به گزارش گروه وبگردی « سراج24 » آنقدر صریح و صادقانه حرف میزند که دلتان میخواهد این گفتوگو تا بینهایت ادامه پیدا کند. لهجهاش، رفتارش، بیتکلفی و ژست نگرفتن مثل سایر همکارانش عالی است. شاید کمی تعلل کردیم در انتشار گفتوگوی احسان عبدیپور، کارگردان فیلم اما قطعا این گفتوگوی او با سایر گفتوگوهایش متفاوت است چون ضبطصوت را در مقابلش گذاشتیم و هر سوالی که خواستیم پرسیدیم و او هم هر جوابی که خواست داد و اصلا برخلاف سایر رسانهها که لحن عبدی را سانسور کردند، ما او را سانسور نکردیم.
* فیلم شما شوک بزرگ جشنواره سی و یکم بود، قبل از اینکه فیلم را در برج میلاد ببینم، یکی از سیاستزدههای همین سایتهای درجه چندم به طعنه و مسخره گفت فیلم «تنهای تنهای تنها» درباره انرژی هستهای است؟ خب با همین تصور رفتم داخل سالن سینما. کمی که از فیلم گذشت، شوکه شدم. تصورم این بود که حتما با فیلمی سفارشی مواجه میشوم اما چنین نبود و چنین نشد. «تنهای تنهای تنها» مثل سایر آثاری که با حمایت تلویزیون و دولت ساخته میشوند سفارشی به نظر نمیرسد. با این اوصاف فیلمت سفارشی بود؟
این فیلم سفارش خودم بود، میدانی واقعیت این است که خستگی و دلزدگی از شرایط منجر به تولید چنین فیلمی شد. هر روز روزنامهها را میخواندم ببینم وضعیت مملکتم چگونه پیش میرود. روند مذاکرات چگونه است. گزینه خطرناک زیر میز است یا روی میز؟ شرایط کشورت یک جوری است. هر تصمیمی که یک روز عصر در کشورهای دیگر گرفته میشود در زندگی اجتماعی و اقتصادی ما تاثیر میگذارد. بعد فکر میکنی سیاستمدارانی که در الیزه و کاخ سفید نشستهاند نمیدانند تصمیمگیری آنها چه تاثیر مخربی بر زندگی مردم در جنوب ایران میگذارد و این التهاب همچنان وجود دارد که تصمیمات آنها بالاخره منجر به چه اتفاقی میشود؟ تصور کن! طرف آمریکایی در هتل با دوستدخترش دعوایش میشود و حالش خوب نیست و این گرفتگی سبب میشود در جمعبندی مذاکرات بیانیهای علیه ما صادر کنند. بابت این تصمیمات در دهاتی در آسیا، در جنوب ایران زندگی چند نفر آدم تحت تاثیر قرار میگیرد، میخواستم فیلمی بسازم در تقبیح کجرویهای سیاسی و تقبیح سیاستهایی که موجب تغییر در سرانجام ملت ایران میشود.
* ساختار و محتوای فیلم طوری به نظر میرسد که میخواهی از این فیلمهای شبهروشنفکری که اتکایش بر بدبختی و بیچارگی کاراکترهایش است، ارائه نکنی.
میخواستم فیلم طوری باشد که تصویر کج و معوجی از بافت زندگی ایرانی (خوب دقت کن ایرانی، نه بوشهری) به دنیا ارائه نکنم (چون احتمال دیده شدن فیلم در محافل سینمایی دنیا بسیار زیاد است). در تصویری که عموما از ملت ایران در رسانههای دنیا منعکس میشود، ایرانیها مثل زامبیهایی هستند که خرخره همدیگر را میجوند. چنین ایدهای در ذهن من بود ولی به متریال داستانی بیشتری احتیاج داشتم. میتوانستم بگویم یک بچه مثلا بوشهری با یک بچه روس رفیق میشود... حالا بعد از آن چه اتفاقی میافتد، مساله بود... . زمان فیلم در چه دورهای باشد؟... تا اینکه جزئیات رفتهرفته شکل گرفت. روسها سالهاست که در شهر ما (بوشهر) هستند و 15 الی 16 سال است ادبیات انرژی هستهای از بسته پیشنهادی تا 1+5 در میان مردم رایج شده است. به دنبال متریال داستانی برای این فیلم، گذرم به کوچه نیروگاه بوشهر افتاد، نمیخواستم درباره نیروگاه فیلم بسازم بلکه هدفم این بود که لاواستوری(love Story) کودکانهای را رقم بزنم، کسی به من سفارشی نداد. دغدغههای خودم بود که در زندگی با آن مواجه بودم و در نهایت قصه فیلم شکل گرفت.
