به گزارش « سراج24»؛ نمیدانم چرا در ابتدای آشنایی با خانواده شهیدان روزیطلب همه توجهمان به پدر مرحوم خانواده معطوف شد. البته بعد از کمی تفحص و پرسوجو، راز شهادت سه فرزند رشید خانواده روزیطلبها برایمان روشن شد. رازی که در تربیت دینی این پدر و مادر خانواده نهفته بود که فرزندانشان را در مکتب حسینی انقلاب اسلامی پرورش داده بودند.
مرحوم حاجمحمود پدر شهیدان محمدحسن، محمدمحسن و محمدجواد روزیطلب رادمردی بود که با سعهصدر، شهادت سه فرزندش را با جان خرید و با این وجود نه تنها خود را طلبکار نظام ندانست بلکه عمر پر برکتش را صرف امور خیریه و خدمترسانی به خانواده شهدا کرد. بحق باید حاجمحمود را خادمالشهدا نامید. خادمالشهدایی که وقتی فرزندانش را یکی پس از دیگری تشییع میکرد، شعار مرگ بر امریکا سر میداد و کوچه و خانه را چراغانی میکرد و نقل و شیرینی پخش میکرد تا دشمن بر پایمردی زنان و مردانی که فرزندانشان را به قربانگاه فرستادند غبطهخورده و خیال خام تجاوز را از سر بیرون کند.
برای آشنایی با رفتار و منش این سه برادر شهید دفاعمقدس به همت روابط عمومی ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان فارس به خانه روزیطلبها در شیراز رفتیم. خانهای که قرار است حسینیه شهدا شود و ما با شوقی همیشگی پای مادرانههای اقدس کشاورز، مادر شهیدان، نشستیم تا خاطرات مادرانهاش را با هم مرور کنیم...
خانم کشاورز، در ابتدا مایلیم از پدر خانواده روزیطلبها بدانیم، از او که به عنوان خادمالشهدا یادش میکنند.
حاجمحمود روزیطلب تلاش بسیاری میکرد تا از زندگی خودش به بهترین وجه استفاده کند. او متولد سال 1308 در شیراز بود. پدرش حاجابراهیم از علاقهمندان به اهل بیت و برپاکنندگان عزاداری حسینبن علی(ع) در دوران ممنوعیت عزاداری بود و مادرش هم که چوب خشم و تجددگرایی حکومت رضاخان بر او تاخته شده بود، هیچگاه دست از اعتقاداتش برنداشت. حاجمحمود دانا و باهوش، بسیار فعال و دارای روابط عمومی قوی بود. سال 1340بود که مغازهای جهت فروش لوازم کفشفروشی دایر نمود. بسیار به نان حلال توجه داشت میگفت که لقمهای نان حلال را با ملک و دارایی عوض نمیکند. بچهها زیر نظر او به لطف خدا بزرگ شدند.
ایشان از درآمد حاصله برای حل مشکلات معیشتی مردم استفاده میکرد. فرزندان خردسال شهدا که اکنون همگی مردان و زنان رشیدی شدهاند وقتی حاجی را میدیدند بسیار مشتاقانه به بدرقهاش میرفتند، حاجی توانسته بود یاد پدرانشان را تا آنجا که میتواند در دلهایشان زنده کند. مرحوم حاجمحمود ذاکر اهل بیت هم بود. او اعتقادات مذهبی قوی داشت و به آن عمل میکرد. به نماز خواندن خود و خانواده بسیار اهمیت میداد. از بدحجابی و بیبند و باری بسیار متنفر بود.
گویا در هنگام فوت حاجمحمود برخی از مراجع تقلید برایشان پیام فرستاده بودند؟
حاجمحمود 23 مهرماه سال 1386 در حالی که به رضای کامل رسیده بود، به فرزندان شهیدش پیوست. حضرت آیتالله مکارمشیرازی در پیام خود به ایشان مرقوم داشتند: «به یقین کسی که دارای فرزندانی همچون شهدا گرامی بوده، قرب و منزلت خاصی در پیشگاه خدا دارد.»
حضرت آیتالله حائری، نماینده ولی فقیه هم درباره ایشان فرمودند: «حاجمحمود من ابتلی به مصیبت فصبر علیها اجره الف شهید» است.
