حدود 570 هزار خانواده تک سرپرست وجود داشت، اما در سال 1996 این رقم به حدود یک میلیون و ششصد هزار خانوار افزایش یافت (بستان، 1383، ص 59).

فقدان پدر یا مادر ـ که هر یک، رکنى از مدیریت خانواده است ـ موجب آسیب هاى جدى روانى و اقتصادى به اعضاى آن خانواده مى شود و این مشکلات مانع از تولیدمثلى است که خود نیازمند سرمایه گذارى اقتصادى و روانى است. البته این مشکلات زمانى که زن، عهده دار سرپرستى باشد، بیشتر است؛ زیرا زنان سرپرست، با مشکلات اشتغال و کمبود درآمد مواجهند. بر حسب برخى آمارها، زنان، سرپرستِ 90 درصد از خانواده هاى تک سرپرست در آمریکا هستند و این درحالى است که خانواده هاى تحت سرپرستى زنان، 55 درصد از کل خانواده هاى فقیر را تشکیل مى دهد و 23 درصد از کل خانواده هاى آمریکایى داراى فرزند، توسط مادران بدون شوهر اداره مى شوند (همان، ص 60).

بنابراین، سکولاریسم با شیوه هاى گوناگون محبت زن را از دل مرد بیرون مى کشد و چیزهاى دیگرى را جایگزین آن مى کند که خود موجب ازهم گسیختگى خانواده مى شود و پر واضح است که پدیده طلاق و جدایى مى تواند از مهم ترین عوامل کاهش نرخ جمعیتى محسوب شود.

 

اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۶
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••