* به هر حال ادعا میکنی که فیلمی شخصی و غیرسفارشی ساختهای که قطعا با مصائب و مشکلاتی حین ساخت مواجه بود. شنیدم صدا و سیمای بوشهر تنها یکصد میلیون تومان به شما بودجه داده است. برای ساخت چنین فیلمی این میزان کم نبود؟ جسارتی که از لحن و کلام و فیلمت جاری است از کجا آمده است؟
وقتی تصمیم گرفتم فیلم بسازم به خودم گفتم تو که زن و بچه نداری. اصلا چیزی نداری که بدان وابسته باشی. من یک دارایی عجیب و غریبی دارم و دربارهاش با کسی سخن نگفتهام اما با تو در میان میگذارم که هیچ چیزی در این جهان نیست که آرزوی داشتنش را داشته باشم. من اصلا برندها و مدل ماشینها را نمیشناسم. یا خانه و منزل خاصی نیست که فکر مرا برای داشتنش به خودش مشغول کند. وقتی نیازمند نیستی بهتدریج جسارت به سراغت میآید. به هیچ مسالهای فکر نمیکردم و تمام توانم را صرف این مساله کردم که فیلم جسوری بسازم، نه اینکه 4 قران ته جیبم باقی بماند. اصلا در پی چنین حساب و کتابهایی نبودم. خوشبختانه برادرم تهیهکننده بود. به ادریس گفتم کاری کن که فیلم زمین نماند و پول تا پایان پروژه برسد. ضمن اینکه بودجه اصلی برای ساخت تلهفیلم بود. ذات تله چنین است و سفارشدهنده انتظار بیشتری از سازنده ندارد. در نهایت از من یک دیویدی میخواهد که یک شب آن را ساعت 10-9 پخش کند. اینکه گروهی متخصص را کنار یکدیگر جمع کنی، التماس کنی نگاتیو بگیری، فیلمبردار حرفهای با دستمزد کمتری بیاوری، در خانه برای گروه غذا بپزی، با هزاران مصیبت برای کاراکترها لباس جمعآوری کنی، مصائبی بود که حین ساخت فیلم با آن دست به گریبان بودیم.
حتی لباس کاراکترها لباسهای خودم است. اگر به خانه من بیایید این لباسها سر چوبلباسی من همچنان آویزان است. از طرف دیگر هم میخواهم بگویم فیلم ساختن حرفه ارزانی است! اما نمیخواهم کسانی که در مصدر تاثیرگذاری در سینمای مملکت هستند به گوششان برسد که یک فیلم ارزان میتواند فیلم خوبی باشد.این مساله که فیلم ارزان لزوما فیلم خوبی است برای مدیران فرهنگی ما بدآموزی دارد. خیلی از آنها را تنبل خواهد کرد و از صرافت دقت نظر در ساختن فیلم خوب و حرفهای دور خواهند شد. فیلم ارزان ساختن آنها را از اصل رسالتشان که فیلم خوب ساختن است دور خواهد کرد.
* چنین نگرشی که فیلم خوب ساختن با هزینه کمتری موجب خسران خواهد شد، چه عواقبی را برای حوزه مدیریتی سینما و فرهنگ در پی خواهد داشت؟!