برویم سراغ شهدا! حاجخانم از شهید اول خانواده بگویید. کدام یک از پسرها معبر شهادت را در خانه شما باز کرد؟
محمدحسنم بود که سال 1340 به دنیا آمد. محمدحسن از پنج سالگی به دبستان رفت و پس از سپری کردن دوران ابتدایی و راهنمایی در جلسات درس طلبگی حجتالاسلام سیدعلیمحمد دستغیب حاضر شد و شروع به خواندن درس طلبگی کرد، پسرم بیشتر اوقاتش را در مسجد و در گروه مقاومت سپری میکرد. او علاقه زیادی به فراگیری علم و دانش داشت. برای همین محمدحسن ادامه تحصیل داد و موفق شد تا در رشته معماری آموزشکده فنی شهید مهاجر اصفهان پذیرفته شود، همزمان با انقلاب فرهنگی و تعطیلی مراکز آموزشی عالی به شیراز آمد و در جهاد سازندگی مشغول به کار شد.
از طرف جهاد سازندگی به جبهه اعزام شد؟!
در آغاز جنگ تحمیلی به عنوان مبلغ به جبهه رفت اما جبهه چنان او را مجذوب خود کرده بود که دیگر حاضر نشد به شهر برگردد. مدتی بعد رسماً لباس مقدس پاسداری را به تن کرد و کمتر از یک سال مسئول پذیرش سپاه پاسداران استان فارس بود.
محمدحسن چطور به شهادت رسید؟
محمدحسن مدتها در جبهه حضور داشت. کم حرف بود و صبور و همواره با وضو بود اهمیت ویژهای به نماز جماعت میداد. محمدحسن در آخرین بار حضور خود در جبهههای جنگ در عملیات فتح المبین به عنوان معاون گردان خطشکن همراه دیگر همرزمان خود ادای تکلیف میکرد که عاقبت در 4 فروردین ماه 1361 در حالی که 21 سال از عمرش را میگذراند در عملیات فتح المبین در جبهه شوش به شهادت رسید.
از دومین شهید خانواده برایمان بفرمایید.
محمدمحسن از شهید سوم خانواده محمدجواد کوچکتر بود اما زودتر از برادرش به شهادت رسید. محمدمحسنم اول فروردین ماه 1346 به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در دبستان ابوسعید شیراز و راهنمایی را در مدرسه قائم گذراند.
در آغاز جنگ تحمیلی محمدمحسن 13 سال بیشتر نداشت، چطور راضی شدید به جبهه برود؟
محمدمحسن زمان آغاز جنگ تحمیلی یک طلبه بسیجی بود که درس و کلاس را رها کرد. محمدمحسن هم مثل محمدحسن به دنبال گمشدهاش بود، برای همین با اصرار و تلاش فراوان توانست خود را به جبهه برساند و در واحد اطلاعات- عملیات لشکر المهدی(عج) مشغول بشود. همرزمانش همیشه از شهامت و جسارت محمدمحسن برام تعریف میکردند آنها میگفتند، محمدمحسن گاهی اوقات برای به دست آوردن اطلاعات دست اول چند شبانه روز در بین سپاهیان دشمن خودش را مخفی میکرد. محمدمحسن در طول دو سال حضورش در جبهه رشادتهای زیادی از خود نشان داد و با ایمانی خالص به جنگ با دشمنان میپرداخت.
محمدمحسن در جبهه مجروح هم شده بود؟ وقت بازگشت برایتان از جنگ و جبهه حرف میزد؟
بله، پسرم بارها مجروح شد اما ذرهای از اعتقاداتش کوتاه نیامد و برای رسیدن به آرمانهای انقلاب سرسختانه جهاد کرد.
زمانی که به مرخصی میآمد روی زمین میخوابید و در پاسخ به اصرار من میگفت: «مادرجان! چطور میتوانم روی رختخواب نرم بخوابم، در حالی که بچهها در جبهه روی زمین سخت میخوابند، نگرانم که به راحتیاش عادت کنم.»
بالاخره هم محمدمحسن در تاریخ 22 اسفندماه 1362 در عملیات خیبر، طلائیه با اصابت ترکش به بدنش در حالی که فقط 15 بهار از زندگیاش میگذشت، بوسه بر پیشانی خاک نهاد و سبکبال به سوی پروردگار خویش شتافت.
پیکر مطهر شهید سه روز در منطقه ماند سپس با تلاش رزمندگان و شکستن خطوط محاصره دشمن پیکر شهید محمدمحسن روزی طلب به آغوش منتظر خانوادهاش بازگشت.