با یک مثال روشن میتوانم برایتان توضیح دهم. وقتی آرگو ساخته شد حداقل 2 میلیارد تومان خرج فحش دادن به آرگو شد. کاغذهای فراوانی برای فحش دادن به آرگو سیاه شد، فلان همایش با هزینه میلیاردی برگزار شد که به فیلم فحش بدهند. 2 میلیاردی که خرج فحش دادن به آرگو شد را میدادند فیلمی درباره کودتای 28 مرداد و دخالت آمریکاییها میساختند که طرف آمریکایی با چه روشهای ضدمردمی کودتا کرد. اگر این فیلم ساخته میشد آمریکاییها تا همیشه سرشان جلوی ما پایین بود و دیگر نمیآمدند در حوزه سینما شاخبازی دربیاورند که فلان کردیم.
* راهکار تو برای جلوگیری از این شاخبازی چیست؟
راجع به کودتایی که آمریکاییها کردند و اخیرا اسنادش منتشر شده است فیلم میساختیم و فیلم را در سطح گسترده و جهانی اکران میکردیم تا شرم دخالت آنها را در تاریخ مردم ایران در نظر جهانیان به رخ بکشیم تا طرف مقابل غلط زیادی نکند، آرگو بسازد و از فرار کردن چند تا کارمند پیزوری قهرمان ملی برای دنیا درست کند. اگر ما راجع به کودتای 28 مرداد قبلا فیلم ساخته بودیم نشان میدادیم که آنها با ما چه کردند و اگر ما دخالت 28 مرداد را ساخته بودیم آمریکاییها بازنده میدان فرهنگ بودند و نمیتوانستند از یک بازی کاملا باخته، قهرمانسازی کنند.
* چرا این فکر به ذهن مدیران فرهنگی ما خطور نمیکند؟
آقایان میروند راه آبی ابریشم میسازند که عقده لوکیشنیابی را به رخ بکشند و یک فیلم رنگارنگ توریستی بسازند. آن وقت در چنین بزنگاههای سینمایی و فرهنگی گرفتار میشوند.
* این طرز مدیریت فرهنگی چگونه موجب خسران میشود؟
اجازه یک نقد درست به فیلمسازانی که محرم و امین فرهنگ مملکت هستند نمیدهند؛ فیلمسازانی که دلسوز مملکت هستند، آنوقت طرف مقابل میرود انیمیشن پرسپولیس میسازد.
* در مقابل چنین نگرشی چه باید کرد؟
هر چیزی که امکان گفتنش بهصورت دیالکتیک وجود نداشته باشد، اجازه بروز بهصورت منولوگ در خارج از مرزها را پیدا میکند. وقتی از بیرون تولید شود با یک هدایت برنامهریزی شده، جریانسازی و پرزنت خیلی ویژه و پخش جهانی، طرف مقابل پیامهایشان را به دنیا منتقل میکنند و حداقل احساس مورچه در مقابل فیل به من دست میدهد. موضوعاتی هستند که در سینمای خودمان نمیتوانیم به صورت دیالوگ آنها را مطرح کنیم اما جهانیان با یکسویهنگری آنها را بازتاب میدهند. وقتی درمورد سوژههای ملتهب فیلم نمیسازیم همان موضوع را آنها بهصورت پکیج در اختیار مخاطبانشان قرار میدهند بدین صورت در حوزه سینما در موضع واکنش هستیم و سینمای ما در موضع کنش قرار نخواهد داشت.
* برای اینکه سینمای ما در موضع کنش باشد باید چه کنیم؟! برای کنشی بودن به چه چیز نیاز داریم؟
اصالت میخواهد، جسارت هم میخواهد. برای فیلمساز اصالت و برای مدیران فرهنگی جسارت میخواهد. مدیران فرهنگی ما عادت کردهاند راندمان یکساله خود را به صورت کاغذ گلاسههای گران رنگی در دورههای مختلف مدیریتی و پایان آن ارائه کنند، مثل نسخههای نفیس حافظ در میدان انقلاب است. مدیرانی از این دست جسارت ندارند و بیشتر به فکر آماردهی هستند، دنبال عدهای هنرپیشه هم میگردند که با آنها عکس بگیرند. این مدیران ریشهدار و اصیل نیستند.
* چگونه میشود تابوت فرهنگ را از زمین برداشت؟
آدم ریشهدار اصیل فرهنگی میخواهد که بتواند تابوت فرهنگ را از زمین بردارد. مدیران فرهنگی که آمدند و رفتند اغلب خودشان و جایگاهشان را پرزنت کردهاند. شاید نتوانید این موضوعی را که میگویم بازتاب دهید. این موضوع را از دوستی نقل قول میکنم.
* وقتی فیلم تو نمایش داده شد، خیلیها فهمیدند راجع به چالشبرانگیزترین مساله سیاسی روز (حق غنیسازی اورانیوم) هم میتوانیم فیلم بسازیم و حتی در این حوزه بسته فرهنگی هم نیاز داریم. در این دعواهای سیاسی تو به کدام طرف گفتمان هستهای تمایل داری؛ چپ یا راست؟
فیلم بهزعم خودم نه متمایل بود به چپ، نه به راست ولی در لانگشات فیلم که من سازندهاش هستم موضوع فیلم برایم اهمیت ملی میهنی داشت. خیلی با مراقبت فیلم را ساختم. دلسوزی من به مطالبات میهنی در بزنگاههای حساس فیلم بروز پیدا میکند. من نه کسی را قهرمان کردم و نه از گروه و فردی ضدقهرمان ساختم. اگر پای ضدقهرمان ساختن بود که شوروی (روسها) بزرگترین ضدقهرمان تاریخ مملکت من است. جفایی که شوروی به ما کرده است به اندازه جفای آمریکاییها و انگلیسیهاست شاید هم بیشتر. اما در طول فیلم دیدیم که در این وادیهای شعار نیفتادیم. حتی آدم بزرگهای فیلم دعوایشان با روسها بر سر کمونیست شدن و نشدن است. یک صحنه انسانی که ربطی به ملیتها ندارد.
* کلیت فیلم هم مثل کاراکتر خودت میماند. از فیلمسازی مثل تو که در بوشهر یک شهر دور از پایتخت مشغول به فیلمسازی هستی توقع نداشتند مثل قهرمان فیلمت، رنجرو، یک حرف بزرگ سیاسی کاملا بهروز بزنی و البته در فرامتن یادآوری کند که از هنرمندانی که در شهرهای دور از تهران زندگی میکنند غافل شدهایم. چگونه میتوان قفلهای بزرگ ورود به سینما را شکست؟
از حق نگذریم تلویزیون با هر نقدی که بدان وارد است در مباحث دراماتیک درها را کاملا گشوده است. قفل کوچکی که بر سر در سینما نصب شده بود را تلویزیون شکست. فیلم من ماهیت تلهفیلم دارد، بنابراین در زمینه تولید فیلم در شهرهای دور از پایتخت مشکلی باقی نمیماند. اگر واقعا کسی مدعی باشد و کارهنری بلد باشد میتواند فیلم بسازد. در شهرستانها با پنجاه میلیون هم میتوان فیلم ساخت. برای فیلم اول خودم 65 میلیون تومان بودجه گرفتم که در همین جشنواره فیلم فجر جایزه بخش ویدئویی را گرفت. بنابراین قفلهای سینما توسط تلویزیون گشوده شده است و فضای کار کاملا فراهم است، اگر کسی کاری نمیکند تنبلی است یا خودش نمیخواهد. آمار آدمهایی که در 5 سال اخیر یک فیلم ساختند خیلی از آمار راننده تاکسیها بیشتر است. بنابراین درهای سینما مثل سابق بسته نیست.