و سومین شهید خانواده روزیطلب؟
محمدجواد که متولد بیست و هشتمین روز از مرداد ماه 1343 بود. او در بین فرزندانم بسیار شبیه به پدرش بود. اخلاقش نمونهای داشت، زیرا تربیتیافته دستان پرمهر پدری بود که ذاکر اهل بیت بود و همه دغدغهاش حفظ اسلام و پایبندی به ولایت.
حاجخانم شنیدهایم که ایشان با وجود سن کم از فعالان و مبارزان انقلابی در شیراز بود؟
بله، محمدجواد بعد از گذراندن دوران دبستان و راهنمایی وارد مبارزات انقلابی شد، اگر چه 14 سال بیشتر نداشت اما بسیار فعال و در پخش اعلامیه و عکسهای امام خمینی(ره ) کوشا بود. برگزاری مراسم انقلابی، دیوارنویسی و... از اقدامات پسرم بود. بچهها تربیت یافته تربیت مکتبی حسینی بودند. روح ظلمستیزی در گوشت و خونشان بود. همهشان برای امام، اسلام و قرآن هر چه داشتند هزینه میکردند. محمدجواد فرزند انقلاب بود. او از همان سربازان در گهواره بود که امام ندای قیامشان را سر داد.
شما مادر دو شهید بودید و دین خود را به انقلاب و اسلام ادا نموده بودید، دیگر چه نیازی بود که فرزند سومتان را هم راهی جبهه کنید؟ مخالفتی با حضور محمدجواد در جبههها نداشتید؟
خیر اصلاً، خط ما مسیر زندگی و رسم زندگیمان را قرآن مشخص میکرد. من پس از شهادت محمدحسن، خودم لباس پاسداری را به تن محمدجواد پوشاندم و او را روانه جبهه کردم. گفتم: پسرم تو باید ادامهدهنده راه برادرت باشی. در آن سال محمدجواد در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل بود که لباس سبز شهادت را به تن کرد و به جای برادر شهیدش مسئول پذیرش سپاه فارس شد.
محمدجواد متاهل بود؟
بله، با اصرار خانواده با خواهر شهید عبدالحمید حسینی ازدواج کرد و حاصل سه سال زندگی مشترکش، سه فرزند به نامهای محمدحسن، عبدالحمید و محمدمحسن بود، اسامی شهدا را هم روی بچهها گذاشتند. خوب به خاطر دارم که محمدجواد به پدرش گفته بود: «پدر جان! این سه فرزندم به جای ما سه برادر، اجازه بدهید که من به جبهه بروم» جای خالی برادران شهیدش و اهمیت مسئولیتش در سپاه به او اجازه حضور در جبهه را نمیداد، محمدجواد توانست بچههای فرماندهی سپاه را با گریه و التماس راضی کند.
و در نهایت به جبهه اعزام شد...
پسرم موفق شد همراه با نیروهای پشتیبانی و تدارکات راهی جبهه شود. وقتی از اصرار زیادش برای حضور درجبهه پرسیدند گفت: «میترسم باب شهادت بسته شود و من جا بمانم.»
گویی چون مرغی که از قفس دنیا پریده باشد، همزمان با عملیات غرورآفرین کربلای 5 خود را به خط مقدم جبههها رسانید. او همپای دیگر همرزمان غیور خود در مقابل تجاوز دشمنان بعث ایستاد. نهایتاً حاجمحمدجواد دوست داشتنی وخوش چهره در بیست وپنجمین روز از دی ماه 1365 در عملیالت کربلای 5 در شلمچه خود را به قافله شهدا رساند و آسمانی شد، پس، وای به حال جاماندگان.
اگرچه پیکر پاکش در گلزار شهدای شیراز به خاک سپرده شد، اما یادش همچنان در اذهان باقی است...
در انتها از شما میخواهیم سفارشی مادرانه برایمان داشته باشید.
تمام هموغم من پیروزی اسلام است. نسل امروز ما در خوب زمانی زندگی میکند. مادران و پدران امروز و آینده باید در تربیت فرزندان انقلاب کوشا باشند. تحقق آرمانهای اسلام غربت، اسارت و شهادت دارد. برای برپایی اسلام و قرآن باید تلاش کرد. شهدا چون شمع سوختند و شما جوانها و خادمان شهدا باید از نور آنها بهره بگیرید و پیشروی کرده و کاری زینبی کنید. مهم حفظ اسلام است که با ایمانهایتان به یاری امام زمان(عج )خواهید رفت. انشاءالله./جوان