معمولا این رسم سینمای ایران است که اگر فیلمی از جانب سلیقههای مختلف مورد وثوق قرار بگیرد فیلمساز برای ساختن فیلم بعدی خود دچار دردسر میشود. در مورد تو این اتفاق افتاد؟
بهبه و چهچههای بعد از تولید نه تنها مسیر فیلمسازی را برایم هموار نکرد بلکه تصور میکنم به در بسته هم خوردم. نمونهاش فیلم «پاپ» است که هیچ کس حاضر به همیاری در ساخت این فیلم نشد و تمام کسانی که وعده همیاری برای ساخت فیلم بعدی مرا دادند پا پس کشیدند. فیلمنامه را به ارگان بسیار مهمی بردهام. به من آنقدر احترام نمیگذارند که یک خط نامه بنویسند یا تلفن بزنند که فیلم تو با اهداف این سازمان همخوانی ندارد یا بگویند ما تابلویی داریم که حوزه ساخت فیلمهایی با موضوع نعناع و ریحان در این چارچوب نمیگنجد. به اندازه یک تلفن یا یک خط نامه به تو احترام نمیگذارند. تنهایتنهایتنها سبب شد که بنده سیر نزولی 5 ساله داشته باشم و 5 سال به عقب بازگردم. 5 سال پیش تلویزیون مبلغی داد که فیلم بسازم الان هیچکجا به من پول برای ساخت فیلم نمیدهد. برای ساختن فیلم جدیدم تمام زار و زندگیمان را فروختیم و طبیعتا زیر بار بدهیهای فیلم، تمرکزم به هم ریخته است. فیلم در چند مرحله تعطیل شد چون طلبکارانم دائما به من زنگ میزدند. چیزی که تو به آن اشاره کردی همین الان برایم من اتفاق افتاده است. اینکه تو اشاره کردی که قبل از تولید تحویلت نمیگرفتند ولی بعدش بهبه و چهچه کردند. حتی از فیلم در مناظرههای انتخاباتی استفاده شد اما بعد که خواستم بروم سراغ فیلم دوم، دیگر کسی تحویلم نمیگرفت. قشنگ رسم آسانخوری میان اقشار سیاسی خاص و مدیریت وجود دارد. چون در موضع کنش نیستند، منتظرند غذایی آسان مثل فیلم ما (با توجه به مضمون فیلم) تولید شود تا بیلان فرهنگی ارائه کنند.
* چون نسبت به خط قرمز و نادیده گرفتن نسل نوجوی امروز دغدغهداری سوال میکنم؛ به همین دلایل است که جسارت در سینمای ما نیست؟
دقیقا شاید فیلمی که من میسازم به لعنت خدا نمیارزد اما صدای مخالف باید تولید شود هرچند اجازه چنین کاری نمیدهند. لذا جمله معروفی یادم میآید که تو نظرت برخلاف دیگران است اما من جانم را میدهم که خلاف نظر دیگران را ابراز کنی. به این نکته توجه کن که ما داریم راجع به سینما حرف میزنیم. از نقاشی، طراحی، رقص و تئاتر حرف نمیزنیم. سینما تابلوی فرهنگی کشور ماست. هر کس میخواهد ناراحت شود مشکلی نیست من واقعبینانه نگاه میکنم. چند نفر از ایرانیانی که ژاپن رفتهاند تصویر درستی از ژاپن در ذهن دارند با این وجود چرا تصور میکنیم بچههای ژاپنی اعم از کودک و نوجوان کوشا هستند؟ چون کارتون و فیلمهایشان این تصور را از کشور ژاپن به ما میدهد.
این نیست که سرمان را زیر برف بکنیم و به سادگی از این مساله عبور کنیم. فرهنگها و قومیتهای مختلف را میتوان از سینمایشان شناخت. بعد ایراد عجیب و غریبی که در اغلب فیلمهایمان است؛ ظاهرا پیامهایی که باید با فرم خاص سینمایی منتقل شود را اغلب از زبان بازیگران فیلم میشنویم. در صورتی که پیام اصلی را باید به فرم بدل کنیم. نه اینکه از زبان بازیگر بشنویم. میتوانم مثالهای فراوانی بزنم اما کار شایستهای نیست.
حرفی که میخواهند بزنند و پیام قابل انتقال را از دریچه دیالوگ انتقال میدهند. یعنی توان فیلمسازی در برخی صاحبان آثار پایین است و نمیتوان راه به جایی برد و با این گفتمان سینمایی همیشه بازنده هستیم. همیشه تا میخواهیم در مورد مرض سینمای رنجور ایران حرف بزنیم فرهادی را مثل چماق توی سرمان میزنند. درست است که فرهادی فیلمساز خوبی است اما سینمای ما فقط یک اصغر فرهادی دارد. به غیر از آثار فرهادی در عمل با موانع بزرگی روبهرو هستیم. فریاد بر میآوریم که سینما با این سبک و سیاق به اضمحلال میرود، طرف پاسخ میدهد اسکار گرفتیم، برلین گرفتیم.
* با روند سینمای فرهادی مخالف هستی؟
من نوکر پدر فرهادی هستم. مخالفتی با ایشان ندارم اما مدیران با بسنده کردن به موفقیتهای فرهادی در عرصه جهانی برای خودشان آمار مدیریتی درست میکنند و بدین ترتیب با یک برند و جایزه اسکار دهانها بسته میشود.
* چه آماری؟
هر آماری درباره به قهقهرا رفتن سینمای ایران را با اصغر فرهادی و فیلمهایش پاسخ میدهند.
* یعنی سینمای ایران به قهقهرا رفته است؟
من اصلا خودم فیلم سینمایی آنچنانی از سینمای ایران نمیبینم چون سینمایی وجود ندارد. قسم به جان مادرم که فیلم من اثری کاملا متوسط است. این فیلم نباید اینقدر سر و صدا میکرد چون قد این سینمای ایران از این رشیدتر نیست نگاهها به سمت فیلم من معطوف شد. فیلم من و حواشی آن قصه شهر کورها و آدم یک چشم است. در شهر کورها آدم یکچشم پادشاه است و فیلم من حکم همان آدم یکچشم را دارد، با این حال فیلم من هزار تا عیب دارد.
* خودت از موفقیت فیلمت تعجب نکردی؟
چرا خیلی تعجب کردم. میدانستم فیلمی است که قائم به ذات است و اتمسفر خودش را دارد. به جان مادرم قسم میخورم که فیلم من در این قوارهای که آن را ستایش میکنند نیست، سینمای ایران درخواب است. سینمای فعلی ایران حتی نمیتواند ذائقه عمومی مردم کمسواد را برآورده کند.
با این همه شبکه اینترنتی و ماهوارهای که با کیفیتهای مختلف مردم را تغذیه سینمایی میکنند کشاندن مردم به سینما محال است. اصلا مردم عطش سینمایی ندارند و معطل فیلم من نیستند، اراده کنند 60 تا فیلم روز دنیا را میتوانند از شبکههای ماهوارهای و اینترنتی ببینند.
راجع به این موضوعات صحبت کردن و نوشتن، مرکب و کاغذ حرام کردن است. صدسال دیگر راجع به این موضوعات حرف بزنیم فایده نخواهد داشت. فرهنگ سیاسی مدیران تمام این بازیهای فرهنگی را در خودش جا داده است. مدیر فرهنگی تا دستش به یک صندلی سیاسی میرسد قشری و طیفینگر عمل میکند، یک عده خاص را پرزنت میکند. هر چی حرف بزنیم بیفایده است. این طیفینگری و قشرینگری در ذات مدیریت فرهنگی ما وجود دارد و از آن گریزی نیست.
* اما پولهای مملکتی ما باید خرج جریان اندیشه مولد شود.
وقتی با مدیران فرهنگی صحبت میکنید تو را مجاب میکنند که جریان اندیشه مولد وارد فرهنگ شده است.
* حالا حرف حساب تو با این فیلم به قول خودت کوچولو چه بود؟
من کاراکتری را در فیلم خودم نشان میدهم که بینهایت جسارت دارد اگر خانوادهها دست فرزندانشان را بگیرند و ببرند و با این شخصیت آشنا شوند از رنجرو جسارت میآموزند. حداقل چیزی که بعد از دیدن فیلم عاید فرزندان این سرزمین میشود این است که از موضع انفعال فکری خارج میشوند و از رنجرو جسارت خواهند آموخت. مخاطب کودک و نوجوان ما این احساس را خواهد داشت که میتواند دنیا را تکان دهد. شاید همان مخاطب نتواند آفتابه خانه خودشان را به زور تکان دهد اما وای به حالت اگر نسل امروز ایدهآلش تکان دادن دنیا نباشد.
* بچههای امروز بدون ایدهآل بزرگ میشوند؟
میگویم غفلت فرهنگی یعنی اینکه تو قهرمانی مثبت درست نکنی، تولید قهرمان کار بسیار دشواری است. نسل رایانهزده امروز بدون قهرمان بزرگ میشود.
* تاثیر قهرمان در نسل امروز چگونه میتواند باشد؟
برای نسل امروز که پای رایانه بزرگ شده وطن مفهومی که برای نسل من و تو و نسل قبل از ما داشت را ندارد. 4 تا سرباز در حال حاضر از مرزها حفاظت میکنند اما بدون هیچ مقاومتی بتمن سرزمین تو را فتح میکند. مرد عنکبوتی میشود لباس و کیف همه بچههای این سرزمین. مشکل نسلی که در حال رشد است یا دوران نمو اولیه را گذرانده این است به قهرمانان آمریکایی دلبستگی دارد. وقتی میگویم سینمای ملی نداریم نخستین ادعایی که مطرح میکنم این است که باید با سینما مفهوم وطن را در ذهن تماشاگران شکل بدهی و این قهرمان مشترک ملی فیلم من خیلی احساسات بهتری به کودکانی میدهد که میخواهند این سرزمین را بسازند. در این فیلم حرف پرچم ایران نیست اما پیام اصلی فیلم پیام پرچم است.
* فیلم تو فوقالعاده باعث میشود احساسات ناسیونالیستی تماشاگر برانگیخته شود خود تو هم آدم ناسیونالیسی هستی؟
اوف... تا دلت بخواهد. هر چی ناسیونالیست تو ایران است پشت سر رنجروی فیلم من جا مانده است. این احساس ناخودآگاه به مخاطب کمسن و سال فیلم تلقین میشود بدون آنکه در مورد آن حرف مستقیمی زده شود. این فیلم درباره پرچم ایران ساخته شده است اما در زیر متن اصلی فیلم مساله این است که قهرمان فیلم (رنجروی فیلم) مثل مادر کشورش را دوست دارد. برایش مهم نیست که درباره او چه فکری میکنند. رنجرو حاضر است صمیمیترین رفیقش را وقتی کشورش صدمه میبیند، ترک کند.
* نخستین طیفی که به فیلم تو واکنش نشان داد، کسانی بودند که مثل ما دغدغههای ملی- میهنی داشتند.
گاهی فکر میکنم بچههای همطیف شما انگیزههای هنری بیشتری دارند، ایرادی هم ندارد که از فیلم من حمایت کردید. من طوری فیلم میسازم که از بنلادن (اگه واقعا وجود داشت) تا جان کری از آن خوششان بیاید. ذات هنر همینگونه است. ممکن است که چیزهایی درون فیلم ببینند که گوشهای از شکستها و پیروزیهای بشر را بازتاب میدهد اما دلم نمیخواهد آدم سیاسی با کت و شلوار یک ارگان خاص پشت این فیلم دربیاید و از آن حمایت کند. اگر چنین شود مشخص است که نتوانستهام پیام خودم را درست به مخاطب ارائه کنم./وطن امروز
اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۱۳:۲۷
اذان ظهر ۱۲:۰۱:۵۸
اذان مغرب ۱۹:۲۷:۴۷
طلوع آفتاب ۰۴:۵۴:۵۲
غروب آفتاب ۱۹:۰۷:۲۴
نیمه شب ۲۳:۱۰:۵۶
قیمت سکه و ارز
یادداشت
•••
•••
•••
•••
توئیت ها و ویراستی های برگزیده
•••
•••
•••
•••
•••
اخبار استانها
•••
•••
•••
•••
•••
کارگردان فیلم تنهای تنهای تنها:
فرهادی را مثل چماق توی سرمان میکوبند
احسان عبدیپور گفت: همیشه تا میخواهیم در مورد مرض سینمای رنجور ایران حرف بزنیم فرهادی را مثل چماق توی سرمان میزنند، درست است که فرهادی فیلمساز خوبی است اما سینمای ما فقط یک اصغر فرهادی دارد.
نظرات کاربران
پربازدیدترین ها
•••
•••
•••
•••
•••
•••
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••